eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
145 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
«ما از کودکی، جهاد رو زندگی کردیم» (مامان ۵ و ۱ ساله) -مامان! میای بازی؟ با چشم‌های مشتاق روبه‌روم ایستاده و منتظره تا با جوابم خوشحالش کنم. +چی بازی کنیم؟ -جنگ بازی.🔫 این همون بازی محبوب همیشگیه. قبل از بازی، گل پسر تجهیزات نظامی خودش رو به ردیف چیده. با لگو و چوب و ماشین و سرباز و خلاصه هر چیز که به نظرش خوب اومده، یه سنگر محکم ساخته و منتظره که دشمن رو نابود کنه.👊🏻 دشمن کیه؟ مثل همیشه مامان خانوم! با یه جعبه مقوایی کوچیک در نقش سنگر. البته پسرم لطف کرده و سنگر مامان رو با یه سرباز دست‌وپا شکسته و چند تا دونه اسباب‌بازی بی‌استفاده، مجهز کرده (که گاهی وسط بازی به همونا هم دست‌برد می‌زنه!)🤭 - مامان می‌خوای کدوم کشور باشی؟😁 + من می‌خوام ایران باشم که خیلی قویه و برنده بشم🇮🇷 - نه مامان! پس من ایران می‌شم، تو اسرائیل باش!😳 این سرباز هم مثلاً حاج قاسمه.💪🏻 الان با این هواپیمای جنگنده بهت حمله می‌کنم. الله اکبر. الله اکبر.😅 با صدای الله اکبر گفتن‌هاش، قند تو دلم آب می‌شه. یعنی می‌شه یه روز تو لشکر صاحب الزمان (عجل‌الله‌تعالی) این‌طور الله اکبر بگه؟😍 + پسرم می‌دونی چرا ایرانی‌ها قوی‌تر از دشمن هستند؟ - چرا؟🤔 + چون هم خیلی ورزش کردند و هم مهم‌تر این‌که دوست علی مولا هستند. هرکس دوست علی مولا باشه، خیلی قوی و شجاعه و خدا هم کمکش می‌کنه.💪🏻 ولی اسرائیلی‌ها بچه‌های مرحب هستند. همون‌ آدم بده تو جنگ خیبر، علی مولا خیلی قوی‌تر از مرحب بود و اونو شکست داد، ایرانی‌ها هم که دوستای علی مولا هستن، بچه‌های مرحب رو شکست می‌دن👏🏻👏🏻 - الان بهت حمله می‌کنم، حملههههههه الله‌اکبر الله‌اکبر اسرائیل نابود شد🥳 تو دلم می‌گم: ان‌شاءالله یه روزی به همین زودی‌ها این جمله رو بشنویم: الله‌اکبر الله‌اکبر اسرائیل نابود شد. پ.ن۱: پسرم مثل بیشتر بچه‌ها، دوست داره خودش برنده بشه. معمولاً کشور ایران رو انتخاب می‌کنه که خیلی قوی و برنده باشه.💪🏻🇮🇷 سعی کردم تو بازی مکالماتمون طوری باشه که افتخار به وطنش، شهدا و ارزش‌هایی که باید براش هدف باشه، آروم آروم تو وجودش بشینه ان‌شاء‌الله.🤲🏻 پ.ن۲: مسلماً نباید عادت کنه همیشه فقط خودش برنده باشه. یه وقتایی هم ممکنه دشمن حمله کنه و خساراتی رو وارد کنه، ولی در هر حال، ایران دست برتر رو داره✌️🏻. پ.ن۳: برای حفظ روابط حسنه مادرفرزندی و برای انتقال مفهوم اتحاد بین کشورهای مسلمان، گاهی هر دو در جبهه مقاومت قرار می‌گیریم (مثلاً یکی ایران🇮🇷 می‌شه و یکی لبنان🇱🇧) و با کمک هم دشمن فرضی یعنی اسرائیل رو نابود می‌کنیم.😍🥳 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
خیال کردیم که خدا همینطوری بدون امتحان رهامون می‌کنه؟ نه! یه کاری می‌کنه مشخص بشه کیا اهل جهاد هستن و اهل پیروی از خدا و رسولش و از مومنان. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام مامانای عزیز😃 خداقوت همگی💪🏻 امروز میخوام یه کوچولو از پستای کانال و ادمین‌ها بگم🤭 پست‌های مادرانه‌ای که ما می‌ذاریم، بعضی‌‌هاشون تک‌قستی ان و در مورد همه‌ جور مسائلیه که ممکنه برای یه مامان پیش بیاد. همشونم مسئله‌های واقعی‌ ان که خودمون یا شما مامان‌های عزیز، تو زندگی تجربه‌ کردیم🙂 و حالا در موردشون مینویسیم.😉 این پست‌های تک قسمتی رو با هشتک‌های (نوشته خود ادمین‌ها) و (نوشته‌ی شما دوستان عزیزمون) می‌ذاریم. مدل دیگه پست‌های مادرانه‌مون، همون قصه‌های پرطرفدار 😍 زندگی مامان‌هاست که تو چند قسمت (عموماً بالای ۱۰ قسمت) با هشتک می‌نویسیم.👇🏻👇🏻
اما پست‌های رو چجوری آماده می‌کنیم؟!😋 به جز موارد معدودی‌شون که خود صاحب قصه‌ها زحمت نوشتنشون رو کشیدن، بیشترشون رو خودمون باهاشون مصاحبه صوتی می‌کنیم و بعد اینکه گروه پیاده‌سازی‌مون تبدیل به متنش می‌کنن، شروع می‌کنیم و در یه فرایند ده بیست روزه، چکش 🔨⛏⚒ کاریشون می‌کنیم و سوالات و ابهاماتش 🤔 رو از صاحب قصه می‌پرسیم؛ تا بالاخره تبدیل به پست‌های خوشگل و تمیز💎 بشن و با سلام و صلوات برن رو کانال.🥳 پست‌های رو معمولاً با فاصله ۱، ۱.۵ ماه میذاریم. (فاصله آخرین قسمت یکی با اولین قسمت اون یکی)😉
از آماده کردن پستهای پیش رو🤭 هر بار یکی از ما مسئول اصلی آماده کردن قسمت‌ها میشه، و چند نفر دیگه میخونیم و سوالات و ایراد و ابهاماتش رو درمیاریم.🔍 گاهی یه نفر هم مسئول بازنویسی میشه و از لحاظ ادبی و جمله بندی، قشنگترش میکنه.
مادران شریف ایران زمین
«۱. گفتگو‌های ۴+۱، روش تربیتی مامانم» #ز_متقیان (مامان #محمدعلی ۱۳، #محمدحسین ۱۰.۵، #محمدمهدی ۷.۵،
آخرین تجربیات تخصصی که گذاشتیم یادتونه مال کدوم مامان بود؟ خانم مامان ۵ فرزند😍 همون که مدتی تو ونکوور کانادا زندگی کرده بودن و حالا معلم تو یکی از مدارس دولتی هستن. و حالاااا😍 ان‌شاءالله از امشب میخوایم پست‌های جدید از یه مامان دیگه رو بذاریم🤩🌱✨ معرفی‌شون کنم؟😍
مادران شریف ایران زمین
آخرین تجربیات تخصصی که گذاشتیم یادتونه مال کدوم مامان بود؟ خانم #ز_متقیان مامان ۵ فرزند😍 همون که مدت
ان‌شاءالله از امشب میخوایم قصه‌ زندگی خانم رو با هم بخونیم.🌺 ایشون مادر ۴ فرزند و ساکن قم هستن. کنار بچه‌ها، تحصیلات سطح ۲ حوزه و کارشناسی ارشد رو گرفتن. و الان معلم هستن👩🏻‍🏫 و تو مقطع دکترا تحصیل میکنن.
«۱. دنیای گرم بچگی» (مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ ساله) سال ۱۳۶۳ در مشهد به دنیا اومدم و فرزند ارشد خانواده هستم و دو برادر کوچک‌تر دارم، از یک برادرم چهار سال و از برادر دیگه‌م شش سال بزرگترم. پدر و مادرم هر دو پاسدار بودن. پدرم در ۱۹سالگی، لباس مقدس پاسداری رو به تن کردن و از اولین روزهای جنگ‌تحمیلی وارد جبهه شدن. بسیار انقلابی و معتقد به مبانی اسلام و انقلاب بودن و به خاطر توانمندی‌شون و شرایط خاص کشور و جنگ، به سرعت از یک سرباز ساده به یک فرمانده‌ در جبهه‌ها تبدیل شدن💪🏻. مادرم در یک خانوادهٔ معمولی با ده فرزند بزرگ شدن. بین این ده فرزند، مادرم و دایی شهیدم، اهل درس خوندن و مسائل اجتماعی و سیاسی بودن. اصلاً آشنایی پدر‌ و مادرم هم به واسطهٔ شرکت مادرم در کلاس‌های مکتب اسلام‌شناسی مشهد بود🥰. در سال‌های کودکی تا حدود ده سالگی، پدرم به خاطر حضور در جبهه‌ها، کم پیش ما بودن و حتی تا مدت‌ها بعد از جنگ هم ماموریت می‌رفتن🥺. به‌ خاطر همین شرایط، بیشترین اثر رو مادرم روی ما می‌ذاشتن. من تا یک سالگی پدرم رو نمی‌شناختم و وقت مرخصی‌شون غریبی می‌کردم، به همین دلیل مادرم تصمیم گرفتن چند سالی برای زندگی بریم اهواز😍. با اینکه خیلی بچه بودم ولی از اون زمان خاطراتی از بمباران‌ها و تنهایی‌ها دارم. حس و حال فیلم ویلایی‌ها شبیه به خاطراتم هست و دیدن این فیلم برایم جالب بود. با این تفاوت که ما و بقیهٔ خانواده‌ها تو آپارتمان زندگی می‌کردیم نه ویلا🤭. مادرم استخدام سپاه بودن و در اهواز سرکار هم می‌رفتن. شرایط سخت زندگی تو مناطق جنگی و داشتن بچه و کار رسمی فشار زیادی داشت اما مادرم با این‌ وجود خیلی محکم و قوی بودن و با پدرم همراه بودن. به همین خاطر من از شرایط اون‌موقع هیچ ترس و اضطرابی الحمدلله به‌ یادم نمونده🤲🏻. بعد‌از شهادت سردار سلیمانی ماجرای رحلت امام خمینی (رحمةالله علیه) برایم یاد‌آور شد😭. یادمه پدرم خیلی‌وقت بود که به خونه‌مون در اهواز نیومده بودن. زمانی‌که قطعنامه امضا شده‌بود، ولی مرزها هنوز درگیر جنگ بودن. شاید برای امثال پدر من، این جنگ جدی‌تر هم بود، چون هر‌‌ لحظه آماده‌باش بودند. یه شب پدرم ناگهانی و با حالت آشفته وارد خونه شدن‌، من از خواب بیدار شدم. به وضوح یادم هست که پدرم به مادرم گفت: دعا کنین، در محل کار شایعات و خبرهای بدی از رحلت امام‌خمینی‌‌ (رحمةالله علیه) هست، دعا کنین که ان‌شاءالله شایعه باشه. بعد از احساسات همکارانشون برای مادرم تعریف کردن. مثلاً می‌گفتن بعضی از سربازها و پاسدار‌ها از شدت ناراحتی از حال‌ رفتن و یا سکته کردن😢. صبح روز بعد با شنیدن صدای گریهٔ مادرم، آشفته از خواب بیدار شدم ولی مادرم علت گریه را توضیح نداد. اداره مادرم محیطی برای نگهداری بچه‌ها داشت، و اکثر خانم‌ها مثل مادرم بچه‌هاشون رو می‌آوردن. حاضر شدیم و رفتیم سوار سرویس اداره شدیم. راننده و هر کدوم از همکارا که وارد می‌شدن گریه می‌کردن😭. ما بچه‌ها نگران ‌شده بودیم. دور هم جمع شدیم و دربارهٔ ماجرا کنجکاوی می‌کردیم، که البته کم‌کم متوجه موضوع شدیم و همون روز به سمت مصلی شهر اهواز رفتیم. این خاطرات رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم و همین اتفاقات در ظاهر تلخ، اعتقادات من رو در آینده محکم ساخت💪🏻. شاید فکر کنین مادر تو اون لحظه‌ها باید علت اتفاقات و گریه‌ها رو توضیح بده، اما به‌ نظر من خود دیدن این صحنه‌ها و علاقهٔ پدر و مادرم به امام ضامن آیندهٔ من شد😇. توی اهواز تفریحات جذابی داشتیم! خاطراتم به رود کارون ختم می‌شه که خیلی خوش می‌گذشت😍. هر پنج شش ماه یک بار که پدر یکی دو روز خونه بودن، ما رو می‌بردن سمت کارون و سوار قایق‌های تندرو می‌شدیم🚤. قسمت‌های دورتر رودخونه، از نیزارهای خیلی بلند شبیه به جزایر شکل می‌گرفت. گاهی پشت اون نیزارها غذا می‌خوردیم و گاهی محلی‌ها برامون خیارچنبر می‌آوردن که هنوز مزه‌شون زیر زبونم هست😋. اکثراً هم با یکی دو تا از دوستان پدر و خانواده‌شان بودیم و تنها نمی‌رفتیم😎. هوای اهواز خیلی گرم بود. طوری‌که یادم هست مردم به اردیبهشت می‌گفتن اردی‌جهنم🤭. گرمای زیاد باعث پیدا شدن جک‌وجونورای عجیب غریب هم می‌شد🕷. یادمه داخل آپارتمان که اکثراً همه زن بودن همسایه‌ها می‌اومدن در خونه رو می‌زدن تا مامان شجاعم بره و حساب اون جونورهای موذی رو برسه👊🏻. اهواز با همهٔ خوشی‌ها و سختی‌هاش تموم‌ شد و حوالی سال ۱۳۶۸ برگشتیم مشهد پیش امام رضا (علیه السلام). 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
«۱. دنیای گرم بچگی» #ام_محمد (مامان #محدثه ۱۵، #مطهره ۱۲، #محمد ۹ و #مهدی ۶ ساله) سال ۱۳۶۳ در مش
چه جالب که پدر و مادرشون هر دو سپاهی بودن!🤭 مدتی هم خودشون تو اهواز و مناطق جنگی زندگی کردن😮 شبیه خیلی از فیلم و سریالهای دفاع مقدسی که تا حالا دیدیم... و اما ماجرای رحلت امام (رحمة‌الله علیه)... 🥺 و بچه‌هایی که تو این مکتب بزرگ میشن❤️
🍃🍃🍃 (مامان ۱۲، ۹، و ۴ ساله) می‌بافم دانه به دانه و خیالم را به رج به رج‌های کلاه می‌دوزم.😌 کلاهم بر سر نوجوانی باشد هم‌قد و قواره مهدی پسر شهید رضا عواضه و شهیده کرباسی. پسری با افق‌های دید روشن و امیدوار و پیوسته به مقاومت‌. می‌بافم و می‌دوزم با همه‌ی مشغله‌ام. می‌بافم با کودکانی که مدام کارم دارند. می‌بافم با اینکه نصف روز سرکار هستم. می‌بافم با اینکه سالهاست به خاطر سر شلوغم بافتنی را کنار گذاشته بودم. می‌بافم به عشق مقاومت می‌بافم به عشق سید حسن می‌بافم به صلابت یحیی می‌بافم به مظلومیت سید هاشم می‌بافم به غریبی اسماعیل هنیه می‌بافم تا شاید کسی را گرم کند که خانه اش را شقی‌ترین عالمیان خراب کرده و هیچ ندارد، باز میگوید فدای سر مقاومت. می‌بافم شاید سر و گوش رزمنده‌ای را در جبهه مقاومت گرم نگه دارد با دانه دانه‌های عشقی که در دل دارم و در دل کودکانم می‌کارم. مولایم فرمود با همه امکاناتمان... هر چه گشتم دور و برم به جز اندک پس انداز و دو تکه طلا هیچ نداشتم. وقتی از آنها گذشتم کم کم انگار افق ها باز شد.✨ کاموا دارم زیاد.... پارچه ندوخته دارم زیاد... چادر مشکی دارم زیاد... دانش آموزانی پاک و معصوم دارم زیاد... فرزند دارم زیاد... خدایا می‌شود اینها را از ما بپذیری؟🌱 می‌شود مادری ما را جهاد حساب کنی؟ همین شستن ظرف و جمع کردن خانه و... می‌شود روزی ما هم‌ در راه شستن لباس کودکانمان شهید شویم؟ مثل آرزو ...💖 دست در دست عشق... برای آرما‌ن‌مان... پ.ن: حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند.» 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۲. نوجوانی پر مشغله» ‌(مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ ساله) زندگی‌مون در مشهد تا یازده سالگی‌م به‌خاطر شرایط جنگی کشور و پاسدار‌‌ بودن پدرم سخت می‌گذشت. هم‌سن‌ و سال‌های من یادشونه، زمان‌ جنگ همه‌چی کوپنی بود و اوضاع مالی مردم خیلی‌خوب نبود، اما اواخر نوجوانی یعنی دهه هفتاد اوضاعمون الحمد‌لله بهتر شد🤲🏻. من و برادرهام مدرسه شاهد که جزء بهترین مدارس حساب می‌شد، می‌رفتیم که سطح علمی و شرایط فرهنگی خوبی داشت🎒. چون من دوست داشتم با مردم عادی به مدرسه برم، به‌همین‌دلیل سال‌های دبیرستانم رو مدرسهٔ دولتی رفتم، این حضورم در مدارس دولتی درس‌های خوبی برایم داشت. اکثراً در قسمت‌های مختلف مدرسه رهبری گروه‌ها رو به عهده داشتم و فعالیت‌های دانش‌آموزی خوبی داشتم😎. به‌دلیل شرایط سال۷۴ بحث سیاسی در مدرسه رونق داشت و من هم از این رزق استفاده می‌کردم📢. خانواده‌م سعی می‌کردن برای ما فضای رشد رو فراهم کنن، به‌همین‌خاطر در دورهٔ نوجوانی فعالیت‌های زیادی داشتم. آشنایی با اساتید خوب باعث شد در مسائل عقیدتی و فرهنگی بیشتر پیشرفت کنم و چارچوب شخصیتی من در کنار این اساتید کامل شد. طوری‌که هنوز مدل زندگی و انتخاب‌های من متاثر از اون دورانه😍. ورزشکار خوبی بودم اما هنرمند نه، در ۱۷سالگی مدرک نجات غریق و بعد مربی‌گری شنا گرفتم🏊. در رشته‌‌های والیبال و بسکتبال هم دستی داشتم⛹‍♀. اما هنر به روحیاتم نمی‌خورد و پیشرفت چشمگیری نداشتم🎨. در کلاس‌های بستکبال با مربی‌ای آشنا شدم که خیلی افکار من رو تحت تا‌ثیر قرارداد، یک مربی جامع در عرصه‌های مختلف.😍 همه‌جانبه بودن شخصیت ایشون برای من خیلی رشد‌‌ دهنده بود. در عرصه ورزش مربی حرفه‌ای، در عرصه عقیدتی یک استاد معرفتی و در عرصه زندگی و خانوادگی نمونه خوبی بودند. آشنایی با ایشون باعث شد در کلاس‌های عقیدتی و اخلاقی ایشون شرکت کنم و درآن موضوعات مختلفی از هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی تا بحث خانواده و ازدواج و... رو مورد مطالعه و بحث قرار بدیم که برایم در زندگی خیلی کاربرد داشت و برکات زیادی نصیبم کرد😇. سال قبل‌ از کنکور به مدرسه شاهد برگشتم و سال ۸۱ کنکور دادم، به واسطهٔ حضور حرفه‌ای در ورزش تمام وقتم برای درس خوندن نبود و با طمانینه بیشتری درس خوندم. به رشته‌های مهندسی علاقه‌ای نداشتم و بیشتر مباحث هستی‌شناسی و فیزیک برایم جذاب بود📚. اون‌ موقع به‌این‌صورت بود که اولویت اول هر کس از صد اولویت مورد بررسی قرار می‌گرفت اگر قبول می‌شدی که هیچ، اگر نه باید منتظر می‌موندی توی تکمیل ظرفیت تعیین تکلیف بشی😫! رتبه‌ها اومد و بعد از انتخاب رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه آزاد مشهد قبول شدم. ولی می‌تونستم به‌‌ شرط‌ اینکه رشته‌ای رو قبول شده باشم، در تکمیل ظرفیت تغییر رشته بدم. بعد از ورود به دانشگاه آزاد از همون ترم ا‌ول فهمیدم من برای این رشته ساخته نشدم و به روحیاتم نمی‌خوره. یکی از مهم‌ترین دلایلم این بود که هم کلاسی‌های من، مخصوصاً آقایون خیلی از لحاظ علمی از ما جلوتر بودن و توی بحث‌های کلاسی این به چشم می‌اومد🧐. این رشته در هر دو گرایش نرم‌افزار و سخت‌افزار خیلی روی بورس بود و دانشجوهای خیلی خاصی اونجا بودند. با اون وضعیت نمی‌تونستم ادامه بدم و در همون حین جواب تکمیل ظرفیت‌ها اومد و مشخص شد که فیزیک شبانه دانشگاه فردوسی مشهد قبول شدم😎. با اینکه روزانه اولویتم بود ولی خیلی خوشحال شدم و به لطف خدا از ترم دوم وارد دانشگاه فردوسی شدم و شروع به تحصیل کردم که در همین ترم بحث ازدواج من پیش اومد...🥰 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
چقدر این آیه سنگینه... انگار داره تک تک تعلقات ما رو هدف می‌گیره. خدا و رسولش و جهاد در راه خدا برامون دوست‌داشتنی‌ترن؟ یا خانواده و بچه‌ها و همسر و اموال و خونه و زندگی‌مون؟ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
«۲. نوجوانی پر مشغله» #ام_محمد ‌(مامان #محدثه ۱۵، #مطهره ۱۲، #محمد ۹ و #مهدی ۶ ساله) زندگی‌مون د
. ولی اون زمان روش انتخاب رشته چه عجیب بوده😅 البته نهایتاً تونستن رشته مورد علاقه‌شون (فیزیک) رو برن.
مادران شریف ایران زمین
«ام علاء» را خوانده‌اید؟ پیشنهاد می‌کنم قبل از خواندن این کتاب کمی تأمل کنید! خصوصاً اگر تفکرات فمنی
می‌دونید به تازگی یه کتاب خاص و جذاب رو شروع کردیم؟ 🥰 مادری که ۷ شهید دادن 🖤 شوهر، برادر، ۴ پسر و یک دامادشون کتاب ام علاء بیاید اینجا👇🏻 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab مثل همیشه ۱۰ جایزه ۱۰۰ تومنی هم داریم😉
مادران شریف ایران زمین
چه فرصت خوبی😃 من طلای زینتی تقریبا ندارم. ولی دنبال فرصتی بودم که یکی دو سکه پارسیانی که داشتیم رو
🌱 این پویش همدلی طلایی رو یادتونه؟ که ۲۱ مهر تو فاطمیه تهران برگزار شد ... حالا بعد از جمع زدن مقادیر، اعلام کردن که الحمدلله ۲۲۱۶.۵۹ گرم طلا و سکه به مبلغ حدودی ۹.۴۸۹ میلیارد تومن جمع شده. همینطور در حد ۴۶۰ میلیون تومن و ۱۳۰۰ دلار هم پول. یعنی مجموعاً ۱۰ میلیارد تومن👏🏻😍 البته حسابی هم دشمنا رو سوزوند. گزارشش تا CNN و شبکه های صهیونیستی هم رسید.
مادران شریف ایران زمین
بخشی از طلاهایی که جمع شد
. عکس بخشی از طلاهایی که جمع شده بود
دختر ۳ ساله‌م مهره های شطرنج رو پخش کرده زمین وقتی می‌خوان گرگم به هوا بازی کنن، می‌گم پاتون می‌ره روی مهره ها درد می‌گیره. می‌گه بالش می‌ذارم روشون! حالا دنبال ۳۲ تا بالش می‌گردن که بذارن روی ۳۲ تا مهره🥴😅 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۳. همسفرم تا بهشت » ‌(مامان ۱۵، ۱۲، ۹ و ۶ساله) در دوره‌ نوجوونی به لطف خدا آدم‌هایی سر راهم بودن که باعث شدن در مورد ازدواج دید وسیع‌تری پیدا کنم. مثل مربی ورزشم که به لطفشون فهمیدم ازدواج، راهی برای رشد فرده💍. دنبال پیدا‌ کردن بهترین هم‌راه برای اطاعت از خدا بودم. بعضی‌ها مسخره‌ام می‌کردن و می‌گفتن که افکارت بچه‌گانه‌ست🤨! اما من مطمئن بودم که ازدواج باعث کامل شدن من می‌شه و منِ وجودیم رو کم رنگ‌تر می‌کنه😊. در مدرسه هم معلم دینی خیلی خوبی داشتیم که در زمینه ازدواج یکی از مشاوران مطرح مشهد بودن و در کلاس درس بسیاری از‌ مباحث مربوط به ازدواج مثل: نگرش به ازدواج،‌ نحوه انتخاب همسر و... رو مطرح می‌کردن🤔. مسئله ازدواج، برام خیلی ارزشمند شده بود. یکی از کارهای اساسی اون دورانم این بود که همیشه برای همسر آینده‌ام دعا می‌کردم و از خدا می‌خواستم که حافظش باشه و بهترین‌ها رو قسمتش کنه و ایمان و توفیقش رو زیاد کنه. می‌دونستم این دعای خیر یه‌روزی به خودم برخواهد گشت🤲🏻. اولین خواستگار و تنها خواستگارم، پسر یکی از دوستان بود که از نظر اقتصادی و فرهنگی با هم تفاوت داشتیم و من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم ایشون برای خواستگاری از من پیش‌قدم بشن🧔‍♂. از لحاظ اعتقادی خیلی مشترکات داشتیم، اما ایشون طلبه بودن و مسیر خاصی رو در زندگی طی‌کرده بودن، در مدارس تیزهوشان و نمونه تحصیل‌ کرده بودن و در یکی از بهترین دانشگاه‌های تهران درس خونده بودن🎓. هم‌زمان با دانشجو بودن طلبه هم بودند و برای ادامه زندگی قصد داشتن قم زندگی کنن. با توجه به افکار من در مورد ازدواج، زندگی با یک طلبه را یک زندگی پر از فرصت برای رشد می‌دیدم و‌ چون این رشد و ظرفیت برای من مهم بود، تقریباً اون موقع به هیچ چیز دیگه‌ای، جز این مورد فکر نکردم😍. وقتی با ایشون در مورد رشد صحبت کردم متوجه شدم کاملاً هم‌فکر هستیم و ایشون به قضیه رشد و ابعادش آگاهی دارن و نگاه جامعی به زن و موقعیت اجتماعی زن و... دارن✍🏻. نظر همسرم در مورد زن این بود که مهم‌ترین مسئولیت زن مومن مسلمان انقلابی رو فرزندآوری و خانواده‌داری می‌دونستن و فعالیت‌های اجتماعی و علمی رو در صورت داشتن توانایی تکلیف می‌دیدن👊🏻. تو دید ایشون مادری خیلی جایگاه والایی داشت که برای رسیدن به ارتقا این جایگاه باید از مسیر اجتماع بگذری. این نگاه ایشون بعدها خیلی به کمک من رسید و گاهی تنها مشوق من برای ادامه فعالیت‌هام بودن🥹. اطرافیان با این ازدواج چندان موافق نبودن، علت مخالفت‌ها هم مختلف بود، از طلبگی ایشون بگیرید تا بحث اوضاع مالی خودشون و خانواده‌شون و... . جمع‌بندی هرکسی این بود که ازدواج نکنید🤨. در بین حرف‌های مخالفین بحث مالی برای پدرم کمی نگران‌کننده بود و وقتی مطمئن شدن که من با شرایط مالی همسرم مشکلی ندارم موافقتشون رو اعلام کردند🥳. مادرم هم به واسطه صحبت‌هایی که با خواستگار داشتن مخالفتی نداشتن و این ازدواج رو پذیرفتن🥰. این ازدواج در سن پایین من و همسرم شکل گرفت، من اون زمان ۱۹ ساله و همسرم ۲۱ ساله بودند، به علت سن کم همسرم به لحاظ مالی تقریباً می‌شه گفت صفر بودن. یعنی یه شهریه‌ی خیلی ناچیز طلبگی داشتن☺️. هر دو بچه اول خانواده بودیم. خانواده من مشکل مالی خاصی نداشت ولی خانواده همسرم سطح مالی پایین‌تری داشتن. از طرفی همسرم مناعت طبع بالایی داشتن و حاضر نبودن فشار‌ مالی به پدرشون وارد بشه😇. این مورد آن‌قدر پررنگ بود که از همون ابتدا به چشمم اومد. به همین خاطر تمام هزینه‌های مراسم‌ها رو خودشون جور کردن و راضی نبودن از پدرشون کمک بگیرن. پدر و مادرم در این زمینه خیلی همراهی کردند و به خاطر خدا اجازه ندادند ما کم و کسری داشته باشیم و الحمدلله یه مراسم معقول و معمولی برگزار کردیم🤲🏻. ساده بودن مراسممون باعث ناراحت شدن من نشد. خیلی از هزینه‌های الکی رو چشم‌پوشی کردیم و بقیه موارد رو خیلی ساده در نظر گرفتیم👏🏻. مثلاً یادمه ما برای عکس‌های مراسم رفتیم با یه آتلیه صحبت کردیم و خیلی عادی، عکس معمولی گرفتیم و بعد هم همون عکس‌ها رو داخل آلبوم گذاشتیم🎞. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امروز علاوه بر مردم فلسطین، مردم لبنان هم در چنین شرایطی هستن...👆🏻 (بخشی از بیانات رهبر انقلاب در خطبه های نماز جمعه ۱۳۸۱/۱/۱۶) داشتیم با دوستان حساب می‌کردیم که هزار تومان سال ۱۳۸۱ الآن چقدر میشه؟ آیا همه مسلمان‌ها این دغدغه رو دارن که همین مقدار کمک کنن؟ بسم الله همچنان جهاد مالی ادامه داره. 🌷 می‌خوایم با کمک شما تا آخر هفته ۵ میلیون تومان جمع کنیم. 🔹 سهم هر کدوم از ما: حداقل ۱۰ هزار تومان ✅ و ارسال این پیام به بقیه مسلمانان. شماره کارت به نام شکوری روش بزنید کپی میشه
6037997528330963
(کارت مخصوص همین کاره و نیازی به رسید نیست.) نهایتا کل مبالغ به سایت رهبر عزیز انقلاب واریز میشه برای کمک به رزمندگان مقاومت لبنان. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif