eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. به شوق وصل شما راهی بیابانم چه می شود سفر اربعین نمی دانم!! تمام راه نجف تا به کربلا با خویش حدیث وصل تو را هر عمود می خوانم نسیم صبح مشایه لطافتی دارد دعای عهدِ دم صبح و چشم گریانم دلم گرفته بهانه کجاست خیمهٔ تو شود شبی که نمایی به خیمه مهمانم گرفته خواب ز چشمم خیال دیدن تو قسم به موی پریشان تو پریشانم دوباره سورهٔ یوسف دوباره آیهٔ وصل چه عاشقانه شده آیه های قرآنم قسم به زینب و پیراهن ِ در آغوشش گرفته داغ جدایی تو گریبانم زبان گرفته عقیله به گیسوان سپید دلم هوای تو را کرده ای حسین جانم تمام راه ، فقط روضه عطش خواندم بیاد تشنگی ات ای ذبیح عطشانم زچنگ گرگ لباس تو پس گرفتم من حسین غیرتی ام ای شهید عریانم کنار پیکر عریان خجالتم دادند نبود چادرم آنجا تورا بپوشانم به رغم اینهمه قرآن که روی نی خواندی چرا قبول نکردند من مسلمانم امانتی تو را جا گذاشتم در شام بیاد دفن رقیه هنوز حیرانم بدون غسل و کفن بین چادری خاکی تنش به خاک سپردم به دست لرزانم
اَللّهُمَ رَبَّ شَهرِ رَمضان همین که صوت مناجات در فضا پیچید نسیم بخشش و رحمت به هر سرا پیچید برای بال زدن راه آسمان باز است دوباره عطر خوشی در دل هوا پیچید چه لحظه‌های قشنگی من و کتابِ دعا زمان توبه که شد، سوز ربنا پیچید حضور سبز تو حس می‌شود، همینجایی چرا که بوی تو در این برو بیا پیچید برای توبه‌ی قبل از اجل، شتابی کن بگوش بنده‌ی عاصی‌ات این ندا پیچید مرا گناه زمینم زده بلندم کن که استغاثه‌ام این دفعه؛ تا کجا پیچید چه وجه مشترکی بین ماست؟! حبّ علی هزار شکر علی نسخه‌ی مرا پیچید فدای بانوی پهلو شکسته‌اش وقتی صدای وا علی‌اش بین کوچه‌ها پیچید
. دلخوش از اینم خداوندا که غفّارُالذُّنوبی من بدم امّا تو پاک و مهربان هستی و خوبی تو فقط از سِرِّ کارم باخبر بودی و هستی هر نفس یک شکر باید گفت ستّارالعیوبی غصّه‌ها در روزگارم جا گرفت امّا ندارم ترس از غم‌هایِ دنیایم تو کَشّاف‌الکُروبی حاجت و دردِدلم را بر زبان جاری نکردم چون یقین دارم تو می‌دانی و عَلّامُ‌الغیوبی آمدم با توبه قلبم پاک سازم تا خودِ تو بیرقِ حقُّ و حقیقت بر سرایِ دل بکوبی ضربه‌هایِ قلبِ من را با ندایت باصفا کن تو صفایِ باطنیِ بطن و سودایِ قلوبی‌‌‌ ای تجلّی‌بخشِ هستی چشمهایم را جَلا دِه تا ببینم من طلوعِ نور را بعد از غروبی .... تلخ که آورده جانِ عاشقان را بر رویِ لب می‌رسد مردِ حقیقت می‌رسد معنایِ خوبی