eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بيت رهبري به نفسِ حاج محمد رضا گریز به علقمه و شهید سلیمانی ┄┅═══••↭••═══┅┄ روز آخر شانه زد بر گیسوان دخترش *می دونم دلت دیگه اینجا نیست،همه دل ها رو ببریم پشت در خونه ی حضرت صدیقه ی طاهره،چه خبرِ توی این خونه این شب ها؟حال بی بی دوعالم فاطمه رو نوشتن این روزها اینطوری بوده،" مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْس، نَاحِلَةَ الْجِسْم، بَاكِيَةَ الْعَيْن" شما اگر گریه کنید هیچ کسی به شما اعتراض نمی کنه،اما این شب ها می اومدن درِ خونه ی امیرالمؤمنین می گفتند:علی! به فاطمه بگو یا روز گریه کنه یا شب...* روز آخرشانه زد بر گیسوان دخترش شست با دست لباس کودکانِ دیگرش تا نماند کودکی آنجا گرسنه بعد از او در تنورِ خانه نان می پخت دل خاکسترش کارهای خانه اش را یک به یک انجام داد دستِ آخر ماند کارِ همیشه برترش جامه ی روشن به تن کرد و سوی محراب رفت تا بماند یادگار از او نماز آخرش *جامه ی روشن بر تن می کرد فاطمه، اما این لباس بر تنِ فاطمه ساعتی نمی ماند،آخه از جای سینه ی آزرده خونِ تازه می آمد* در اتاقی رفت و اندکی آرام ماند تا شود کم کم محقق مژده ی پیغمبرش خادمش وقتی صدا زد پاسخی نشنید از او بر سر و روی خودش زد زآنچه آمد بر سرش *داره صدا میزنه بی بی رو،یه مرتبه دید در باز شد...* کودکان وارد شدند و صحنه را شاهد شدند هر یکی رفت تا آسمان فریادِ مادر مادرش *جوانها! راه عاقبت به خیری رو اربابتون ابی عبدالله به شما نشان داده،تا در باز شد،بچه ها اومدن خودشون رو روی بدن انداختن،امام حسن صورت روی سینه ی مادر گذاشت،اما دیدن ابی عبدالله راهش رو کج کرد،اومد پایین پایِ مادر،صورت کف پای مادر گذاشت،صدا زد:مادر! من حسینم،با من حرف بزن...* آن یکی صورت نهاده بر کف پایش چرا دیگری بر سینه ی مادر چرا باشد سرش *اسما صدا زد: آقازاده ها! زود بروید باباتون رو خبر کنید بیاد...* مرتضی در مسجد از این ماجرا شد با خبر باورش سخت است،باور کن نمی شد باورش آنکه با هشتاد زخمش در اُحد بر پای بود آنکه زانویش نشد خم وقتِ فتحِ خیبرش *آی گریه کن ها! تا حسنین دویدن گفتند: بابا! مادرمون از دستمون رفت،یه وقت دیدن...* زانویش لرزید و افتاد و دگر از هوش رفت چیست این داغی که گشته اینچنین ویرانگرش *همه دشمنا توی مدینه منتظر بودن یه روز زنوهای علی بلرزه،اینجا روایت نوشت:بارها تو این مسیرِ کمِ مسجد تا خونه، بارها علی امیرالمؤمنین رو زمین افتاد... گریه کن ها! این یه سردار بود همه منتظر بودن خم شدنِ زانوانش رو ببینند،یه سردار هم من سراغ دارم،کربلا،تا اومد کنار بدنِ اباالفضل،یه وقت دیدن خم شد، دست به کمر گرفت،صدا زد: "الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری"... مدینه امیرالمؤمنین نوشتن "فبُكی بُكاءً عالیا" بلند بلند گریه می کرد،ابی عبدالله هم کنار بدن اباالفضل نوشتن "فبكی بُكاءً عالیا"...تا صدای گریه ی حسین بلند شد،یه مرتبه همه هلهله کردن،همه کف زدن..حسین..* گریه کنا من هم این روزا یه نفر رو می شناسم که اومد برای نماز بر جنازهء سردارِ شهید سلیمانی، ... مردی که تماماً وقار و ایهت، در مقابل دشمنه... ناگهان همه دیدن داره بین نماز.. بلند بلندگریه میکنه ....حسین به شهارت سردار سلیمانی .
. 🔴توضیح مختصری درباره گریز در گریز معمولا ارتباطی بین روضه ،شخصیت روضه و امام حسین علیه السلام برقرار شود و به مصیبت امام حسین که بالاترین مصیبات است اشاره شود که حسن ختام روضه باشد 🔶نکته❗️ گاهی اوقات مشاهده می شود که گریز به روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زده می شود و همچنین شهدای کربلا»حضرت ابالفضل،حضرت علی اکبر،حضرت علی اصغر و حضرت رقیه«سلام الله علیهم اجمعین ✅نمونه گریز روضه حضرت موسی ابن جعفر و امام جواد علیهم السلام) 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 در اهل بیت، سه بدن به مدت سه روز روی زمین ماندند یکی بدن امام جواد علیه السلام و یکی بدن امام موسی ابن جعفر علیه السلام ولی این بدنا رو بعد از شهادت باعزت و احترام کفن کردند با احترام تشییع کردند اما ای بی کفن حسین ...... 💠هرچه گریز هنرمندانه تر باشد تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت و بستگی به ذوق مداح دارد 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 .
. . و به کربلا و امام حسین و علقمه 🔸دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد 🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد 🔸چه حکمت است که چون نام فاطمه آید 🔸دلم برای گریه بهانه میگیرد انقدر مادرمون زهرا مظلومه... تا نامش برده میشه... ناخودآگاه آدم اشکش جاری میشه... ابن عباس میگه... لحظات آخر عمر پیغمبر... دیدند حضرت گریه میکنن... عرضه داشتند یا رسول الله... چی شده آقا... چرا دارید گریه میکنید... فرمودند... أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي ابن عباس... برا غربت بچه هام گریه میکنم... برا میوه دلم فاطمه گریه میکنم... كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ بِنْتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي میبینم بعد از خودم... امتم به فاطمه ام ظلم میکنند... هی صدا میزنه...میگه یا ابتاه...یارسول الله... اما کسی به داد زهرام نمیرسه... (📚منبع: الامالی للطوسی ص: 188) عرضه بداریم یا رسول الله... خیلی سفارش زهرای مرضیه رو کردید... اما نبودید ببینید با یادگارتون چه کردند... 🔸در گلشن رسالت، آتش زبانه ميزد 🔸گل گشته بود خاموش، بلبل ترانه ميزد یا رسول الله در خونه اش رو آتیش زدند... 🔸وقتی که باغ می سوخت، صیّاد بی مروّت 🔸مرغ شکسته پر را، در آشیانه می زد تا اون نانجیب با لگد به در زد... زهرای مرضیه وقتی بین در و دیواربود... دو تا ناله زد: اول صدا زد... یا ابتاه... یا رسول الله... بابا ببین با حبیبه ات چه کردند... ناله دوم صدا زد... یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل فضه بیا بدادم برس... بخدا محسنم رو کشتند... 🔸از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسيد 🔸کو شاهد حال من و قتل پسرم بود اما به همین هم بسنده نکردند:.... 🔸قنفذ و ثانی مغیره، هر سه زهرا را زدند 🔸بارها آن عصمت باری تعالی کشته شد یا صاحب الزمان... اگه تو مدینه ،مادرتون زهرا رو زدند و درب بیتِ وحی را آتش زدند... توی کربلا هم شمر تا دید اباعبدالله دیگه بی رمق توی گودال قتلگاه افتاده، دستور حمله و آتش زدنِ خیامِ حسینی را صادر کرد ... اما یکوقت دیدند اباعبدالله چشم باز کرد و به عمر سعد فرمود: اگه دین ندارید لااقل آزاده باشید ... آقاجان یا امام_زمان ببخشید... یکوقت عمر سعد دستور داد بیایید و کارِ حسین را تمام کنید.... اینجا بود که شمر وارد قتلگاه شد ... حسین ..... . 🔸چرا شب غم ما را سحر نمی آید 🔸چرا ز یوسف زهرا خبر نمی آید 🔸عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما 🔸مگر به مجلس مادر پسر نمی آید 💧حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود 💧خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود 💧ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه 💧گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود اما میدونی چرا عباس فقط روز عاشورا امام حسین رو برادر صدا زد؟ اون ذاکر اهلبیت به زیبایی جواب داده. میگفت یه عمری ام البنین خودش رو کنیزِ بچه های فاطمه میدونست و خودِ عباس هم در همهء عمرش امام حسین رو آقای من خطاب کرد لذا وقتی با چشمِ تیر خورده داشت از اسب می افتاد ، بی بی فاطمه عباس رو بدامن گرفت و گفت صدا بزن برادرت رو .... برای همین بود که عباس صدا زد یا اخا ادرک اخا...‌
. یک دقیقه ای : دل شب علی مرتضی غریبانه و مظلومانه بدن فاطمه اش رو غسل داد و کفن کرد و به خاک سپرد؛ اما حسینیا ، کربلاییها نازنین بدن میوه دل همین فاطمه ملقا ثلاثا بلا غسل ولا کفنی (سه روز و دوشب رو خاک گرم کربلا) حسین ..... هادی خزایی
. به اربابِ بی کفن با اذن حیدر ؛ باز کردم دفترم را بنویسم احوال وخیم مادرم را فقد النبی ؛ ظلم الوصی بیچاره اش کرد حق خواهی اش در کوچه ها آواره اش کرد بعد از نبی یک روز خوش را هم ندیده رنگ از رخ زهرای مرضیه پریده در بسترش بود و نشان مرگ ؛ مشهود اما دعا گوی همین همسایه ها بود همسایه هایی که ز حیدر کینه دارند با آل احمد ؛؛ دشمنی دیرینه دارند این اشک ها باعث شده از پا نیفتم اما بس است آنچه که در لفافه گفتم وقتی صدا زا زد فضه را یعنی که یک زن باید به فریادش رسد آن لحظه قطعا محسن به زیر درب خانه گیر کرده این غصه ها مولای ما را پیر کرده مشت و لگد ها شد حواله سوی مادر دیگر نپرس از روزگار زار حیدر ... شکر خدا که لااقل زهرا کفن شد اما حسینش کربلا عریان بدن شد
. روضه فاطمیه گریز به حضرت علی اکبر مهرومه آیتی ازمصحف رخسارتواند اختران نقطه تطهیربه دیوارتواند دامن پاک توگلخانه سرسبزخداست ای که سادات دو عالم گل بی خار تواند دشمنان دست گشودندبه آزارشما دوستان بی خبرازحال دل زارتواند هم توبیدارغم ودردوفراقی همه شب هم غم ودردوفراقندکه بیدارتواند زهرا جان...زهراجان بمیرم کارش به جایی رسوندن نوشتن: مازالت بعد ابیهامعصّبة الرّاس ناحلة الجسم منهّدة الرّکن باکیة العين... ناحلة الجسم يعنى نحيف ودلشكسته ميری ، جوونی امامادرپیری،بهونه سفرمیگیری باکیة العين يعنى بارون غصه ها می باره، چشمای مادرماتاره،دیگه علی شده بیچاره مدینه حبیبه خداناله میزد،کربلادخترش زینب... یه بیت زبان حال عمه سادات کنارکشته برادر... صدازدداداش: با همان دستی که زهرا را زدن درکنارجسم تو ما را زدن * فضه داره با ناله‌هاش قلبمو از جا میکَنه هرکی با هرچی دستشه مادر ما رو میزنه * اینجا چند نفری مادر سادات رو زدن .... اما کربلایی ها من یه نفر رو هم کربلا سراغ دارم که چند نفری ریختند سرش.. یک‌نفر بیش نبودی که به میدان رفتی این همه نیزه چرا دور و برت افتاده؟ * علی اکبرم ... (بگم چه‌جوری زدنش!؟) همچین که ضربه خورد و روی گردن اسب افتاد ، خونِ علی اکبر روی چشم مرکب ریخت و اسب علی رو به وسط دشمن برد و اینجا بود که هرکی باهرچی دستش بود علی اکبر رو میزد.... وقتی اباعبدالله اومد بالای پبکر جوانش، روایت میگه : وَ بَکا بُکاءً عالیا .حضرت به شدت گریه میکرد که تا حالا کسی ندیده بود ... هی صدا میزد:ولدی علی .. همصدا با زینب ،صدا بزن حسین.....
بسم الله الرحمن رحیم... یا رحمن یا رحیم... 🔸ای امت رسول قیامت بپا کنید 🔸لبریز جام دیده ز اشک عزا کنید ایام مصیبت پیغمبر خدا... و از طرفی هم ایام شهادت آقای غریب... کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است 🔸در ماتم پیمبر و تنهایی علی 🔸باید برای حضرت زهرا دعا کنید از فردا دیگه ایام تنهایی و غربت امیرالمومنین شروع میشه... دیگه مادرمون زهرای مرضیه یتیم میشه... 🔸داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم 🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم دلت اینجا نباشه... با پای دل بریم مدینه... ای مدینه... عجب روزهایی رو دیدی... 🔸حیدر غریب گشته و زهرا شده یتیم امان از یتیمی ... مثل فردایی پیغمبر خدا در بستر بیماریه... زهرای مرضیه مثل پروانه دور بستر بابا میگرده... هی به صورت زیبای بابا نگاه میکنه... اشک میریزه... میگه بابا جان یا رسول الله خوب میشی بابا... بلاخره از بستر بیماری بلند میشی بابا... خیلی سخته برای خونواده ای... ببینند بابا تو بستر بیماری باشه و... نتونن کاری کنن... هی رسول خدا بیهوش میشدن... هی به هوش می اومدن... بچه ها طاقت نیاوردند... حسن و حسین اومدن... خودشون رو انداختن روی سینه ی پیغمبر... رسول خدا رو در آغوش گرفتند... گریه میکنند... تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از رو سینه پیغمبر خدا بلند کنه... حضرت چشمان مبارک رو باز کردند... فرمودن علی جان... بگذار بچه ها کنارم باشن... بگذار با بچه ها وداع کنم... حسنش رو در آغوش گرفت... حسینش رو در آغوش گرفت... لحظات آخره... دیگه دست های پیغمبر خدا رمق در بدن نداره... هر طوری بود با بچه ها وداع کرد... یکوقت دیدند حضرت آروم آروم چشماشون رو از این دنیا بستند و... راحت شدند... تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو از روی سینه پیغمبر خدا بلند کنه... حضرت فرمودن علی جان... بگذار بچه ها کنارم باشن... با دست هایی که رمق نداشت... حسن و حسینش رو در آغوش گرفت... عرضه بداریم یا رسول الله... لحظات آخر طاقت نداشتید ببینید بچه ها رو از کنار شما دور کنند... اما ای کاش شما کربلا میبودین... وقتی دختر ابی عبدالله اومد کنار بدن بابا... صدا زد عمه جان زینب... (هذا نعش من) عمه جان این بدن کیه خدایا با بدن حسین چکار کردند... دختر... بدن بابا رو نمیشناسه... سر در بدن نداره... همه بدن غرق خون... انگشت و انگشتر نداره... صدا زد جانان عمه... این بدن بابای غریبت حسینه... خودش رو انداخت روی بدن بابا... شروع کرد به درد و دل کردن... یدفعه دیدن چند نفر با تازیانه دارن می آیند... خدایا اینا میخوان چکار کنن... کنار بدن بابا ... هم دختر رو زدن هم عمه جانش زینب رو زدن... یدفعه دختر بی تاب شد... صدا زد بابا... أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة بابا بلند شو ببین... دارن عمه جانم زینب رو میزنند... 🔸با همان دستی كه زهرا را زدند 🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند هر کجا نشستی... دهانت رو خوش بو کن... بگو یا حسین... (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) .
نکاتی پیرامون حضرت رقیه سلام الله علیها بصورت کلی ♻️شبِ حضرت رقیه ، روضۀ حضرتِ رقیه یه چیزی رو برایِ انتظار بهمون یاد میده که اگه می خواید آقاتونُ ببینید ، آقاتونُ بیارید تو مجلس ، باید مثل حضرت رقیه گریه کنید ... جنس گریه یه طوری بود که اهل خرابه رو که به هم ریخت هیچ ، صدا رسید به دشمن ، دشمنم نتونست بخوابه گفت چی شده؟.. گفتن یکی از بچه هایِ حسین بهانۀ بابا رو گرفته .. اون طوری باید آقا رو صدا بزنی ..* ‏«اِرحَم مَن رأسُ مالِهِ الرّجاءُ و سِلاحُهُ البُکاءُ.» ‏رحم کن به کسی که سرمایه‌اش امید به تو و اسلحه‌اش گریه است. ♻️صحبت با سر مبارک فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبيك. فرفعته من الطّشت حاضنة له وهي تقول: يا أباه ! مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟ يا أبتاه ! مَن بعدك ؟ واخيبتنا ! يا أبتاه ! مَن بعدك ؟ واغربتنا ! .ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّريف , وبكت بُكاءاً شديداً حتّى غشي عليها ، فلمّا حرّكوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنيا ♻️سوال :حضرت رقیه سوال کرد که این سر کیست ؟ مگه سر در دیر راهب با گلاب شستشو نشده بود.! معلوم است شام اوضاع سر هم مثل اوضاع اهل بیت حسین بهم ریخته است هم از پشت بام ها خاکستر و هم سنگ و هم خیزران یزید بدجوری سر را بهم ریخته است روضه ورود رأس مبارک *خیلی از روضه ها رو باید عمق وجودت جا بگیره بارها روضۀ این سه ساله رو شنیدی ، اما به این نکته تا به حال توجه نکرده بودی؛ همه از روضه خونا، بزرگان، اساتید شنیدید که سر و وارد خرابه کردن، گذاشتن جلوی این سه ساله؛ حرفایی این سه ساله با این سر زده، نگفتنیه، کار باهاش ندارم. اما یه حرفایی زده؛ گفت بابا چرا اینجوریه سرت؟! سؤال شده برام ! مگه قبلِ شهر شام ، تو دِیرِ راهب این سر رو راهب مسیحی با گلاب شستشو نداد؟! با گلاب که شستشو داد همۀ زخم‌ها رو گرفت ... سر رو پاک کرد ... سر رو تر و تمیز آوردن تو شهر شام ... اما بابا !! (زبانحال) من دیدم سرت خیلی تمیز شده بود ... اصلا زخم بهش نبود. اما الان که سرتو جلوم گذاشتن میبینم لبات به هم ریخته... دندونات شکسته‌ست... حالا فهمیدم بابا .... حالا فهمیدم ... دیروز تو مجلس اون نامرد قدّم نمی‌رسید، اما میدیدم این چوب بالا میره ... دستای عمه‌م هم بالا میره ... چوب که پایین میومد دستای عمه ‌م هم به صورتش میخورد ... حالا فهمیدم با سرت چی کار کردن ... ای حسین ...* ♻️دو دلداده سر را در آغوش گرفتند یکی راهب مسیحی و یکی رقیه سلام الله علیها هر دو هم براشون سوال بود که این سر کیست ♻️یکم بچه گونه بخونم ؟... من میرم و بیا یکم بیا دنبالِ من کن ...بابا یه شب تو صحرا گم شدم ... اونا که دختر دارن میفهمن ... دختر که زمین بیفته آنقد میمونه تا بابا بیاد بغلش کنه ... نمیره جایی ، میگه حتماً بابا بیاد بغلم کنه .. بابا وقتی از ناقه افتادم آنقدر صبر کردم بیای .. هی تو صحرا صدات میکردم اَبا .. اَبا .. بابا ..بابا ... دیدم یه سیاهی از دور داره میاد ، اما دیدم داره میدوه ... گفتم نه این بابایِ من نیست ... چرا اینجوری داره با غضب میاد ... بابا تا بهم رسید ... تو کامل بهایی میگه ، شیخ طبری میگه اول موهاشُ گرفت .. مگر نه اینکه در دیر راهب مسیحی سر با آب و گلاب شسته شده، سری که در گودال خاکی سپس خونی سپس در تنور و ...بود مگر نه اینکه در دیر راهب مسیحی تمام این خاک و خون ها شسته شد پس چرا حضرت رقیه تا سر را دید گفت من الذی خضبک بدمائک کی محاسنت را خونی کرده آیا آثار سنگهای شام است یا آثار چوب خیزران .
. متن شعر به امام حسین(س) -(تیره گیهای دلم محتاج انوارت شده) تیره گیهای دلم محتاج انوارت شده پس طلوعی تازه کن خورشید ایمان یاحسین نام نیکت همتراز آیه های مُنزل است رأس خونینت سر نی خوانده قرآن یا حسین آتش هیزم کجا و آتش عشقت کجا آن کند خاکسترم این نورباران یاحسین شد ثنا خوانت زبان قاصرم با این امید مردم چشمت مرا سازد خرامان یاحسین معصیت کردم شدم ننگت ولی عارت که نیست من هم از نامت برم فیض فراوان یاحسین بارها از روضه خوانهایت شنیدم که گرفت از تو حاجت گبر و ترسا و مسلمان یاحسین بنده ی ناپاکم اما آرزو دارم شوم کمتر از مور و تو از بهرم سلیمان یاحسین انتظاری من ندارم از سلاطین جهان گر شوی در ملک دل شاهنشه جان یاحسین ملک دل هم لایق فرمانروائیِ تو نیست چون که در آن جا گرفته جرم و عصیان یاحسین گر چه غرق معصیت هستم ولیکن سالهاست چشم کم سویم شده بهر تو گریان یاحسین اشک چشمم آبیاری میکند باغ درون بارور میسازدم همچون گلستان یاحسین در غمت هرکس بگرید بادل خالی ز ریب میشود در روز محشر شاد و خندان یا حسین آه از آن ساعت فتادی بر زمین از صدر زین خواهرت امد به سوگت سینه سوزان یا حسین زین مصیبت گر چه طوفانی شد آن دریای صبر گریه کرد اما نشد مغلوب طوفان یاحسین کوه صبر و استقامت در غروبی غم فزا ماند با بغض گلو و جسم بی جان یاحسین از برایت عالم ایجاد اگر گرید کم است زینب کبری شده بهر تو گریان یاحسین آنچنان گریم برایت گفت زینب در برت کاز نوایم نینوا آید به افغان یاحسین منتت را میکشند افلاکیان اما دریغ گشته ای مولای این اقوام نادان یاحسین همچو خورشید جهانتابی که پشت ابر خون گشته جسم اطهرت از دیده پنهان یاحسین جای سالم در تنت نبوَد که من بوسم تورا بوسه گاهم را بریده تیغ بران یاحسین جان خواهر عطر مادر میدهد اینجا چرا آمده زهرا ز جنت بر تو مهمان یاحسین گر پدر انگشتری احسان سائل کرده بود داده ای انگشتر و انگشت قربان یا حسین دور نعشت قدسیان سینه زنند و نوحه خوان زین مصیبت شد معزا عرش رحمان یا حسین طاق ابرویت بود دانشگه ایمان و عشق هیئتت باشد (حسن) را چون دبستان یا حسین مینویسد تا به نامت زنده ماند نام او چون تویی زینت به جانش جان جانان یاحسین شاعر: .
. مقومه ورود به روضه و قتلگاه 🔹🔷《أَلسَّلامُ عَلَى قَتِیلِ الاَدْعِیَآءِ》🔷🔹 ✅در تاریخ نقل شده است که؛ عَمرو بن عَبدِوُدّ از برترین جنگجویان قریش بود که در سال پنجم هجری در جنگ خندق، به دست امام علی(ع) کشته شد. با اینکه او دشمن خدا و رسول خدا(ص) بود، اما امیرالمومنین علی(ع) در نهایت جوانمردی او را کشت و با تمام تجهیزات جنگی اش، او را تحویل سپاه دشمن داد. تا جایی که در منابع آمده است؛ 📋《أُخْتُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِوُدٍَّّ اَلْعَامِرِيِّ [اِذَا] رَأَتْهُ قَتِيلاً، فَقَالَتْ مَنْ قَتَلَهُ؟ فَقِيلَ لَهَا : عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع)؟》 ♦️هنگامی که خواهر عمرو بن عبدودّ برادرش را دید که كشته شده است، پرسيد : چه کسی برادر مرا كشته است؟ به او گفتند : او به دست على بن ابى طالب(ع) كشته شده است. در این هنگام خواهر عمرو گفت : 📋《كُفْوٌ كَرِيمٌ! ثُمَّ أَنْشَأَتْ تَقُولُ : لَوْ كَانَ قَاتِلُ عَمْرٍو غَيْرَ قَاتِلِهِ، لَكُنْتُ أَبْكِي عَلَيْهِ آخِرَ اَلْأَبَدِ، لَكِنَّ قَاتِلَهُ مَنْ لاَ يُعَابُ بِهِ، مَنْ كَانَ يُدْعَى قَدِيماً بَيْضَةَ اَلْبَلَدِ》 ♦️به درستى كه على بن ابى طالب(ع) همتاى خوبى است. بعد از آن، این شعر را سرود : اگر كشنده ی عمرو بن عبدود، غير كشنده ی او يعنى على بن ابى طالب(ع) بود، هر آينه تا آخر الزمان گريه مى‌ كردم. اما كشنده ی عمرو كسى است كه نمی توان بر او عيب گرفت، کسی که از قدیم الایام او را بيضة البلد(کنایه از کمال مدح) خوانده اند.(۱) اما کربلا؛ هیچ روزی مانند روز (ع) نبود. در زیارت ، امام زمان(عج) خطاب به جدّ مظلومش عرضه می دارد : 📋《وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِکَ، قابِضٌ عَلى شَیْبَتِکَ، بِیَدِهِ، ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ》 ♦️شمر بر روی سینه ات نشست و شمشیرش را بر گلوگاه تو گذاشت و محاسن غرقه به خون تو را به دست گرفت و با شمشیر تیزش سر از بدنت جدا کرد.(۲) در روز عاشورا، هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، دشمن برای غارت ایشان وارد شد. طبری می نویسد : 📋《وَ سُلِبَ اَلْحُسَيْنُ(ع) مَا كَانَ عَلَیهِ》 ♦️هر آنچه با حسین(ع) بود، از او ربوده شد.(۳) در مقاتل آمده است که؛ 📋《فَأَخَذَ قَمِيصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حَيْوَةَ الْحَضْرَمِيُّ وَ أَخَذَ سَرَاوِيلَهُ أَبْجَرُ بْنُ كَعْبٍ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ أَخَذَ سَيْفَهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ》 ♦️پيراهن شريفش را اسحاق بن حَيْوَة حَضْرَمى برداشت و رویین پوشش را ابجر بن کعب و عِمامه حضرت سيدالشهداء(ع) را اَخْنَس بن مَرْثَد و شمشیرش را مردی از قبیله بنی دارم برداشت.(۴) در نقلی آمده است که؛ 📋《أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجدَلُ بنُ سُلَيمِِ الكَلبِي وَ قَطَعَ اِصبَعَهُ مَعَ الخَاتَمِ》 ♦️ امام حسین(ع) را بجدل بن سلیم کلبی ربود که حتی انگشتان امام(ع) را به همراه انگشتر برید.(۵) و آن لحظه ای بود که خواهری دلشکسته و محزون این صحنه ها را می دید و ندبه کنان می گریست. راوی می گوید : 📋《فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ(ع) تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ(ع) وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ : يَا مُحَمَّدَاهْ! بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ(ع) مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ》 ♦️سوگند به خدا که زينب(س) دختر على(ع) را فراموش نمی‏ كنم كه با آهى جانكاه براى حسين(ع) می‏ گريست و با صداى اندوهبار، و قلبى پر درد صدا مى‏ زد : فرياد اى محمّد! دخترانت را اسير كرده ‏اند، فرزندانت كشته شده‏ اند و باد صبا بر بدنشان مى ‏وزد، اين حسين(ع) تو است كه سرش را از پشت گردنش جدا نموده ‏اند، عمامه و لباسش را به يغما برده‏ اند. راوی می گوید : سوگند به خدا که همه حاضران از دشمن و دوست با ديدن حال زينب(س) می گريستند.(۶) 📝 آندم بریدم از زندگی دل، کآمد به مسلخ، شمر سیه دل، او می دوید و من می دویدم، او سوی مقتل من سوی قاتل، او می نشست و من می نشستم، او روی سینه من در مقابل، او می کشید و من می کشیدم، او از کمر تیغ، من آه باطل، او می بُرید و من می بریدم، او از حسین سر من غیر از او دل! 👤عبدالجواد جودی 📚منابع : ۱)الفصول المختارة علم الهدی، ج۱، ص۲۹۲ ۲)المزار الکبیر ابن مشهدی، ص۵۰۵ ۳)تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳ ۴)اللهوف ابن طاووس،ص۱۲۹ ۵)اللهوف ابن طاووس،ص۱۳۰ ۶)اللهوف ابن طاووس،ص۱۳۳ .
. مرثیه۶ تشییع جنازۀ امام سجاد(علیه السلام) اولین تشییع باشکوه خاندان اهل بیت(علیهم‌السلام)بود؛ چراکه بدن علی و زهرا(سلام الله علیهما) را شبانه و غریبانه دفن کردند. تابوت امام حسن(علیه السلام) را تیرباران کردند. بدن امام حسین(علیه السلام) هم لگدکوب سم اسبان شد و سه روز بدون کفن و دفن زیر آفتاب سوزان باقی ماند.... میان آفتاب گرم سوزان چرا عریان فتاده پیکر تو به کهنه جامه‌ای کردی قناعت که بیرون کرده او را از بر تو پدر چون شد که روی نعش تو شمر زند سیلی به روی دختر تو (جودی) 🎤 .👇
. مرثیه۶ تشییع جنازۀ امام سجاد(علیه السلام) اولین تشییع باشکوه خاندان اهل بیت(علیهم‌السلام)بود؛ چراکه بدن علی و زهرا(سلام الله علیهما) را شبانه و غریبانه دفن کردند. تابوت امام حسن(علیه السلام) را تیرباران کردند. بدن امام حسین(علیه السلام) هم لگدکوب سم اسبان شد و سه روز بدون کفن و دفن زیر آفتاب سوزان باقی ماند.... میان آفتاب گرم سوزان چرا عریان فتاده پیکر تو به کهنه جامه‌ای کردی قناعت که بیرون کرده او را از بر تو پدر چون شد که روی نعش تو شمر زند سیلی به روی دختر تو (جودی) 🎤 .👇
. 📋نکنه یه روز بیاد از تو جدا شم کربلایی سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکنه یه‌روز بیاد از تو جدا شم کمکی طلب کنی و من نباشم نمیخوام از کاروونت جا بمونم مثِ کوفیا رفیق نیمه‌را(ه) شم منو حلالم کن، اگه یه وقت آبروتو بردم منو حلالم کن، فقط بدی پیش تو آوردم منو حلالم کن، خیلی جاها حق تو رو خوردم منو حلالم کن، گناه اومد عشقِ تو یادم رفت منو حلالم کن، تموم قولایی که دادم رفت منو حلالم کن، اسیر شدم آه از نهادم رفت یعنی میشه که... خبری بگیری از حال دلم عادته که میای دنبال دلم دنبال دلم... «اربابم حسین ، اربابم حسین» سایه‌ی توئه همیشه سایه‌سارم من که هیچ توقّعی از تو ندارم از شما زیاد به من رسیده آقا از بزرگیته که میمونی کنارم کیه به غیر از تو، همه‌ش به‌فکر نوکرش باشه کیه به غیر از تو، یه دنیا دل دوروبرش باشه کیه به غیر از تو، کلّی گدا پشت سرش باشه کیه به غیر از تو، کشته‌ی اشکِ چشِ تر باشه کیه به غیر از تو، پناه هرچی دربه‌در باشه کیه به غیر از تو، برای نوکرش پدر باشه لطف و کرمت... حاتمو به طمع میندازه حسین نگاهت آدمو میسازه حسین میسازه حسین... «اربابم حسین ، اربابم حسین» سرِ دل به جذبه‌ی شیش‌گوشه گرمه رحمتت برام مثِ آغوشِ گرمه میدونی که نوکرت فقط دلش به- -چایی که تو روضه‌ها مینوشه گرمه به تو بدهکارم، همش خراب کردم و تو ساختی به تو بدهکارم، عشقتو تو قلبِ من انداختی به تو بدهکارم، تو بودی که دِینمو پرداختی ترسم از اینه آخرش اونی که میخواستی نشم واسه تو نوکرِ روراستی نشم روراستی نشم... «اربابم حسین ، اربابم حسین» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ . آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود زیر سر مهمانی اجباری اش بود وقتی که می آمد عبایش روی سر بود از بس میان کوچه ها افتاد بر خاک روی لباسش ردپای هر گذر بود با آه می افتاد و بر می خواست اما آهش زمان راه رفتن بیشتر بود وقتی عصای پیری آدم نباشد باید به زیر منت دیوار و در بود آری شبیه قصه آن کوچه تنگ فرسنگها انگار خانه دورتر بود بال پرش زخمی شد از بس دست و پا زد هر جای حجره  رد و پاهای جگر بود سختی کشید اما چقدر آرام جان داد آخر سرش بر رو پاهای پسر بود باید که اهل کشف باشی بین روضه باید میان روضه ها اهل نظر بود وای از حسین از آن دمی که چشم وا کرد پا روی زخم سینه اش پر دردسر بود وای از دمی که رفت بالا خنجری کُند وای از کسی که شاهدش  با چشم تر بود ........ به مرید مادر من قبله مراد شدی بگو چکار کنم کم شدی زیاد شدی گرفت بر جگر من شرار سوختنت کریم من! وَسِعَت کُلِّ شَئ گشته تنت به صورت تو رسیدم به صورت افتادم مرا ببین سر پیری به زحمت افتادم به مسجد تن تو نیزه رفت و آمد کرد عجیب حال مرا گردن خمت بد کرد علی سابق من مصطفای حاضر من کمی تکان بده لبهات را بخاطر من تو دست و پا که زدی کوفه خنده کرد به من صدا زدم ولدی کوفه خنده کرد به من تو سر نداری، من از غم تو سرگردان بلند شو به حرم عمه را برش گردان شاعر: ✍ .👇
دو معصوم بودند که با صورت بزمین افتادند اول امیرالمومنین که تا خبر شهادت بی بی را شنید ؛ با صورت برزمین افتاد یکی هم آقای بی کفن ما بود که وقتی تیرِ حرمله به قلب مبارکشون خورد و تیر رو از پشت درآوردند،از شدت خونریزی، کم کم بی رمق شد و با صورت برزمین افتاد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد ... فاطمیه .
. 📋 کیست این کشته که جان همه قربان تنش ✔️ ✔️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کیست این کشته که جان همه قربان تنش! خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش این همان کشته ی اشک است که تا روز جزا دل مردان الهی شده بیت الحزنش این شهیدی است که تا صبح قیامت هر روز تازه تر گرددو گردیده، عزای کهنش   باغبان کس نشنیده است که از بی آبی آب از خون دل خویش دهد بر چمنش از لا به لای زلف هایش ماه میریزد از گوشه ی لبهای حسرت آه میریزد در امتداد سیر او الماس نورانی از زیر نعلینش میان راه میریزد ناز نگاهش گر به کوهستان شود نازل از پای می افتد شبیه کاه میریزد ان نازنین شهزاده ی عالم علی اکبر کز استین نومرانش شاه میریزد یعقوب اگر بیند جمالش به دست خویش یوسف نه عالم را به قعر چاه میریزد سیمرغ دور از وهم این عالم علی اکبر عطر محرم های هر سالم علی اکبر جان است و جانِ عالم و ادم بقربانش ابر کرامت میرود هر جا به فرمانش از پیش از که سبز گردد پشت لبهایش سرسبز بوده خانه اش از خوان احسانش اول خدا دوم حسن سوم علی اکبر او سفره دار شهر شد بعد از عمو جانش قبل از اذان دلربایش شهر ساکت بود گوش مدینه بود و نجوا های قرانش با پرسشِ، آیا به حق ،ما کشته می گردیم ؟ دارد گواهی میدهد از عمق ایمانش فرمود فردا من به پای یار میمیرم بهر تو ای بابا هزاران بار میمیرم لیلی دلها (لیلی لیلا) برده از عالم تحمل را روی ملیحـش شور داده هر تغزل را بوسید روی عمه و بیرون از خیمه طاقت نمی آورد بیش از این تأمل را عالم ندیده شیر بر دوش عقاب آید دیده است قبلا در رکاب شیر دلدل را تکرار شد کرار و شیر از بیشه بیرون شد اثبات کرد از ناز شست خود تسلسل را دریای لشکر دید اقیانوس راهی شد با یک رجز انداخت در میدان تقلقل را عباس رزمش را چه شور انگیر می بیند از اینکه اکبر دشمنش را ریز می بیند می بیند عباس علی صفین دیگر را در اکبرش خود را و در ارباب حیدر را زینب کنار خیمه با دلشوره می گوید عمه بگردد ای قد و بالای اکبر را تیغ و علی با هم شبیه ذوالفقاری بود که می درید از هم چونان کرباس لشکر را از پیش رویش گندم ری را درو می کرد وز پشت سر میریخت از سر دار ها سر را در خدمت شمشیر اکبر بود عزرائیل بی صور اسرافیل بر پا کرد محشر را از سنگ باران ناگهان میدان تلاطم شد اکبر میان گرد و خاک از دیده ها گم شد از تشنگی کم کم ز کار افتاد بازویش چشمش سیاهی رفت و از تن رفت نیرویش خورشید هم گم کرد خورشید جمالش را پوشاند خون فرق خورشید علی رویش با اهل کوفه مسجد کوفه مجسم شد از خود رد شد تیغ و آمد تا به ابرویش فریاد وا اماه امد از دل میدان ان لحظه ای که رفت نیزه بین پهلویش افتاد روی خاک و در دم ارباً اربا شد بابا به بالینش رسید اما به زانویش عباس دشمن را ز دورا دور پس میزد ارباب بر جسم علی اکبر نفس میزد علی اکبر که بر زمین افتاد آسمان آفتاب را گم کرد پدر امد به یاریش برود من بمیرم رکاب را گم کرد پسر بو تراب بین تراب نوه ی بوتراب را گم کرد جلد قران خویش پیدا کرد برگه های کتاب را گم کرد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 📋 بـٰـاز اِمْـشَـبْ بُـویِ بـاران مـی دَهَـم ✅ 📋 باز امشب بوی باران می دهم بوی دلتنگی باران می دهم حلقه اشکی تیغ بر جانم کشید باز آتش در نی استانم کشید آه ای غوغای پنهان در دلم کیستی ای زخم هجران در دلم کیستی ای  رنگ بی رنگیه من همنشین وقت دلتنگیه من کیستی ای نا ز جان افروخته انتظار دیدگان دوخته کیستی ای ناله های بی صبور کیستی ای راز دریاهای دور کیستی ای زخمها را التیام کیستی ای ذوالفقارِ در نیام کهنه شد درد فراقت ای دریغ کُشتی ام از اشتیاقت ای دریغ آه ای امید فردا باز گرد باز گرد ای داغ دلها باز گرد باز گرد ای خوشترین رویای ما ای نی اِستانی ترین اقای ما ای ابر مرد زمان ای راد مرد باز گرد آخر خدا را باز گرد کور شد چشمی که بر ره دوختم سوختم کز سوز حسرت سوختم بر خیالت هر نفس دلبسته ام طاق نصرت بر در دل بسته ام ای سوار بادهای عاشقی ای بهار دشتهای رازقی روشنای معبد افلاکیان ای چراغ راه های خاکیان باز گو فصل خطاب خویش را آخرین حرف کتاب خویش را تا عیان گردد خدای حُسن کیست انتها و ابتدای حُسن کیست گل کُنَد در جلوه ات پروردگار آخرین اعجاز ذات کردگار آخرین زلف بلند تافته آخرین گیسوی در هم بافته آخرین ابروی محراب آفرین آخرین چشمان مهتاب آفرین آخرین مژگان شوخ سینه سوز آخرین خال سیاه جان فروز آخرین بالا بلند دلنشین آخرین خوان بر انداز زمین آخرین لبخند رویایی عشق آخرین دست اهورائی عشق آخرین خانه بدوش لاله پوش آخرین صحرا نشین خیمه پوش آخرین شرح بیان کربلا آخریم مرثیه خوان کربلا کربلائی اشک می بارد بیا علقمه بوی تو را دارد بیا بی تو این شب سخت طوفانی شده چهار فصل ما زمستانی شده گرم بی تو سرد میگریم بیا بی تو باری درد میگریم بیا  تا کنارت بغضها را سر کنیم در کنارت یادی از مادر کنیم دود بود و دود بود و دود بود گل میان اتش نمرود بود یک طرف گلبرگ اما بی سپر یک طرف دیوار بود و میخ در شعله تا از داغ غربت سرخ شد میخ کم کم از خجالت سرخ شد روز رنگ تیره ی شب را گرفت مجتبی چشمان زینب را گرفت  جوی خونم تا به مسجد رود بود دود بود و دود بود و دود بود ای عزیزوم کاسه ی چشموم سرایِت میون هر دو چشموم جای پایٍت از اون ترسم که غافل پا گذاری آی نشینِ خار مژگونوم به پایِت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. (بند اول) با دلی تاریک ، کوچه ای باریک دشمن آماده ، دومی نزدیگ مادری غمگین ، دشمنی از کین حسن نبینه ، دستای سنگین مادر افتاد پشت در میخ و مسمارو دیوارو در در افتاده به روی مادر چل نفر رد شدن از رو در دست علی رو بستن غرور حسن رو شکستن حرمت زهرارو شکستن با لگد پهلوشو شکستن لکه خونه روی زمین ، گوشواره افتاد رو زمین نکشید دست حیدرو ، زهرا خورده روی زمین (بند دوم) تا که در افتاد ، مادری افتاد دوتا گوشواره ، رو زمین افتاد حضرت رقیه (س) دختری خسته ، دستای بسته گوشای پاره ، فرق بشکسته تو مدینه غوغا بود سر سوختن در دعوا بود مغیره غلافش بالا بود انگار که روز عاشورا بود حضرت رقیه(س) گوشوارشو کشیدن دنبال رقیه دویدن لباس های پارشو دیدن دخترای شامی خندیدن زهرا تو کوچه افتادو ، رقیه تو بیابونا زهرا پشت فشار در ، رقیه زیر دست و پا شاعر: ✍ 🔊 دانلود سبک 👇 https://emam8.com/upload/sabks/00/1/73389_1400125224934_424694.ogg .
. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زهرای حیدر بعد تو دنیا نمیسازه به ما دنیای حیدر زهرای حیدر حرف رفتن میزنی میلرزه دست و پای حیدر زهرای حیدر روی زخمای تن تو مرهم از اشکم گذاشتم شرمندم آخر تو برام سنگ تموم گذاشتی و من کم گذاشتم حلالم کن... حیدر نیومد میزدنت کاری ز دستم بر نیومد همسایه ها دیدن صداشون در نیومد حیدر نیومد (حلالم کن زهرا زهرا) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از بعد کوچه روزی صدبار آرزو کردم که من میمردم ایکاش چون که شنیدم هرکسی اون روز تورو توکوچه زد گرفته پاداش یادم نمیره اون چهل تا بی حیا که بویی از غیرت نبردن یادم نمیره پشت در بودی همه با هم به در هجوم آوردن توهم راهی از این بهتر نداشتی کمک خواستی ازفضه تو مادر نداشتی یک روز خوش از بعد پیغمبر نداشتی (حلالم کن زهرا زهرا) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یااهل العالم این شبا بگید بلند گریه کنه هرکی میتونه آماده باشید امشبو امام حسن میخواد یکم روضه بخونه ای داد بیداد سن وسالی که نداشتم مادرم تو کوچه افتاد ای داد بیداد هردفه یادش میفتم میزنم با گریه فریاد حلالم کن مادر افتادی دیدم من هرچی قد بلند میکردم نرسیدم دراومد از اون موقع موهای سفیدم (حلالم کن مادرمادر) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سادات مجلس خیلی شرمندم آخه باید بگم زهرارو بد زد مقتل نوشته پیش چشمای حسن به مادر شما لگد زد از این بعدش من نمیتونم دیگه این روضه رو بدم ادامه به گریه کن ها حرف آخرم یه خط روضه به شهر شامه یه شب تو صحرا کمک نداره نامرد نزن سه ساله که کتک نداره اینکه دیگه قباله ی فدک نداره ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
. با خدا به روضه سلام الله علیها آورده ای دوباره بدهکارمان کنی فکری به حال غم زده و زارمان کنی اینجور که دوباره به ما راه می دهی اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی با اینکه ما به دست تو پرونده داشتیم یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی تو مهربان ترینی و اصلا نمی شود با آتشِ جهنمت، آزارمان کنی ما را زمین زده است گناهان بی شمار باید که فکرِ این دل بیمارمان کنی من آمدم دوباره رفیقت شوم خدا لطفی اگر کنی تو و بیدارمان کنی این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد تا با شهید کرببلا یارمان کنی با گریه های فاطمه ات گریه می کنیم تا روضه خوان روضه دیوارمان کنی آتش گرفته ایم در این اضطراب تا پهلو شکسته از تب مسمارمان کنی وحید محمدی .
. (ادامه روضه بالا) صدای ناله مولا بلند شد... «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» به خدای کعبه رستگار شدم... دیگه علی راحت شد خدا... صدای منادی بین زمین آسمان بلند شد... «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى» تا صدای منادی رو بچه ها شنیدند... دوان دوان اومدند به طرف مسجد... تا رسیدند نگاه کردند دیدند... ای وای... محراب مسجد لاله گونه... فرق بابا رو شکافته اند... تمام صورت خونیه... روی خاکهای محراب هی صدا میزنه... «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» همین جا بود صدای حسنین به ناله بلند شد... 🔸حسن از یک طرف می کرد زاری 🔸حسین از سوی دیگر بی قراری حسنین اومدند کنار بابا... بابا ديگه رمق در بدن نداره... زیر بغل های بابا رو گرفتند... با فرقه شکافته آوردند به سمت خونه... اول👇 عرضه بداریم یا امیرالمومنین... طاقت نداشتی دخترت زینب کبری... شما رو با صورت خونی ببینه... اما یاعلی... کجا بودید آقا خرابه شام... وقتی سر بریده حسنیت رو... برا دختر سه ساله اش آوردند... ای وای.. ای وای... بمیرم.. تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد: وای بابای خوبم... (مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ) بابا بگو ببینم کی سر از تنت جدا کرده...بابا... کی با چوب خیزران به لب و دندانت زده بابا... (مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي) کی منو تو بچگی یتیم کرد... 🔸یتیمی درد بی درمان یتیمی 🔸یتیمی خاری دوران یتیمی بابا نبودی ببینی... از کربلا تا شام... چقدر تازیانه به من زدند...بابا... دیگه طاقت ندارم...بابا ببین تمام بدنم کبود شده... موهای سرم سفید شده... بابا دیگه منم با خودت ببر... یاعلی.. سه ساله حسینت... انقدر کنار بدن بابا ضجه زد... یکدفعه دیدند دختر یک طرف افتاد... سر بابا یک طرف افتاد... عمه جانش زینب دوان دوان اومد نگاه کرد دید... دختر جان به جانان تسلیم کرده... شعر پایان👇 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود 👇
. در جوشن كبير يك عبارتی هست كه مى گوييم: " يا كٓريمٓ الصَّفْح " معناش خيلى جالبه : یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته؛ یك جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یك وقتی، یك کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی. اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما اینگونه است... از صمیم قلب می گویم: "يا كٓريمٓ الصَّفْح" بیاییم در این روز و شب‌های عزیز، ببخشیم و بگذریم... ................... اگرکسی درخانه ی مرا بزندوچند باراسم من بی سرو پا را به زبان بیاورد،اگر بار اول،دوم،سوم...جواب ندهم ،بلاخره اگراصرار کند برای  بار پنجم و ششم شرم میکنم جوابش را ندهم.شرم میکنم او را دست خالی بر گردانم .مردم!امشب این جا جمع شده ایم وهمه دست جمعی دعای جوشن کبیر را خوانده ایم  وهزار بار اسم خداوند کریم راصدا زده ایم؛چطور ممکن است خداوندی که کریم است ،خداوندی که رءوف است،دست رد به سینه ما بزند؟او که ارحم الراحمین است،چطور به ما جواب ندهد؟ تو کریمی و رحیمی و غفور کن زتاریکی مرا راهی نور ای رحیم مهربان ،حی قدیر جان زهراوعلی دستم بگیر ............... امشب بعید است خداوند دست رد به سینه این جمعیت بزند ؛چون خود خداوند فرموده است :(فاما السائل فلا تنهر) یعنی سائل و گدا را مرانید؛پس چطور ممکن است امشب به ما جواب ندهد و ما را از درگاهش براند ؟غیر ممکن است کسی که خودش فرموده:گدا را مرانید،امشب این جمعیت رادست خالی و ناامید برگرداند. الا ای مهربان امد گدایت کند با حالتی محزون صدایت خدای من تو خوب و مهربانی مرا از درگهت هرگز مرانی خدایا من به غفلت مبتلایم دگر از معصیت بنما جدایم معصیت خانه خرابم کرده است غافل از روز حسابم کرده است ای خدای من به فریادم برس بین که شیطان انتخابم کرده است .............. گداها میروند ودر خانه یکی را میزنند .ممکن است یک وقت در باز شود وعتاب کنند که این چه وقتی است درزدی؟!چرا مزاحم شدی؟ناامید نمی شود و میرود درخانه دیگری را میزند.او هم ممکن است عتاب کند .بد اخلاقی کند وکمکی نکند ؛ولی بلاخره یکی پیدا میشود وکمکی میکند .بلاخره دری به رویش باز میشود؛اما اگر خداونددر به روی گدایان درگاه خویش باز نکند ،به غیر درگاه او کجا بروند؟چه جایی را دارند که بروند؟هیچ در دیگری را نمیتوانند دق االباب کنند،بدبخت و بی چاره میشوند .خدایا اگر امشب ما را نبخشی چه کنیم؟یا رحیم ؛یا غفور! تو تنها دستگیر این گدایی کریمی و رحیمی وباوفایی خدای من تو خوب ومهربانی مرا از درگهت هرگز مرانی تو خود اگاهی از درد درونم تو دانی غصه های قلب خونم .............. نمیدانم تا حالا دیده ای بچه ای که پدرش او را کتک میزند؛اما بچه به جای این که فرار کند ،با همان حالت گریه و ناله خودش را درون اغوش بابایش میاندازد؟از کتک پدر به اغوش پدر پناه میبرد؛چون جای دیگری را ندارد.  خدایا!ماهم به غیر از تو پناهی نداریم .اگر ما را عذاب کنی ،مجبوریم باز هم به سوی تو فرار کنیم؛اخر نجات دهنده ای به جز خودت نمی شناسیم. رو به سوی تو نمودم که پناهم بدی نعمت مغفرت و عفو گناهم بدی ته چاه هوس افتادم واسوده شوم ان زمانی که نجات از ته چاهم بدهی روز من گشته ز تاریکی غفلت چون شب چه شود خاتمه بر روز سیاهم بدهی .......... از اداب مهمانی این است که مهمان حتی اگر شده ،باکمی نمک پذیرایی شود .الان هم ماه مبارک رمضان است .ضیافة الله است.مهمانی خداست.خداوند،رسولگرامیش را فرستاده و همه ی بنده گان را به این مهمانی دعوت کرده است. سفره های پذیرایی گسترده و غذاهای گوناگون درون سفره چیده شده است؛منتها غذا ،غذای جسم نیست ،غذای روح است . غذای این میهمانی امرزش گناهان است.عفو خطاها است.محبت امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا است.یا الله!نکند از کنار این  سفره،پذیرایی نشده بلندمان کنی !محبت امیرالمومنین(ع)وحضرت زهرا(س)را در دل ما بیشتر و بیشتر نکنی!نکند گناهان ما را نیامرزی!...  مگر نه این است که خودت در دین خویش پذیرایی از مهمان را حتی اگر شده با کمی نمک جزءاداب قرار دادی؟ما هم که مهمان ناخوانده نیستیم؛ بلکه به دعوت خودت امده ایم. چطور دست خالی از کنار سفره ات برخیزیم ؟چطور بگوییم از کنار سفره کریم، گرسنه برخواسته ایم؟چطور بگوییم مهمانی خدا تمام شده و گناهان ماامرزیده نشده است؟هیهات ما هکذا الظن بک.... دوستان خویشتن اماده ی دیدار کنیم دل غفلت زده را روشن وبیدار کنیم رمضان امده خوب است به درگاه خدا
. در جوشن كبير يك عبارتی هست كه مى گوييم: " يا كٓريمٓ الصَّفْح " معناش خيلى جالبه : یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته؛ یك جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یك وقتی، یك کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی. اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما اینگونه است... از صمیم قلب می گویم: "يا كٓريمٓ الصَّفْح" بیاییم در این روز و شب‌های عزیز، ببخشیم و بگذریم... ................... اگرکسی درخانه ی مرا بزندوچند باراسم من بی سرو پا را به زبان بیاورد،اگر بار اول،دوم،سوم...جواب ندهم ،بلاخره اگراصرار کند برای  بار پنجم و ششم شرم میکنم جوابش را ندهم.شرم میکنم او را دست خالی بر گردانم .مردم!امشب این جا جمع شده ایم وهمه دست جمعی دعای جوشن کبیر را خوانده ایم  وهزار بار اسم خداوند کریم راصدا زده ایم؛چطور ممکن است خداوندی که کریم است ،خداوندی که رءوف است،دست رد به سینه ما بزند؟او که ارحم الراحمین است،چطور به ما جواب ندهد؟ تو کریمی و رحیمی و غفور کن زتاریکی مرا راهی نور ای رحیم مهربان ،حی قدیر جان زهراوعلی دستم بگیر ............... امشب بعید است خداوند دست رد به سینه این جمعیت بزند ؛چون خود خداوند فرموده است :(فاما السائل فلا تنهر) یعنی سائل و گدا را مرانید؛پس چطور ممکن است امشب به ما جواب ندهد و ما را از درگاهش براند ؟غیر ممکن است کسی که خودش فرموده:گدا را مرانید،امشب این جمعیت رادست خالی و ناامید برگرداند. الا ای مهربان امد گدایت کند با حالتی محزون صدایت خدای من تو خوب و مهربانی مرا از درگهت هرگز مرانی خدایا من به غفلت مبتلایم دگر از معصیت بنما جدایم معصیت خانه خرابم کرده است غافل از روز حسابم کرده است ای خدای من به فریادم برس بین که شیطان انتخابم کرده است .............. گداها میروند ودر خانه یکی را میزنند .ممکن است یک وقت در باز شود وعتاب کنند که این چه وقتی است درزدی؟!چرا مزاحم شدی؟ناامید نمی شود و میرود درخانه دیگری را میزند.او هم ممکن است عتاب کند .بد اخلاقی کند وکمکی نکند ؛ولی بلاخره یکی پیدا میشود وکمکی میکند .بلاخره دری به رویش باز میشود؛اما اگر خداونددر به روی گدایان درگاه خویش باز نکند ،به غیر درگاه او کجا بروند؟چه جایی را دارند که بروند؟هیچ در دیگری را نمیتوانند دق االباب کنند،بدبخت و بی چاره میشوند .خدایا اگر امشب ما را نبخشی چه کنیم؟یا رحیم ؛یا غفور! تو تنها دستگیر این گدایی کریمی و رحیمی وباوفایی خدای من تو خوب ومهربانی مرا از درگهت هرگز مرانی تو خود اگاهی از درد درونم تو دانی غصه های قلب خونم .............. نمیدانم تا حالا دیده ای بچه ای که پدرش او را کتک میزند؛اما بچه به جای این که فرار کند ،با همان حالت گریه و ناله خودش را درون اغوش بابایش میاندازد؟از کتک پدر به اغوش پدر پناه میبرد؛چون جای دیگری را ندارد.  خدایا!ماهم به غیر از تو پناهی نداریم .اگر ما را عذاب کنی ،مجبوریم باز هم به سوی تو فرار کنیم؛اخر نجات دهنده ای به جز خودت نمی شناسیم. رو به سوی تو نمودم که پناهم بدی نعمت مغفرت و عفو گناهم بدی ته چاه هوس افتادم واسوده شوم ان زمانی که نجات از ته چاهم بدهی روز من گشته ز تاریکی غفلت چون شب چه شود خاتمه بر روز سیاهم بدهی .......... از اداب مهمانی این است که مهمان حتی اگر شده ،باکمی نمک پذیرایی شود .الان هم ماه مبارک رمضان است .ضیافة الله است.مهمانی خداست.خداوند،رسولگرامیش را فرستاده و همه ی بنده گان را به این مهمانی دعوت کرده است. سفره های پذیرایی گسترده و غذاهای گوناگون درون سفره چیده شده است؛منتها غذا ،غذای جسم نیست ،غذای روح است . غذای این میهمانی امرزش گناهان است.عفو خطاها است.محبت امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا است.یا الله!نکند از کنار این  سفره،پذیرایی نشده بلندمان کنی !محبت امیرالمومنین(ع)وحضرت زهرا(س)را در دل ما بیشتر و بیشتر نکنی!نکند گناهان ما را نیامرزی!...  مگر نه این است که خودت در دین خویش پذیرایی از مهمان را حتی اگر شده با کمی نمک جزءاداب قرار دادی؟ما هم که مهمان ناخوانده نیستیم؛ بلکه به دعوت خودت امده ایم. چطور دست خالی از کنار سفره ات برخیزیم ؟چطور بگوییم از کنار سفره کریم، گرسنه برخواسته ایم؟چطور بگوییم مهمانی خدا تمام شده و گناهان ماامرزیده نشده است؟هیهات ما هکذا الظن بک.... دوستان خویشتن اماده ی دیدار کنیم دل غفلت زده را روشن وبیدار کنیم رمضان امده خوب است به درگاه خدا
. در جوشن كبير يك عبارتی هست كه مى گوييم: " يا كٓريمٓ الصَّفْح " معناش خيلى جالبه : یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته؛ یك جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یك وقتی، یك کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی. اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما اینگونه است... از صمیم قلب می گویم: "يا كٓريمٓ الصَّفْح" بیاییم در این روز و شب‌های عزیز، ببخشیم و بگذریم... ................... اگرکسی درخانه ی مرا بزندوچند باراسم من بی سرو پا را به زبان بیاورد،اگر بار اول،دوم،سوم...جواب ندهم ،بلاخره اگراصرار کند برای  بار پنجم و ششم شرم میکنم جوابش را ندهم.شرم میکنم او را دست خالی بر گردانم .مردم!امشب این جا جمع شده ایم وهمه دست جمعی دعای جوشن کبیر را خوانده ایم  وهزار بار اسم خداوند کریم راصدا زده ایم؛چطور ممکن است خداوندی که کریم است ،خداوندی که رءوف است،دست رد به سینه ما بزند؟او که ارحم الراحمین است،چطور به ما جواب ندهد؟ تو کریمی و رحیمی و غفور کن زتاریکی مرا راهی نور ای رحیم مهربان ،حی قدیر جان زهراوعلی دستم بگیر ............... امشب بعید است خداوند دست رد به سینه این جمعیت بزند ؛چون خود خداوند فرموده است :(فاما السائل فلا تنهر) یعنی سائل و گدا را مرانید؛پس چطور ممکن است امشب به ما جواب ندهد و ما را از درگاهش براند ؟غیر ممکن است کسی که خودش فرموده:گدا را مرانید،امشب این جمعیت رادست خالی و ناامید برگرداند. الا ای مهربان امد گدایت کند با حالتی محزون صدایت خدای من تو خوب و مهربانی مرا از درگهت هرگز مرانی خدایا من به غفلت مبتلایم دگر از معصیت بنما جدایم معصیت خانه خرابم کرده است غافل از روز حسابم کرده است ای خدای من به فریادم برس بین که شیطان انتخابم کرده است .............. گداها میروند ودر خانه یکی را میزنند .ممکن است یک وقت در باز شود وعتاب کنند که این چه وقتی است درزدی؟!چرا مزاحم شدی؟ناامید نمی شود و میرود درخانه دیگری را میزند.او هم ممکن است عتاب کند .بد اخلاقی کند وکمکی نکند ؛ولی بلاخره یکی پیدا میشود وکمکی میکند .بلاخره دری به رویش باز میشود؛اما اگر خداونددر به روی گدایان درگاه خویش باز نکند ،به غیر درگاه او کجا بروند؟چه جایی را دارند که بروند؟هیچ در دیگری را نمیتوانند دق االباب کنند،بدبخت و بی چاره میشوند .خدایا اگر امشب ما را نبخشی چه کنیم؟یا رحیم ؛یا غفور! تو تنها دستگیر این گدایی کریمی و رحیمی وباوفایی خدای من تو خوب ومهربانی مرا از درگهت هرگز مرانی تو خود اگاهی از درد درونم تو دانی غصه های قلب خونم .............. نمیدانم تا حالا دیده ای بچه ای که پدرش او را کتک میزند؛اما بچه به جای این که فرار کند ،با همان حالت گریه و ناله خودش را درون اغوش بابایش میاندازد؟از کتک پدر به اغوش پدر پناه میبرد؛چون جای دیگری را ندارد.  خدایا!ماهم به غیر از تو پناهی نداریم .اگر ما را عذاب کنی ،مجبوریم باز هم به سوی تو فرار کنیم؛اخر نجات دهنده ای به جز خودت نمی شناسیم. رو به سوی تو نمودم که پناهم بدی نعمت مغفرت و عفو گناهم بدی ته چاه هوس افتادم واسوده شوم ان زمانی که نجات از ته چاهم بدهی روز من گشته ز تاریکی غفلت چون شب چه شود خاتمه بر روز سیاهم بدهی .......... از اداب مهمانی این است که مهمان حتی اگر شده ،باکمی نمک پذیرایی شود .الان هم ماه مبارک رمضان است .ضیافة الله است.مهمانی خداست.خداوند،رسولگرامیش را فرستاده و همه ی بنده گان را به این مهمانی دعوت کرده است. سفره های پذیرایی گسترده و غذاهای گوناگون درون سفره چیده شده است؛منتها غذا ،غذای جسم نیست ،غذای روح است . غذای این میهمانی امرزش گناهان است.عفو خطاها است.محبت امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا است.یا الله!نکند از کنار این  سفره،پذیرایی نشده بلندمان کنی !محبت امیرالمومنین(ع)وحضرت زهرا(س)را در دل ما بیشتر و بیشتر نکنی!نکند گناهان ما را نیامرزی!...  مگر نه این است که خودت در دین خویش پذیرایی از مهمان را حتی اگر شده با کمی نمک جزءاداب قرار دادی؟ما هم که مهمان ناخوانده نیستیم؛ بلکه به دعوت خودت امده ایم. چطور دست خالی از کنار سفره ات برخیزیم ؟چطور بگوییم از کنار سفره کریم، گرسنه برخواسته ایم؟چطور بگوییم مهمانی خدا تمام شده و گناهان ماامرزیده نشده است؟هیهات ما هکذا الظن بک.... دوستان خویشتن اماده ی دیدار کنیم دل غفلت زده را روشن وبیدار کنیم رمضان امده خوب است به درگاه خدا
. ‍ تحلیل توسط : علیه السلام روضه خوانی سید مهدی میرداماد با 👇 به قلب روشن یک مرد زخم ناسزا افتاد شبیه چادر زهرا که بر آن رد پا افتاد در و دیوار میشد روضه ی تصویری این مرد زمان روضه خوانی اشک از چشم خدا افتاد یقین دارم خودش میخواست این نوع غریبی را به یاد مرتضی خم شد به یاد مرتضی افتاد علی شد آنچنان که دست بسته کوچه را طی کرد سپس محض هواداری زهرا بی هوا افتاد حسن شد کوچه را میگشت با دقتبه خود می گفت خدایا گوشوار مادرم زهرا کجا افتاد به خود میگفت من مردم اگر افتاده ام اینجا ولیکن فاطمه زن بود پیش چشمها افتاد مدینه گرچه آتش بود و میسوزاند قلبش را ولی در آخرِ این روضه یاد کربلا افتاد بزن آتش بزن این خانه را من زینبی هستم امان از شعله هایی که به جان خیمه ها افتاد امان از اون وقتی که عمه های من دامنشون و چادراشون آتیش گرفت. خونه ی امام صادقُ آتش زدن. نوشتن بچه هاش از این حجره به اون حجره فرار میکردن. بالاخره رفتن تو حجره ای از خانه و دهلیز عقب خانه امان گرفتن و آتیش خاموش شد. اما کربلا زینب اومد پیش زین العابدین. آقا چه کنم؟ بچه ها دارن میسوزن. یکی تازیانه میزنه، یکی سیلی میزنه، یکی گوشواره میکشه. گفت عمه بگو همه فرار کنن. همه فرار کردن فقط یه نفر فرار نکرد .دیدن یه زنی هی جلوی خیمه راه میره. خانوم چرا نمیری؟ گفت امام من تو خیمه است... در فایل زیر، اگر به شعر دقت کنید به نحوی تحقیقی، شباهت روضه های امام صادق(ع) با روضه های معصومین علیهم السلام، ذکر شده است. ابتدا به مصائب امیرالمؤمنین (ع) بعد روضه حضرت زهرا (س) و در نهایت روضه امام حسین(ع). ذاکرین اهل بیت(ع) می توانند از این فایل به عنوان نمونه ای برای فهرست روضه ها و گریزهای امام صادق(ع) استفاده کنند. در روضه بعد از شعر هم، یکی از شاخص ترین روضه های امام صادق(ع) اشاره می شود و سپس گریز به روضه آتش زدن خیمه های امام حسین(ع). این فایل برای جلساتی که می خواهید مختصر بخوانید، قابل استفاده است. 🔰 👇
. قلبِ سلیم، عاشقِ تسبیحِ دائم است عبد شکور، سیره‌ی شکرش مداوِم است هر نعمتی، مداوم و دائم سِزَد به حمد حمدِ ولای آل علی، از مکارم است چون عاشق از بصیرتِ دین، بی نیاز نیست بعد از غدیر، بینشِ بسیار لازم است قدرِ غدیر، گرچه شناسا نشد ولی قلبِ علی شناس ، به این قدر عالِم است بابِ غدیر، هادیِ دین است بی گمان راهِ غدیر، جای قدمهای کاظم است بعد از ، زود به دامانِ او بچسب کاظم همان علی است که تا وصل، عازم است نظمِ جهان، به دست امامِ زمانه‌هاست یعنی امام عصر بر این نظم، ناظم است ما که بنام شیعه‌ی معصوم، رائجیم لطفِ خداست، نوکرِ بابُ الحوائجیم ما در پناه حضرت موسی بن جعفریم والله مورد نظر لطف داوریم تدبیرِ آن امام همام است، اینکه ما از کودکی فدائیِ دینِ پیمبریم عشق علی و آل، شده حک به جانِ ما دُردی کشِ محبت زهرا و حیدریم عشق حسین، عشق حسن، عشق اهل‌بیت در جانِ ماست، چونکه ز آياتِ کوثریم خیر کثیر، نسلِ امامانِ شیعه اَند ما هم امامزاده‌ی موسی بن جعفریم امضای پای این شجره‌نامچه علیست مائیم که، ز ذرّیه‌ی پاکِ مادریم با این حساب، نقشه‌ی ایران به دست اوست شکر خدا به سایه‌ی سلطانِ کشوریم لطفِ اَبَالرضاست، که سلطانِ ما رضاست همسایه‌ی حریمِ امامی مطهریم ما که بنام شیعه‌ی معصوم، رائجیم لطفِ خداست، نوکرِ بابُ الحوائجیم ای باخِرَد، هماره ز هجران، مگو سخن هِی از امامِ مانده به زندان، مگو سخن او مُشرِف است، بر همه‌ی شیعیان خود تنها ز حصرِ حجتِ دوران، مگو سخن از زندگیِ یک یکِ ما، هست با خبر دائم ز قلب‌های پریشان، مگو سخن هر شادی است روزیِ دلها، ز یُمن اوست از غصه‌های بی سر و سامان، مگو سخن او عفو می‌کند، که خدا بگذرد ز ما پیوسته از زیادیِ عصیان، مگو سخن موسی بنِ جعفر است که ما را بها دهد بیهوده از تعاملِ عدوان، مگو سخن این روضه و دعا و مناجات، ارثِ اوست خلوت گُزین، ز عرصه‌ی جولان، مگو سخن این سفره‌های پر نمک و نان از او رسد از سفره‌ی تهیِ محبان، مگو سخن ما که بنام شیعه‌ی معصوم، رائجیم لطفِ خداست، نوکرِ بابُ الحوائجیم موسی بن جعفر است که بابِ محرم است بی او اگر شدیم، همین مایه‌ی غم است عاشق که دل به غصه‌ی دنیا نمی‌دهد زیرا غمِ حسین، غم و دردِ عالَم است کم کم صدای ناله‌ی زهرا رسد بگوش "گویا عزای اشرفِ اولاد آدم است" پیراهنِ سیاهِ خود آماده کن، به اشک این زنگِ قافله، خبر از شامِ ماتم است بر سائلش، اگرچه که خاتم دهد علی یک ساربان به بردنِ انگشت و خاتم است طفلِ صغیر را همه جا احترام کن رحمی به حالِ موی یتیمی که دَرهم است نوزاد را چو گریه کند، شیر می‌دهند تیرِ سه‌شعبه کِی به لبِ تشنه مرهم است همراهِ اشکِ مادر سادات، گریه کن با دخترش به گریه‌ی مقتل دمادم است مقتل نوشته، موی حسینش کشیده‌اند با تیغِ کُند، پشتِ گلویش بریده‌اند حاج ✍ ‌.