eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
137 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
به امید شنیدن دوباره صدای اساتید و حس حضور در کلاس، برای ثبت نام کردم.💻 بهمن۹۷ ترم اول دانشگاه مجازی من شروع شد. از همه عالی‌تر اینکه بیشتر دروسی که در امام صادق خوانده بودم، هم تطبیق داده شد🤩 حجم کارها و برنامه‌ی درسی من نسبت مستقیمی با حال خوب من داشت...😂 درس بیشتر📕، انرژی بیشتر💪📈 حالا انگیزه‌م، برای بیدار موندن بعد از اذان صبح🕌 و بین‌الطلوعین🌅 هم، بیشتر شده بود. از لحظاتی که بچه‌ها😴 خواب بودن بیشتر استفاده می‌کردم.💻 وقتایی هم که کارهای خونه🧹 رو انجام می‌دادم، یا سخنرانی گوش می‌کردم، یا صوت‌های انگلیسی برای تقویت زبان🆎 هرچند کمی بعد که هردو بزرگتر شدن صوت گوش دادن تعطیل شد...🚫 (هردو هم‌زمان اظهار فضل🗣 می‌کنند و برای فهمیدن صحبت‌هاشون باید تمرکز کنم) رفتم تو کار یادگرفتن یه زبان جدید🆕 اگر گفتین چه زبونی؟🧐 زبون نی‌نی‌ها🤪 گاهی چند روز طول می‌کشه تا بفهمم معنی کلمه‌ی جدیدی که گل پسر اختراع کرده چیه😅 فکرکنم باید کم کم یه فرهنگ لغت جدید بنویسم!📙 اُلس یعنی بزرگ و آلس یعنی زیاد🥴 (به زبان فارسی‌ها😂) آدودو یعنی آبمیوه🥤 و بیلا بیلا یعنی لوبیا⁦🤦🏻‍♀️⁩ از همه‌ی زبونای دنیا سخت‌تره🤯 گل دخترمونم که وارد مرحله‌ی چسبندگی شده بود... وقتی که تونست چهار دست و پا بره اوضاع بهتر شد.😁 کمی گلیم خودش رو از آب بیرون می‌کشید...😉 وقتی که یک ساله شد تونست راه بره⁦⁦🚶🏻‍♀️⁩ و این هم یه مرحله‌ی فوق‌العاده‌ی دیگه است... چون حالا خواهر و برادر خیلی بیشتر باهم بازی می‌کنن...⁦🧒🏻⁩⁦👩🏻⁩ و من بیشتر از هم‌بازی بودن بودنشون کیف می‌کنم🤩 هرچند... بازی اشکنک داره سر شکستنک داره🤕 قاطی بازی🤼، از نوازش‌های محکم🤫 بغل‌های عاشقانه همراه با چاشنی هل دادن🤗 و ناز کردن‌هایی همراه با پنجول کشیدن🤭 هم بهره‌مند می‌شن... ولی در کنارش تعامل سازنده😜 رو یاد می‌گیرن💪🏻⁩ و من هر روز بیشتر خدا رو به خاطر دختر کوچولویی که بهمون هدیه داد شکر می‌کنم.⁦⁦🤲🏻⁩🌺 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
در مورد کارهای خونه هم بگم🧽🧹🧺 تو خونه‌ی ما، از صبح که همسرم می‌رن، بچه‌ها تقریبا آزادن ریخت و پاشاشونو بکنن، و نزدیکای اومدن همسرم⁦🧔🏻⁩ با همدیگه، یا خودم به تنهایی⁦⁦👩🏻⁩ خونه رو جمع می‌کنیم. البته کلا هم خیلی شیک و پیک نیستیم😁 و تقریبا به جز ضروریات، چیز اضافی تو خونه نداریم. معمولا خونه‌ی من، خیلی مرتب محسوب نمی‌شه🤨 یعنی ایده‌آل‌هام برای یه خونه تمیز، با بعضیا تفاوت داره.😬 مثلا دیوارامون نقاشی🎨⁦🖌️⁩ و لک داره، و فرشامو مجبورم سالی یه بار، دوبار بشورم. اما برای داشتن خونه‌ی نسبتا مرتب، متوجه شدم رعایت بعضی نکات، خیلی مفیده. یکی اینکه خود من نریزم😏 و وقتی یه چیزی رو برمی‌دارم، سر جاش بذارم⁦👉🏻⁩ این قاعده ی طلائیه✨ که مامانم خدابیامرز همش می‌گفت. دیگه اینکه موقع انتخاب وسایل، فکر می‌کنیم واقعا یه چیزی رو بخریم یا نه🤔 و اگه داریم می‌خریم چه رنگ و جنسی بخریم که هم قشنگ باشه هم زود کثیف نشه🧐 وسایلی انتخاب می‌کنم که تمیز کردنش راحت باشه⁦👌🏻⁩ و البته برای اینکه حرص نخورم، وسایل گرون و لوکس🏺 نمی‌خرم، که اگه بچه‌م یه خرابکاری کرد، انقدر عصبانی😡 نشم که به روح بچه لطمه بزنم.🥺 موقع خرید جهیزیه، دوست نداشتم خونم تجملاتی باشه و چیزایی که لازم ندارمو بخرم، ولی اخیرا به این نتیجه رسیدم که اگه بچه‌ها رو میز غذا خوری غذا🍽 بخورن، تمیز کردنش برام راحت تره😏، و غذا رو تو کل خونه پخش نمی‌کنن. برای همین یه میز و چندتا صندلی، از جنس فایبرگلاس خریدیم که بتونم راحت تمیزشون کنم🧽 یه سری ترفندایی هم که برای تمیز نگه داشتن خونه، توی اینترنت دیدم، نکات ساده و سریعی داشت که خیلی برام مفید بود⁦👌🏻⁩ هرچند به نظر من مداومت در رعایت این نکته‌های ساده، اراده‌ی بالایی می‌خواد که بعد بچه‌دار شدن آدم اگه بخواد خونه‌ش مرتب بمونه، مجبور می‌شه این اراده رو در خودش ایجاد کنه😁 من برای اینکه بتونم با چندتا بچه کارهای خونه‌مو بکنم🧹، درسمو بخونم📚 و به علایقم برسم، خیلی چیزا یاد گرفتم. مثل مدیریت زمان⏰ یا اینکه تو زمان واحد، چندتا کار بکنم😌 اینکه غفلت نکنم، وگرنه پشیمون می‌شم😥 (مثلا اگه یه لحظه تنبلی کنم و یادم بره  به بچه‌ها بگم اول زیرانداز بندازید، بعد کاردستی🎊🎨 درست کنید، فرش داغون می‌شه) و اینکه اگه ول کنم و بگم حالا بعدا جمع می‌کنم😕، بعد یکی دو ساعت خونه‌م منفجر شده. نکته‌ی کلیدی همین استمرار در مراقبته⁦👌🏻⁩ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۷ ساله، ۱۲ ساله، ۸ ساله و ۵ ساله) فاطمه که کلاس اولی شد، براش مدرسه دولتی رو انتخاب کردیم، کلاس اول که تموم شد، نقل مکان کردیم به یه شهرک تو قم، یه مدرسه بسیار عالی و غیر دولتی ولی شبه دولتی داشت، با هزینه کم و جمعیت زیاد و برنامه آموزشی تربیتی خوب و تا اون سال، تنها مدرسه شهرک بود. برای فاطمه روزهای بسیار به یادماندنی در اون چند سال رقم خورد. ولی وقتی از اون شهرک خارج شدیم احساس کردیم که بچمون خیلی ایزوله بزرگ شده.😐نمی‌تونه دنیای واقعی رو راحت هضم کنه! مثلا دیدن آدم‌های بدحجاب اصلا براش قابل درک نبود و فکر می‌کرد بدیهیه که همه باید حجاب رو دستور خدا بدونن و رعایت کنن! ماجرا با حرف زدن و مشاوره هم حل نشد. با مشورت، تصمیم گرفتیم که ادامه‌ی تحصیل دخترم تو یه دبیرستان دولتی پایین شهر باشه. تصمیم ساده‌ای نبود، خیلی برام سخت بود، و از من سخت تر برای دخترم بود.😞 دو ماه اول خیلی اذیت شد و من باهاش همراه بودم و حرفاشو می‌شنیدم و کمکش می‌کردم که بتونه با موقعیت جدید خودشو وفق بده و فاطمه تونست آرام آرام ارتباط بگیره.😊 تونست آدمای مختلف با عقاید مختلف رو درک کنه و باهاشون زندگی کنه.☺️ دو سال بعد هم اومدیم تهران، و الان تو یه مدرسه دولتی ولی با یه محیط خوب داره ادامه‌ تحصیل میده.👌 ساره سادات هم از کلاس دوم تا الان مدرسه دولتی بوده، اما الان به خاطر شرایط خاص دوران نوجوونی و تفاوت‌های زیادش با فاطمه سادات، به نظر میاد اگه بشه یه محیط مناسبی از گروه همسالان رو پیدا کنیم خیلی اولویت داره.👌 و در حال تحقیق برای انتخاب مدرسه در متوسطه اول هستیم. چون احساس می‌کنم برای طی کردن دوران شیرین نوجوونیش به کمک نیاز دارم.🙈 دنبال این هستیم که مربی های پرورشی خوبی داشته باشه که نوجوانی ساره سادات انشاءالله با موفقیت بگذره.🤲 چون چیزی که تو مدرسه دولتی‌ش تجربه کردیم این بوده که برای فوق برنامه‌هایی حتی مثل نماز که زمان نماز رو توی مدرسه هستن، تشویق و برنامه ویژه‌ای وجود نداشته و دختر ما تو این برهه از زندگیش به این تشویق‌ها از طرف محیط آموزشی نیاز داره. پسرم هم یه مدرسه دولتی معمولی درس می‌خونه و الحمدلله راضی هستم.😊 با اینکه کلاسشون ۴۰ نفر دانش آموز داره ولی آموزش رو جدی گرفتن.👌 بچه هم سال‌های ابتدایی به لحاظ تربیتی تحت تاثیر خانواده‌ست و انشاءالله جای نگرانی نیست.😊🤲 در مجموع یکی از ملاک‌های ما برای انتخاب مدرسه دولتی یا غیردولتی شرایط بچه‌ها هم بوده. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۷ ساله، ۴.۵ ساله و ۲ ساله) گاهی دو فنجان چای و چند حبه حرف دل، گاهی سپردن بچه‌ها به کسی و یه بیرون رفتن کوتاه دو نفره، و گاهی حتی «بیا بشینیم؛ می‌خوام یکم درد دل کنم!!😢» و بعد یه عالمه حرف زدن و «آخیش! خالی شدم...😅»، می‌تونه تر و تازگی روابط همسرانه رو حفظ کنه و نذاره صمیمیت همسرانه بین کارهای زندگی و بچه‌ها، فدا بشه. شده حتی وقتایی که میخواستم برم دکتر، یا کار دانشگاه داشتم، بچه‌ها رو میذاشتم پیش مامانم و موقع برگشتن همسرم میومدن دنبالم و اگه خیالمون از بچه ها راحت بود، مسیر رو کمی طول بدیم و تو شهر یه دوری بزنیم و چیزی بخوریم و بعد برگردیم. و گاهی هم اصلا خود مامانم بچه ها رو می‌گرفتن که برید بگردید.☺️ و احساس می‌کنم از وقتی بچه‌هامون بیشتر شدن، از اینجور زمان‌ها باید بیشتر برای خودمون ایجاد کنیم.👌 با وجود بچه‌ها زمانهایی که برای هم میذاریم، محدود میشه؛ ولی اتفاقاً من فکر میکنم شاید این خیلیم خوب باشه!! اون کسایی که بچه ندارن و بدون مشغله میتونن همیشه هم‌صحبت و درکنار هم باشن شاید ارزش اون زمانها رو خیلی درک نکنن! و نفهمن اشتیاق امثال ما رو برای دیدن و وقت گذروندن با همدیگه.😃 شبیه نامزدهایی که مشتاقانه منتظر رسیدن وقت قرارن😍 اون وقتی که بچه ها استراحت کنن و ما بتونیم بشینیم و با همدیگه حرف بزنیم.☺️ و این بنظر من نعمت شیرینیه. همسرم هم خدا رو شکر، موافق خانواده باشکوه پرفرزند هستن.🤩 درواقع اول ازدواجمون در این مورد صحبت کرده بودیم. یادمه بهشون گفته بودم که در زمان حاضر، این رسالتیه که به دوش ما گذاشته شده... و البته خودم که خونواده‌م کم جمعیت بوده کاملا می‌فهمم که داشتن خواهر و برادر چقدر خوبه و چه تاثیرات خوب تربیتی می‌تونه داشته باشه.👌 هرچند اون اوایل، گاهی پیش میومد که همسرم، شاید به خاطر جوی که تو جامعه هست میگفتن بذار یکی دو سال صبر کنیم... و من می‌گفتم آخه نیازی نیست که! و ایشون هم البته واسه تعویق اصراری نداشتن. الانم خدا رو شکر همراهند.😊 خوشبختانه رابطه بچه‌ها هم با پدرشون خوبه. خودم که آدم خجالتی هستم و کم ارتباط میگیرم! ولی بچه های من اجتماعی هستن. به پدرشون رفتن.😄 اون زمان کمی که خونه هستن میگن بچه‌ها! بیاین بریم بیرون، مسجد، هیئت... اینم بگم که ایشون رو من هم تاثیر گذاشتن و من هم کم کم با خانم های محل ارتباط گرفتم.😉 البته اول دخترای من با بچه‌ها ارتباط گرفتن، و بعد من با مادر بچه‌ها آشنا شدم😁 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«روش برنامه‌ریزی من» (مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله) برنامه‌ریزی خانم‌ها، وقتی بچه شیرخوار دارند یا باردار هستند، یک مقدار متفاوت‌تر و شناورتر می‌شود. در این هفت سال اخیر که همیشه در یکی از این دو شرایط بودم، سعی کردم برنامه‌ریزی کارهایم را متناسب با شرایطم انجام دهم. 🙂 در قدم اول یک دفتر قشنگ انتخاب می‌کنم‌ و شروع می‌کنم به نوشتن در مورد آرزوها، رویاها و ایده‌هایم.❤️ شاید در پستوی ذهنم قایم شده باشند. سر صبر و حوصله، می‌کشمشان بیرون... در قدم بعدی، کارهایی که باید برای رسیدن به آرزوهایم انجام دهم، می‌نویسم و اگر کلی هستند، تبدیل به اهداف کوچک‌تر و قابل دستیابی می‌کنم. بعد آن‌ها را دسته‌بندی می‌کنم: 🌻معنوی: مثل خواندن تعقیبات نماز، خواندن روزانه چند صفحه قرآن و انجام دادن اعمال ماه مبارک رمضان 🌻جسمی و زیبایی: مثل ورزش، مسواک زدن و کِرِم زدن 🌻تغذیه: در این دسته، مواردی را که باید مراعات کنم می‌نویسم. هم تغذیه خودم را باید مد نظر داشته باشم و هم تغذیه خانواده را. 🌻خانوادگی: مثل رسیدگی به درس بچه‌ها، صله رحم، بازی با بچه‌ها و رفتن به مسجد یا هیئت به صورت خانوادگی 🌻حرفه‌ای: این‌ها اهدافی هستند که به مرور جایگاه و نوع فعالیت‌های اجتماعی من را مشخص می‌کنند. گوش کردن به یک صوت، خواندن چند کتاب و ثبت‌نام و رفتن به فلان کلاس و ... در اینجا نوشته می‌شوند. 🌻کارهای عقب‌مانده‌: مثل بردن یک وسیله به تعمیرگاه یا تمیز کردن بخشی از منزل که همیشه تمیزش نمی‌کنم یا دوختن پارگی یک جوراب 🌻اهداف خاص: کارهای مقطعی که در هر زمانی ایجاد می‌شوند؛ مثل چیدن سفره هفت سین، خانه‌تکانی عید، انجام دادن یک کار هنری برای تفنن و دادن فرش‌ها به قالی‌شویی 🌻خریدها: که خریدهای ریز و درشت منزل را شامل می‌شود. ✅اهداف را اولویت‌بندی می‌کنم و اگر لازم باشد قیدِ زمان به آن‌ها می‌زنم. مثلا خواندن فلان کتاب تا آخر فروردین ماه. برای اهدافی که هر روز انجام‌شان می‌دهم، ردیاب عادت درست می‌کنم.👌🏻 یعنی یک جدول با سی ستون عمودی و چند ستون افقی به تعداد کارهای روزانه. و بعد از انجام دادن کارهای روزانه، جلویشان تیک می‌زنم. ردیاب عادت، برای بالا بردن بهره‌وری در طول روز در دوران بچه‌داری، یک انتخاب عالی برای من بوده است. بقیه اهداف را در سررسید وارد می‌کنم یا لیست جداگانه هفتگی یا روزانه تهیه می‌کنم که هر موقع انجام شدند تیک‌شان را بزنم. اگر در سررسید وارد کنم، در بخش تقویم سال در یک نگاه، اتفاقات تکرار نشدنی را مشخص می‌کنم. مثل ماه‌های رجب و شعبان و ماه رمضان، ایام خانه‌تکانی، ایام سال نو، ایام امتحانات بچه‌ها یا خودم، سال‌روز تولد‌ها و ... 🗓 و بعد با توجه به هر هدف، در نظر می‌گیرم که چقدر باید وقت در روز یا هفته یا ماه اختصاص بدهم و آن‌ها را در جدول هفتگی کارهایم وارد و پخش می‌کنم. ✍🏻 مثلاً تا آخر ماه باید یک کتاب بخوانم که حدودا ۱۵ ساعت زمان می‌برد. ۱۵ روز از ماه انتخاب می‌کنم‌ و برای هر روز یک ساعت در نظر می‌گیرم و یا تقسیم‌بندی کتاب را بر اساس صفحه انجام می‌دهم: ۱۵ روز، هر روز ۲۰ صفحه. می‌توان بعضی کارها، مثل دوختن یک لباس را هم بر اساس مراحل (خرید پارچه، الگوکشی، برش، دوخت و...) زمان‌بندی کرد. هر مرحله در یک روز مشخص.☝️🏻 کارهایی مثل تمیز کردن خانه هم بین روزهای هفته تقسیم میشوند: کابینت ۱، کابینت ۲، کمد ۱، کمد ۲ و ۳ و ... کتابخانه، رخت‌خواب‌ها، گلدان‌ها و ... آخر سر، وقتی به آخر ماه می‌رسم، عملکرد خودم را بازبینی، و نقاط ضعف و قوتم را شناسایی می‌کنم🔎 اگر به کاری نرسیده بودم، شاید به خاطر تنبلی بوده، شاید هم توقع زیادی از خودم داشته‌ام... به هر حال ما خانمهای بچه‌دار، ممکن است در شرایطی باشیم که نتوانیم آنطور که دلمان میخواهد پیش برویم. باید با خودمان مهربان‌تر باشیم.😌 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«امسال به خاطر تغییر شرایط زندگی، بچه‌ها مدرسهٔ دولتی رفتن» (مامان ۱۲.۵، ۹.۵، ۷، ۴ و ۱.۵ ساله) برای انتخاب مدرسهٔ بچه‌ها دنبال این بودیم که فضای آموزشی بچه‌ها سالم باشه. از طرفی مدارس گرون قیمت رو هم نمی‌پسندیدیم، چون فقط عدهٔ خاصی از افراد جامعه با سطح رفاهی بالا توان ورود بهش رو دارن و معتقد بودیم ارتباط بچه‌هامون با این طیف خاص طبیعتاً آثار مخرب خودش رو داره.🤷🏻‍♀️ از طرفی می‌دونستیم در آینده چند تا بچه مدرسه‌ای خواهیم داشت و هزینهٔ مدرسه‌شون زیاد می‌شه. به همین خاطر انتخابمون مدرسهٔ غیر انتفاعیِ اسلامیِ ارزون قیمت بود. برای کلاس اول دخترم چند تا مدرسه رفتیم مصاحبه که شهریه‌هاش ۷ و ۵ و ۳ میلیون بود. ما شهریهٔ ۳ میلیونی رو انتخاب کردیم و هزینهٔ سرویس هم کمی کمتر از شهریه شد. بعدتر که دختر دومم و پسرم هم مدرسه‌ای شدن، هزینه‌ها خیلی بیشتر شد. مدتی به خاطر کرونا مجازی بود و هزینه سرویس نداشتیم. اما بعدش پسر پیش دبستانی‌م یک روز درمیون، و دخترها هم یه روزایی باید می‌رفتند مدرسه، و مدرسه هم مسئولیت سرویس رو قبول نکرده بود؛ کارمون سخت شد و من هم بارداری پنجمم رو میگذروندم....🫣 همون موقع دختر بزرگه‌م رو مستقل کردیم و خودش با مترو می‌اومد و می‌رفت. اگر امسال هم می‌خواستیم بچه‌ها رو همون مدرسهٔ قبلی بذاریم، برای مدرسهٔ پسرم ۱۴ میلیون تومن و برای دخترها هر کدوم ۱۲ میلیون باید می‌دادیم، تازه با وجود تخفیفی که به خاطر تعداد بچه‌هامون داشتن و خب این هزینه خیلی زیاد بود.😕 اول سال تحصیلی جاری اثاث‌کشی کردیم و بچه‌ها رو توی مدرسهٔ دولتی نزدیک خونه ثبت‌نام کردیم. خداروشکر مدرسه از نظر آموزشی قویه و هر سه تای بچه‌ها معلم‌های خیلی خوبی دارن.😍 مخصوصاً معلم پسرم که آقا هم بودن، خیلی خوب و پرتلاش و دلسوز بودن و ایده‌های جذاب و عالی برای آموزش الفبا به بچه‌ها داشتن و پسرم هم خاطرات خیلی خوبی از امسال و از جشن الفباش به دست آورد. رفتن بچه‌ها به مدرسهٔ دولتی برامون ثمراتی داشت: اولاً، بار مالی بزرگی از روی دوشمون برداشته شد. نزدیک بودن مدرسه و حذف دغدغه و هزینهٔ رفت و آمد، خیلی بیشتر از تصورم، به زندگی روزانه‌مون آرامش داد. الان حتی پسر کلاس اولی‌م خودش می‌ره مدرسه و میاد.😊 ثانیاً؛ چون مدت زمان حضور بچه‌ها توی مدرسه دولتی کوتاهه، بیشتر توی خونه هستن و بخش اصلی تربیتشون توی محیط خونه رقم می‌خوره نه مدرسه.👌🏻 به‌علاوه فرصت پیدا می‌کنن تا از فضای سالم و معنوی مسجد بهره ببرن. حالا اگر مسجد به دنبال جذبشون هم باشه که نورٌ علی نور می‌شه. ثالثاً؛ بچه‌ها توی مدرسه دولتی با آدم‌های معمولی جامعه ارتباط می‌گیرن که این ارتباط از طرفی می‌تونه تهدید باشه و از طرفی فرصت.😉 تعداد زیاد بچه‌ها توی خانواده و البته ارتباطشون با مسجد، تهدیدهاش رو کم می‌کنه و فرصت‌ها رو افزایش می‌ده. باعث می‌شه بچه‌ها درکی از فضای واقعی جامعه داشته باشن و کمکشون می‌کنه که فرصت مواجهه با نظرات مختلف و ارائههٔ نظر خودشون رو پیدا کنن. وقتی هم که توی گفتگوها سوالی براشون پیش میاد،‌ از من و پدرشون می‌پرسن و این فرصت باعث عمیق‌تر شدن عقایدشون می‌شه ان‌شاءالله.🙏🏻 رابعاً؛ درسته که ما وظیفه داریم شرایط مناسبی برای رشد و تربیت بچه‌هامون فراهم کنیم ولی گاهی فراهم کردن این شرایط، ما رو از «دعا» و اینکه «ربّ و مربی اصلی خداست»، غافل می‌کنه. امسال بیشتر از قبل برای بچه‌ها دعا می‌کنم و از خدا می‌خوام مراقبشون باشه.😊 البته اینها تجربهٔ شخصی ماست و نمی‌شه یه نسخهٔ واحد برای انتخاب نوع مدرسهٔ بچه‌ها پیچید. شرایط هر خانواده متفاوته و به نظرم اون چیزی که برای همه لازمه، نکتهٔ چهارم و همون دعا برای بچه‌ها و سپردنشون به خداست.👌🏻 این روزها غیر از پسر کلاس اولی‌مون که کمک مستقیم نیاز داره، برای دخترا که پایه سوم و ششم دبستانن، نظارت کلی روی کارهای درسی‌شون داریم. پرسشی اگر لازم باشه انجام می‌دیم و پیگیر امتحانات و نمراتشون هستیم؛ اما بار اصلی درس خوندن روی دوش خودشونه و البته اونا هم پشت گوش نمی‌ندازن و جزو شاگردهای خوب کلاس هستن. ضمن اینکه خیلی از کارهای پسر کلاس اولی‌م با همراهی خواهرهای بزرگترش انجام می‌شه. درس خوندن چند نفر با هم، به همه‌‌شون انگیزه مضاعف می‌ده و خداروشکر بچه‌ها تو خونه از این جهت، با همدیگه همراهن. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۱۴. برنامه‌ریزی برای بچه‌ها» (مامان ۱۸.۵، ۱۲، ۸، ۵ و ۱.۵ ساله) وقتی بچه‌ها بیشتر شدن، زمانی که برای تک‌تک شون می‌ذارم، کمتر می‌شه. ولی بخش عمده‌ای از نیازشون، به خاطر حضور خواهر و برادرها برطرف می‌شه.😍 با این حال سعی می‌کنم براشون شرایط تفریح و تخلیه انرژی سالم رو تا حد امکان فراهم بکنم. حتی در ایام کرونا با اینکه خیلی سخت بود، ولی ما بچه‌ها رو جاهای مختلف که افراد دیگه نباشن می‌بردیم؛ مثل انتهای پارک‌های جنگلی، اطراف شهر، کوه و طبیعت روستاهای اطراف و... حتی گاهی همسرم به خاطر شرایط کاری‌شون موفق نمی‌شدن توی این برنامه‌ها همراهمون باشن و من خودم بچه‌ها رو می‌بردم که سلامت روانشون آسیب نبینه. نمی‌خواستم که تو خونه محبوس بمونند.🤦🏻‍♀️ برای آموزش و رشد استعداد‌هاشون؛ پسرها غیر از مدرسه با مجموعه‌های تربیتی فرهنگی در ارتباطن و کلاس‌های مهارتی و کلاس‌های بازی و فعالیتی که بر اساس تفاسیر قرآن طراحی شده می‌رن. پنجشنبه جمعه‌ها هم برنامه‌های تفریحی دارن؛ و این بستر تجربیات متنوع باعث می‌شه که خودشون کم‌کم علایقشون رو کشف کنند.👌🏻 برای آموزش مفاهیم دینی، سعی می‌کنیم بچه‌ها در بستر زندگی واقعی با این مفاهیم مواجه باشند؛ مثلاً شادی یا غم ما رو در مناسبت‌ها می‌بینن، یا به زیارت حرم امامان و امامزادگان می‌ریم؛ مخصوصاً زیارت اربعین که حتماً می‌ریم و براشون خاطره‌سازی فوق العاده‌ای می‌شه.😍👌🏻 بعضی جشن‌های اهل بیت رو توی خانه می‌گیریم و خونه رو تزئین می‌کنیم و در عزاداری‌ها باهم ایستگاه صلواتی می‌زنیم؛ بچه‌ها درگیر می‌شن و می‌بینن این مسائل برای ما مهمه و این هویت دینی‌شون رو شکل می‌ده.😉 برای استفاده رسانه‌ای بچه‌ها، خیلی برام مهمه که در معرض چه چیزهایی قرار می‌گیرن و ورودی ذهنشون چیه... خودم کلیپ‌ها و انیمیشن‌هایی رو جداگانه براشون دانلود می‌کنم، یا در مجلاتی اشتراک داریم که بچه‌ها از اون‌ها استفاده می‌کنن. یکی از مهمترین ابزار‌های تربیتی هم بسترهای دوستی و روابطشون هست که الحمدالله سعی کردم با دوستان خوبی در ارتباط باشن.🙏🏻 توی سنین کوچیکی، بچه‌ها از ما الگو می‌گیرن و ما می‌تونیم انس با قرآن و اهل بیت رو با عمل خودمون بهشون یاد بدیم. من از حدود ۱۰ سالگی حفظ قرآن رو شروع کردم. هرچند مدت‌هایی رها شده، ولی دوباره از سر گرفتم و مرور کردم. الان هر شب بعد از شام یک ساعتی وقت می‌ذارم برای این کار؛ بچه‌ها پیش پدرشون هستن و من می‌رم برای حفظ و مرور. بعد از مدتی همهٔ بچه‌ها تشویق شدن و باهم‌دیگه و با پدرشون جلسه قرآن می‌گرفتن.😍 چیزهایی که برای مادر مهمه و نیت‌ها و دغدغه‌هاش، منتقل می‌شه به بچه‌ها، حتی بدون کلام...😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۱۴. افسردگی بعد از زایمان (مامان ۱۲، ۸، ۵ و ۲ساله) بعد از تولد مریم با اینکه شرایط بچه به ظاهر خوب بود، درگیر افکار آزاردهنده‌ای شده بودم!😔 مدام نگران بودم بچه‌ها آسیبی ببینند. بیش از حد اضطراب داشتم و وسواس عجیبی نسبت به سلامت بچه‌ها به سراغم آمده بود. نسبت به کمک گرفتن از دیگران مقاومت می‌کردم و می‌خواستم مثل تلاطم‌های قبلی زندگی، خودم حلش کنم.💪 ولی نمی‌توانستم... تا اینکه بالاخره پذیرفتم شرایطم احتمالاً ناشی از افسردگی پس از زایمان است و بهتر است از مشاور کاربلدی کمک بگیرم.👩‍💻 در آن دوره اصلاح تغذیه هم به کمکم آمد.🍳🥬🥗 ضعف جسمی‌ام برطرف شد. از طرف دیگر با کمک مشاور توانستم خودم را مشاهده کنم و به افکارم مسلط شوم. کم‌کم شرایط روحی‌ام بهتر شد.😊😌🥰 از همان موقع لیستی از کارهای حال خوب کن دارم که حواسم بیشتر به حال روحی خودم باشد و نگذارم کار به افسردگی برسد: رفتن به مسجد و هیئت🕌 ارتباط و دورهمی با دوستان👭 پیاده‌روی🚶‍♀ زیارت🕋 راه رفتن در رودخانه🌊🏝 نگاه کردن به آسمان🌃 مطالعه📚 شعر خواندن📖 خوردن یک خوراکی خوشمزه به‌ تنهایی یا با همسرجان و بچه‌ها🍹🍭 تمرینات تنفسی 🧘 و... مسالهٔ دیگر، سخت نگرفتن به خودم بود. تلاش می‌کردم که ظاهر خانه مرتب باشد. غذا برای خوردن و لباس تمیز برای پوشیدن داشته باشیم!🍛👕 قبلاً تصوّرم این بود که اگر می‌خواهم مادرخوبی باشم یا خانه‌داری‌ام خوب باشه، باید همه‌چیز در حد عالی باشد! بیشتر کارها را خودم به تنهایی انجام‌ بدهم، حتی سبزی را حاضر نبودم آماده بگیرم و می‌خواستم حتماً خودم سبزی پاک کنم.🥦 ولی تصمیم گرفتم آن مادر و زن مثلاً ایده آل را-که از کودکی به من القا شده بود- از ذهنم پاک کنم. توقع کمتری از خودم داشته باشم و از زندگی در لحظه در کنار فرزندانم لذت ببرم.👩‍👧‍👦 مرخصی بعد از تولد مریم هم تمام شد و باید سرکار می‌رفتم. پرستار فاطمه زهرا قبول کرد که مریم را هم نگه دارد. همچنان در روستا کار می‌کردم. مدت زیادی در روز در رفت و آمد بودم.🚌 🚙 همسرم پیشنهاد وسوسه‌کننده‌ای مطرح کردند.گفتند خودمان هم به روستا برویم. دراین‌صورت به محل کارم نزدیک‌تر می‌شدم، بچه‌ها از زندگی در یک خانهٔ حیاط‌دار لذت می‌بردند، هیئت‌داری و مهمان‌داری هم در خانهٔ روستائی راحت‌تر از آپارتمان بود.🏡 علیرغم مخالفت اطرافیان، آپارتمان را فروختیم و یک زمین در روستا خریدیم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۱۴. نسلی که جنگ رو ندیده!» (مامان ۱۲، ۷ و ۲ ساله) به همسرم گفتم من راضیم این بچه‌ها، سه تا سه تا شب رو بیان منزل ما، توی مهمون‌خونه بخوابن و برن از حموم کنار اون استفاده کنن.😊 همسرم که می‌دونستن من تو این چیزا سخت‌گیرم و تو ایران، شب رو جایی که نامحرم باشه، نمی‌خوابم، گفتن سخت نیست برات؟ گفتم نه من عذاب وجدان دارم که انقدر راحت باشم و این بندگان خدا این‌جوری باشه شرایطشون.😔 راستش معماری خونه هم جوری بود که من تو سختی نمی‌افتادم. خونه ۱۷۰ متر بود، یه مهمون خونه داشت که با دیوارهای آکاردئونی از بقیه خونه جدا می‌شد. دو تا سرویس بهداشتی هم داشت که هر دو تاش، دوش داشتن و یکی‌ش کنار مهمون‌خونه بود. یعنی می‌شد مهمون خونه و یه سرویس بهداشتی، کامل از خونه جدا بشه. اپن آشپزخونه با کرکره بسته می‌شد و یه تراس بزرگ هم داشت که به هال و آشپزخونه و اتاق‌ها راه داشت و می‌شد از طریق تراس هم به اتاق‌ها تردد کرد.👌🏻 مثل خونه‌های ما نبود که اتاقامون فقط یه ورودی دارن. بخش‌های خونه مجزا بود و همه‌ش می‌شد پوشیده بشه یا باز باشه.🥰 این‌جوری شد که ما چند شب میزبان همکارهای همسرم بودیم، خیلی برامون دعا می‌کردن و من حس خوبی داشتم. شرایط اونجا برای نسل ما که جنگ رو ندیده بودیم، خیلی عجیب بود. شاید پدر و مادرهای ما با اون فضا آشناتر باشن. گاهی داعش یا جبهه‌النصره اعلام می‌کرد که فردا می‌خوام حمله کنم. بعض تهدیدها مشقی بود و فقط می‌خواستن وحشت بندازن؛ ولی یه وقت‌هایی هم از ۷ صبح صدای انفجار موشک ها می‌اومد.😓 این موشک‌ها به تمام مناطق دمشق اصابت می‌کردن. معمولاً دو سه تا موشک، نزدیک ساختمون ما هم می‌خورد.😨 شرایط وحشتناکی بود؛ چهار پنج ساعت پیوسته صدای انفجار می‌اومد. وقتی جاهای نزدیک رو می‌زدن، همه‌جا می‌لرزید و رعب عجیبی به دل آدم می‌انداخت. پشت پنجره‌ها کرکره برقی بود؛ ما حتی اون‌ها رو هم می‌کشیدیم، که اگه شیشه‌ها خورد شد یا موشکی خواست اصابت کنه، یک حائل اضافه‌تری باشه. حس و حال خیلی عجیبی بود. مخصوصاً که می‌دونستم خونه و کشور خودم در آرامش و امنیت کامله و می‌تونم با دو ساعت پرواز به امنیت برسم؛ ولی به خاطر وظیفه، باید تو اون شرایط می‌موندم. با این حال کم‌کم این انفجارها داشت برامون عادی می‌شد! حتی یک بار که کنار پنجره نشسته بودیم و با حسین نقاشی می‌کردیم، صدای انفجار اومد. حسین گفت مامان یه وقت موشک نیاد بخوره به نقاشی‌م، نقاشی‌مو خراب کنه! جالبه که یه بار چهارشنبه‌سوری رو ایران بودیم. حسین گفت مامان مگه ایرانم جنگه؟ چرا صدای خمپاره میاد؟🧐 گفتم مامان، این خمپاره نیست. کلی براش توضیح دادم که چهارشنبه‌سوری چیه و ترقه چیه! بازم نمی‌تونست درک کنه که اگه اینجا جنگ نیست، پس این صداها چیه؟! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif