#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای هلال من! به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مُسَخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ همچنان قرآن بخوان
گرچه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گرچه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه، ای آرام جان! قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو سربلندم میکند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدمان
وارث حیدر! تو هم نوک سنان قرآن بخوان
آنچه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمیکردم گمان؛ قرآن بخوان
هرکه هرچه دارد، از این خاندان دارد حسین
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
هرگز نمیشد خواهرت اینجا نیاید
بهر عزاداریِ این لبها نیاید
امکان ندارد اینکه مجنونی بخواند
اما برای دیدنش لیلا نیاید
بستند به زنجیر راه گریهها را
شاید صدایی از گلوی ما نیاید
از دخترت میخواستم وقتی میآید
یا چشمهایش را بگیرد یا نیاید
ای صوت لبهای پر از آیات غمگین!
پایین بیا تا خیزران بالا نیاید
دیدند میخوانی ولی کاری نکردند
تا خیزران روی لبت با پا نیاید
کنج تنور آمد کنارت چهره نیلی
کردم دعا اینجا دگر زهرا نیاید
چشمانِ اینجا سخت ناپرهیزگارند
اما نمیشد خواهرت اینجا نیاید
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زینب_س_کوفه
مانند یک فرشتهی از پا نشسته بود
غمگینتر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
پایین پای محمل مانند منبرش
موسی نشسته بود، مسیحا نشسته بود
میخواست خطبهای به زبانش بیاورد
بی خود نبود این همه بالا نشسته بود
با یاد خانهی پدریاش در آن گذر
اطراف کوفه را به تماشا نشسته بود
یک ماه میگذشت برای ظهورشان
مسلم کنار جادهی آنها نشسته بود
در چشمهای رو به خدایش درآن غروب
تصویر یک هلال چه زیبا نشسته بود
دستش نمیرسید اگر شانهای کند
در چند متریِ سر آقا نشسته بود
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_زینب_س_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#تنور_خولی
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین
ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین
تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر
با پای نیزهدار جلوتر بیا حسین
خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف
دستم نمیرسد به سر نیزهها حسین
تو در تنور و من به قنوت نماز شب
از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین
ای کاش میبرُید سر خواهر تو را
تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین
این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه
قاتل برید رأس تو را از قفا حسین
جای تو روی دوش نبی بود از چه رو
در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین؟!
دردا که شد سیه عوض جامهی سیاه
از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین
سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن
گردد روان به حرمت خون خدا حسین
آن خنجری که حنجر پاک تو را بُرید
خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین
هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش
«میثم» تو را زند دم مردن صدا حسین
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_کوفه
تمام باور زینب حسین بود حسین
همیشه یاور زینب حسین بود حسین
چنانکه چشم به چشمش گشود در آغاز
کلام آخر زینب حسین بود حسین
عجب نبود اگر بی برادرش غم داشت
که نیم دیگر زینب حسین بود حسین
در آن خزان که زمین غرق حُسن یوسف بود
گل معطر زینب حسین بود حسین
کشید شعلهی آهی ز دامن محمل
که در برابر زینب حسین بود حسین
دلیل آنکه در آن ظهر پیش چشم خدا
شکسته شد سر زینب حسین بود حسین
به گوش کوفهی نامرد در کشاکش درد
خطاب منبر زینب حسین بود حسین
#حسن_شیرزاد
#امام_حسین_علیه_السلام
#اسارت
#کوفه
#شام
#غزل
تا سر سردار مظلومان به روی نیزه بَر شد
در همه آفاق و انفس آیت حق جلوهگر شد
تن به خاک افکند یعنی خاکسار کوی یارم
سر به نی افراشت یعنی بر شهیدان مفتخر شد
معجزات جسم پاکش کرد تصدیق نبوت
کشف اسرار ولایت از تکلمهای سر شد..
تن چو یعقوب از غم اکبر زمینگیر بلایا
سر چو یوسف بر سر بازار حسنش مشتهر شد
نسخ کرده محنت ایّوب را جسم جریحش
قصّۀ پرغصّۀ یحیی ز سر محو از نظر شد
تن شب کربوبلا را کرد همچون روز روشن
سر چراغ مطبخ خولی به هنگام سحر شد
تن ز شَفقَت هموطن با جسم هفتاد و دو تن بود
سر ز غیرت با عیال و کودکانش همسفر شد
تن زمین کربلا را کرد رشک طور سینا
مطلع نور تجلی سر به کوفه از شَجَر شد
با گلوی خشک، تن شد غمگسار تشنهکامان
همره اطفال گریان، سر روان با چشم تر شد
یک پسر شد سوی شام و یک پسر افتاد بیسر
تن انیس این پسر، سر همسفر با آن پسر شد..
تن به بیدستی اخوّت کرد با جسم برادر
سر به محنت همعنان با خواهر خونینجگر شد
بر یهود نینوا بنمود تن نور حقیقت
راهب نصرانی از اسرار آن سر باخبر شد
فانی فی الله شد تن زیر سمّ اسب دشمن
سالک سیر الی اللَه سوی شام و کوفه، سر شد
در زمین و آسمان و برّ و بحر و کوه و صحرا
در جمادات و نباتات این مصیبت با اثر شد
خواست تا دشمن کند با قتل بینام و نشانش
ای تعالی اللَه که نامش بیشتر از پیشتر شد..
#مشکات_کاشمری
#
#کاروان_اسرا
#غزل_مرثیه_ای_بااستقبال_ازشعر حافظ
سرها بریده می شد بی جرم و بی جنایت
مردان به خاک و زن ها رفتند از این ولایت
پیش نگاهِ مادر بر روی دست بابا
شش ماهه را نشان کرد، ننگا به این مهارت
او را خدا امانت یک اشبه النبی داد
یک را گرفت و صد داد به به از این سخاوت
سیراب از وفا کرد ساقیش عالمی را
بی دست او برآمد از عهده ی سقایت
عالم خراب باید ، دنیا عذاب باید
بردند نام زینب با واژه ی اسارت
وقتی جمال جانان درهم شد و پریشان
سر را شکست و فریاد ، سر داد از این جسارت
از هر طرف که او رفت جز وحشتش نیفزود
خون گریه کرده عالم از شرح این حکایت
در زلف چون کمندش دیگر مپیچ ایدل
مویی دگر نمانده از عصر ِ تلخ غارت
یاللعجب!! چه صبری ، دارد حسین عطشان
سلطان کربلا بود راضی ازین ریاضت
شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
#امام_سجادعلیه_السلام
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نگفته ام غم دل را نگفته بسیار است..
غمی که میکُشدم عاقبت غم یار است
به یاد خواب رقیه به یاد حمله زجر..
زمان خواب،دو چشمم همیشه بیدار است
تورو خدا جلویم گوسفند سر نبرید
دلم ز دیدن این صحنه سخت بیزار است
صدای گریه نوزاد میکشد مارا!
خداکند که بخوابد!رباب تبدار است
نمیروم سر بازار دردسر دارد
عذاب هرشب من ازدحام بازار است..
حصیر پهن نکردم به خانه ام اصلا
حصیر روضه ی مکشوفه ی من زار است
هنوز بعد چهل سال درد پا دادم
هنوز بر کف پایم نشانی خار است
هنوزجای غل وسلسله ب گردنم است
هنوز چشم من از مشت بی هوا تاراست
آهای مردم "اَذَلَّ عزیزنا"یعنی
محله ای بروی که هجوم اشرار است
مقابلم به زن و بچه ام اهانت شد
امان ز غربت مردی که بدگرفتار است
شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#مناجات_با_امام_حسین_علیه_السلام
روضه ها را دوست دارم روضه های ساده ات را
روضه خوان های گلو آزرده ی آزاده ات را
کودکان خیمه های نذری کنج خیابان
پیرهای مو سپید از نفس افتاده ات را
دوست دارم خادمان مخلصت را شاه عطشان
عاشقانی چون حبیب و عابس دلداده ات را
اشک تسبیح است و تکیه مسجد ما روسیاهان
پهن کن بر چشم ما بار دگر سجاده ات را
ای حسین ای مهربان آقای بی همتای عالم
وقف ما بیچاره گان کن لطف آقا زاده ات را
اربعین تا اربعین ما تشنه ی شور تو هستیم
ظرف ما خالی است ساقی صرف ما کن باده ات را
قسمت ما کن نجف تا کربلا پای پیاده
اربعین های شلوغ و ازدحام جاده ات را
کوله ام را بسته ام عزم سفر دارم دوباره
زائر نور حرم کن نوکر آماده ات را
شاعر:
#حسن_شیرزاد
#وقت_اذان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
در محفلـی کــه مد ح و ثنایــت بیــان شــود
هــر مســتمع بیــاد تــو مرثیــه خــوان شــود
با هــر نــوا بــه غربــت تــو نوحــه ســر کنــم
وای آنکـه روضـه خوانـت امام زمــان شــود
آنجــا کــه صحبــت از عطــش و آب مــی شــود
هــر ســینه یــک حســینیه آه و فغــان شــود
هـر غنچـه در شـهادت شـش ماهـه ات گریسـت
آلالــه در بهــار بــه رنــگ خــزان شــود
بـر آیه های پیکر اکبر تمــام عمــر
دریای اشــک دیــدۀ خلــق جهــان شــود
بــر خواهــر تــو زینــب کبــری چــه بگــذرد
آن دم کــه نیســت اکبــر و وقــت اذان شــود
در ایــن عــزا شــکفته بســوزد شــبیه شــمع
تـا جان فدای غربــت ایــن خانــدان شــود
#علی_اصغر_شکفته
#هدف_خلقت_عالم
غزل نوشته ام از اشک در رثای حسین
قلم برای حسین و غزل برای حسین
چگونه شعر نگوید کسی که مجنون است
و مبتلا به جنون است مبتلای حسین
چگونه شعر نگوید برای کرببلا
کسی که قبله ی او گشته کربلای حسین
کسی که با غم ارباب زندگی کرده ست
و بهترین غم دنیاست روضه های حسین
هدف ز خلقت عالَم حسینِ فاطمه است
تمام هستی و دنیای من فدای حسین
#ابوذر_اسدالله_پور
#اصغرششماهه
دید در دریائی از خون پیکر شش ماهه را
در ره عشق آزمود آن باور شش ماهه را
تا به قوم تیره دل گردد حقیقت آشکار
بُرد بالا ، روی دستش اصغر شش ماهه را
خنده جای گریه در آغوش بابا می نمود !
تا نبیند دیده ای چشم تر شش ماهه را
همچو بسمل بال و پر بر هم زدن در خونِ خویش
دیدنی تر می نمود بال و پر شش ماهه را
عاشقانه طی نمود هفت آسمانِ عشق را
کوفیان کی دیده اند آن شهپر شش ماهه را؟
تا که جامی سر کشید از باده ی گلگونِ عشق
رنگ از خونش خدا زد ساغر شش ماهه را
کرده ( شایق) نیمه های شب هوای کربلا
تا که از شش گوشه بوسد اصغر شش ماهه را
#اکبر_حمیدی_شایق
#حضرت_علی_اکبرعلیه_السلام
در نای نی خروش و نوایی نمانده است
یک دشت کفر مانده، خدایی نمانده است
اینجا قیامت است، مؤذن اذان بگو
ظهر شهادت است، مؤذن اذان بگو
آنگاه دشت نغمهی داوود را شنید
آیات نور مصحف معبود را شنید
گلنغمهی اذان علیاکبر است این
شور و نوای حنجر پیغمبر است این
با واژههای سرخ اذانش غزل سرود
با واژهها به سوی خدا بال و پر گشود
روح تغزل است و شکوه قصیده است
او را خدا شبیه نبی آفریده است
در جنگ او تمامیِلشکر مردّدند
او اکبر است یا که پیمبر... مردّدند
آیینهی تمامنمای نبی شده است
اول شهید کوی منای نبی شدست
صیّاد دشت دام بلا را که پهن کرد ...
آمد حسین کهنه عبا را که پهن کرد ...
صوت اذان عشق بریده بریده بود
خون از عبای کهنه به میدان چکیده بود
آیینهی تمامنمای نبی شکست
چشمان گُر گرفتهی صحرا به خون نشست
#علی_اصغر_شیری
❣#خونِ_خدا
به نام خداوندِ اَرض و سما
که کرده مرا با حسین (ع) آشِنا
اگر قبله باشد، دو تا در جهان
یکی آشکار و یکی هم، نهان
یکی کعبه باشد، یکی کربلا
یکی اَمن باشد، یکی پُربلا
مرا خاکِ کوی حسین (ع) آرزوست
گدایی ز درگاهِ او آبروست
دو دستم به دامان خونِ خدا
من از آستانش، نگردم جدا
#فاطمه_دستجردی
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام_شهادت
رفتی و غربت این قافله افزونتر شد
رفتی و باغ فدک سوخت و خاکستر شد
بین اصحاب کهنسال سپاه کوفه
جدلی سخت سر رجعت پیغمبر شد
قد و بالای تو را حرملهها چشم زدند!
در حرم ای پسرم! خون به دلِ مادر شد
سر پیری چه به روز جگرم آوردی!
گریهام باعث خندیدن یک لشکر شد
بغلت کردم و یکباره تنت ریخت زمین
چشم بر هم نزده دشت پر از اکبر شد
پسرش را عمر سعد نشانم می داد
طعنههایش به خمیده شدنم منجر شد
زخم پهلو چقدر زود زمینگیرت کرد!
از چنین زخم بدی فاطمه هم پرپر شد
تکههای بدنت را که مرتب چیدم
تازه دیدم بدنت شکل علی اصغر شد
#وحید_قاسمی
#زبانحال_بی_بی_رقیه_خاتون_باسرپدر
✍ باورت میشد ببینی خواهرت را یکزمان
دست بسته، مو پریشان،مو کَنان، مویهکُنان
باورت میشد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایهی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب ! طشتی برای این سرت آوردهاند
ای سر منزل به منزل، ای سر یحیینشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامیِّ غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوبها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
#باهم
در کربلا جود و سخا می سوخت با هم
سقا و مشکی آشنا می سوخت باهم
وقتی که باطل تیغ روی حق کشیده
بی شک مرید و مقتدا می سوخت باهم
چون اشبه الناس پیمبر رفت میدان
چشمان لیلا و دعا می سوخت باهم
قاسم لباس رزم بر تن کرد، آن دم
قلب حسین و اولیا می سوخت باهم
اصغر که شد بی تاب و جاری گشت خونش
گهواره و رخت عزا می سوخت باهم
از روی تل، وقتی که زینب دیده بان شد
هم روح وجسمش ازجفا می سوخت باهم
وقتی عمود خیمه می افتاد هر دم
هم چادر و چشم و حیا می سوخت باهم
وقتی علم افتاد از دستان عباس
جسم حسین و خیمه ها می سوخت باهم
تا که سر ارباب بر بالای نی رفت
هفت آسمان و کربلا می سوخت باهم
#امالبنین_بهرامی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها_کوفه
#زبان_حال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
ای هلال من! به بالای سنان قرآن بخوان
قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان
با صدای خود مُسَخّر کن تمام کوفه را
کوفه را هم کربلا کن؛ همچنان قرآن بخوان
گرچه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن
گرچه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان
تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند
بر فراز نیزه، ای آرام جان! قرآن بخوان
تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند
ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان
زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را
تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان
صوت قرآن سر تو سربلندم میکند
تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان
یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدمان
وارث حیدر! تو هم نوک سنان قرآن بخوان
آنچه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود
این مصیبت را نمیکردم گمان؛ قرآن بخوان
هرکه هرچه دارد، از این خاندان دارد حسین
تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان
#غلامرضا_سازگار
#تنور_خولی_لعنة_الله_علیه
کنجِ تنورم، خواهرم زینب کجایی؟
قطعا تو هم بر رنج و سختی مبتلایی
دیدی دوتایی بوی خاکستر گرفتیم
دیدی دوتایی سوختیم از این جدایی
کرده رخت را ارغوانی، تازیانه
کرده رخم را رنگ خون، ضرب عصایی
دیدم زمان غارت افتادی به زحمت
از کربلا دیدی چه کربی چه بلایی
الحق که زین العابدین را حفظ کردی
خواهر نشان دادی که دخت مرتضایی
در وجه مادر بودی اما با قد خم...
بیش از گذشته جلوه ی خیرالنسایی
خیرش دهد حق همسر خولی رسیده
تا که سرم را بخشد از گرما رهایی
خواهر ندیدی مادر آمد، با حضورش
پر شد کنارم عطر یاسِ جان فزایی
روضه به پا کرده برایم کنج حجره
اشکش شده بر زخم لب هایم دوایی
مریم، خدیجه، آسیه جمعند این جا
خالی است جایت بین این محفل، کجایی؟!
غصه نخور جسمم اگر که بی کفن ماند
شاید مهیا شد برایم بوریایی
دلتنگ صوتم هستی و از روی نیزه
می خوانم از قرآن برایت آیه هایی
باید بسوزیم و بسازیم از غم هجر
تا اربعینی که به دیدارم می آیی
#محمد_جواد_شیرازی
.
#امام_رضا
رو کـرد مـرام و لطف اجدادی را
بخشید به قلب در غمم شادی را
رفتـم به حـرم خرابه و برگشتم
آباد بـه گـریه شسـتم آزادی را
#محمدجواد_منوچهری
#یا_انیس_النفوس
.
#غزل_مدح
#امام_حسین علیه السلام و نوکری ارباب
همین که زیرِ همین بیرقم خدا را شکر
همین که سینهزنِ دلبرم خدا را شکر
همین که گریه برایِ تو میکنم عشق است
تمامِ عمر حسینیتبم خدا را شکر
همین که زمزمهیِ صبح و ظهر و عصر و شبم
شده همان دمِ اهلِ حرم خدا را شکر
همین که پرچمِ کربوبلا به دوشِ من است
وَ در حرم نفسی میزنم خدا را شکر
همین که مادرِ من شد کنیزِ مادرِ تو
پدر غلامِ امامِ کرم خدا را شکر
همین که باورِ من انتظار میباشد
به راهِ یار نظر دوختم خدا را شکر
همین که زندگیام نذرِ روضههایت شد
به عشقِ وصلِ نگارِ حرم خدا را شکر
بیا بهارِ زمانه قرارِ عاشورا
هنوز زیرِ همین پرچمم خدا را شکر
#غزل #مدح
#امام_حسین_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
#اسارت
جز آن سر بریده به سر سایبان نداشت
جایی بدون درد به جسمش نشان نداشت
یک لحظه هم نشد که بگیرد امان ز شمر
با آنکه بود خسته و جانش امان نداشت
چون زینب فسرده و محزون و قد کمان
در بند بند و سلسله ها کاروان نداشت
میخواست تا که جان دهد ازغصه حسین
افسوس دیگر آن تن رنجور جان نداشت
از بس به جای اهل حرم تازیانه خورد
حتی برای پا شدنش هم توان نداشت
میدید حال دلبر و از غصه می گریست
از فرط گریه سو دگر آن دیدگان نداشت
خواهر میان سلسله اما برادرش
غیر از فراز نیزه دشمن مکان نداشت
میزد لگد به خواهر و سیلی به کودکان
آن ساربان که رحم، چو شمروسنان نداشت
#اسلام_مولایی
.
#غزل_مصیبت امام حسین علیه السلام
روزیِ زینب فقط یک بوسه از این حنجر است
سهمِ من از خنجرِ شمرِ حرامی کمتر است
میروی باشد برو امّا کمی آرامتر
آخر اینکه مانده دنبالِ تو چشمِ خواهر است
ذوالجناحت ایستاده پیشِ پایت را نگاه .....
بیقرارِ دستهایِ گرمِ تو این خواهر است
اشک در چشمِ حریمِ مصطفی امّا ببین
دشمنت در هلهله این صحنهها شرمآور است
یک تنه با لشکری هستی برادر روبهرو
آخرِ کارِ تو آوایِ غریبِ مادر است
گرد و خاکی شد زمین خوردی چه طوفانی شده؟!
حرصِ کوفی بردنِ جائیزههایِ این سر است
ظاهراً تکبیر گفتند و مسلمان نیستند
حرفِ خلخالِ دو پا و گوشوار وُ معجر است
غیرتُاللّهِ حرم برخیز از جایت حسین
سیلی و شلّاق سهمِ دخترِ پیغمبر است
از فراقت میزنم ناله نگارِ بیسرم
مرهمِ غمهایِ زینب روزِ وصلِ دلبر است
#غزل #عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.
#غزل_مدح
#امام_حسین علیه السلام و نوکری ارباب
همین که زیرِ همین بیرقم خدا را شکر
همین که سینهزنِ دلبرم خدا را شکر
همین که گریه برایِ تو میکنم عشق است
تمامِ عمر حسینیتبم خدا را شکر
همین که زمزمهیِ صبح و ظهر و عصر و شبم
شده همان دمِ اهلِ حرم خدا را شکر
همین که پرچمِ کربوبلا به دوشِ من است
وَ در حرم نفسی میزنم خدا را شکر
همین که مادرِ من شد کنیزِ مادرِ تو
پدر غلامِ امامِ کرم خدا را شکر
همین که باورِ من انتظار میباشد
به راهِ یار نظر دوختم خدا را شکر
همین که زندگیام نذرِ روضههایت شد
به عشقِ وصلِ نگارِ حرم خدا را شکر
بیا بهارِ زمانه قرارِ عاشورا
هنوز زیرِ همین پرچمم خدا را شکر
#غزل #مدح
#امام_حسین_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.
#شریفه_بنت_الحسن
#بی_بی_شریفه
کرامت از پدر ، از حضرت زهرا(س)طهارت را
شرافت از عمو ،از زینب کبری(س)نجابت را
مگر «بنت الحسن» را می شود جز این تصور کرد
که در خود دارد از هر معدنی حد کفایت را
عمو را چون پدر بر روی سر دیدی زمانیکه
پدر نوشید در ظلمت سرا ،جام شهادت را
به چشمت دیده ای داغ عظیم و خیمه سوزان را
غریبی ،هتک حرمتها ،جسارتها،قساوت را
زمان رویش گل بر سر نی خون دل خوردی
شنیدی روی نی از حنجر و لبها تلاوت را
تنت آزرده از شلاق و روحت خسته از غمها
نشد تا بیش از این تاب آوری رنج اسارت را
«طبیب اهل بیتی »هیچ کس بیمار و سر در گمنکرده ترک هرگز جنتِ دارالشفایت را
#محمدجواد_منوچهری
#بیبیشریفه
.
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گر تشنگی، ز پا نفکندش غریب نیست
آب آن قدر، که دست بشوید ز جان، نداشت
در کربلا کشید بلایی که پیش وَهم
عرش عظیم، طاقت نیمی از آن نداشت
ز آمد شد غم اسرا، در سرای دل
جایی برای حسرت آن کشتگان نداشت
در دشت فتنهخیز که زان سروران، تنی
جز زیر تیغ و سایۀ خنجر امان نداشت -
این صید هم که ماند، نه از بابِ رحم بود
صیاد دهر، تیر جفا در کمان نداشت...
#شهادت_امام_سجاد
#مرثیه_امام_سجاد
#صفایی_جندقی
اشعار محمل
اشعار امام سجاد علیه السلام
دانلود سبک
بیمار غیر شربت اشک روان نداشت
بودش هزار درد و توان بیان نداشت
دانی چرا ز آل پیمبر کشید دست
نقشی دگر به کار ستم آسمان نداشت
تنها زمین نداشت به سر دست از فلک
پایی به عزم پیشنهادن، زمان نداشت
یکسر به خاک ریخت گل و غنچه، شاخ و برگ
آمد ولی زباغ نصیبی خزان نداشت
دانی به کربلا ز چه او را عدو نکشت
تا کوفه زنده ماندن او را گمان نداشت
از تب زبس که ضعف بر او چیره گشته بود
میخواست بگذرد ز سر جان، توان نداشت
یک آسمان ستاره به ماه رخش ز اشک
میرفت، یک ستاره به هفت آسمان نداشت
در ترکش دلش که دو صد تیر آه بود
میبرد و غیر قامت زینب کمان نداشت
حاج علی انسانی
"تا قیامت ازغم بیمار دشت کربلا
میچکد خون دل از مژگان فخرانبیا
آن که چون یعقوب در بیت الحزن خون میگریست
تا چهل سال از فراق یوسف دشت بلا
آنکه باب تا جدارش را غریب و تشنه لب
سر بریدند اشقیا با خنجر ظلم از قفا
آنکه بعد کشتن باب و برادر شد اسیر
با همه پرده نشینان سرای مصطفی
آنکه با زنجیر و غل از کربلا تا شهر شام
میزدندش تازیانه از ره جور و جفا
آنکه میزد در حضورش جام می گاهی و گه
چوب بر لعل لب بابش یزید بی حیا
آنکه باشد نام آن مظلوم زین العابدین
نور چشم و جانشین خامس آلعبا
آنکه (کفاش) از غمش با دیده تر میزند
دست ماتم بر سر وبر سینه تا روز فنا
مرحوم کفاش اصفهانی"
#حضرت_زینب_س_کوفه
ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزهها
از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزهها
خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت
تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزهها
آمدی با سر به دیدارم که برگردد، حسین،
دیدهی مردم ز محملها به سوی نیزهها
من فدای حنجر خشکت که نوشیدهست آب
گه زجام دشنهها، گاه از سبوی نیزهها
از فراق اکبرت، قلب رقیه آب شد
کاش این دختر نگردد روبروی نیزهها
ای مؤید! تا بیابم آن سر ببریده را
میروم با پای دل در جستجوی نیزهها
مرحوم #سیدرضا_مؤید
#حضرت_زینب_س_کوفه
آوردهام در شهرتان خاکسترم را
آیات باقیماندهی بال و پرم را
دیشب مراعات حسینم را نکردید
در کوفه وا کردید پای مادرم را
من آیههایی در حجاب نور هستم
خالی کنید ای چشمها دور و برم را
نذر سر این کعبهی بالای نیزه
در شهرتان خیرات کردم زیورم را
من یک نفر در دو تنم، اما دو روز است
از دست دادم نیمهای از پیکرم را
یک نیمهام را روی دست نیزه بردید
در محمل بی پرده نیم دیگرم را
اما به توحید نگاهم روی نیزه
زیباتر از هر روز دیدم دلبرم را
#علی_اکبر_لطیفیان