eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
480 دنبال‌کننده
856 عکس
117 ویدیو
41 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر حتّی بهانه‌ای برای گریه نمانده است؛ حرفی برای آه، بُغضی برای ناله‌های غریبی. چشمه‌های خشکیده‌ی چشمم را از حسرت کدام بارانِ نباریده سیراب کنم؟ چند وقتی هست که خیلی به فکر مظلومیت بچه‌های فلسطینم و دوست داشتم کاش آنجا بودم و برای‌شان مادری می‌کردم. تصمیم گرفتم کاری کوچک برای این عزیزان انجام بدم و به ذهنم رسید در حد توانم خرمایی در ظرف بچینم و راهی خانه همسایه‌ها کنم تا افطارشان را با برای دعای رهایی بچه‌های فلسطین افطار کنند. ای معجزه قیام قامت، ای قدس خون‌نامه‌ی عشق و استقامت، ای قدس... 🖊سیده حمیده فاطمی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدت‌ها بود که می‌خواستم برای مردم مظلوم فلسطین کار مفیدی انجام بدم. شنیدن اخبار غزه و همدردی با مادران فلسطینی، آه از نهادم برآورده‌ بود. پویش فروردین ماه مادرانه، جرقه‌ای بود برای حرکتم. شب دوم قدر بود و باید کاری درخور اما در حد توان مادرانه ام انجام می‌دادم. یادم آمد جایی خوانده بودم عدس، انسان را رقیق‌القلب می‌کند و اشک چشم را زیاد می‌کند. چیزی که برای حضور در شب‌های قدر، نیاز بود. با همراهی همسرم عدسی پختم و همراه با پسرم نزد همسایه‌ها بردیم. سلام و احوالپرسی کردیم. نذری‌ها را تقدیم کردیم و التماس دعا گفتیم. خدایا در این شب قدر، ما را مورد غفران و رحمت خودت قرار بده. 🖊 فاطمه دهقانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
توی محله‌ی وزین‌مون (محله قرنی) یک دوره قرآن کوچولویی برقراره. تقریبا هفته‌ای دو روز خونه‌ی یک نفر می‌ریم، یک جزء قرآن رو با هم می‌خونیم. باور نکردنی هست که خیلی زود می‌گذره، و خودمون هم وقتی جزء تموم می‌شه، کلی تعجب می‌کنیم که چه ساده موفق شدیم یک جزء رو بخونیم و دست خداوند واقعا همراه جماعته. بعد از ختم قرآن، چند صفحه‌ای از کتاب تفسیر سوره جمعه رو با هم می‌خونیم، و از قلم حضرت آقا فیض می‌بریم و با زاویه نگاه رهبرمون آشنا می‌شیم و رشد می‌کنیم. برنامه‌ی فوق لذت بخشی هست که البته حضور همسران تو این دو روز تعطیلی باعث شده دلتنگ حضور دوباره بشم. 🖊فریبا عزیزی فرد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
شروع سال ۱۴۰۳ برای من شروعی متفاوت بود. رنگ و بوی بغض و غم و آه گرفته بود. غم مردمی که سالهاست گرفتار ظلم‌اند. بیشتر از آن، غم اینکه از دستم کمک مستقیم و در صحنه‌ای برنمی‌آید دردناک بود. نمی‌دانم دعا کمترین کار است یا بهترین و بیشترین کمک! هرچه هست بهتر از ساکت ماندن و کاری نکردن است. دعا کردن و دیگران را توصیه به دعا برای مردم مظلوم فلسطین، کمی از عذاب وجدانم می‌کاست. فکر کردم چطور می‌توانم با زمان محدودم و مشغله زیادم، کاری کنم که افراد بیشتری را با خود همراه کنم! یاد مراسم شب قدر و مسجد محله افتادم. این سینی خرما را با آن متن زیبای پویش مادرانه آماده کردم تا به تعداد زیادی از مومنین اطرافم، غم و رنج مردم فلسطین را یادآوری کنم و دست یاری‌ام را برای دعای خیر مستجاب‌شان به سویشان دراز کنم. باشد که قبول افتد. 🖊فرزانه حسینی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
پویش فروردین مادرانه را که خوندم ، خیلی برام جالب بود. دوست داشتم منم توی پویش شرکت کنم. سعی کردم پویش را جاهای دیگه هم معرفی کنم ولی خودم هنوز دست به کار نشده بودم. تا اینکه پیام یکی از خواهرهام را در گروه محله خوندم که گفتن می‌خوان برای پویش شله‌زرد درست کنن و تو مسجد محله پخش کنن. منم دست به کار شدم و شله‌زرد پختم و برگه‌های «دعای مستجاب افطارم نذر کودکان مظلوم فلسطین» را نوشتم و بچه‌ها بردن در خونه‌ی همسایه‌ها موقع افطار توزیع کردن. بچه‌ها خیلی خوشحال بودن که تونستن کاری انجام بدن. (برای پخت شله‌زرد از شکر قهوه‌ای استفاده کردم که این رنگی شده.) 🖊فائزه دانش *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
تو مهربانی کن،یک شهر مهربان می‌شود! اون روز قرار بود با دوستان مادرانه‌ای برای افطاری ساده خیابانی، توی خونمون ساندویچ درست کنیم. قبل از اومدن خانوما برای کمک، آبجی‌م گفت من با همسرم می‌تونیم چندتا از خریدهایی که مونده رو انجام بدیم. قبول کردم. خودمم با دخترخاله‌ام تماس گرفتم که با ماشین بیاد و بریم برای الباقی خرید. برای خرید نون رفتیم و چند نفری توی صف ایستادیم. مسئولیت نان رو یکی از خانوم‌ها قبول کرده بودن برای افطاری امروز تهیه کنند. ایشون و دخترخاله‌م پول نونوایی رو حساب کردن و خواستن توی این کار خیر شریک باشن. آبجی اینا هم چند دقیقه قبل اونجا بودن و برای افطاری نون گرفته بودن. نانوا که خانواده مارو می‌شناخت چندباری گفت: بخدا شب قدر امشب نیست!!! بعد از نونوایی، رفتیم برای خریدهای بعدی که خداروشکر خیلی سریع، کار پیش رفت و برگشتیم. ساعت ۱۵ شد، آبجی و یکی دیگه از خانم‌های باحال گروه هم اومدن کمک و از دخترم که روزه اولیه خواستن برای دخترشون که خیلی حجاب کاملی نداره دعا کنند، گفتن اگه دعات بگیره یه شیرینی پیش من امانت داری!! دخترم گفت: من اول برای مردم فلسطین دعا می‌کنم بعد برای شما! تعداد ۳ نفر برای ۲۰۰ تا ساندویچ واقعا کم بود. منم باپررویی با همسایه‌مون تماس گرفتم و کمک خواستم. ایشونم باخوش‌رویی اومدن. با یکی از بستگان که توی همسایگی‌مون هستن هم تماس گرفتم، با نیروی کمکی اومدن. پنیرمون تموم شد. با آقای تازه به خواب رفته تماس گرفتم، چند دقیقه بعد با پنیر جلو در بود. سبزی تموم شد دخترم دهان روزه رفت از خونه‌ی آبجیم سبزی آورد. (برای عاقبت‌بخیری دخترها دعاکنید.) کارها خوب پیش رفت و به موقع تموم شد. موقع پخش ساندویچ‌ها دوباره با همسرم تماس گرفتم و گفتم بیاد ما رو برای توزیع ببره داخل شهر. جلوی مغازه‌ی شوهر یکی از اعضای گروه، ایستادیم. ایشون از مغازه‌شون میز آوردن و ساندویچ‌ها و اسپیکر رو روی میز چیدیم. ندای اسپیکر توی محل پیچیده بود و جلب توجه می‌کرد. تا اذان کارمون طول کشید. وقتی برگشتیم خونه، دیدم دخترم سفره رو پهن کرده و همسرم نون بربری تازه و داغ خریده بود. خیلی بهم چسبید، خستگی‌م در رفت. 🖊فهیمه زرقانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
*یادآوری* نشست رو به قله در مسیر امروز ساعت ۱۶ الی ۱۷ در نرم‌افزار قرار لینک نشست: https://gharar.ir/r/907b7574 * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
پویش این ماه اصلا برام عجیب رقم خورد. برخلاف اغلب اوقات که بخاطر مشغله یا دلایل مختلف باید به همسرم چندبار یادآوری کنم تا چیزی که می‌خوام رو تهیه کنن، اینبار به محض زنگ زدن بهشون و مطرح کردن این که من پلاستیک کوچیک برای بسته بندی نیاز دارم بدون خواستن هیچ توضیحی گفتن باشه و جالب اینکه چند جا هم موجود نبوده و ایشون گشتن تا سایز مورد نیاز رو پیدا کنن. مرحله بعدی اینکه به طرز عجیبی بچه‌هام که همیشه چسبیده هستن بهم و مدام در حال آتیش سوزوندن هستن، سرگرم شدن و من تونستم بسته‌بندی کنم و در کمال استیصال و زنگ زدن به دفتر فنی برای چاپ متن روش و قبول نکردن شون، خواهرم بعد برگشت از باشگاه با اینکه خیلی خسته بود و خیلی وقت‌ها کلا حوصله نداره مقواهای خوشگل کاهی‌ش رو برام برش زد و کمک کرد بنویسم و بچسبونیم روی بسته‌بندی و بسته‌ها پخش شد بین مادران شب‌زنده‌دار شب ۲۳ رمضان ۱۴۰۳. می‌خوام بگم گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود، ولی گاهی هم با وجود تنگی وقت و موانع، یجوری می‌شود که انگشت به دهان می‌مونی، پس مهم نیته و تلاش در حد وسع. مهم اون بچه‌های مظلومی هستن که این شب‌ها دل همه‌مون پیششونه و حال همه‌مون بخاطر اوضاع‌شون دگرگونه. خدایا این کم رو از ما بپذیر و دعاهای این شب‌هامون رو برای مردم مظلوم فلسطین هرچه زودتر مستجاب کن. 🖊زهرا قاسم‌زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امسال هر سفره‌ی افطار و سحر برایم سخت و غمناک بود، فکر گرسنگی کودکان غزه آزارم می‌داد. در این فکر بودم که چه کاری از من بر می‌آید؟پویش مادرانه جرقه‌ای در ذهنم زد و ایده‌ی دوستان مادرانه‌ای به دلم نشست. دست به کار شدم و بسته‌های نان خشک رو همراه برگه‌هایی که شامل «تلنگر» و «وظایفی» بود که می‌شود به واسطه‌ی آن کمکی کرد چیدم و در شب قدر ۲۳م همراه خود بردم. به مردم که می‌دادم بعضی تعجب می‌کردند و بعضی استقبال! خانمی بعد از گرفتن بسته با تعجب به همراه خود گفت نون خشکه! چرا نون خشکه نذری داد؟! و برگه‌ی داخل بسته رو خوند، همون لحظه برگشتن و گفتن چه کار خوبی. 🖊مریم قربانی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
نشست معرفتی با موضوع: *حکمت الهی و قتل کودکان و زنان غزه* سخنران: محمدحسن جعفریان پژوهشگر فلسفه و حکمت اسلامی. روز چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ (۲۳ رمضان المبارک) * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
ربنا می‌خوانند. شامی بابلی را با همه‌ی آپشن‌های ریز و درشتش، در روغن می‌لغزانم. یادم باشد سهم طفلکان غزه را کنار بگذارم. این را که می‌گویم پسرم با تعجب نگاهم می‌کند. لقمه‌های ساده و کوچکم را قبل رفتن به مراسم، سریع دست پیچ می‌کنم، روی بسته‌ها زده‌ام «دعای مستجاب افطارم نذر کودکان فلسطین». وارد محوطه‌ی مصلی شده‌ایم. دنبال بهانه‌ای برای یادآوری پویش مادرانه می‌گردم. زمان دعا سخنران گریزی به غزه می‌زند؛ محیا لقمه‌ها را به بچه‌ها تعارف می‌کند و از آنها می‌خواهد برای نجات کودکان غزه دعا کنند. چشمم به بنری می‌افتد که کمی آنطرف‌تر نصب شده با نقش مادری رنجور و نوزاد در بغل که بالایش نوشته «برای مادران غزه». از بی‌حالی مادر آن تصویر، اشکانم جاری می‌شوند و از سیر بودنم خجالت می‌کشم. امسال با فاصله، تلخ‌ترین ماه رمضان عمرم را می‌گذرانم. 🖊محدثه فلاح زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چند روز بود نذر دوستان مادرانه رو می‌دیدم و تو دلم بهشون افتخار می‌کردم. مادرانی که در کنار کلی مشغله‌ی خودشون، به یاد بچه‌های گرسنه‌ی فلسطین هم بودند و کلی دغدغه داشتن. دلم می‌خواست منم بتونم کاری بکنم ولی چون اولین بارم بود نمی‌دونستم چیکار کنم که یکی از مادرهای فعال و عزیز مادرانه پیشنهاد داد بریم دور هم لقمه پنیر سبزی و حلوا درست کنیم که انگار خدا داشت بهم میگفت نیت از تو انگیزه و انرژی هم از طرف من. و شد آنچه که باید می‌شد. 🖊فریما مقدس *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
از وقتی فهمیدم پویش مادرانه این ماه پخش نذری برای مردم مظلوم غزه است، دلم می‌خواست یه کاری انجام بدم. تا اینکه بدون فکر قبلی برای افطار حلوا پختم. دخترهام به رسم همیشگی گفتن مامان به همسایه‌ها هم می‌دیم؟ توی دلم یاد بچه‌های بی پناه غزه افتادم و قرار مادرانه. دختر بزرگم با دست‌خط خودش نوشته‌ها رو نوشت. و دختر کوچیکه سریع حاضر شد که نذری‌ها رو ببره. ذوق بچه‌ها از چمش‌هاشون معلوم بود و دل من که برای بچه‌های مظلوم غزه خون بود. 🖊زینب یاراحمد *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
وقتی خبر جدید بیمارستان شفا همه جا پیچید، همه دل‌شان توی سینه بی‌قرار شد و خون در رگ‌های‌شان به جوش آمده بود. توی گروه‌های‌مان دوباره حرف غزه بالا گرفته بود. یکی می‌گفت بنظرم فقط دعا برای فرج از دست‌مان برمی‌آید. یکی می‌گفت ریشه ظالم کنده می‌شود ولی من که توپ و تفنگی ندارم بروم روبروی‌شان بجنگم. اما این حرف‌ها آرام‌مان نمی‌کرد. باید قدمی برمی‌داشتیم. حتی اگر آن یک قدم فقط یک درصد از غم و سختی‌های مردم مقاوم غزه را کم کند تا بتوانند روبروی دشمنی که ظلمش در بشریت، کم سابقه بود بایستند. چند روز قبلش پیامی از مردم غزه رسیده بود که فقط به ما غذا برسانید که بتوانیم مقاومت کنیم. و چند روز قبل ترش، فیلمی از چادر هلال احمر ایرانی‌ها توی غزه پخش شد که داشت بین مردم عزیز غزه، غذا پخش می‌کرد. همین کورسوی امید کافی بود تا دست به کار شویم. قرار بود یکی دو روز دیگر به خاطر تولد امام حسن (ع)، هیأت خانوادگی مهدی یاوران مادرانه، باز دور هم جمع شوند. داشتیم ذره ذره بانی می‌شدیم تا افطاری هیأت جور شود. یکی یک کیسه نمک، یکی کمی لپه، یکی بانی گوشت شد، یکی با چند دانه سیب درختی و ...‌ اما با خبرهایی که از غزه شنیده بودیم، این افطاری از گلوی‌مان پایین نمی‌رفت. این شد که با دیدن هشتگ پویش «همسفره با غزه» و آن خبرهای قبلی از درخواست مردم غزه برای کمک و هلال احمر و ... تصمیمی گرفتیم. قرار شد صندوقی بیاوریم توی هیأت تا بچه‌ها بخشی از پول‌های عیدی‌شان را برای کمک به مردم غزه بریزند توی آن. چسب تفنگی و کارتن خرمایی که برای دور انداختنش توی خانه‌تکانی دست دست کرده بودم را برداشتم. پارچه سفیدی پیچیدم دورش و با چسب تفنگی گوشه‌هایش را به کارتن چسباندم تا بشود صندوق جمع آوری کمک برای مردم غزه و نقاشی دخترک را هم چسباندم روی آن. قدم خیلی کوچکی بود اما با برداشتنش می‌شد حس کرد پشت جبهه‌ای و داری برای رزمنده‌ها که همان مردم غزه باشند کاری می‌کنی. بعد هیأت که پول‌ها را شمردیم تا برای واریز به حساب آقا قسمت کمک به مردم غزه آماده شود، حس خوبی داشتیم. گاهی با چسب تفنگی هم می‌شود جنگید... 🖊زهره علوی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
امروز اولین جلسه قرائت قرآن و تفسیر سوره جمعه محله‌ی رازی بود. یکی از هم‌محله‌ای‌های عزیز جلسه رو در منزل با صفاشون برگزار کرد. دیدن دوستان خوبم بعد از چند هفته واقعا برام شیرین بود. تصمیم گرفتیم این جلسه، باهم سوره واقعه رو به همراه توحید و هفت یاالله برای آزادی قدس تلاوت کنیم. بعد از اتمام تلاوت قرآن و هدیه کردن اون به شهدای کنسولگری ایران در سوریه، نوبت به تفسیر سوره جمعه رسید. انقدر این تفسیر جذاب و دلنشین بود که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم. حضرت آقا چقدر زیبا ستایش موجودات و جمادات عالم رو وصف کردند. چقدر عالی حکومت الهی رو توضیح دادند. واقعا نشستن پای صحبت‌های رهبر عزیزم شیرین بود و از اون شیرین‌تر، قرار گرفتن در حلقه‌ی نورانی هم‌محله‌ای‌های عزیز بود. بعد از تفسیر، نوبت به معرفی کتاب دوست داشتنی شهاب دین رسید. دیروز موفق شدم چند فصلی از کتاب رو مطالعه کنم خوشبختانه در جمع ما، هم مادر باردار بود و هم مادر شیرده. سعی کردم توصیه‌های کتاب رو به دوستان منتقل کنم. إن شاالله که روح آیت الله مرعشی عزیز، جمع مومنانه ما رو مورد عنایت و لطف خودشون قرار بدند و برای همه‌مون دعا کنند. 🖊وجیهه توسلیان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم غزّه، مبارزان غزّه، *مثل صخره، مثل کوه،* ایستاده‌اند؛ این چیز مهمّی است. غذا نمی‌رسد، دارو نمی‌رسد، سوخت نمی‌رسد، آب نمی‌رسد! امّا ایستاده‌اند و تسلیم نمی‌شوند. (امام خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۲) تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه در مقابل دفتر حافظ منافع مصر در تهران، اسفندماه ۱۴۰۲. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
از وقتی پویش فروردین رو دیدم، هزارتا سناریو چیدم برای مشارکت. نون پنیر سبزی برای عابرین، زولبیا بامیه برای زائرین مزار شهدا، حلوا برای سر مزار رفتگان و... آخر سر به خود کوچولوهای غزه متوسل شدم تا بتونم یه تصمیم درست بگیرم. در عرض یکی‌ دو ساعت حلوا برای همسایگان تصویب شد و مداحی زمینه هنگام طبخ هم مداحی آقای کریمی بود. حیدر حیدر ای مظلومِ فاتح (جالبه اولای مداحی اشاره می‌کنن به صحبت حضرت آقا با این مضمون که «مظلوم، آخرش فاتح و پیروز هست» ) حلواها رو با مشارکت بچه‌ها درست کردیم و پسرمون هم نوشته‌ها رو آماده کردند و رفت سر سفره افطار همسایگان عزیز. 🖊بهاره مرادی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*ای مادر غزه* امروز، تو معجزه‌ی خدایی برای فرعونیان زمان. تو معجزه‌ی خدایی تا ید الله را به رخ تمام دنیای مادی امروز بکشی. تو معنای قرآنی تو معنای آیه‌ی فَاستَقِم كَما أُمِرتَی. تو معنای آیه‌ی إِنّا فَتَحْنایی. تو رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ‌ای. تو همان مریمی که فرزندِ در گهواره‌ات مسیح می‌شود و وحدانیت خدا را فریاد می‌زند و رعشه بر اندام مستکبران می‌اندازد و مردگان فرو رفته در تمدن غرب را زنده می‌کند. تو همان آسیه‌ای که موسی را در دامن خود پروراندی تا با یَد بیضای خود، فرعون‌های زمانه را به خفت بکشاند. تو همان هاجری که با فرزند در آغوشت، سعی صفا و مروه کردید و جهانیان را حول سرزمین مقدس متحد کردید. تو همان سمیه‌ای که با شرحه شرحه شدن خودت و فرزندانت، نور اسلام را در کل عالم به اهتزاز درآوردی. *ای مادر غزه!* *تو تنها مادر کودکان غزه نیستی، تو مادر تمام بشریتی. تو امروز به انسان غرق شده‌‌ی حیات مادی، جانی دوباره بخشیدی. و معنای آزادی را به بردگان دنیای مادی نشان دادی و واژه‌ی صبر و استقامت را برایشان به ارمغان آوردی و انسانیت و آزادگی را به آنان بازگرداندی.* *ای مادر غزه! ای مادر بشریت!* به ما، مادران امروز مادری کردن بیاموز. و بگو چگونه فرزندانی در دامنت پروراندی که فاتحانه بر خرابه‌های آشیانه‌های‌شان می‌ایستند و حقارت گردن‌کشان را به سخره می‌گیرند و می‌گویند حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. مادریِ تو، مانند همان مادری‌ست که با خونش، رسم شهادت را برای فرزندانش به ارث گذاشت. همان میراثی که سرزمین کربلا را کربلایی دیگر ساخت. همان میراثی که خون را بر شمشیر پیروز کرد و زینب(س) فریاد زد «ما رأیت الّا جمیلا». همان میراثی که به طفل شش ماهه رسید و آنگونه در قنداقه رجزخوانی کرد و هل من مبارز می‌طلبید. همان میراثی که خونش، اسلام را تا به امروز زنده نگه داشته و تا غزه جاری ساخته است. *امروز غزه همان کربلاست* امروز خون فرزندان تو، همان خون علی اصغر است. و ان‌شاالله بزودی خون‌شان نیلی می‌شود و فرعونیان زمانه را در خود غرق خواهد کرد و شما را وارثین زمین خواهد کرد. *وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ.* *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
خدا رو شاکرم که رزق امروزم رو برام از پیش فرستاد. خدا رو شاکرم من رو تو این جمع قرار داد و به من توفیق مطالعه داد. صبح سری به کتابخونه زدم و چشمم به جلد زیبای کتاب شهاب دین افتاد. از خدا خواستم رزق امروزم مطالعه این کتاب باشه. با خواندن هر صفحه از کتاب احساس کردم سینه‌ام تنگ تر میشه و افسوس می‌خوردم که چرا این کتاب رو زودتر نخوندم. این کتاب پر بود از رزق‌های معنوی. هر مادری که دوست داره فرزندی نورانی به دنیا بیاره و پرورش بده حتما باید زندگینامه بزرگان و روش مادران‌شون برای تربیت درست رو مطالعه کنه. این وظیفه‌ی ما هست که هویت گم شده رو به مادرها یادآوری کنیم و با کتاب چه خوب میشه سر صحبت رو باز و حرف‌ها رو‌ منتقل کرد. فصل اول کتاب شهاب دین، مربوط به دوران پر از نور و سعادت آیت الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی هست و نویسنده‌ی بزرگوار، خیلی زیبا ‌لحظه لحظه‌ی رشد این مجتهد عالی قدر رو بیان کردند. 🖊وجیهه توسلیان *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
پسرم علی عاشق نذری‌های بزرگه. چه نذری دادن‌های خیابونی، چه نذری بردن به مسجد، چه سفره‌های خونگی. ماه رمضان براش با سفره‌های بزرگ افطار معنا پیدا می‌کنه. امسال به یاد توزیع نان شبانه‌ی حضرت علی (ع) درب خانه‌ی یتیمان، در مراسم شب قدر بین کودکان مسجد نانی که با کمک هم پختیم رو توزیع کردیم و این سری به یاد مظلومیت بچه‌های فلسطین و غزه. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
قبل از اینکه ببینمش، اسمش و تعریفش را شنیده بودم. کتاب شهاب دین رو می‌گویم. قرار بود کتاب ماه فروردین مادرانه باشد، خریده بودمش ولی قصد خواندنش را به این زودی نداشتم. این قدر دوستان مادرانه‌ای از نکته‌هایش گفتند که زودتر رفتم سراغش. جلدش پر از شهاب بود، توصیف شهاب دین را می‌کرد، که اسمش شهاب‌الدین بود. خود کتاب از تعریفش خیلی قشنگ‌تر بود. این قدر زیبا که سه روزه تمامش کردم. سه عصر ماه مبارک رمضان مهمانم بود و من را به دنیای خودش برد. از بعد تولدش که مادرش بدون وضو شیرش نمی‌داد نوشته بود. ای کاش زودتر این کتاب را می‌خواندم. زهرا باقری نویسنده این کتاب لابد خودش مادر است و چه خوب برای ما مادرها زندگانی شهاب‌الدین را به تصویر کشیده است که با لحظه لحظه‌اش زندگی می‌کنیم و چه خوب می‌دانست با کتاب می‌شود حرف‌ها را منتقل کرد، که این چنین به جان ما نشست.‌ روح شهاب‌الدین در تمام زندگی‌اش ما را با خود برد. از سختی‌هایش در جوانی و در گرمای نجف، از خریدن کتاب با خواندن نماز قضای دیگران، این همه عشق و علاقه به کتاب تلنگری بود به ما که کتاب خریدن را در سبد خرید روزانه قرار نمی‌دهیم. از تلاشش برای خرید جنس ایرانی حتی دکمه. از دیدن مولایش در سرداب. از سفرش به هند و دیدگاهش نسبت به مرتاض هندی. از خنده‌رویی‌اش. همه و همه من را یاد کتاب انسان کامل شهید مطهری می‌انداخت. آیت الله شهاب‌الدین مرعشی نجفی که همه‌ی ارزش‌های انسانی را باهم داشت. 🖊منصوره خالقی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*