هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
اربعین
زمزمه.زمینه.شور
یه خواهری دوباره
به کربلا رسیده
برگشته زینب تو
باقامتی خمیده
بی تابه بی تابم خیلی پریشونم
بالای قبرتو من فاتحه خونم
ازغصه هات نیمه جونم
آخربی تومی میرم اینو میدونم
برادرم برادرم
دنیا برام سرابه
داغت پراز عذابه
اون دختر سه سالت
جاموند توی خرابه
کاشکی توی گودال پیش تو میمردم
درپای عشق تو خیلی کتک خوردم
چل روزه که در اندوهم
لونه کرده غمت به قلب مجروحم
برادرم برادرم
کوچه به کوچه توو شام
بالای نیزه بودی
دیدم که بر سرت خورد
سنگای هر یهودی
آتیش و غارت بود
رنج اسارت بود
در کوفه و درشام
خیلی جسارت بود
حال و روزم رو میدیدن
به اشک چشم زینب تو خندیدن
برادرم برادرم
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
نوحه اربعین
ای برادر اربعین است
زینب تو دلغمین است
من رسیدم ولی قدکمونم
ازغم ماتمت نیمه جونم
بی تو می میرم اینو میدونم
یابن الزهرا حسینم حسینم
پاشو ازجا پاره پیکر
ای حسینم عشق خواهر
ازسفرآمده زینب تو
آمده یار جان برلب تو
بیقرارم به تاب وتب تو
یابن الزهرا حسینم حسینم
شد دلم خون مثل لاله
ازغم داغ سه ساله
دخترت پرکشید از خرابه
چشم زینب برایش پرآبه
از خجالت دل من کبابه
یابن الزهرا حسینم حسینم
مانده ام با کوه دردی
بادل زینب چه کردی
برخم گیسوی تو اسیرم
تو دعاکن برادر بمیرم
یابن الزهرا غمت کرده پیرم
یابن الزهرا حسینم حسینم
ابوذر رییس میرزایی (بهار)
هدایت شده از کانال شعر وسبک ابوذر رییس میرزایی (بهار)
اربعین
نوحه
یا اخا اربعین است
زینبت دلغمین است
خواهرت نیمه جان و
ازغم تو حزین است
ازکوفه و ازشام ویران
رسیده ام با این یتیمان(2)
واویلتا آه و واویلا
یارشیب الخضیبم
پاشو خدالتریبم
دلبر بی سرمن
گشته داغت نصیبم
تویی فقط دوای دردم
من آمدم دورت بگردم(2)
واویلتا آه و واویلا
من به مویت اسیرم
داغ تو کرده پیرم
کن دعا تا برادر
در کنارت بمیرم
چل روزه که تنهای تنهام
روگونه هام میباره اشکام(2)
واویلتا آه و واویلا
اشک چشمم روان بود
قامت من کمان بود
یا اخا خواهرتو
بین نامحرمان بود
واویلا از جسارت شام
ازدشنام و سنگ لب بام(2)
واویلتا آه و واویلا
ابوذر رییس میرزایی
دل نوشته
#فراق اربعین
#خاطرات
#روضه
سلام علی ساکن کربلا
سلام علی روح قالو بلی
دلم تنگ کرببلاته حسین
هواییه صحن وسراته حسین
دل من به این اربعین ها خوشه
منو دوری کربلات میکشه
توی سینه ی من فقط حسرته
میدونم که این دوری از غفلته
چقد یادگاری چقد عکس دارم
نیام کربلا ازهمین ترس دارم
داره آتیشم میزنه این فراق
توو این روزا بودم پراز اشتیاق
نشد قسمتم باز کنارت باشم
نشدکه مقیم دیارت باشم
آقاجون غم هجرو دوری بسه
صبوری صبوری صبوری بسه
دلم لک زده واسه ی موکبات
رفیقای ساده رفیقای لات
دوباره بگم یاعلی و برم
پیاده مسیر حرم تاحرم
پاهامون میشد توی این قافله
به یاد رقیه پراز آبله
کنار رفیقام کنار فرات
میخوردیم باگریه یه چای نبات
همین جا به روی زمین مشک آب
یه ساقی که شرمنده شد از رباب
سکینه می گفت ای عمو العطش
تووآغوش مادر پسر کرده غش
ولی دست و مشک وعلم روزمین
به ساقی زدن ازیسار و یمین
صدا زد همین جا که ادرک اخا
برادر برادر برادر بیا
رفیقا بیاین ردشیم ازاین محل
جلوتر جلوتر بریم روی تل
رسیدیم به اونجا که یه خواهری
باحال خراب و دل مضطری
صدا زد کجا میری ای هم نفس
بلندشو به فریادزینب برس
نباشی میشه دورمن ازدحام
منو میبرن کوفه بازار شام
به زخم دل ما نمک میزنن
اینا خواهرت رو کتک میزنن
میدونی کجا قلب زینب شکست
همون جاکه قاتل روسینه نشست
یه دفعه دل آسمونا طپید
گل زینب و ازقفا سر برید
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
#حضرت_زینب_مدح
عالم هستی همه در اختیار زینب است
یک برادر دارد او دار و ندار زینب است
ماسوا گرم طوافش ماخلق در ظلّ او
نُه فلک از روز اول در مدار زینب است
پاسبان حرمتش، چون فاطمه، روح الامین
شیرمردی چون ابوفاضل کنار زینب است
شرط تزویج است بین هر زن و شوهر ولی
با حسین بن علی بودن قرار زینب است
هم حفاظت هم صیانت از امامت می کند
کربلا گر کربلا گردیده کار زینب است
پرچم سرخ حسین و کربلا بر دوش او
اعتبار کربلا از اعتبار زینب است
کوفه و شام است میدان نبردش در جهان
نطق حیدر گونه اش هم ذوالفقار زینب است
بوسه های مرتضی بر روی قبرش آشکار
اشک های فاطمه شمع مزار زینب است
فوج فوج از آسمان آید فرشته محضرش
هم تحیت هم درود حق نثار زینب است
کودکانش بی مهابا راهی میدان شدند
چون شجاعت ارث در ایل و تبار زینب است
نعش طفلانش که آمد پیش چشم خصم گفت
جان فدای یار کردن افتخار زینب است
بر اسیری اش کند خون گریه چشم عالمین
روز و شب مهدی زهرا داغدار زینب است
روی نی راس برادر قلب زارش را شکست
دیدن راس بریده انکسار زینب است
#مجید_احدزاده
#حضرت_زینب_اربعین
#اربعین
چهل روز از برادر بی خبر بود
فقط با نیزه او همسفر بود
شبیه مادرش افتاد بر خاک
چهل دفعه ولی او پشت در بود
مصیبت دیده او از خردسالی
که زینب دائما خونین جگر بود
سپر بود هر کجا وقت کتک ، پس
کبودی های زینب بیشتر بود
نشسته کرد اقامه او صلاتش
که درد کعب نی ها دردسر بود
همه گفتند زهرا در خرابه است
همان لحظه که دستش بر کمر بود
ز بام آتش به سمتش پرت کردند
میان کوچه های پر خطر بود
تمام بچه ها را خواب می کرد
نگهبان همه شب تا سحر بود
چهل روز از فراق کربلا سوخت
تمام حاصل او شعله ور بود
رسید و روی خاک افتاد و غش کرد
چهل رو از برادر بی خبر بود
#مجید_احدزاده
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
من نیمه جان زِ داغِ تو در این سَفَر شدم
یک اربعین گذشته و من پیرتَر شدم
من آب رفته ام! تو مَرا می شِناسی اَم؟
من زِینبم! ببین شبیه مُحتَصَر شدم
آن زینبم که بی تو نَکردَم شَبی سَحَر
چون شَمع، آب، بی تو به شام و سَحَر شدم
سنگین تَرین مُصیبتَم این بود، بَعدِ تو
با قاتِلانِ سَنگ دِلَت هَمسَفَر شدم
از کوچه های شام چه گویم بَرای تو؟
آماجِ سَنگ و طَعنه ی هَر رَهگُذَر شدم
هَر جا که تازیانه به اَطفال می زَدَند
با یادِ مادَرَم، تَنِشان را سِپَر شدم
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
من بَلای عشقِ تو، بر جان خَریدم ای حسین
آمدم تا کربلا، امّا خَمیدم ای حسین
ماجرای این سفر را ای برادر جان بخوان
از سیاهیِ تن و موی سِفیدم ای حسین
آن وداعِ آخرت هرگز نرفت از خاطِرَم
از کنارم رفتی، از تو دِل بُریدم ای حسین
داغِ هِجدَه یوسُفِ بی سَر به دل دارم ولی
غیرِ زیبایی که من چیزی نَدیدم ای حسین
کوفه قَصدش بود تا خارم کند اما اَخا
تو زِ نِی دیدی شَهامَت آفَریدم ای حسین
خاطراتِ شام، آتَش می زَنَد بر جان و دل
ناسِزاها بود که، آنجا شِنیدم ای حسین
مَجلِسِ نامَحرَمان، شُد خاکِ عالَم بَر سَرَم
تا که در طَشتِ طَلا رَاسِ تو دیدَم ای حسین
تو به روی من نَیاور، چون خِجالت می کِشَم
بی رُقیّه تا مَزارِ تو رِسیدم ای حسین
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
من اگر اینجا رسیدم میهمان زینبم
تا ابد مدیون لطف بیکران زینبنم
واجب التعظیم باشد دختر شیر خدا
مثل خیل انبیا از خادمان زینبم
ناله صوت الحزین او به گوش من رسید
با حسین جان گفتن خود همزبان زینبم
راه را با اشک چشمم آب و جارو میکنم
دست بر سینه غلام آستان زینبم
ذوالفقار خطبه هایش بوی حیدر میدهد
واله و سرگشته از فن بیان زینبم
در طواف محمل خود هیجده خورشید داشت
در چهل منزل به فکر آسمان زینبم
راه را واکن ابوفاضل که زینب آمده
روضه خوان شوکت و قد کمان زینبم
حضرت پرده نشین برگشته از بزم شراب
این چهل منزل فقط در فکر جان زینبم
درمیان دختران جای رقیه خالی است
در عزای روضه خوانِ کاروان زینبم
#قاسم_نعمتی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اربعین
پای خِلقَت در مسیرِ شاهراه زینب است
نه فقط شیعه که دنیا در پناه زینب است
هر زمان در اوج روضه رزق گریه شد زیاد
بی برو برگرد از تاثیر آه زینب است
اشکِ بانو ریشه ی اسلام را محکم نمود
نخل توحید خداوندی،گیاه زینب است
دور کعبهگشتن ما علتش این است که
پرده اش همرنگ با چادرسیاهِ زینب است
گفت بی بی: "ما رَأَیْتُ..."،عالمی دیوانه شد
افتخار مذهب ما این نگاه زینب است
سرشکستن پایِ این غم را خودِ او باب کرد
خون رویِ چوبهی محمل گواه زینب است
با کمال میل رنج کوفه را گردن گرفت
در حقیقت این اسارت دلبخواه زینب است
خطبه ها سربازهای ارتش این خانماَند
کاخ ها ویرانه ی دستِ سپاه زینب است
شام تار از برکت صحن رقیّه روشن است
دست ما تا حشر بر دامان ماه زینب است
عشق یک روح است..،نیمی کربلا نیمی دمشق
گوشه ی شش گوشه،کُنج بارگاه زینب است
.
.
بعد چل روز آمده با خاطراتی که مپرس...
نیزهها یادآورِ حلقومِ شاه زینب است
بی رقیه آمدن خیلی برایش سخت بود
در حقیقت آن خرابه قتلگاه زینب است
#بردیا_محمدی
#امام_حسین_مناجات
#امام_حسین_علیه_السلام
دل زنده می شود ز ولای تو یا حسین
جان تازه می شود ز ثنای تو یا حسین
مرغ دلم که طایر عرش آشیان بود
پرواز می کند به هوای تو یا حسین
تو خواستی برای خدا هرچه خواستی
حق خواست هرچه خواست برای تو یا حسین
خود گرچه کعبهای و صفایی و مروهای
شد کعبه باصفا ز صفای تو یا حسین
تا فخر بر ملایکه روح الامین کند
روبد به مژّه خاک سرای تو یا حسین
باشد خلاف حق به خلاف رضای تو
باشد رضای حق به رضای تو یاحسین
تو شاه ملک عشقی و بر آسمان قدر
شاهان دهر جمله گدای تو یا حسین
هرچند خضر ز آب بقا یافت زندگی
فانی بود به جنب بقای تو یا حسین
چون ذات حق که راه ندارد فنا در او
هرگز نبود و نیست فنای تو یا حسین
مقصود کردگار ز ایجاد ماسوا
مانا که خود نبود سوای تو یا حسین
بخشی دو کون را به یکی سائل از عطا
آرد چو موج بحر عطای تو یا حسین
هرچند با خدا نَبُود کس شریک لیک
جای خداست در دل و جای تو یا حسین
مانند خضر تشنه لبی هر کجا بود
سیراب گشته ز ابر سخای تو یا حسین
آیینه لقای خداوند روی تست
پیدا بود خدا ز لقای تو یا حسین
از بند بند من چو نی آید نوای عشق
در نینوا به شور و نوای تو یا حسین
غیر تو در ازل که بلی گفت در بلا
کس را نبود تاب بلای تو یا حسین
صد چاک خوشتر است ز شمشیر آبدار
در هر دلی که نیست ولای تو یا حسین
پیغمبران برای شفاعت به رستخیز
سر می نهند بر کف پای تو یا حسین
جز جامه شهادت هر جامه دوختند
کوتاه شد به قد رسای تو یا حسین
جان دادی و به عهد وفا کردی ای شهید
جانها فدای عهد و وفای تو یا حسین
گر خونبهای خون تو خواهند روز حشر
خونخواه و خونبهاست خدای تو یا حسین
هرگز قفا نمی کنی از خصم بدسیر
گر خصم سر برد ز قفای تو یا حسین
از کین جفای ایزد دادار جسته اند
جستند آن کسان که جفای تو یا حسین
باشد دوای خسته دلان خاک کوی تو
دلهاست دردمند دوای تو یا حسین
تو جان و مال جمله نمودی فدای دوست
ای جان دوستان به فدای تو یا حسین
در دامن رسول که برتر ز عرش بود
پیوسته بود نشو و نمای تو یا حسین
باب تو هفت قلعه گرفتی ز ذوالفقار
ای جان فدای باب و نیای تو یا حسین
تو هشت قلعه فتح نمودی ز هشت خلد
قربان دست قلعه گشای تو یا حسین
گویا که می خلید به قلب رسول پاک
هر خار می خلید به پای تو یا حسین
میگفت مصطفی که حسین از من است و من
از وی، فدای عز و علای تو یا حسین
روزی که هر کسی طلب مأمنی کند
باشد طرب به زیر لوای تو یا حسین
#طرب_اصفهانی
#امام_حسین_مناجات
#زیارت #اربعین
شکسته باد دهانی که از تو دم نزند
بریده باد زبانی که حرف غم نزند
شب زیارتی ات زار میشود حالم
اگر دوباره هوای تو بر سرم نزند
کسی که نذر تورا با خلوص هم بزند
بساط زندگیاش را غمی به هم نزند
تمام حاجتم این بود در شب احیاء
خدا بدون تو سال مرا رقم نزند
عجیب نیست اگر مرده جان تازه گرفت
بیار قلب کسی را که در حرم نزند
قرار ماست پیاده نجف به کرببلا
اگر که وعدهی ما را اجل بهم نزند
#محمدحسن_بیاتلو
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم
باور نداشتم که به قبرت نظر کنم
ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید
با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم
با یاد روز واقعه جا دارد از غمت
لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم
با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا
حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم
بهرم دعا نما که مبادا دوباره از
دروازه های شام بلا من گذر کنم
شد آستین من به خدا معجرم حسین
عباس را نباید از آن با خبر کنم؟!!
مانده صدای چوب و لبت بین گوش من
صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم
رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر
آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم
طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت
باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم
با دست خسته زیر لحد جای دادمش
جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
#مجتبی_صمدی_شهاب
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_حسین_مناجات
#امام_حسین_مدح
عرش بر جلوهی رخسار حسین مینازد
فرش بر رونق بازار حسین مینازد
ابر بر اشک عزادار حسین مینازد
قبر ششگوشه به زوار حسین مینازد
کربلا هم به علمدار حسین مینازد
آیت لیلهی معراج، حسین است حسین
عشق را سلطنت و تاج، حسین است حسین
فُلک افتاده به امواج، حسین است حسین
عاشق مست به صهبای حسین مینازد
شیعه بر عشق و تولای حسین مینازد
جز حسین کیست که پرچم به مساوات زند؟
جز حسین کیست کلامی به مباهات زند؟
جز حسین کیست دم از قاضی حاجات زند؟
مصطفی در صف محشر به حسین مینازد
مرتضی ساقی کوثر به حسین مینازد
هشت در را که گشایند به فردوس برین
شهپری را که خدا داده به جبریل امین
حوض کوثر، خم و ساغر، خود ساقی به یقین
خط توحیدپرستی به حسین مینازد
صانع عالم هستی به حسین مینازد
دل که باشد تهی از مهر و محبت، دل نیست
به خدا محفل بی ذکر حسین، محفل نیست
هر که دیوانهی مولا نبُوَد، عاقل نیست
نه فقط عاقل مجنون به حسین مینازد
مدعی، دیدهی گردون به حسین مینازد
یاحسین آب حیات است، بگو یامولا
نردبان درجاتِ است، بگو یامولا
یاحسین رمز نجات است، بگو یامولا
هر کسی گفت حسین، عزت او تأمين است
فاطمه ضامن اوست آخرتش تضمین است
جز حسین کیست که در شأن و شرف بی همتاست؟
جز حسین کیست که محبوب تمام دلهاست؟
او حسین است، بلی میوهی قلب زهراست
فاطمه ام ابیها به حسین مینازد
همهجا زینب کبری به حسین مینازد
یاحسین ذکر ولایی ست، خدا میداند
یاحسین رمز رهایی ست خدا میداند
یاحسین فیض خدایی ست، خدا میداند
نه فقط عالم و آدم به حسین مینازد
این شرف بس، که خدا هم به حسین مینازد
فوق اندیشه و پندار و گمان است حسین
مصطفی هر چه که فرموده همان است حسین
چون علی مبتکر سیر زمان است حسین
طبع (خوشزاد) حقیقت به حسین مینازد
در سحرگاه قیامت به حسین مینازد
مرحوم #سیدحسن_خوشزاد
#حضرت_زینب_س_اربعین
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
#سیدرضا_جعفری
#حضرت_زینب_س_اربعین
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس میکنم افتادهام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینهات خورد
یادم نرفته چکمهای بر سینهات خورد
یادم نرفته گریهام سیلاب میشد
طفلی رقیه پابهپایم آب میشد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمهها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشمهایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سرِ بازار رفتم
زخم زبان از شهرِ پُر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچهها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخهای آویخت کوفه
از راههای سخت و بی برگشت رفتم
با دستهایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامهات را پس گرفتم
در قتلگاهِ غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر میمیرم برادر
#وحید_قاسمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
پریدهام به هوایت، پریدنی که مپرس
رسیدهام سر خاکت، رسیدنی که مپرس
اگرچه خم شدم اما کشید شانهی من
به دوش، بار غمت را کشیدنی که مپرس
نفسبریده بریدم امان دشمن را
به ذوالفقار حجابم، بریدنی که مپرس
به طعم کعب نی و سنگ و تازیانهشان
چشیدهام غم غربت، چشیدنی که مپرس
غروب بود و رمیدند بچهآهوها
ز چنگ گلهی گرگان، رمیدنی که مپرس
مپرس از چه نماز نشسته میخوانم
شکسته خسته دویدم، دویدنی که مپرس
نه اینکه دیده فقط دید، آنچه کس نشنید
شنیدم آنچه نباید، شنیدنی که مپرس
#محسن_عرب_خالقی
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#زیارت_اربعین
تا ماه سر زد از شب حیرت، رها شدیم
راهی شدیم، راهی این جادهها شدیم
حسی غریب در دلمان شعله میکشید
تا اینکه با غریبی او آشنا شدیم
با اَلرَّحیلِ قافله از خود برآمدیم
از هر چه داشت رنگ تعلق، جدا شدیم
دیدیم کعبه سر به بیابان گذاشته
دیگر نپرس تشنۀ رفتن چرا شدیم...
از مسجدالحرام گذشتیم و در طواف
با جان تشنه راهی خاک منا شدیم
باران گرفت و خاک پر از بوی سیب شد
باران گرفت و تشنهتر از کربلا شدیم
باران تیر بود و عطش ناگزیر بود
در آن میانه تشنۀ یا لیتنا شدیم
دیدیم ماه، تشنه گذشت از کنار آب
در منزل نخست شهید وفا شدیم
خورشید، غرق خون وسط آسمان رسید
محو قنوت روشن خون خدا شدیم
وحی از فراز منبر نی میوزید و ما
آیه به آیه شیعۀ آن چشمها شدیم
بعد از هزار سال پر از عطر و بوی توست
با جادههای تشنه اگر همنوا شدیم
حب الحسین یجمعنا، رود رود رود
دریا شدیم و غرق طواف شما شدیم
#یوسف_رحیمی
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
که فصل پر زدن از انزوای تنهاییست
سفر، حکایت یک اتفاق رؤیاییست
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند
کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند
غریب، از نفس افتاده، خسته، میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند
شبیه حضرت زینب کنار او باشند
تمام پشت سر جابر بن عبدالله
چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه
هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیادهروی برترین عزاداریست
قسم به نور، که این ابتدای بیداریست
دوباره حال من و شعر میشود مبهم
دلی که دست خودم نیست میشود کمکم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم
اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»
#محمد_غفاری
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
دلتنگ #زیارت_کربلا
#تنور_خولی
در خاستگاه رنج، مجالِ سُرور نیست
قلبی که سوخت پای فراقت، صبور نیست
هرجا که شمع بود، پرم را گذاشتم
تا شعلهای به طعنه نگوید: غیور نیست!
این دیده میلِ دیدن یوسف نمیکند...
یعقوبِ چشم منتظران تو، کور نیست
از سنگ کمترم که دلت را شکستهام
این خشتِ خام، لایقِ تُنگِ بلور نیست
هنگام امتحانِ وصال تو جا زدیم
شرمندهام که دورِ تو مردِ ظهور نیست
کِبرَم لباسِ زُهدِ مرا لَکّهدار کرد
در رخت بندگی که نخی از غرور نیست
با اختیار تام فقیرت شدم، مَـران!
سائل اگر نشسته دمِ در، به زور نیست
جانِ مرا بخواه، تعلُّل نمیکنم
در جمع عاشقان تو، اهلِ قصور نیست
حس میکنم همین که بمیرم، تو میرسی
با بودنِ تو در دلِ من ترسِ گور نیست
دلتنگ کربلای حسینم، مرا ببر
دیگر نگو بساطِ سفر جفت و جور نیست
کم طاقتم، تو را به ذَبـیـحَالْـقَـفـا بیا
لطفاً بگو که لحظهی دیدار، دور نیست
::
بالای نیزه ها..، وسطِ طشتها..، قبول!
جای سرِ شریف که کُنج تنور نیست
اثبات کرد مطبخِ خولیِ بی صفت
ظُلمت حریفِ تابش آیاتِ نور نیست
#بردیا_محمدی
#برای_جامانده_ها
#زیارت_کربلا #زیارت_اربعین
به نینوای حسین از "شفق" سلام برید
سلام خستهدلی را به آن امام برید
"ز تربت شهدا بوی سیب میآید"
مرا به دیدن آن روضةالسلام برید
شکسته بسته دعای من از اثر افتاد
خبر به حضرت مولا از این غلام برید
معاشران! دل من، جای مانده در حرمش
مرا دوباره به آن مسجدالحرام برید
در آن حریم که هفتاد رنگ، گل دارد
به خون نشسته نگاهی بنفشهفام برید
در آن حریم مقدس، دوباره شیعه شوید
به شهر نور رسیدید، فیض عام برید
اگر که علقمه در موج خیز اشک شماست
برای ساقی لبتشنه یک دو جام برید
به دستهای علمدار کربلا سوگند
مرا دوباره به پابوس آن "مقام" برید
به یک اشارهی او کارها درست شود
در آن "مقام" از این دلشکسته نام برید
زبان حال "شفق" شعر "شمس تبریز" است
"به روحهای مقدس ز من پیام برید"
#محمدجواد_غفورزاده
#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
نمیدانم گناهم چیست، اما کم گناهی نیست
که امسال اربعین ما را به آن درگاه، راهی نیست
همیشه کاسهی خیل گدایان پُر نخواهد شد
چه باید کرد؟ باید ساخت، چون گاهی، نگاهی نیست
اگر چه بال و پر دارم، ندارم رخصت پرواز
که حالم بهتر از حال کبوترهای چاهی نیست
به یاد خاطرات سالهای پیشم و با من
به جز حسرت متاعی نیست، جز گریه سلاحی نیست
عمود یک هزار و سیصد و هشتاد و چندم بود؟
که دیدم گریه کردن یا نکردن، دلبخواهی نیست
::
به دور از کربلا هم زائرت هستیم، آقا جان
به غیر از سایهی لطف تو ما را سرپناهی نیست
#عباس_احمدی
#برای_جامانده_ها ی #زیارت_اربعین
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
مثلِ هرسال، دل، پُر از داغ است
باز هم پای مَرکَبَم لنگ است
اینکه #جاماندهایم، تکراری ست!
آن که #جامانده است، دلتنگ است!
شعرها گفتهاند در دوری
همهی شاعرانِ جامانده!
مطمئنم ولی سه سالهی تو
همهشان را یکی یکی خوانده!
دختری که زبانزد است به عشق...
حُبُّها نور، فی قلوبِ الناس
گرچه بی دست شد عمویش...، آه!
رَفَعَ الله رایتُ العباس
خواستم درد و دل کنم...، اما
چه کنم؟ روضه پیش میآید!
این چه سِرّیست در غمت، که به #اشک
دلِ غافل، به خویش میآید!
هرچه را خواستم به من دادی
هرچه را غیر #کربلا ! آقا
هر #سِری یک بهانه پیش آمد
هر #سَری نیست پر بها ! آقا
جان زهرا بگو چگونه دگر
نوکری را به تو نشان بدهم؟
نکند سالها گذر کند و
کربلا را ندیده، جان بدهم!
#عارفه_دهقانی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
دوستان شرح گرفتاري من گوش کنيد
قصه ي عشق و وفاداري من گوش کنيد
در ره دين خدا ياري من گوش کنيد
داستان غم و غمخواري من گوش کنيد
گر چه اين قصه ي جانسوز به گفتن نتوان
نه به گفتن نتوان بلکه شنفتن نتوان
*
پرورش يافته ي مدرسه ي الهامم
زينت شير خدا شير زن اسلامم
دختر دخت نبي امّ مصائب نامم
کرد لبريز ز غم ساقي گردون جامم
صبر بي صبر شد از صبر و شکيبائي من
ناتوان شد خرد از درک توانائي من
*
پيش هر حادثه اي آنکه قد افراخت منم
آنکه بر تير بلا سينه سپر ساخت منم
آنکه بر نزد بلا هستي خود باخت منم
وآنکه با آتش غم سوخت ولي ساخت منم
باغبانم من و غارت شده يکجا باغم
ظلم بگذاشته هي داغ به روي داغم
*
هستي خود به ره حضرت داور دادم
آنچه دادم به ره دوست سراسر دادم
نه ز کف جدّ عزيزي چو پيمبر دادم
پدرو مادر و فرزند و برادر دادم
گر چه يکروز دلي شاد نبوده است مرا
ليک در صبر جهاني بستوده است مرا
*
چه بگويم چه ستمها به سرم آوردند
طفل بودم که گل خاطر من پژمردند
پيش من در پَسِ در مادر من آزردند
ريسمان بسته به مسجد پدرم را بردند
من هم استاده و اين منظره را مي ديدم
مات و وحشت زده مي ديدم و مي لرزيدم
*
بعد از اين حادثه دشمن ز سرم افسر برد
وز سر من صدف خاک گران گوهر برد
چرخ پير از بَرِ من تازه جوان مادر برد
نه همين مادر من مادر پيغمبر برد
خفت در خاک و مرا جفت غم و ماتم کرد
مادرم رفت و ز غم قامت بابم خم کرد
*
مادري ديده ام و پهلوي بشکسته ي او
ناله ي روز و شب و گريه ي پيوسته ي او
کشتن محسن و آن طاير بشکسته ي او
ناتوانيّ و نماز شب بنشسته ي او
مادر از من رخ نيلي شده بر مي گرداند
بيشتر ز آتش غمها دل من مي سوزاند
*
پدرم داد شريک غم خود را ازدست
دَرِ دل جز به غم فاطمه بر غير ببست
وز همه خلق بريد و به غم او پيوست
زانوي خويش بغل کرده و در خانه نشست
داغ مادر زده آتش به جگر از يکسو
غربت و خانه نشينيّ پدر از يکسو
*
بود در سينه هنوز آتش داغ مادر
که فلک طرح دگر ريخت مرا سوخت جگر
سحرم داد منادي خبر مرگ پدر
خبر قتل پدر داد قضا بر دختر
ديدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش
بسته خون سر او هاله به دور قمرش
*
بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم
به سرم سايه ي دو سرو صنوبر دارم
دو گل سر سبد از باغ پيمبر دارم
دو برادر ز دو عالم همه بهتر دارم
غافل از آنکه کنون درد من آغاز شده
به رُخم تازه دَرِ غصه و غم باز شده
*
پس از آن رخت عزا بهر حسن پوشيدم
جگر پاره ي او را به لگن خود ديدم
شرح دفنش چو ز عباس جوان بشنيدم
تيرباران شدن جسم حسن بشنيدم
رفت از دست ، حسن ، گشت دلم خوش به حسين
شد مرا روح و وان ، قدرت دل ، نور دو عين
*
بعد از آن واقعه ي کرببلا پيش آمد
گاه جانبازي در راه خدا پيش آمد
سفر تشنگي و داغ و بلا پيش آمد
چه بگويم که در اين راه چها پيش آمد
اين سفر بود که با هستي من بازي کرد
قامتم خم شد و اسلام سرافرازي کرد
#علی_انسانی
ادامه👇👇👇
ادامه☝️☝️☝️
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
آنکه را بود برادر به سفر من بودم
تير غمهاي ورا گشت سپر من بودم
کرد از هستي خود صرف نظر من بودم
کرد قربان برادر دو پسر من بودم
دست گلچين دو گل احمر من پرپر کرد
ره سپر سوي جنان بدرقه ي اکبر کرد
*
خواهر اينگونه کجا دهر به خاطر دارد
به رهش بهر برادر دو پسر بسپارد
جسمشان چونکه برادر به حرم مي آرد
مادر از خيمه ي خود پاي برون نگذارد
ديدم ار ديده ي او چهره ي خواهر بيند
شبنم شرم به گلبرگ رخش بنشيند
*
روز عاشور چگويم به چه روز افتادم
داستاني است که هرگز نرود از يادم
هيجده محرم خود را همه از کف دادم
کوه غم شد دل و چونان که ز پا افتادم
روز طي گشته نگويم که چه بر ما آمد
شب جانکاه و غم افزا و محن زا آمد
*
آن زمان گو که بگويم چه بديدم آنشب
خارها بود که از پاي کشيدم آنشب
تا سحر از پي اطفال دويدم آنشب
داد روي سيه و موي سپيدم آنشب
ـنکه مي سوخت به حال دل ما آتش بود
کاست از عمر من و سرکشي خود افزود
*
شب من يکطرف و جمع پريشان يکسو
هستي سوخته يکسو دل سوزان يکسو
مادران يک طرف و نعش عزيزان يکسو
کودکي گم شده در دشت و بيابان يکسو
چه بگويم چه شبي را به سحر آوردم
با نماز شب بنشسته ي خود سر کردم
*
با اسارت پي آزادي قرآن رفتم
با يتيمان و سر پاک شهيدان رفتم
راه ناطي شده در کوفه به زندان رفتم
گنج بودم من و در شام به ويران رفتم
بهر اطفال چو احساس خطر مي کردم
خويش بر کعب ني خصم سپر مي کردم
*
گر چه هر غم بنوشتند به پيشاني من
عالمي گشته پريشان ز پريشاني من
چشم تاريخ نديده است بخود ثاني من
قدرت روح مرا بين ز سخنراني من
که شهادت ز برادر شده تبليغ از من
و آن بياني که کند کار دو صد تيغ از من
*
شاميان هلهله ي فتح در اين جنگ زدند
ما عزادار ولي در بر ما چنگ زدند
در دل ريش از آن چنگ زدن چنگ زدند
بر سَرِ بام شده بر سَرِ ما سنگ زدند
طاق شد طاقتم از محنت و بي تاب شدم
شمع سان ز آتش غم سوختم و آب شدم
*
در سفر شاهد هجده سر بي تن گشتم
شاهد راه حق و عشق برادر گشتم
قصه کوته ز سفر سوي وطن برگشتم
ليک با همسر خود تا که برابر گشتم
آمد از دور ولي تا نظر انداخت مرا
مات و حيرت زده شد بر من و نشناخت مرا
*
اين سفر موي من آشفته تر از حالم کرد
همچنان طاير بشکسته پر و بالم کرد
قامت چون الفم ديد و ز غم دالم کرد
حسرت و داغ و غم و درد به دنبالم کرد
گشت پشتم خم و رختم سيه و موي سپيد
جاي من کوه اگر بود ز هم مي پاشيد
*
کن از اين قصه ي پر غصه گذر انساني
ديگر از ماتم من نام مبر انساني
زدي آتش به دل جن و بشر انساني
چونکه ريزي ز سر خامه شرر انساني
گر چه پر شور سرودي نمک از ما داري
گر چه شيرين شده شعرت کمک از ما داري
#علی_انسانی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین_حسینی
بر آستان تو جانی در آستین دارم
اگر قبول کنی یا نه من همین دارم
ز حج عمرهی مقبول کی برد حاجی
تمتعی که من از حج اربعین دارم
اگر به دور تو گردم به جای کعبه رواست
که تو عزیزتر از کعبهای ، یقین دارم
در آسمان نکنم با بهشت بی تو عوض
من این بهشت که پیش تو در زمین دارم
زیارت تو که خون خدایی ای ارباب
تقرّبیست که بر رب العالمین دارم
مباد حلقهی آلودگی به گردن من
که اسم پاک تو را نقش بر نگین دارم
نماز من به قبول خدا چرا نرسد
منی که داغ ولای تو بر جبین دارم
مرا مران ز در خود که من به سینه دلی
شریک درد و غم زینب حزین دارم
به گریهای که کنم از برای زینب تو
بسا امید که بر زینب آفرین دارم
ستارههای تو را چون هلال در بر داشت
چه گریهها که بر آن ماه بی قرین دارم
پناه اول و آخر همیشه زینب بود
چه نالهها که بر آن خواهر حزین دارم
"یتیم" هر که به نوعی به دین رسیده و من
به صبر خواهر خون خداست دین دارم
#مرتضی_جام_آبادی
#امام_حسین_اربعین
#اربعین #جامانده_ها #جامانده
هستند به جز من همه حاضر
در خود نشکسته ام به ظاهر
از ما که گذشت ما نرفتیم
پابوس ، حلال هرچه زائر
جامانده مگر که دل ندارد؟
ای لطف تو شامل مسافر ...
دیدم به طریق، اهل شهرند
مدیون محبت عشایر ...
تقدیر من است بین روضه
حسرت بخورم به حال جابر
در روضه ببین کلافه ها را
دریاب دل اضافه ها را ....
هرکس به نیابتی رسیده
شبهای زیارتی رسیده ...
روح تو گرفته است آرام
زینب به سلامتی رسیده
در دست گرفته گوشواره
از شام، غنیمتی رسیده ...
از چهره بگیر شرم او را ...
او با چه خجالتی رسیده ...
می خواست نشان دهد ببینی
زینب به چه غربتی رسیده ...
یک فاتحه خواند و شد حواله
بر شادی روح یک سه ساله...
#ناصر_دودانگه