#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اسارت
#شام
#غزل
عزای ماه محرم عزای فاطمه است
حسین گفتن ما با نوای فاطمه است
به خرج مُغرِض و دشمن نرفته و نرود
که خرج روضه هرسال پای فاطمه است
اگرچه در ته گودال دست و پا میزد
بهای سرخی خونش خدای فاطمه است
حسین مثل حسن مادریست گریه کنید
حسین عاشق اشک گدای فاطمه است
اگر صدای علی را شنیدی از زینب
فقط صدای رقیه صدای فاطمه است
دلم به کرببلا و به اربعین خوش شد
هوا هوای نجف یا هوای فاطمه است
خدا قبول کُند از همه حسینی ها
همیشه پشت سر ما دعای فاطمه است
همیشه جمع شده روضه با سلیقه او
همیشه گوشه ی هر روضه جای فاطمه است
به صورتی که زده بوسه مصطفی، در خورد
شروع روضه ی فضه بیای فاطمه است
خلاصه پشت در خانه هیزم آوردند
خلاصه بیت علی کربلای فاطمه است
لگد زدند به طوبا و میوه اش افتاد
همین دلالتِ بر انحنای فاطمه است
زنی که خورده زمین، مردِ خانه ی علیَ است
یلی که خورده زمین مرتضای فاطمه است
یکی نبود بگوید محله های شلوغ
چه جای آمدن بچه های فاطمه است
کجاست فاطمه؟ در شام ازدحام شده
عقیله وارد دروازه ی عوام شده
#رضا_دین_پرور
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
مارا چه نیازیست که دنیا بپسندد
قنبر شدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی ام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و مارا بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟؟ نه_
_یک بار بیاید به تماشا...بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمده ایم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زار زدن ها...
می ارزد اگر زینب کبری بپسندد
#مجید_تال
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
قلب رو به قبلهام را کرد احیا پرچمت
ای نفسهایم بقربان مسیحا پرچمت
هر محرم با هزاران شوق بر تن کردهام
رخت مشکی ظاهراً، در باطن امّا پرچمت
قامت گردن کشان خم میشود بی اختیار
هر کجا که میشود از دور پیدا پرچمت
بس که مواج است از چندین خیابان دورتر
ماندهام دریا به چشمم میخورد یا پرچمت!؟
بر سر خورشیدِ گنبد تا میافتد سایهاش
میشود زیباترین تصویر دنیا پرچمت
غبطه خوردن کار خاک و آب و آتش میشود
باد وقتی عشق بازی میکند با پرچمت
هر فرازی دیدهام با خود فرودی داشتهاست
«هر چه بالا رفت پایین آمد الّا پرچمت»
با تو هر کس بود ماند و بی تو هر کس بود رفت
هست از روز ازل تا حشر، بالا پرچمت
#میثم_کاوسی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#اسارت
#شام
#غزل
دختر شیر خدا در شام محشر کرده است
گوییا حیدر دوباره فتح خیبر کرده است
اوکه منبر رفته جدش بر جهاز ناقه ها
ناقهای را بیجهاز اینبار منبر کرده است
چون خدابین است چشمش، غیر زیبایی ندید
گرچه چشمش با سری نیزهنشین سر کرده است
بر فراز نیزه ها رأس حسین بن علی
محض همراهی زینب ترک پیکر کرده است
آستین یا چادر پاره، به هر صورت که هست
عصمت الله است و قطعا فکر معجر کرده است
مرتضای نطق هایش کفر را بیچاره کرد
مکرِ کافر را به اذن الله ابتر کرده است
بین خطبه مکث کرده ناگهان، گویا یزید
چوب را نزدیک لبهای برادر کرده است
#مرضیه_نعیم_امینی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
لرزه میافتد به جان خیل دشمن از خروشش
وز نهیبش قلب هستی، نبض دنیا ایستاده
میگذارد پای بر فرق شط از دریادلیها
وه چه بشکوه و تماشاییست دریا، ایستاده!
گر چه زینب زیر بار داغها از پا نشسته
تکیه کرده بر عمود خیمهها، تا ایستاده
او که دارد فطرتی نازکتر از آیینه حتی
در مصاف خصم چون کوهی ز خارا، ایستاده
با غریو «ما رأیتُ فِی البَلا اِلا جَمیلا»
پیش روی آن همه زشتی، چه زیبا ایستاده!
از قیام کربلا این درس را آموخت باید:
ظلم را نتوان ز پا انداخت، الا ایستاده
این پیام تک سوار ظهر عاشوراست یاران:
مرگ در فرهنگ ما زیباست، اما ایستاده!
#محمد_علی_مجاهدی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#شام
#کوفه
#غزل
شِکوِه دارم ای برادر از تمام مردمان
بر مصیبت های من خون گریه کرده آسمان
امنیت دارند اینجا هم مسلمان هم یهود
دختر حیدر چرا اینجا نبوده در امان؟!
کار دنیا را ببین! من سفره دار عالمم...
پیش من انداخته پیرزنی یک تکه نان
در مدینه سایه ام را هم ندیده هیچکس
می روم حالا میان خولی و شمر و سنان
وضع ما را دیده ای از روی نیزه تا به حال؟!
مسخره کردند ما را یک به یک، پیر و جوان
به اسیران، "خارجی" گفتند؛ "بَر خورده" به من
خواهشاً با صوت داوودی خود قرآن بخوان
بچه ها اینجا همیشه "سنگ بازی" می کنند
من که دیدم دستشان بوده فقط تیر و کمان...
...پس مراقب باش از نیزه نیفتی بر زمین
کاش با تو مهربان تر " تا کند " این ساربان
وضع لبهای تو بدجوری به هم خورده حسین
بس که بوسیده لبانت را، لبان خیزران
قدر یکصد سال غم دیدم در این شهر بلا
شد بهار عمر من در شام یکباره خزان
#علی_میر_حیدری
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#شام
#غزل
خدا کند که جهان رنگ آفتاب بگیرد
اگر دل یکی از آلبوتراب بگیرد
گرفته است دل زینب از زمین و زمانه
خوشا دلی که از این درد بیحساب بگیرد
برای عصمت کبری چگونه فرض کنم که
کسی بیاید و از روی او حجاب بگیرد؟
اگرچه داغ همه بر دلش نشست، ولی باز
ندیدهاند که او چشم از رباب بگیرد
چه باغبان که به چشمان خود نشسته و دیده
که نعل مرکبها از گلش گلاب بگیرد
بگو چگونه نگیرد دلش اگر که ببیند
به سمت تشت کسی جامی از شراب بگیرد
کسی ندیده که لبهای قاری سر نیزه
صله نگیرد و از خیزران جواب بگیرد
تمام اهل حرم را سوار کرده و حالا
کسی نمانده برای خودش رکاب بگیرد...
قسم دهید خدا را به حق زینب کبری
به این امید که امر فرج شتاب بگیرد.
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#کوفه
#شام
به شیعه ابرو داده وجود زینب کبری
یقین و صبر بوده تار و پود زینب کبری
اگر خالی ست جایش در کسا اما خدا بگذاشت
نماد پنج تن را در وجود زینب کبری
حسین از یاد ها می رفت و پرچم ها زمین می خورد
نبود از عشق ردی در نبود زینب کبری
کسی که هستی اش را داد تا که معجرش باشد
نمی داند قلم حد و حدود زینب کبری
شهادت خواستگاه کربلا بود و حسین اما
اسارت شد عروج بی فرود زینب کبری
اسارت رفت اما معنی اش ذلت نمی باشد
اسارت را خدا کرده صعود زینب کبری
چه محکم ما رایت الا جمیلا ضربه زد انجا
به گوش دشمن کور و حسود زینب کبری
چنان کوهی که از طوفان نیاید خم بر ابرویش
حرم را تکیه گاه امن بوده زینب کبری
طنین خطبه اش را کوفه فهمیده است یعنی چه
هراسان شد دل شام از ورود زینب کبری
به اشک شرم می شوید به نی خورشید چشمش را
ببیند هر زمان چشم کبود زینب کبری
#حسن_کردی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#قطعه
شکر خدا که از ازل آقای ما شدی
شکر خدا که نوکری ات شد نصیبِ ما
صد مرده زنده میشود از خاکِ مقدمت
ای تربتِ مقدس و پاکَت ، طبیبِ ما
حُبَّت دلیلِ رفع موانع ز هر دعاست
ای پاسخ حقیقی اَمَّن یُجیبِ ما
هستی رفیق هرکه ندارد رفیق و یار
تنهاترین رفیق ، حبیبِ غریبِ ما
ای بی کفن فتاده به صحرای کربلا
خد التریب ، حضرتِ شیب الخضیبِ ما
از بین روضه های تو با روضه تنور
عمری است رفته است قرار و شکیب ما
لطفی کن ای طبیب و به فریاد ما برس
در وقت احتضار بزن یک سری به ما
#یونس_وصالی
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#شام
#مثنوی
سه روز است آب و غذایی نخوردیم
نشستیم و جای کبودی شمردیم
سه روز است ما جای خوابی نداریم
به جز آستین ها حجابی نداریم
دعا کن کسی بین معبر نباشد
اگر هست از مردم شر نباشد
ببین باز کردند دروازه هارا
دعا کن من و بچه هارا... نگارا!
عجب ازدحامی عجب پست هایی
عجب لات هایی عجب مست هایی
عجب جای تنگی عجب طبل جنگی
عجب دستهایی عجب چوب و سنگی
دل شام ازینکه اسیریم شاد است
دلم سوخت.. رقاصه دورم زیاد است
بگو نیزه دارت نخندد به دردم
قرار است تا کی به کوچه بگردم؟!
کسی نیزه میزد به پهلوم در راه..
کسی درمیاورد ادای مرا آه..
امان از اسیری امان از غریبی
روی صورتم چنگ زد نانجیبی
چه میشد درآن کوچه دیگر نبودی
که من هو شدم بین مشتی یهودی
خودت کور کن چشم آن ساربان را
خودت لال کن آن زن بد دهان را
ابالفضلِ ما بود و خشمی خروشان
که رفتیم بازار برده فروشان..
من از دخترانت خجالت کشیدم
چگونه بگویم چه حرفی شنیدم
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#غزل
بی تو سرگردانم و یک دردِ جانکاهم حسین(ع)
خوب شد که سائلِ این بزم و درگاهم حسین(ع)
دستهایم را نگیری میخورم هر آن زمین...
راه را گم میکنم! پس باش همراهم حسین(ع)
دردسر دارم برایت! من کجا اینجا کجا؟!
بینِ خوبانت منِ بیچاره گمراهم حسین(ع)
مثلِ حرّ؛ با توبه راهم را به تو کج کرده ام
چونکه از آقایی ات بسیار آگاهم حسین(ع)
میشوم آب از خجالت با همین چشمانِ خشک
رزقِ اشکی لطف کن! ای عشقِ دلخواهم حسین(ع)
رد شدم از خطِّ قرمزهایِ بسیاری ولی
خط بکش بر اشتباهاتِ خودآگاهم حسین(ع)
تا همین لحظه که طی شد با گناهانِ زیاد
رحم کن بر باقیِ این عمرِ کوتاهم حسین(ع)
از خدا جز تو نمیخواهم کسی را لحظه ای
هست عشقت حاجتِ صبح و شبانگاهم حسین(ع)
آرزویم هست بیمارِ غمت باشم فقط
دردمندم کن! مداوا نه! نمیخواهم حسین(ع)
میشود دوزخ گلستان! با شهیدان در بهشت-
تا که میگوییم هر شب یکصدا، با هم: حسین(ع)
داغت از قلبم شبیه شعله بالا میرود
تشنه بودی! آتشی افتاده در آهم حسین(ع)
میکُشد آخر مرا که غارتِ انگشترت
روضهٔ پیراهنت شد دردِ جانکاهم حسین(ع)!
#مرضیه_عاطفی
#محکومیت_حادثه_تروریستی در حرم #شاه_چراغ_ع
سردار ! پس از تو داغها را دیدیم
دست ستم کلاغها را دیدیم
ای شمع دل قبیله! ما در شیراز
پرپر شدن چراغها را دیدیم
✍ #عاطفه_جعفری
بهمناسبت درگذشت پیرغلام آستان سیدالشهداء (ع) #حاج_سیدحسین_عرب
نوای عشق مولا، طیب الله
دل بی تاب و شیدا، طیب الله
و حالا بعد عمری روضه خوانی
بگوید بر تو زهرا: طیب الله
✍ #محمدحسین_رحیمیان
#حضرت_رقیه_س_شهادت
تا از غم تو ندادهام جان
به دیدن من بیا شتابان
تب کردهام از ندیدن تو
کم حوصلهام ز درد هجران
گفتم به همه پدر میآید
گفتم به همه میآیی الآن
شأن تو خرابه نیست اما
با مجلس می که نیست یکسان
من رَخت مناسبی ندارم
شرمنده شدم ز روی مهمان
گفتند که در تنور بودی
از بوی غذا شدم گریزان
من دخترم، انتظار دارم
که باز ببوسیام دو چندان
رفتی و مرا بغل نکردی
باید بغلم کنی کماکان
با دیدن روی غرق خونت
هم مُردم و هم گرفتهام جان
من چوب یزید را شکستم
تا از عملش شود پشیمان
کوتاه نیامدم خلاصه
در پیش عدو به هیچ عنوان
دندان تو را شکست چوبش
طفل تو گرفت دردِ دندان
افتاد به جان دخترت زجر
شد شام غم تو عید قربان
من فاتحه بهر خویش خواندم
تا زجر رسید در بیابان
پاداش به حرمله ندادند
از دختر تو گرفت تاوان
در شام زدند بین بازار
ناموس تو را دکان به دکّان
یک مشت شرابخوار کافر
گفتند به عمه نامسلمان
یک عده دروغگوی بی عار
به آل نبی زدند بهتان
من را تو ببر از این خرابه
اوضاع من است نابسامان
#محمدجواد_پرچمی
. ماتمِ صفر...
وای از اینهمه ماتم که به ماهِ صفر است
چشمِ عالَم به عزاداری او دربدر است
میسراید غزلِ تلخِ سفر ، زینبِ زار
مطلعش روضهی دردانه بهوقتِ سحر است
اربعین ، آینهدارِ سفرِ کربوبلاست
داغِ زینب ، سفرِ غصهی بیهمسفر است
آتشِ حادثه کم نیست در این ماهِ حرام
یکطرف آهِ جگر ، سوی دگر چشمِتر است
تیر باران شده تابوتِ امامت به جفا
شهر زین حادثه آغشته به خونِجگر است
کاش هرگز خبر از خوشهی انگور نبود
یا اگر بود خبر داشت که ذاتشخطر است
آخرین جانِ بشر ، خُلقِ عظیمِ نبوی
جایجای حرمش ماتمِ خیرالبشر است
تسلیت بردل و برسینهی مولا چهرواست
دیده پُر خونکند و آه که دستش بهسر است
سید محمد جعفری شهریور ۱۴۰۱
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹فیض نسیم🔹
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
گر چنین است چه کردهست ندانم با عرش
آهِ طفلی که غریب است و اسیر است و یتیم
از چه ویران نشدی ای فلک آندم که شدند
اهلبیت شه بییار به ویرانه مقیم
ساخت ویرانهنشین ظلم عدو قومی را
که خداوند ثنا گفته به قرآن کریم...
گشت آن سلسله را روز و شب و صبح و مسا
آه و فریاد انیس و، غم و اندوه ندیم
بود با یاد قد تازه جوانان همه را
قدی از هجر دوتا و دلی از غصّه دو نیم
دید در خواب رقیّه که به دامان پدر
کرده جا با دلی آسوده ز هر وحشت و بیم
بگُشودی دهن از شوق پدر بهر سخن
بشکفد غنچه به وقت سحر از فیض نسیم...
گشت بیدار و برآورد خروش و سر شاه،
آمد از بهر تسلّای وی از لطف عمیم
داشت از بهر پذیرایی مهمان عزیز
نیمهجانی به تن و کرد همان دم تسلیم...
#استاد_صغیر_اصفهانی
هدایت شده از حسین ترکان
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
هدایت شده از حسین ترکان
#_یا_صاحب_الزمان_گذشت_ماه_محرم
گذشت، ماه محرم نیامده خورشید
برای ختم ِ شب ِغم نیامده خورشید
هنوز هم که غریب و طرید و پردرد است
چقدر دور و برش ،مدعی نامرد است
نشد که حضرت تنها به خانه برگردد
نشد به خانه، حسین زمانه برگردد
برای این همه قرنی که بوده در صحرا
چه پاسخی بدهم من به مادرش زهرا😭
نشد که لحظه ای از غربتش بکاهم من
شکسته ام دل او را پر از گناهم من
گذشت ماه محرم رسیده ماه صفر
رسیده عمّه ی او بین کینه های گذر
دوباره زخم دل عمّه اش شده تازه
همین که رد شده از ازدحام دروازه
برای اهل عزا ، شهر شد چراغانی
تبرّکی شده از چه شراب مجانی
گذار آل علی بین خیبر افتاده
به سینه های همه ،بغض حیدر افتاده
رسید روضه به خاکستر و سر سجّاد
بلند مرتبه رأسی ز صدر نی افتاد
✍#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
هدایت شده از حسین ترکان
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها#شهادت
دل از زمانه بریدم درست مثل خودت
به غیر غصه ندیدم درست مثل خودت
چقدر وجه شباهت میان ماست پدر
شبیه بید خمیدم درست مثل خودت
تو را دوباره بغل کرده ام عزیز دلم
به آرزوم رسیدم درست مثل خودت
نگاه کن چقدر زخم بر بدن دارم
ببین به عمه کشیدم درست مثل خودت
تو روی نیزه و من پای نیزه میرفتیم
چه حرفها که شنیدم درست مثل خودت
بگو به مادرمان بارقیه بد کردند
اسیر موی سپیدم درست مثل خودت
#محمود_یوسفی
هدایت شده از حسین ترکان
#مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
هدایت شده از حسین ترکان
شهادت حضرت رقیه سلام اللّه علیها را محضر امام عصر (عج )تسلیت میگوئیم .
✾═════✾🍃🌸-✾═════✾
رقیه دختر سلطان دینم
ز داغ باب خود زار و غمینم
بدشت کربلا خون شد دلِ من
فلک آتش زدی بر حاصلِ من
برادر های من را سر بریدند
تن بابای من در خون کشیدند
پس از قتل پدر ، آن نابکاران
زدند آتش خیام شاه خوبان
دو دستان ابوالفضل دلاور
جدا شد از تنش در راه داور
گلوی اصغرِ محزون و بی شیر
در آن صحرا شدی صد پاره از تیر
علیِ اکبرش را پیش بابا
تن پاکش نمودن اربعا اربا
چو شد وقت اسیری و اسارت
به آل مصطفی کردند جسارت
به کوفه کینه وجور وجفا شد
جفا بر اهل بیت مرتضی شد
پس از کوفه به شام غم رسیدیم
در این ره ظلم بی پایان کشیدیم
امان از غصه های شام ویران
از آن ظلمی که شد بر جمله طفلان
خرابه عاقبت شد منزل ما
شکسته شد پر و بال ودل ما
شبی خواب پدر را چون که دیدم
ز خوشحالی ز جای خود پریدم
بدیدم نیست بابای فکارم
هنوزم در خرابه خار و زارم
بگفتم عمه جان بابم کجا رفت
اگر آمد دوباره پس چرا رفت
در این حالت که بودم زار و نالان
ز دوریِ پدر بودم پریشان
بدیدم باب خود را من دوباره
ولیکن با گلویِ پاره پاره
چو آمد در خرابه رأس بابم
برفت از دل قرار و صبر و تابم
بگفتم ای پدر ای نور عینم
حسینم ای حسینم ای حسینم
چرا بر سر پدر پیکر نداری
مگر عباس نام آور نداری
چہ کس بابا سر پاکت بریده
تن پاکت به خاک و خون کشیده
بگو بابا علیِ اکبرت کو
بگو قاسم ، علیِ اصغرت کو
نبودی ای پدر خون شد دل ما
فراغت ، بود بابا مشکل ما
نباشد چون مرا امکان مهمان
فدای مقدمت بابا کنم جان
ز دل آهی کشید و جان فدا کرد
جهانی را به غصه مبتلا کرد
رقیه زادهء سلطان عشق است
که او فرمانده شام و دمشق است
"طریقت" در حقیقت بندهء اوست
گدایی بی نوا شرمندهء اوست
✾═════✾🍃🌸-✾═════✾
تقدیمی:حاج مرشدعلی طریقت
هدایت شده از حسین ترکان
🌹 ﷽ 🌹
تقدیم به ساحت مقدس حضرت مهدی(عج)
شهادت حضرت رقیه(س) تسلیت باد .
✾═════✾🍃🌸-✾═════✾
رقیه دختر سلطان خوبان
رقیه یادگار شاه مردان
چو رأس باب خود را از جفا دید
ز دل آهی کشید و این بلا دید
بگفتا ای پدر جانم فدایت
فدای آن سرِ از تن جدایت
پدر کي رأس پاکت را بریده
به خاک و خون کجا جسمت کشیده
چرا ریشت به خون آغشته گشته
به رخسارت غبار غم نشسته
فدای چشم مستت دختر تو
بمیرد از برایت دختر تو
دعای دخترش ، آخر روا شد
رقیه در ره بابا فدا شد
خرابه عاقبت شد کعبهء او
طواف رأس بابا قبلهء او
نبودش چون مقامی بهر مهمان
فدای مقدمش کردی سر و جان
هم اینک سایه او بر سر ماست
مزار و مرقدش تاج سر ماست
اگر زهرا مدینه بی مزار است
رقیه صاحب قبر و مزار است
چو قبر دخترش کردی زیارت
به جای مادرش کردی زیارت
ز خیل دشمنان اینک خبر نیست
از ان سنگین دلان دیگر اثر نیست
همیشه زنده و جاوید عشق است
رقیه همچنان شاه دمشق است
واین قانون ربّ العالمین است
که حق با حیدر و اهل یقین است
نگهدار جهان صاحب زمان است
زمین میراث و حق صالحان است
"طریقت" چشم براه مَقدم اوست
حیات این جهان هم از دم اوست
✾═════✾🍃🌸-✾═════✾
تقدیمی:حاج مرشدعلی طریقت
هدایت شده از حسین ترکان
بسم الله الرحمن الرحیم
#ترکیببندمدح_ومرثیه
#حضرترقیه_سلامالله_علیها؛
بگو به عشق بخواند کمی رسالهی ما را
که احترام کند مرجع سهسالهی ما را
هزارشکر که اجداد من غلام تو بودند
سپرده است خدا دست تو سلالهی ما را
چه افتخار بزرگیست این که از دم خلقت
سند زدند به عنوان تو قبالهی ما را
یقین که اهل سعادت نمیشدیم، که جز تو
کسی نگفت به ما فرق چاهوچالهی ما را
فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی
که گوش کس نشنیدهست آهونالهی ما را
بریده بود دل ما از آستانهی رحمت
که گریه بر تو روا کرد استحالهی ما را
گدای هیچکسی نیستیم غیر تو بیبی
که دست لطف تو پر میکند پیالهی ما را
بهشت قسمت ما میشود اگر که رقیه
به دست کوچکش امضا کند حوالهی ما را
همان که لطف و بزرگیش سهم اهلزمین شد
ولی به جور ستمپیشگان خرابهنشین شد
هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه
مسیح نیزهنشینم خوشآمدی به خرابه
چهخوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن
چهخوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه
دوباره آیهی قرآن بخوان که از نفحاتت
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه
بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ایسر؟
چرا که از تو نمانده بهجا ردی به خرابه
مرددی سر ماندن به احترام دل من
اگر هرآینه در رفتوآمدی به خرابه
چقدر فاصله افتاده است بین من و تو
که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه
سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد
قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه
مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم
که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه
خوشآمدی که خوشآمد مرا رسیدن بابا
که آرزوی دل دختر است دیدن بابا
همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه
شدهست با تو برآورده آرزوی رقیه
دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است
گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه
دوباره راه مغیره رسیده است به مادر
همین که زجر میآید به جستوجوی رقیه
چنان که تیر کشیده کم از سهشعبه ندارد
که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه
دلم خرابهنشین شد، از آن زمان که شنیدم
که یکخرابه گرفتهست رنگوبوی رقیه
برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم
روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه
صدای هاتفی آمد که خواند مرثیهای را؛
" فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه
سری بهنیزه بلند است روبروی رقیه
خدا کند که نباشد سر عموی رقیه"
دوباره در دل صحرا غزل بهبار میآید
به احترام تو روزی که آن سوار میآید
#مجتبی_خرسندی
هدایت شده از حسین ترکان
#غزل #مدح_مرثیه
#حضرت_رقیه_سلاماللهعلیها
هر کس به کسی داده دل و ما به رقیه
لا حول و لا قوة الّا به رقیه
هرجا گره افتاد به کارم پدرم گفت
یا رو به ابالفضل بزن یا به رقیه
شد آینهی حضرت زهرا و رسیدهست
ارثیه از او أم أبیها به رقیه
از بس که گرفتند شفا از حرم او
باید که بگویند مسیحا به رقیه
تا اینکه گره واشود از کار خلایق
باید که قسم داد خدا را به رقیه
مانند رکابی که دلش بند نگین است
دلبسته شده شانهی سقا به رقیه
او جان خودش را سر عشقش به پدر داد
دلدادگی اصلا شده معنا به رقیه
با دلهره شد صبح، شبش بین خرابه
آشفته شده بعد عمو خواب رقیه
یک شهر تماشاگر اشکش شده بودند
حاشا که کسی داد تسلا به رقیه
#میثم_کاوسی
هدایت شده از حسین ترکان
#تقدیم_به_فاطمه_ی_رقیه_سلام_الله_ _علیها:
چگونه شرح باید داد وصف الحالِ آن پا را
که داغ آبله سوزاند قلب سنگ خارا را
اسارت واژهٔ خردیست وقتی پیش این دنیا
گرفته دست های تو به بازی خاک صحرا را
مگر خورشید را بر روی نی دیدی که بعد ازآن
نمیخواهد ببیند چشمهایت صبح فردا را؟
نسیم از سوی طشت لالهگون آمد بهسوی تو؟
که همچون گل گشودی باز آغوش تمنا را؟
همیشه جای تو بوده در آغوش حسین اما
گرفتی در بغل آخر سر خونین بابا را
درون خانهی خود از خرابه روضه میخوانیم
که یادت میکند آباد این ویرانهی
مارا
#عاطفه_جعفری
هدایت شده از حسین ترکان
#نزن_یزید
#بزم_شراب
بر بوسه گاه حضرت طاها نزن یزید
بر لعل ِ نور ِ دیده ی زهرا نزن یزید
دیگر نمانده صبر برای مخدرات
پیش رباب و زینب و لیلا نزن یزید
لب باز کرده زخم لبان مطهرش
آبی نخورده بین دو دریا نزن یزید
این لب به زخم اکبر و عباس بوسه زد
بر داغدیده جای تسلّی' نزن یزید
لطمه زنان به مجلس تو آمده علی
پس روبه روی دیده ی مولا نزن یزید
شکل لبان پاره ی او را به هم نریز
پس روی زخم ِ سنگ و عصاها نزن یزید*
بر پنجه ایستاده رقیه به سر زنان
او دختر است بر لب بابا نزن یزید
خواهد رقیه بین خرابه ببوسدش
بگذار بهر بوسه ی او جا نزن یزید
*عصا در کربلا ،عصا در کوفه😭
✍#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
هدایت شده از حسین ترکان
رزق حرم امام رضا علیه السلام
#السلام_علیک_یاریحانة_الحسین
#آیینه_زهرا
جنّت شده ایجاد به اعجاز رقیه
فردوس ِ ملائک شده یک ناز رقیه
آن خورده زمین که شده دمساز رقیه
رفته به فلک با پر ِ پرواز رقیه
بر اهل زمین حبّ رقیه شده چون بال
هم مُهر قبولیست برای همه اعمال
هم انسیّه هم حوریه ی کربوبلا اوست
در کودکی اش،اسوه ی تقوا و حیا اوست
آن عالمه ی مدرسه ی صبر و رضا اوست
ریحانه ترین فاطمه ی خون خدا اوست
هر وقت که شد روی لبش زمزمه بابا
گویا که عطا گشته به ارباب، دو دنیا
او خَلقاً و خُلقاً شده آیینه ی زهرا
شد وارث هر منقبت حضرت مولا
لطفش حسنی،در عظمت رفته به بابا
خطبه که بخواند بشود زینب کبری'
گردد دل هر عرش نشین، غرق در احساس
سر را که گذارد به روی شانه ی عباس
شد خادم هر روز و شبش حضرت مریم
جاروکش صحن حرمش حضرت آدم
هر کس که شده زائر او گشته معظّم
با دست پُر از محضر او رفته مسلّم
خورشید ،درخشان شده از نور حریمش
شد عطر جنان شمه ای از عطر شمیمش
شد نام رقیه عَلَم کلّ محافل
این نام ِ مجرّب شده حلّال مسائل
وقتی که بگیرد مدد از او، دل سائل
گردد به مقامات خدا یک شبه نائل
با ذکر رقیه دل ما شور گرفته
هر سینه ی ظلمت زده ای نور گرفته
در شام بلا ناجی جان دو امام است
چون عمه ی سادات علمدار قیام است
دُرّی که اگر چه وسط ظلمت شام است
پوشیده میان صدف از چشم حرام است
صد پرده ی نورست نگهدار عفافش
هستند ملائک همه دم گرم طوافش
هجده تن بی سر وسط معرکه دیده
چون عمه ی خود تلخی صد داغ چشیده
از زجر ِحرامی چقَدَر، زجر کشیده
از فاطمه شد ارثیه اش قدّ خمیده
وقتی که به لب، دید شرر از نفس افتاد
با بوسه به لب های پدر از نفس افتاد
✍#علی_مهدوی_نسب(عبدالمحسن)
هدایت شده از حسین ترکان
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
به زخم قلب همه عاشقان نمک زده اند
که نازدانه ی ارباب را کتک زده اند
یکی دو تاست مگر زخم های آبله اش
چه می شد این همه سنگین نبود سلسله اش
چه می شد این همه بازوی او کبود نبود
دلیل قدِّ خمش کوچه ی یهود نبود
چه می شد این همه از ناقه اش نمی افتاد
نه ... ضربه های سنان را نمی برد از یاد
در آسمان کبودش دگر ستاره نداشت
چه بود قصه؟ دگر گوش و گوشواره نداشت
خدا کند به زمین خورده ها نفس بدهند
عقیق سرخ پدر را دوباره پس بدهند
خدا کند که دگر سنگ بر جبین نخورد
سه ساله ی احدی بی هوا زمین نخورد
سزای دخترکی بی پناه، توهین نیست
و دست هیچکسی مثل زجر سنگین نیست
### ### ###
خرابه حال و هوای خزان گرفته پدر
چقدر موی سرت بوی نان گرفته پدر
چقدر چشم به راهت شدم ... کجا بودی؟
خدا نکرده مگر زیر دست و پا بودی
چقدر وضع تنت نامرتب است پدر
هنوز روی لبت رد مرکب است پدر
.
#احسان_نرگسی
هدایت شده از حسین ترکان
🩸 #حضرت_رقیه بنت الحسین سلامالله علیهما 🩸
🥀 چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
🥀 دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه نام داشت خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
🥀 وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها، لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
🥀 در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها دید که آن نازدانه از قافله جا مانده است.
🥀 فَبَکتْ و نادَت: لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد: یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
🥀 ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
🥀 همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت: من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🥀 راوی گوید: من همراه #زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید: یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه...
🥀 گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت.
🥀 دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🥀 در همین حال بود که #زجر به او رسید و با #تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید: برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
🥀 بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد.
🥀 در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
🥀 چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📕 بحرالمصائب، چاپ طوبای محبت، جلد ۷ صفحه ۲۹۹
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #م #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از حسین ترکان
#غزل_مصیبت_حضرت_رقیه(سلام الله علیها)
از بس شکستنی شدی ای شیشه بلور
قدری بخواب و این بدنت را تکان مده
خواهی که خارها نرود در تنت فرو
آرام باش و پیرهنت را تکان مده
می بینی ای عزیز که نازت نمی کشند
پس این لبان خوش سخنت را تکان مده
دندان شیری تو به یک بوسه بسته است
با زحمت اینقدر دهنت را تکان مده
با آه آه تو بدنم تیر می کشد
از بس تنت شبیه تن مادرم شده
می پاشد از لبان تو خون لخته هر نفس
زان نیمه شب چه خاکی مگر بر سرم شده
ای دخترم هنوز سرت درد می کند؟
آیینه نگاهِ تو چشم ترم شده
از گیسوان سوختۀ بین مشت زجر
هر آنچه گفته ای به خدا باورم شده
از لحظه ای که حرف کنیز آمده وسط
خوابش نمی برد ز غم و ترس خواهرت
در این میانه جای ابالفضل خالی است
تا پس بگیرد از عدوی پست معجرت
در شهر مسلمین نشود دفن خارجی
لرزه فتاده بر دل ترسان مادرت
پیغام داده اند اهالی شهر شام
بیرون کشند از دل هر خاک پیکرت
#قاسم_نعمتی