eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
به پیش همسر خود بی امان زمین نخورد خداکند که نپیچد به پای او چادر شبیه پیرزنی قد کمان زمین نخورد تلاش کرد نیفتد ولی هلش دادند نشد مقابل نامحرمان زمین نخورد خداکند نرود آبروی یک مادر مقابل نظر کودکان زمین نخورد مگر که میشود از چند سو زنی بزنند سر شکستن هر استخوان زمین نخورد خداکند زن محجوب و بار شیشه او درست در گذر این و آن زمین نخورد خداکند که دو بازوی فاتح خیبر کنار در سرداغ جوان زمین نخورد مغیره قنفذ و خالد بلند خندیدند دوباره کاش چنین پهلوان زمین نخورد گرفت شال علی را زپشت سر زهرا که با کشیدن این ریسمان زمین نخورد میان گودی گودال ذوالجناح چه کرد کشید دست خودش آسمان زمین نخورد ولی چه فایده تیزی نیزه ها نگذاشت بدون درد سر و بی تکان زمین نخورد
   نگاه حیدری اش خیره خیره بر در بود و نیمه های وجودش میان بستر بود نفس نفس زدن فاطمه عذابش داد که چشم او همه شب تا خود سحر تر بود زمین نخورده کسی پیش چشم غیرتی اش یگانه یار غریبان شهر، حیدر بود علی، علی است میان مدینه تا وقتی... کنار حضرت مولا، وجود کوثر بود و  پشت گرمی او در کشاکش سختی نگاهِ  فاطمیِ دختر پیمبر بود فدک بهانه شده بود، کینه دیرینه است تمام نقشه ی شان انتقام خیبر بود برای قتل علی تیر و نیزه کاری نیست برای کشتن او راه های بهتر بود... هجوم و آتش و دود و غلافِ نامردی... ...دو دست بسته و چشمی که سوی دلبر بود ندای (فضه خُذینی) بلند شد، یعنی... ز دست رفته...تمامِ امیدِ مادر بود هنوز فکر و خیالش چقدر آشفته است به یاد کوچه باریک و حال معجر بود   شاعر :
علی : آن که ندیده هیچ میدانی شکستش را ولی نامرد ها در خانه اش بستند دستش را دهان صبر وا مانده است از صبر جوانمردی که دیده روزگاری درب خیبر ناز شستش را نگاهش کرد خاموش آتش نمرود را ، اما در این آتش علی از دست خواهد داد هستش را به اسم دین درِ آن خانه ای را می‌زنند آتش که اسلام از درِ آن خانه دارد چفت و بستش را از اسلامِ پس از سوزاندن این در چه خواهد ماند؟! تصور کن ، خرابه خانه ای بعد از نشستش را اگر اسلام این باشد که این ها مدعی هستند الهی که خدا ویران نماید پای بستش را!
هوای شهر مدینه چه کفر آلود است خلیل خانه نشین و خلیفه نمرود است سپاه ابرهه آمد به سمت کعبه کنون لهیب آتش جهل سقیفه مشهود است شکست کاسه ی صبر زمان و طاقت ریخت شکست بغض گلو؛ راه گریه مسدود است کجاست بازوی خیبر گشای حیدری ات؟؟! برای خانه نشینی امیر من! زود است چقدر خاطره دارد از آفتاب این در دری که خادم آن جبرئیل مسعود است دری که شعله نشین است و زائرش خورشید دری که حاصل عمرش چکامه ی دود است همیشه تا همه جا می وزد نسیم ظهور و یاس نقطه ی عطف قیام موعود است
🍃🏴 حالِ این روزهای خانهٔ مولانا علی(ع) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- سه ماه میشود این خانه رنگِ غم دارد نگاهِ فاطمه(س) یک داغِ محترم دارد اگر چه داده عذابش کبودیِ بازو ولی هنوز به دستش تبِ کرَم دارد نفس به سینه ندارد، شکسته پهلویش به جای-جایِ تنش ردّی از ستم دارد میانِ کوچه بدان؛ سیلیِ بدی خورده کناره هایِ دو چشمش اگر ورم دارد چه آرزو به دلش مانده است و آغوشَش هنوز حسرتِ نوزادِ خوش قدم دارد چقدر بغض ِ علی(ع) اشک میشود آرام چقدر در نفَسَش آهِ دم به دم دارد چهار سال فقط شد نوازش و...زینب(س)- چقدر خاطرهٔ مادرانه کم دارد ضریح دارد و زهرا(س)؛ یقین بدان در عرش کنارِ محسنِ (ع) شش ماهه اش حرم دارد
آن لحظه ای که پهلوی خیرالنسا شکست قلب امام ما علیِ مرتضی شکست یادم نرفته است که پهلوی مادرم با ضرب پای دومیِ بی حیا شکست دستی که قبل همسر و فرزندهای خویش می کرد بر حوائج مردم دعا، شکست رازی که بین مادر و فرزند مانده بود شد بغض و در گلوی حسن بی صدا شکست سر برد در نیام و خجالت کشید و مُرد از غصه، ذوالفقارِ شهِ لافتی شکست هرگز گمان مبر که حریف علی شدند فرق است بین صبرِ به ناچار، با شکست! تن را به خاک تا که سپرد، آسمان گرفت غم گریه کرد و کاسه ی صبر عزا شکست با گریه گفت:جان محمد حلال کن عهدی که بسته بود علی با شما شکست پس داده شد امانت و من پس ندادمش دنیا به جبر خویش غرور مرا شکست سنگینی غمش بر دوش فرشتگان از حد گذشت و پایه ی عرش خدا شکست هرکس که ظلم کرد بنایش خراب شد نمرود تخت سطلنتش از جفا شکست ای غاصبان حق علی رویتان سیاه نفرین به هر که حرمت آل عبا شکست
ای یاور ِ غدیر ، دوباره قیام کن غم رابه قلب خسته ی حیدرحرام کن حالا که بی جواب ،سلام علی شده بر این غریب شهر مدینه سلام کن در کوچه زخم خوردی وشدزخم،دیده ام با یک نگاه زخم ِ مرا التیام کن از زیر این نقاب ِهمیشه به ماه روت در باب راز ِ کوچه مرا هم کلام کن (عَجّل وفاتی) ِ تو مرا کرده محتضر دیگر دعای رفتن خود را تمام کن باید که مادری کند این چارساله ات با فاطمه شدن،تو دگر آشنام کن حالاکه کوچه،روضه ی هرلحظه ات شده فکری برای بغض یهودی ِشام کن وقتی نگاه می کنی آن گوشواره را یاد از هجوم وغارت اهل خیام کن ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) حضرت زهرا (س) روضه
از سینه دگر آه شرر بار نکش برخیز ولی منت دیوار نکش من شانه نخواستم به جان بابا از دست شکسته این قدر کار نکش با اشک دلیل اشک مهتاب شدی هر نیمه ی شب همین که بیتاب شدی از بس که غذا نمیخوری مادر من در عرض سه ماه این همه آب شدی ای کاش که درد سینه غوغا نکند خیلی نفست فاصله پیدا نکند پهلوی تو را همین که دیدم گفتم این زخم خدا کند دهن وا نکند امروز یکی دو رنج مبهم داریم از چیست که ناخواسته ماتم داریم در بقچه روبرویمان دقت کن من فکر کنم که یک کفن کم داریم بیتاب حسین آمده تابش بدهی انگار بنا نیست جوابش بدهی اصلاً تو خودت بگو دلت می آید او تشنه شود نباشی آبش بدهی شاعر: علی زمانیان حضرت زهرا (س) روضه
باز امشب دل نمی گنجد به پوست باز امشب مست مستم کرده دوست ساقی امشب باده پی در پی بریز گل بریز و گل بپاش و می بریز از خم کوثر می بی غش بده می ز جنس آب ، نه آتش بده ساقی امشب خارها گل می شود دشتهای خشک سنبل می شود کارها امشب به سامان می رسد کار درد امشب به درمان می رسد عرش را تا فرش آذین بسته اند هر طرف گلهای رنگین بسته اند مطرب لاهوتیان دف می زند حور می رقصد ملک کف می زند کوه بی تاب است و دریا بی قرار آسمان حیران زمین چشم انتظار مکه مبهوت و مدینه در سکوت کعبه محرم ، قبله در حال قنوت در حجاز امشب صفایی دیگر است غرق در شور و نوایی دیگر است الغرض از انبیاء و اولیاء و ز ملائک تا رسولان خدا جمله گرد خانه ای گردیده جمع همچنان پروانه ها بر گرد شمع خانه ای کوچک ولی کانون وحی خانه اما مجلس قانون وحی خانه ای کز آسمانها برتر است شهر دلها خانه پیغمبر است سقف آن لطف و زمینش رحمت است فرش آن جود و گلیمش عزت است خشت خشتش قبله گاه عالم است درب آن باب النجات آدم است سینه ها بریان نفس ها در شمار گرد خانه عالمی چشم انتظار ناگهان جبریل آمد با شعف رفت روی بام آن بیت الشرف گفت مردم روح طاها آمده فاش می گویم که زهرا آمده کیست زهرا یاس خوش عطر رسول راضیه مرضیه انسیه بتول کیست زهرا کهکشانی منجلی کیست زهرا کعبه عشق علی کیست زهرا عالمی را نور عین میوه قلب حسن جان حسین کسیت زهرا عالمی حیران او ذره تا خورشید سر گردان او گر نبود او هستی هستی نبود ساغر و پیمانه و مستی نبود گر نبود او عشق معنایی نداشت هیچکس امید فردایی نداشت گر نبود او زمزم و کوثر نبود گر نبود او احمد و حیدر نبود او تمام راز و رمز عالم است افتخار دودمان آدم است موی او واللیل رویش و الضحی قد او طوبی و قدرش هل اتی هرچه در عالم بود پابست اوست هرچه در هستی بود از هست اوست کیست زهرا قبله شرم و عفاف کعبه گرد اوست در حال طواف حجب و ایمان غنچه ای بر موی او صبر و تقوی نیز ریگ جوی او او بود روح تجلی های طور در حقیقت نور محض و محض نور قامت او عرش حق را قائمه است هر چه در عالم بود از فاطمه است اوست شمع و قلبها پروانه اش ما همه مستاجران خانه اش آی بی بی جان گدایان توأیم خوانده یا ناخوانده مهمان توأیم من کجا و میهمان فاطمه من کجا و مدح خوان فاطمه دولت این لطف و این فضل خدا از تو دارم یا علی موسی الرضا شاعر:حاج ابراهیم قانع حضرت زهرا (س) میلاد
مدح زهرا را همین جمله کفایت می کند چادرش حتی یهودی را هدایت می کند ظاهرا روی زمین آمد و الا بین عرش تکیه بر کرسی زده بر ما حکومت می کند نور زهرا ابتدائا خلق عالم کرده است عاقبت هم نور او روزی قیامت می کند انبیا هر یک گروهی را شفاعت می کنند انبیا را یک به یک زهرا شفاعت می کند گفت پیغمبر که زهرا پاره‌ی جان من است این روایت بر همه اتمام حجت می کند محو نورانیت او می شود هفت آسمان ساعتی که بین محرابش عبادت می کند روزه می گیرد سه روز اما طعام خانه را بین مسکین و یتیم و بنده قسمت می کند ظاهرا نان می دهد دست گدا و باطنا سائلش را فاطمه صاحبْ کرامت می کند چشم هایش نه ... همین خاک به روی چادرش خلقِ صدها مجتهد مانند بهجت می کند پای حیدر که وسط باشد هزینه می دهد هرچه دارد فاطمه خرج ولایت می کند ماجرای کوچه و مادر بیانش مشکل است بغض پنهانِ حسن آن را روایت می کند درد زهرا را کمی مقداد می فهمد فقط رو گرفتن هایش از چیزی حکایت می کند ضربه ای خورد و سرش بدجور بر دیوار خورد تنگیِ کوچه بر این صحبت دلالت می کند محمد جواد شیرازی حضرت زهرا (س) مدح
مادرم فاطمـه مظلوم ترین در دنیـاست بخـدا واژه مـادر همه جا بی همتـاست بس که او ازهمه چیزو همه کس دلبـرده زین سبب گفت نبی، فاطمه قلب طاهاست آنقـدر برهمگــان لطف فـروان دارد شک نکن مـادر ما مالک روز فـرداست هیچ دانی که به حشر بهر نجات من و تو دست سـاقی و علمـدار شفیع آنجاست ریشه چـادر او حبـلِ متین شیعـه ست پس دگرحفظ حجاب ارثیه اش ازبالاست فاطمـه گشت شهیـد تا که ولایت باشـد هر مسلمان که بود رهین لطف زهـراست آن بهشتـی که نبی در پی آن فرمـوده با حضور علـی و فاطمـه آنجا زیباست آنقدر ظلم به تو گشته در این شهر بانـو هرچقدر شرح کنم آن سر آن نا پیداست بـارها کرد صـدا به پشت در «یا ابتـا» خیزو بابـا بنگر غـربت مظلـوم رواست بـارها گفت نبـی«موده فی القربـی» بستن دست علـی،اجر رسالات شماست سیــدا مدح بانــو ، نبود کار کسی مدح او در همه جـا نقل لب مافیهاست شاعر : مهدی خادمی حضرت زهرا (س) مدح
زیبا ستاره و قمری داشتی چه شد بر مهر و ماه جلوه گری داشتی چه شد از نور ماه خانه تو بی نیاز بود از ماه ماه خوبتری داشتی چه شد ای شیرزن ز شیر خدا مرتضی علی آخر تو چار شیر نری داشتی چه شد گفتی مدینه ام بنینم دگر نخوان ای ام بی بنین پسری داشتی چه شد زینب رسیده از سفر از او سوال کن همراه خود تو همسفری داشتی چه شد زینب نگفت اگر زسکینه سوال کن آخر تو مهربان پدری داشتی چه شد تنها چرا رسیده ای ،مادر رقیه کو با خود تو خواهر دگری داشتی چه شد رویت کبود گشته ، عمویت مگر نبود با بودن عمو سپری داشتی چه شد مادر، بگو رباب چرا پس نیامده تو مادر نکو سیری داشتی چه شد آه ای بشیر قافله اخبرنی عن حسین از نور عین من خبری داشتی؟ چه شد؟ عبدالحسین میرزایی حضرت ام البنین (س)
زبان حال حضرت زهرا (س) در کنار مزار رسول الله (ص) ای پدر تنهایم و دل خسته ام در کنار قبر تو بنشسته ام بعد تو خانه نشین مولا شده غرق در دریای غم زهرا شده بعد تو دشمن شکسته حرمتت تازه فهمیدم پدر جان غربتت بعد تو بابا شده حیدر غریب از غریبی اش شدم من بی شکیب رفتی و بعد از شما پشتم شکست دست حیدر راعدو از کینه بست بعد تو شد فاطمه نقش زمین جانشین تو شده خانه‌نشین بعد تو آتش زدند بر خانه‌ام شد فدا در پشت در دردانه ام بعد تو بر من نشانه می زدند دخترت را تازیانه می زدند بعد تو باباعدو جای کمک دخترت را پیش حیدرزد کتک کس به جز غم بهر یاریم نبود ای پدر جان گشته ام یاس کبود دشمنت از من عیادت می کند برمن اظهار ارادت می کند خسته ام از این همه ظلم و ستم ای پدر جان صبر من گردیده کم بعد تو از زندگی سیرم پدر کرده سوز داغ تو پیرم پدر رضا یعقوبیان حضرت زهرا (س) روضه
غم رفت و هنگام شادي اومد بيستم ماه جمادي اومد ميلاد بضعه پيغمبر شد شب سرور دل حيدر شد خبر اومد كه روز مادر شد فاطمه فاطمه زهرا زهرا نديده چشم دنيا مثالش نيومده حتي تو خيالش بارونه رحمت حق مي باره كوثر و تو بغلش مي ياره بوته ياس و تو دل مي كاره فاطمه فاطمه زهرا زهرا شاعر : مجيد احدزاده حضرت زهرا (س) مدح
چه زجری میکشم میبینمت در بستر اینگونه نزد پروانه ای مثل تو زهرا پر پر اینگونه اگر من آمدم خانه نیازی نیست برخیزی نیا جان علی دیگر خودت پشت در اینگونه جوابم کرده این شهر پر از نامرد قنفذ دار جوابم را نده بانوی خوبم با سر اینگونه خودم دیدم لباست را که رویش لکه ی خون بود یقینا زخم داری فاطمه در پیکر اینگونه الهی که نبیند هیچ مردی آنچه من دیدم الهی که نیفتد پیش چشمی همسر اینگونه اگر حتی دری آتش گرفت و پیکری هم سوخت الهی که نگیرد بر تنی میخ در اینگونه قرار این بود ، غربت تا ابد سهم خودم باشد غریبی مرا یکجا گرفتی در بر اینگونه منی که یک تنه میکندم از قلعه در آن را چه شد که هستی ام افتاد در پشت در اینگونه دری آتش گرفت و خیمه ی عمر حسینم سوخت شبیه مادرش میسوزد از غم خواهر اینگونه شبیه چادری که پشت در ، در شعله ها میسوخت میان خیمه معجر میشود خاکستر اینگونه عما د بهرامی حضرت زهرا (س) روضه
با نوکری ات سینه زن شوکت گرفته هر چه گرفته از همین کِسوَت گرفته شرکت، میان مجلست دارد قداست عاشق وضویش را به این نیت گرفته بی بی دعاکن تا دوباره بازگردد حال بکایی را که معصیت گرفته ما هرچه بالا می رویم از فاطمیه است از روضه ات ایمان ما برکت گرفته هرکس توسل کرد بر خاک قدومت حاجات خود از مرتضی راحت گرفته روزه بگیر و باز افطارت عطا کن حاتم به پشت خانه ات نوبت گرفته سائل، پیِ کهنه لباست آمد اما رَخت عروسی از تو بی منت گرفته شرحِ نماز تو همین بس که نوشتند وصف کبودی و ورم پایت گرفته فردا خیالش تخت باشد هرکه امروز دنباله ی کار تو با همت گرفته نوع اراداتش به مادر فرق دارد... ...هر کس که از خطِ ولایت خط گرفته در اوج سختی ها خودش فرمود رهبر در خیمه گاه فاطمه حاجت گرفته خاک دو عالم بر سرم آخر چه شد که مادر نشسته قصد قد قامت گرفته وقت رکوعش خم شد آهسته ولی وای انگار پهلویش از این بابت گرفته محمد جواد شیرازی حضرت زهرا (س)
دنیاست که بیت الحزن فاطمه است چون آینه غرق محن فاطمه است گر شیعه به سختی نفس از سینه کشد امشب شب پرپر شدن فاطمه است
با شوقِ سفر، چشم‌به‌راهی زهرا می‌ماندی اگر چند صباحی... زهرا ای کاش غم از دل علی می‌بردی مانند گذشته با نگاهی زهرا
با خصم کسی چون تو هماورد نشد یک سینه سپر، برای صد درد نشد از معجزه‌ی خلیل بالاتر بود آن روز اگر آتشِ "در" سرد نشد
از همان‌روزی که زهرای علی سردرد داشت روضه‌های فاطمیه غالباً سربسته است...
گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ ابیها را
منظومه‌ی عشق و مستی از کار افتاد گردونه‌ی حق‌پرستی از کار افتاد از بوسه‌ی تازیانه بر دست بتول یک‌لحظه تمام هستی از کار افتاد مرحوم
دل تاریخ در این ماجرا سوخت بر این غربت، غریب و آشنا سوخت مدینه هیزم آوردند اما در آتش خیمه‌های کربلا سوخت
به ما گفتی که دینی جز «علی» نیست امام المتقینی جز «علی» نیست میان شعله‌ها فریاد کردی امیرالمؤمنینی جز «علی» نیست
یا فاطمه! روز حشر ستاری كن دلسوختگان را ز كرم یاری كن ما با همه گفتیم كه با زهرائیم تو نیز بیا و آبروداری كن
دست او بالا نمی‌آید، ولی این روزها نام ما را در دعایش بیشتر می‌آورد
هر آینه مظهر علی خواهم شد در معرکه حیدر علی خواهم شد ای اهل سقیفه! همه آماده شوید من یک تنه لشکر علی خواهم شد
تا آتش جاهلیت افروخته شد قرآن نبی درآن میان سوخته شد ای وای به‌حال آنکه پشت در بود... وقتی در و دیوار به هم دوخته شد مرحوم
نادیده گرفت، حرمت باران را در بند کشید، غیرت طوفان را آن سنگ‌دلی که باغ را آتش زد هم پنجره را شکست، هم گلدان را
نیازی نیست روضه سر بیاید نباید روضه‌خوان دیگر بیاید برای گریه، این ایّام کافی‌ست فقط گاهی صدای "در" بیاید