#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
نورِ تو تا رسید به بامِ دیارِ عرش
خورشید را نِشاند به روی مدار عرش
در "فاطمه" جمال خدا دیده می شود
آئینه ی نبی شده آئینهدار عرش
ذکرِ تو شغلِ دائمیِ جبرئیل هاست
تسبیح نامِ "فاطمه جان" است،کار عرش
نه حضرت رسول..،نه حیدر..،برای تو
"لولاک" را نوشته خداوندگارِ عرش
با ربَّنای تو دو ستون آفریده تا
از این طریق حفظ شود ساختار عرش
جانم به میوه ای که بُود بابِ میل تو
آن میوه ای که نام گرفته :"اَنارِ عرش"
گفتند:انبیای خدا هم پیاده اند...
آن دَم که روز حشر تویی تک سوار عرش
ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست
کافی است چادر تو شود سایهسار عرش
بعد از هجومِ کوچه خدا حُکم کرده است
دیگر به دامنت ننشیند غبار عرش
در گوشه ی بهشت،تنورِ تو روشن است
مشغول طبخ نان شده ای ،"خانهدارِ" عرش
شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست
شُکر خدا که نان تو در سفره های ماست
خندیدی و خدا همه را شادکام کرد
غم را برای اهل غمِ تو حرام کرد
با تو گشود بابِ توسل به خویش را
در حقِّ خلق،لطف خودش را تمام کرد
قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود
نور تو این معامله را بی دوام کرد
زنده به گور کرد وجودِ تو ``جهل`` را
دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد
فهمیده ایم حدِّ مقام اَت قیامتی است...
وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد
با ``بَضعَهُ النَّبیِ`` خودش ختم مرسلین
در بابِ جایگاهِ تو ختم کلام کرد
هم مادر رسولی و هم دختر رسول...
باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟!
روح الامین به لفظِ ``علیکِ`` تو دلخوش است
هرگاه رو به خانه ی امن ات سلام کرد
وللهِ یک شبه همه ی آن یهود را
این چادر تو بود،مسلمانمرام کرد
از قصه ات حکایتِ ایمان درست شد
با گردوخاک چادرت انسان درست شد
روح تو خلق شد،قَلَمی "هَلْ أَتَا" نوشت
دستت بلند شد،مَلَکی رَبَّنا نوشت
"پرده نشین آل نبی"..،لوحِ کردِگار
قُربِ تو را برابر قُربِ خدا نوشت
تنها سه آیه سهم تو از قِصّه ی خداست
امّا چِقَدر شرح بر این ماجرا نوشت
معراج ،ابتدای رسیدن به فیضِ توست
این را رَسول ، سَردرِ غارِ حرا نوشت
عیسی اگر که کور شفا داده..،با یَقین
بالای نسخه ذکر شریفِ تو را نوشت
ذُرّیه ی تو را که خدا "پادشاه" خواند
ذرّیه ی مرا همه از دَم "گدا" نوشت
حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب می کند...
باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت
ذکر تو شیعیان تو را پایبند کرد
ما را علی علیِ تو از جا بلند کرد
دروازه ی بهشت غلامِ دَرِ علی است
افلاک تشنه ی نمِ چشمِ ترِ علی است
رازِ نهان خلقت این خاک "مرتضی" است
سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علی است
دستی بلندتر ز یدالله دیده ای؟!
بالاتر از تمامی سرها سرِ علی است
در صدر شاهکارِ رشادت هنوز هم
فَتحُ الفتوحِ معرکه ی خیبرِ علی است
امّا پناه حیدر کرّار "فاطمه" است
بانوی آب و آینه ها،سنگر علی است
با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست
جوشن کبیرِ او زره پیکر علی است
عمری برای عُمر کمش گریه می کنیم...
هِجده بهار، نُه نَفَسَش ،همسر علی است
این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد!
این لاله ی کبود ، گُلِ پرپر علی است
در گُر گرفت..،میخ کج از شرم سرخ شد...
پِی بُرده بود بال و پر دلبرِ علی است
او باغ لاله کاشت..،بگو وای مادرم
او بار شیشه داشت..،بگو وای مادرم
#بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
ای آفتاب ذره نشین سرای تو
هفت اسمان بنا شده از خاک پای تو
وقتی خیال هم نرسد بر ثنای تو
باید خدا خودش بنویسد برای تو
روی تو در جمال خداوند دیدنی است
وصف تو از زبان خدا هم شنیدنی است
وقتی که چشمهای تو وا شد به این جهان
نوری دمیده شد به بلندای آسمان
ابتر شدند نسل تمامی دشمنان
از این چنین پدر شود آیینه ای چنان
لالایی تو را به ملکها سپرد ه اند
گهواره تو را به فلک ها سپرده اند
خیر کثیر از نظرت آفریده شد
جبریل زیر بال پرت آفریده شد
عشق از نسیم هر سحرت آفریده شد
چرخ و فلک به دور سرت آفریده شد
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باید به نام نامی تو اقتدا کنند
از انعکاس نور تو عالم درست شد
تصویری از حقیقت اعظم درست شد
از جلوه ات بهشت معظم درست شد
از خاک پای تو گل ادم درست شد
ورنه محال بود که ادم شویم ما
بر واژه های نام تو محرم شویم ما
خورشید و ماه دانه تسبیح دست تو
می چرخد این فلک همه از ناز شست تو
هستی گرفت هستی خلقت زهست تو
حق بوده است بر نظر حق پرست تو
گرچه جهان به دور سر تو مدوّر است
دردیده تو نقطه پرگار حیدر است
حیدر اگر نبود پیمبر نداشتیم
حیدر نبود ساقی کوثر نداشتیم
حیدر نبود اول و آخر نداشتیم
حیدر نبود عرصه محشر نداشتیم
با این جلال و منزلت و عزت وجود
زهرا اگر نبود دگر حیدری نبود
توحجت تمام تمام ائمه ای
هر صبح و ظهر شام سلام ائمه ای
قدقامت الصلات قیام ائمه ای
نور حقیقتی امام ائمه ای
یک آسمان فرشته کنیز کنیزهات
صدها عزیز مصر غلام عزیزهات
مادر جلال پشت حجابت سرآمد است
از کورهم گرفتن رویت زبانزد است
شیوایی نگاه تو از بس که بی حد است
چشم توچشم نیست کتاب محمد است
تو کوثری که از همه این جهان سری
تو روح احمدی و نفسهای حیدری
داده خدات ازشب قدرش به عقل کد
هرگز ادای قدر تو در این جهان نشد
یعنی که احترام تو بانو به جای خود
باید برای بردن نامت بلند شد
بادست گرم تو دل خورشید گرم شد
باذکر نام تو دل هرسنگ نرم شد
از ان زمان که دیده گشودم بری شدم
مشغول عشق بازی در نوکری شدم
حرف دو روزه نیست اگر حیدری شدم
وقتی گلم سرشته شده مادری شدم
دارم من از دعای تو این مهر نوکری
داری به گردنم به خدا حق مادری
#موسی_علیمرادی
#حضرت_زهرا_ولادت
المنت لله که من هستم گدای فاطمه
شد خانه ی امّید من ، دولت سرای فاطمه
شرمنده ام از این همه ، لطف و عطای فاطمه
اسباب زحمت بوده ام عمری برای فاطمه
هستیم عمری پشت این ، باب نجات فاطمه
المنت لله که ، هستیم مات فاطمه
شکر خدا نان مرا ام ابیها می دهد
او آبرو و عزتم در هر دو دنیا می دهد
در دین ما با فاطمه هر چیز معنا می دهد
من عاشق جنت شدم ، چون بوی زهرا می دهد
از قبل میلادم شدم سایه نشین چادرش
از من خریده آبرو ، حبل المتين چادرش
مثل خدایت برتر از درک همه دنیا تویی
آن که حکومت می کند بر عالم بالا تویی
آنکه ز نورش دیدنی شد جنت الاعلا تویی
حورا ترین انسان تویی ،انسان ترین حورا تویی
ای خاکیان را فاطمه ، منصوره افلاکیان
تو کیستی که مدح تو اصلا نچرخد در زبان
آنکه ز خلق آدم و حوا خبر دارد تویی
آن دختری که دست در خلق پدر دارد تویی
آن کس که جا روی سر ِ خیر البشر دارد تویی
آن آسمان که یازده ، قرص قمر دارد تویی
آنکه حسینش عشق را داده است بال و پر تویی
رحمت به شیر پاک تو ، شیر جمل پرور تویی
آن زن که دارد قبه ای در آسمان هفتمین
آن زن که دارد خادمی مانند جبریل امین
آن زن که در عالم بُوَد صدیقه کبری ترین
باید که باشد شوهرش ، تنها امیرالمومنین
مولود کعبه خلق شد تا شوهر زهرا شود
هیهات اگر این شیر زن ، سهم فراری ها شود
تو هم ستاره گشته ای ، هم مهر و ماه مرتضی
تا روز محشر یک تنه ، هستی سپاه مرتضی
تکیه گه عالم علی ، تو تکیهگاه مرتضی
بعد از خدا مثل نبی ، هستی پناه مرتضی
در وصف حیدر بس بُوَد ، اینکه هوادارش تویی
ماه شب تارش تویی ، گرمی بازارش تویی
ای همدم ِ بی همدمی ، ای چاره درد ِ مگو
دیدم من از تو معجزه، منزل به منزل کو به کو
من با تو تنها می رسم بر قله های آرزو
ای ذکر تسبیحات تو ، بر هر نمازم آبرو
سبحانَ سبحان مرا ، حب تو معنا می کند
این قطره را الطاف تو ، راهی دریا می کند
ای شیر بانوی علی ، ای قهرمان جاودان
عمر کم تو آبرو ، برد از سقیفه در جهان
از جان گذشتی فاطمه، تا که نیاید دین به جان
تو با مزار بی نشان ، دادی به ما حق را نشان
تشییع سوت و کور تو ، فریاد زد حق با علیست
ای مردم عالم فقط ، آقای این دنیا علیست
#محمدحسین_رحیمیان
#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
هزاران سال نوری قبلِ خلقت خلق شد زهرا
هزاران سال قبل از مریم و آسیه و حوّا
نفهمیدیم انسان است یا انسیة الحورا
علی شد "باءِ" بسم اللهُ و زهرا "نونِ" اعطینا
خدا روز ازل دار و ندارش را به زهرا داد
جهان را خلق کرد و اختیارش را به زهرا داد
به تعداد ملائک سینه چاک و سینه زن دارد
چه غم دارد که فرزند دلیری چون حسن دارد
علی دار و ندار اوست تا جان در بدن دارد
کنارش قطره هم انگیزه ی دریا شدن دارد
ندارم غیرِ عشق فاطمه سرمایهای دیگر
ندارم بر سرم جز سایه ی او سایه ای دیگر
امامت می کند بر سیزده نور خدا زهرا
شده در اربعین ذکر نجف تا کربلا زهرا
علی می بست بر پیشانی اش سربند یا زهرا
چه می شد داشت صحن ومرقدو گنبدطلا زهرا
فقط با یاد زهرا قلب ها آرام می گیرند
ملائک از نماز فاطمه الهام می گیرند
برایم مادری کرده ست حتی بهتر از مادر
هزاران بوسه از دستان او چیده ست پیغمبر
نمی دانم بگویم فاطمه یا هستی حیدر
علی یا فاطمه گفت و پس از آن فتح شد خیبر
فقط حیدر فقط حیدر فقط او لایق زهراست
علی جای خودش دارد خدا هم عاشق زهراست
#احسان_نرگسی
#حضرت_زهرا__س__مدح
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
از روی خاک با کمی اکراه پا شدی
رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن
هجده نفس کشیدی و رکعت به رکعتش
نزدیک تر شدی به خودت،ذات بی نشان
کم مانده بود دردِ پیغمبر خدا
مردم خدایشان بشود:یک زن جوان
می خواستی جلوه کنی بر زمین ولی
توحید غیرتی شد و بردت به آسمان
از عصر جاهلیت آن ها، تو را گرفت
دادت به درک ناقص این آخرالزمان
حالا هزار سال پس از تو رسیده اند
اهل زمین به قسمت جذاب داستان
جایی که آسمان به زمین رزق می دهد
از سفره ی نگاه تو، بانوی مهربان
در کوچه های ساکت و مرطوب شهر ما
حس می شود حضور شما موقع اذان
اما هنوز منظره ی بکر خالقی
که وا نشد به دیدن تو چشم دیگران
این شعر را بگیر و برای فرشته ها
با لهجه ی خدا و صدای خودت بخوان.
هادی جانفدا
حضرت زهرا (س)
مدح
#حضرت_زهرا__س__میلاد
نشسته ام بنويسم كه بال يعني تو
عروج كردن سمت كمال يعني تو
نشسته ام بنويسم تصورت، هيهات
فراتراز جريان خيال يعني تو
محبت تو همان آيينه است و مهرت آب
تو آب و آيينه پس زلال يعني تو
ز برگ هاي تو بوي رسول مي آيد
گل محمدي بي مثال يعني تو
مسير رد شدنت را كسي نگاه نكرد
جمال زير نقاب جلال يعني تو
تو نور و نورٌ علي نور و خالق النوري
تو از تصور خاكي نشين ما دوري
تو آن دعاي رسولي كه مستجاب شدي
براي خانه ي خورشيد آفتاب شدي
يگانه دختر احمد شدن مراد نبود
براي ام ابيهايي انتخاب شدي
تو مرتضي نشده اين همه صدا كردي
تو مصطفي نشده صاحب كتاب شدي
علي به پاي تو شد ذره ذره آب و سپس
تو هم به پاي علي ذره ذره آب شدي
تو عادلانه ترين فيضي و دوتا نه سال
نصيب روح نبي و ابو تراب شدي
تو آفتاب رسولي و آسمان علي
تو روح سينه ي پيغمبري و جان علي
شب سياه بگيرد تمام دنيا را
اگر ز خلق بگيرند نام زهرا را
هزار سال به جز آستانه ي كرمت
نبرده ايم در خانه اي تمنا را
ز روي عاطفه خوابت نمي برد شبها
اگر روا نكني حاجت گداها را
قرار نيست به نان مدينه لب بزني
ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را
براي آنكه مقام تورا نشان بدهند
نموده اند فراهم بساط فردا را
دل رسول خدا را اسير درد مكن
مگير از سخن خويش لفظ «بابا» را
بگو پدر که نبی را حیات میبخشی
ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی
زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت
شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت
بعید نیست ببخشی همه قیامت را
نمیشود ز تو اینگونه انتظار نداشت
دعای پشت سر تو مراد مولا بود
وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت
بهشت،منزل توست اين همه طلب دارد
وگرنه هيچ كسي با بهشت كار نداشت
دوازده نخ وصله به چادرت ديدند
به ساده زيستيت عمر روزگار نداشت
همه جهيزيه ات بود چند ظرف گلين
تجملات براي تو اعتبار نداشت
شب عروسي خود ياد قبر افتادي
شكوه رخت نو ات را به سائلي دادي
بهشت هستي و عطر معطري داري
هميشه آب و هواي مطهري داري
به نيمي از نفست انبيا بزرگ شدند
تو از قديم دم ذره پروري داري
صحيفه ي تو تماما تنزل وحي است
از اين لحاظ تو قرآن ديگري داري
يتيم مكه بدهكار مهرباني توست
تو گردن پدرت حق مادري داري
يگانه علت غايي خلقتي زين رو
تو با تمامي خلقت برابري داري
ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست
ولايتي كه تو داري ولايت كبراست
نبينم از نفست آه آه ميريزي
شبيه برگ گلي گاه گاه ميريزي
تو دست و سينه و پهلو مي آوري داري.
به پاي شير خدايت سپاه ميريزي
ميان اينهمه درگيري اي شكسته غرور
به دست بسته ي مولا نگاه ميريزي
چقدر فكر حسيني به فكر گودالي
چقدر اشك بر اين بي پناه ميريزي
صداي كشته ي گودال را بلند مكن
به گيسويي كه كف قتلگاه ميريزي
علی اكبر لطيفيان
حضرت زهرا (س)
میلاد
#حضرت_زهرا__س__میلاد
باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید
مستی رسید و باده و ساغر به ما رسید
روز الست که گِل عالم درست شد
خاک سرای آل پیمبر به ما رسید
وقتی خدا به طالعمان داشت مینوشت
شکر خدا ولایت حیدر به ما رسید
این عزتی که هست از آنجا گرفتهایم
آن لحظهای که منصب نوکر به ما رسید
اینجا اگر که دور علی بال میزنیم
آنجا دلی شبیه کبوتر به ما رسید
هرکس گرفت دست خودش را بسوی دوست
در این میان محبت مادر به ما رسید
چه مادری که لب به سخن تا که باز کرد
روزیّ صدهزاربرابر به ما رسید
مادر ز مقدم تو بهاریترین شدم
دست مرا گرفتی و بالا نشین شدم
دریا فقط تو هستی و دریاتر از تو نیست
انسیۀ خدایی و حوراتر از تو نیست
تو می درخشی و همه جا، نور میشود
زهرا فقط تو هستی و زهراتر از تو نیست
وقتی که خاکِ پایِ تو عرش است مادرم
در اوج آسمانی و بالاتر از تو نیست
پیغمبر خدا به تو میگفت مادرم
با این حساب ام ابیهاتر از تو نیست
تو بضعة النبی خدایی و هیچکس
آیینه دار حضرت طاهاتر از تو نیست
شأن تو از روایت لولاک واضح است
اینکه بزرگتر ز تو بالاتر از تو نیست
تو آمدی و تکیه به عشق تو زد علی
با بودن تو حامی مولاتر از تو نیست
نام تو همّ و غم ز دل مصطفی گرفت
دست خدا علیست که دست تو را گرفت
باید میآمدی به همه رهبری کنی
اصلا فقط تو آمدهای سروری کنی
روز ازل خدای تو میخواست باشی و
درحق شیعههای علی مادری کنی
در روز حشر بین تمام پیمبران
آن لحظه میرسد که تو پیغمبری کنی
حتی پیمبران به تو تعظیم میکنند
وقتی قرار شد تو شفاعتگری کنی
همرتبۀ علی به خدا غیر تو که نیست
پس میشود به جای علی حیدری کنی
سجاده پهن کن که دوباره مدینه را
پُر از پَر فرشته و حور و پری کنی
دست قنوت تو همۀ مستجابهاست
مهریۀ تو فاطمه جان کل آبهاست
وقتی که ماه در سحر چادر تو بود
خورشید زیر بال و پر چادر تو بود
زیر قدوم تو پر و بال ملایکه
فوج فرشته دور و بر چادر تو بود
هرکس که منتصب به تو شد سربراه شد
اصلا حجاب زیر سر چادر تو بود
وقتی در آسمان خدایی بدون شک
زینب در آن میان قمر چادر تو بود
تو قبل مریم آمده ای مادر بهشت
پس این همه حیا اثر چادر تو بود
یک شب چهل یهود مسلمان تو شدند
این هم نشانۀ دگر چادر تو بود
نور تو مکه را مَثَل کوه نور کرد
ابلیس را حضور تو از مکه دور کرد
با بودنت به یاری مردم چه حاجت است
دست قنوت خستۀ تو دست رحمت است
عشقت مرا به اوج سعادت رسانده است
عشقت همیشه شاه کلید سعادت است
من با تو و علی، غم دنیا نمیخورم
اسم علی و فاطمه رمز اجابت است
دست مرا بگیر و به دست علی بده
این دستهای رو به شما دست بیعت است
دستت شکست و دست علی رو به عرش ماند
افتادن تو معنی اصل ولایت است
یک کربلا مرا ببری خوب میشوم
داروی درد سینۀ من یک زیارت است
امشب بیا و روزی من را زیاد کن
امشب مرا مقابل ششگوشه یاد کن
مهدی نظری
حضرت زهرا (س)
میلاد
#حضرت_زهرا__س__روضه
نور خلاق مبین یا فاطمه
دخت ختم المرسلین یا فاطمه
هستی ای نور دل ختم رسل
در دو عالم بی قرین یا فاطمه
چون علی بن ابیطالب تویی
شیعه را حبل المتین یا فاطمه
جان فدای عصمت و پاکی تو
ای شهید راه دین یا فاطمه
بعد پیغمبرز جور اشقیا
شد علی خانه نشین یا فاطمه
تو شدی حامی دین مصطفی
با امیرالمومنین یا فاطمه
پیش چشم مرتضی در پشت در
گشته ای نقش زمین یا فاطمه
گشته حیدر همره اطفال خود
از غم داغت حزین یا فاطمه
از غم داغ تو ای دخت نبی
گشته زینب دل غمین یا فاطمه
بر تو گرید تا صف حشر و جزا
دیده ی اهل یقین یا فاطمه
-
رضا یعقوبیان
حضرت زهرا (س)
روضه
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#غزل
به نام اُمِّ عقیله ، انیس قدیسین
به نام قبلهی قلب قبیلهی یاسین
صراطِ اوست «صراط الذین اَنعمت»
برای دشمن او گفته شد «وَلَاالضّالین»
قسم به فضّه و اَسما که مادر سقا
کنیز او شد و عالم کنیز ام بنین
دلیل بارش ابر است و ساکن قوسین
به نور اوست اگر میشود کمان رنگین
مقابل جَلَواتش فلک به خاک افتاد
سجود کرد به این جلوه خوشهی پروین
و شمسْ محضر او شمع کم فروغی بود
خداست مشتری نقد ماه زهره جبین
به لطف حضرت او ذره میرود بالا
بدون مرحمتش عرش میرود پایین
اراده کرد خدا که دوباره جلوه کند
اشاره کرد به نور عظیم عرش برین
و بعد از آن به یدِ فاطرُ السَّماواتی
قلم به دست گرفت و کشید حورالعین
هزار دفعه ز حورا بلند مرتبه تر
هزار مرتبه پاکیزه تر ز ماء معین
به قدر یک سر سوزن ز پرتوء آن نور
قرار شد که کمی جلوه گر شود به زمین
حرا برای چهل شب سرای احمد شد
هوا هوای خدا بود و خلوتی شیرین
به تین و طور قسم که حرا چهله گرفت
برای بارش کوثر به رودهای یقین
شعور شعله کشید و شروع شد باران
شراب عشق روان شد به رودخانهی دین
چکید قطرهی اول نوشت «اَعطینٰا»
«فَصَلِّ یا نبی الله» ای رسول امین
رسید آیهی دوم به آخرین کلمه
نشست پای عزای کسی کتاب مبین
عجب عزای عظیمیست در دل «وَانْحَر»
حسین تشنه و نهر فرات و قوم لعین
نداشت بهره ز آبی که مهر مادر اوست
نشست شمر و همان لحظه سینه شد سنگین
کنار نهر اگر تشنه نحر شد ، باشد
ولی چرا سر او را گذاشت در خورجین
اسیر عشق حسینیم و بچه های حسین
که «اِنَّ شانِئَکَ» با حسین شد تضمین
#عماد_بهرامی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
زﻫﯽ ﮐﻮی ﮐﺴﯽ ﮐﺰ ﺧﻮن ﺑﻮد آب ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﺶ
ز ﺳﺮﻫﺎی ﻋﺰﯾﺰان ﭼﯿﺪه ﮔﻠﺪان ﮔﺮد ﻣﯿﺪاﻧﺶ
ﺑﻪ ﺧﻮرﺷﯿﺪ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﻣﯽﺷﻮد ﻣُﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻠﻮه
ﺗﺸﺮفﻫﺎی آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺷﺒﻨﻤﺴﺘﺎﻧﺶ
زﻫﯽ ﺑﺎﻧﻮی ﺟﻌﻔﺮ ﭘﺎﺳﺒﺎن ﺣﻤﺰه درﺑﺎﻧﯽ
ﮐﻪ ﺻﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﻧﮕﻪ دار اﺳﺖ او را ﻣﺮد ﻣﺮداﻧﺶ
زﮐﺎﺗﯽ داﺷﺖ ﺧﻮﻧﻢ ﮔﯿﺞ ﺗﺤﻠﯿﻠﺶ ﺷﺪم دﯾﺪم
ﮐﻪ ﺣﺘﯽ میرود ﻋﯿﺪ ﺳﻌﯿﺪ ﻓﻄﺮ ، ﻗﺮﺑﺎﻧﺶ
ﮐﺪاﻣﯿﻦ ﻧﻌﺮه از ﺳﺠﺎده ﺣﯿﺪر را ﺳﻔﺎرش ﮐﺮد
ﮐﻪ ﻣﯽﭘﻮﺷﺪ ﻧﻌﻢ ﯾﺎ ﺳﯿﺪی ﺷﻤﺸﯿﺮ ﻋﺮﯾﺎﻧﺶ
ﭼﻨﺎن وﻗﺖ ﮐﺮم از ﺷﺶ ﺟﻬﺖ ﺑﺮ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﯽآﯾﺪ
ﮐﻪ از ﭘﯿﺮاﻫﻦ ﺧﻮد ﻧﯿﺰ رد ﮔﺮدد ﺑﻪ ﻃﻮﻓﺎﻧﺶ
ز ﮐﻮران ﻧﯿﺰ در ﺳِﺘﺮ ﺗﺠﻠﯽ ﮔﺸﺘﻪ او ﭘﻨﻬﺎن
ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮد دﯾﺪارش دﻫﺪ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﮐﻮراﻧﺶ
ﭼﻨﺎن ﻣﻌﺼﻮم ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ اﺳﺖ از ﻫﻤﺴﺎﯾﻪاش ﮐﺰ ذوق
ﺑِﮑﺎرت ﻣﯽﺑﺮد ﻣﺮﯾﻢ ﻫﻨﻮز از ﭼﺸﻢ ﺟﯿﺮاﻧﺶ
ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﭘﻨﺞ ﺗﻦ از ﭼﻬﺎر ﺳﻮ در ﻫﺸﺖ ﭼﺸﻢ آﯾﺪ
ﻋﻠﯽ ﻣﻮﺳﯽ اﻟﺮﺿﺎ ﭘﯿﺪا ﺷﺪ از آﺋﯿﻨﻪ ﺑﻨﺪاﻧﺶ
ﺑﻪ ﻗﻢ بر ﭼﺎدرش اﻓﺘﺎده ﺟﻤﻌﯽ ﯾﺎرﺿﺎ ﮔﻮﯾﺎن
ﮔﺮوﻫﯽ ﺣﻀﺮت ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﮔﻮﯾﺎن در ﺧﺮاﺳﺎﻧﺶ
ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺄﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ از ﺣﯿﺚ أﺣﺪ ﮐﺎﻣﻞ
ﻧﺪارم ﺷﮏ ﮐﻪ در ﺧﻠﻮت ﭘﺮﺳﺘﯿﺪﺳﺖ ﺷﯿﻄﺎﻧﺶ
ﺣﺪﯾﺚ ﮐﺎﻣﻞ ﻟﻮﻻک ﺷﺮح ﮐﺎﻣﻠﯽ دارد
چو ﻟﻮﻻی در ﺟﻨﺖ ﺑﭽﺮﺧﺪ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺶ
ﺑﻪ اﻣﮑﺎن زنی دﻟﺪادهام ﮐﺰ ﺷﺪت اﻋﺠﺎز
ﺟﻤﻞ را در ﺗﻪ ﺳﻮزن ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎر ﮐﻮﻫﺎﻧﺶ
ﺑﻀﺎﻋﺖ ﻻﻏﺮ اﻓﺘﺎده است او ﻓﺮﺑﻪ ﻃﻠﺐ دارد
ﻧﺸﺪ اﻧﺪازه ﻋﻔﻮش ﮐﻨﻢ ﯾﮏ روز عصیانش
ﻣﮕﻮ ﮔﺴﺘﺎخ ﺷﯿﻮن ﺑﻮده اﯾﻦ ﻧﻮ ﺷﺎﻋﺮ اَﻟﮑَﻦ
ﺑﻪ ﻗﺪر وُﺳﻊ ﺧﻮد ﮐﺮده اﺳﺖ ﻣﻌﻨﯽ ﺗﺎزه ﮐﺘﻤﺎﻧﺶ
#محمد_سهرابی
#معنی_زنجانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
به نام نور، به نام مطهّر زهرا
برای عرض ارادت به ساحت دریا
نشستهام بنویسم به نام مادر، تا
خدا مرا بنویسد به پای نام شما
اگرچه کمتر از آنم که یاورم باشی
خدا به امر خودش خواست مادرم باشی
شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد
خدا به نور خدا هدیهای منوّر داد
به اذن خالق یکتا، زمین، زمان، فریاد:
پیامبر! قدم فاطمه مبارک باد
قیام کرد زمین، نور منجلی آمد
دلیل خلقت پیغمبر و علی آمد
خدا نوشت: بگویید مهربان بانو
خدا که صاحب باغ است، باغبان بانو
قیامت است تمنّای این و آن، بانو
همیشه منبع الطاف بیکران! بانو!
اگر نفس بدهی، دست هم نمیخواهم
برای مدح تو گفتن، قلم نمیخواهم
عطای دست تو تفسیر کرده انسان را
بخاطر تو خدا وعده داده باران را
دعای نور تو تبدار کرده سلمان را
به باد داده دگر دودمان شیطان را
دعای نور بخوان، ما هم اهل ایرانیم
بخوان که ما همه ذریههای سلمانیم
دعا بخوان، پر جبریل را منوّر کن
کمی ملائکه را با خودت برابر کن
برای نافله، سجاده را معطر کن
خدا برای پیمبر نوشت: باور کن،
نگاه عرش به راز و نیاز فاطمه است
خلاصه نه، همۀ دین نماز فاطمه است
تمام قافله را وقف مرتضی کردی
همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی
و در جوار خدا، "جار" را دعا کردی
چه خوب دِین به همسایه را ادا کردی
هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر
برای شیعۀ امروز هم قنوت بگیر
نظر به اینکه خدا بر شما نظر کرده
تو قبل خلقت آدم شدی نظرکرده
خدا وجود تو را منجی بشر کرده
علی کنار شما خستگی بِدَر کرده
غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت
طلوع لحظۀ خندیدن تو را کم داشت
در آتشی که تمامیِّ خانه میسوزد
به جان خلق بیفتد، زمانه میسوزد
در آتشی که نشان، بینشانه میسوزد
چرا قلم وسط شعلهها نمیسوزد؟
برای اینکه مزیّن به نام فاطمه است
و آتش از سرِ جبران، به کام فاطمه است
#حمید_رمی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#غزل
خدا از عرش، نازل کرد، رودِ کوثر خود را
همینکه دید، کام تشنهی پیغمبر خود را
قیامت آمده؛ قبل از قیامِ صورِ اسرافیل
خدا رو کرده از آغازِ خلقت محشر خود را
زمین پرواز کرد از خاک، تا افلاک، با زهرا
تماشا کرد، با ناباوری دور و بر خود را
میان رحل دستش بوسهباران میشود قرآن
پدر وقتی که میبوسد دهانِ دختر خود را
یتیمی سخت بود؛ اما به پایان آمد این سختی
یتیمِ مکه در آغوش، دارد مادر خود را
پدر میگفت، میدانی دلیلِ خلقتم هستی ؟!
تکان میداد، با لبخند، زهرایش سر خود را
سلامی رونمایش شد؛ برای اولین دیدار
امیرالمومنین تا دید، روی همسر خود را
زبانِ شاعران لال است، در توصیف سِرُّالله
معطر میکنند از نامِ زهرا دفتر خود را
#رضا_قاسمی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#مربع_ترکیب
بهترین ذکر و دعا یاعلی و یا زهراست
همه ی کار جهان با علی و با زهراست
کعبه ی کعبه علی کعبه ی مولا زهراست
برکت سفره ی ما از دم زهرا زهراست
مادری کرده برای همه حتی پدرش
شده سالار شهیدان دو عالم پسرش
خطی از دفتر مدحش همه ی قرآن است
پای دین فاطمه الگوی همه مردان است
قبراو در دل هر شیعه ی او پنهان است
سرور کل زنان همه ی دوران است
چادر کهنه ی او کار رسالت کرده
به امامان به خداوند امامت کرده
نور خورشید چراغیست کنار نورش
دوجهان هست به فرمان بری از دستورش
او سلیمان بشود هست سلیمان مورش
مدح او هرچه بگویی بکنی محصورش
هیچ جا جا نشود شرح هجایی از او
میرسد رزق دو عالم ز گدایی از او
هرکه دیوانه ی زهراست بدان عاقل اوست
سوره ی کوثرِ بر قلب نبی نازل اوست
عقل کل اسوه ای از عابده ای کامل اوست
دلبر این دل مجنون شده و بی دل اوست
درک او از سر ادراک بشر لبریز است
تا قیامت بنویسیم ازاو ناچیز است
روز و شب بعد خدا برلب حیدر زهراست
روح مابین دو پهلوی پیمبر زهراست
آنکه در حشر کند یک تنه محشر زهراست
راه را گم نکند شیعه که رهبر زهراست
عشق زهرا شده ما بنده ی عشقیم همه
عاشق مادر بانوی دمشقیم همه
#محمد_داوری
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثنوی
به دنیا آمده اما به دنیا دل نمیبندد
ببین این کودکِ زیبا چه با اکراه میخندد
اگرچه آمده باید به سمت عشق برگردد
گُلی که بانسیمی هم رُخَش آزرده میگردد
اسیرِ دلخوشی های کمِ دنیا نخواهد شد
یقینأ با وجودِ او علی تنها نخواهد شد
مبادا شعله ی شمعی بگیرد دامنِ او را
مبادا گرمی آهی بسوزاند تنِ او را
به یُمنِ مَقدَمش حالا شده حالِ پدر عالی
سیاهی نعره خواهد زد شبیه طبلِ توخالی
قسم بر هستی بابا قسم بر سوره ی کوثر
پیمبر دختری دارد ولی مادرتر از مادر
شده او هستی مولا ؛علی هم عشق ناب او
شده او مادرِ آب و علی هم بوتراب او
از این رو عاشقِ بوی دل انگیز نمِ خاکم
ازاین رو مست و مشتاقِ حدیث ناب لولاکم
علی شد فاتح خیبر ؛جهان در کار او مانده
یقینأ پشتِ او زهرا دمادَم چار قُل خوانده
به دنیا آمده اما ندارد حالِ دنیا را
نمیفهمد به جز مولاکسی اوصافِ زهرا را
چه زیبا می شود زهرا دعاگوی علی باشد
و بازوبندِ "یازهرا "به بازوی علی باشد
#محسن_کاویانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مسمط_مسدس
گلچهره بتی شوخ وش و چابک و چالاک
یغمایی و غارتگر و تاراجی و بی باک
از نیم نگه هوش ربود از سر ادراک
ز ابرو، دو کمان بست و ز گیسوی، دو فتراک
تیر نظرش کرد گذر از دل افلاک
ز افلاک نشینان باز برخاست هیاهو
خورشید وشان، پرده ز رخسار فکندند
سیمین بدنان سایه، سمن وار فکندند
از زلف، بتان بر رخ، زنار فکندند
شوخان نه که شیخان سر و دستار فکندند
صوفی صفتان خرقه ی پندار فکندند
تا شعشعه ی طلعت او تافت ز هر سو
از مشرق جان سر زد، تا عارض جانان
شد مغرب هستی چو رخ ساقی مستان
زد ساقی مستان پا بر تخت سلیمان
با خاتم دل، هست سلیمان شدن آسان
فرمان برد آن را که بود بنده ی فرمان
ذرات سماوات و زمین یک دل و یک رو
آنان که ره بندگی دوست سپردند
بوی همه آلایش، از روی ستردند
چون مردمک دیده، بزرگ، ار همه خردند
در باختگانند و لیکن همه بردند
صافند ز اوصاف، نه چون صافی دُردند
داروی همه درد، نه درد همه دارو
چرخند و سپهرند و زمینند و زمانند
جان دو جهانند و جهان از دو جهانند
بی نام و نشانند و به هر نام و نشانند
هر جا بنشینند دو صد فتنه نشانند
نادیده و ننوشته ببینند و بخوانند
پنهان ز کجا ماند، ز ایشان سر یک مو
ز آن سرمه که از عصمت، بر دیده کشیدند
هر پرده که در سینه ی جان بود، دریدند
بی پرده به سر منزل تسلیم رسیدند
از دیده ی جان آن رخ جانانه بریدند
بر سینه ی بی کینه ی خود باز خریدند
هر ناوک غم آمد از آن دو خم ابرو
بر درگه عصمت بنهادند ز جان سر
کردند ز تقوی دل هر شی ء مسخر
بستند و گشودند ره ناظر و منظر
دادند و گرفتند تن و جان منور
چون ماهی در آب و در آتش چو سمندر
سوزان و غریقند، چه سحر است و چه جادو؟
زندان مجرد که ز تجرید گذشتند
از خویش و ز بیگانه به تاکید گذشتند
با روی تو از جنت جاوید گذشتند
در کثرت و از منزل توحید گذشتند
شادان ز غم و بیم و ز امید گذشتند
آری چه بود پیش رخت روضه ی مینو؟
در آینه ی عصمت، با دیده ی انوار
دیدند جمال ازل و چهره ی دلدار
چون شمس حقیقت شد، بی پرده پدیدار
پنهان شد و شد از افق غیب نمودار
با دیده ی جان دید توان معنی اسرار
از ما طلبد او دل و ما جان و دل از او
در گلشن ختم رسل از نخل عنایت
رویید یکی شاخه پر از غنچه ی آیت
از قدر و شرف شد صدف دُر ولایت
انجام بدایت شد، آغاز نهایت
شد همسر سر الله و میزان هدایت
شاهین الوهیت، زد باز به تیهو
هستی حیات ابد و مادر سرمد
حی احدی راتبه، سر دل احمد
بحر ازلی جزر و بحار ابدی مد
سرمایه ی جاه و شرف و قدر محمد
شیرازه ی راز کتب فرد حد و مد
اصل صدف گوهر هر یازده لولو
آن جوهر قدسیه که اندر قدس ذات
چون ارض و سما، تن زد از حمل امانات
شد ذات مقدس را حامل ز کرامات
آن صورت هر معنی، آن معنی آیات
کشاف مهمات شد و قبله ی حاجات
بر درگه او جن و ملک گرم تکاپو
در سینه ی اسرار، عیان عصمت ذاتش
در مردمک دیده، نهان نور صفاتش
عارف نسراید بجز از اصل حیاتش
چون دید ز هر طوری طور لمعاتش
تقدیس همه شیی ء بود از نفخاتش
او داده به تن جان و به می رنگ و به گل بو
یا فاطمه، ای خاتمه ی مقصد خلقت
ای قائمه ی هستی، ای آیت رحمت
ای خالق قدر و شرف و مالک عصمت
هر چند عطای تو فزونست به «رفعت»
محتاجم و حاجت طلب ای قاضی حاجت
نومید نشد از در امید تو هندو
ای مریم دو عیسی، وی طور دو موسی
ای عصمت یک معتصم و فلک دو دریا
ای شمس یکی برج و یا برج دو جوزا
لالای دو لولوئی و لولوی دو لالا
روح دو روانی و روان دو هیولا
تو آب حیاتی و همه خلق جهان، جو
در هر صفتی اعظم اسماء الهی
اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی
عالم همگی بنده ی شرمنده، تو شاهی
نی غیر تو حصنی نه ملاذی ، نه پناهی
محتاج توایم، از ره الطاف نگاهی
یا فاطمه الزهرا انی بک اشکو
ای دختر پیغمبر، ای همسر حیدر
ای صادره ی اول، در اول مصدر
ای حاصل اسرار ولا، آیت اکبر
ای دُر دو دریا و ای بحر دو گوهر
آن جا که کشد کوکبه ی فضل تو لشکر
کمتر خیَمی آید این گنبد نه تو
#رفعت_سمنانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#چارپاره
مینویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت زهرا
مینویسم که هرکه جای خودش
آسمان جای حضرت زهرا
می نویسم که کاشف الکربِ
" علیِ مرتضاست " لبخندش
می نویسم که فاتح خیبر
نام "زهراست" نقشِ سربندش
هر چه از او نوشته ام تا حال
به خدا در خور مقامش نیست
به عذاب خدا گرفتار است
هرکه در فکر احترامش نیست
آسمان ها حیاط خلوت او
عرش حق صحن خانه ی گلی اش
شامل هر کسی نمی گردد
به خدا افتخار سائلی اش
می نویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت "زهرا"
معنی اسم اعظم حق بود
یا علی های حضرت "زهرا"
حوریه ، انسیه ، زکیه ، بتول
راضیه،مرضیه، همان زهراست
آنکه محروم شد ز حق خودش
شده بانوی بی نشان؛ زهراست
بهترین مادر است در عالم
همسر خوب و مهربان علیست
این جوان بانویی که می گویم
روشنی بخش دیدگان علیست
می نویسم بهشت زیبا هست
جزء زیباترین مکان ها نیست
زندگی های مشترک دیدیم...
زندگی "علی و زهرا" نیست
می نویسم قیامت کبری
بسته مانده به یک تلنگر او
هرکجا مشکلی به کارت خورد
صد و ده بار عاشقانه بگو
یاعلی - تا که حضرت زهرا
گره از مشکل تو وا بکند
زیر دِین کسی نمی ماند
هرچه میخواهی او عطا بکند
#محمد_حسن_بیات_لو
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مثنوی
مریم از یک نسبت عیسی عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چشم رحمة للعالمین
آن امام اولین و آخرین
آنکه جان در پیکر گیتی دمید
روزگار تازه آئین آفرید
بانوی آن تاجدار «هل اتی»
مرتضی مشکل گشا شیر خدا
پادشاه و کلبه ای ایوان او
یک حسام و یک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن یکی شمع شبستان حرم
حافظ جمعیت خیرالامم
تا نشیند آتش پیکار و کین
پشت پا زد بر سر تاج و نگین
وان دگر مولای ابرار جهان
قوت بازوی احرار جهان
در نوای زندگی سوز از حسین
اهل حق حریت آموز از حسین
سیرت فرزند ها از امهات
جوهر صدق و صفا از امهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوهٔ کامل بتول
بهر محتاجی دلش آنگونه سوخت
با یهودی چادر خود را فروخت
نوری و هم آتشی فرمانبرش
گم رضایش در رضای شوهرش
آن ادب پروردهٔ صبر و رضا
آسیا گردان و لب قرآن سرا
گریه های او ز بالین بی نیاز
گوهر افشاندی به دامان نماز
اشک او بر چید جبریل از زمین
همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشتهٔ آئین حق زنجیر پاست
پاس فرمان جناب مصطفی است
ورنه گرد تربتش گردیدمی
سجده ها بر خاک او پاشیدمی
#اقبال_لاهوری
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بسکه خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، اما نه بیوضو
دل را به آب میزنم، اما نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حَجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعه فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاریست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار
اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...
#سید_حمیدرضا_برقعی
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
دلم گرفته بهانه سلام شاه نجف
كه قبله گاه دلم گشته بارگاه نجف
تمام صحن علی بوی فاطمه دارد
شمیم سیب بیاید میان راه نجف
صفای هر سحرش ، گریه بر غم زهراست
به گوش میرسد آرام سوز و آه نجف
قدم زده دل شب در میان نخلستان
امان ز كوفه و خون آبه های چاه نجف
قرار ما همه باب الرضا همان جایی
كه سوی شاه خراسان بُوَد نگاه نجف
قسم به نم نم اشكم پس از اذان صبح
چقدر بوی حسین میدهد پگاه نجف
#قاسم_نعمتی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه میشود آخر تو را کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالمگیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما می خورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر می گویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر
تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس
زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی
اگر قنوت بگیری میان سجاده
تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی
کلیم خانهی حیدر! به یک دعای سحر
سرای کوچک خانه شبیه طور کنی
تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
وجود خستهی او را پر از سرور کنی
فضای کوچه پر از عطر سیب میگردد
ز هر دیار اگر لحظهای عبور کنی
تو روح عاطفهای... گرچه من گنهکارم
مرا مباد ز خود لحظهای تو دور کنی
غبار راهم و تو سایهی سرم هستی
چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی
دگر زمان سرور پیامبر آمد
که گاه زخم زبان قریش سر آمد
تو همزبان خدیجه شدی میان رحِم
که غم مخور شب تنهاییات سحر آمد
برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...
ز دیدههای پر از مهر او گوهر آمد
شمیم سیب بهشت از حجاز میآید
نگار ماست غریبانه از سفر آمد
خدا برای علی خلق کرده است تو را
برای شیر خدا بهترین سپر آمد
تمام فخر علی شوهری فاطمه است
خبر دهید به حیدر که همسفر آمد
به روی شانهی تو بیرق علی برپاست
علی که فاطمه دارد همیشه پا برجاست
کریم شهر علی سفرهدار زهرا بود
جمال حق علی... آینهدار زهرا بود
به دست خالی از این خانه سائلی نرود
که در کنار علی خانهدار زهرا بود
قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت
میان دست علی ذوالفقار زهرا بود
اگر چه نام علی همردیف با نمک است
بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود
همه زمین و زمان در طواف روی علیست
مطاف روی علی در مدار زهرا بود
حسن کریم و حسین دستگیر عالمیان
همیشه محور این اعتبار زهرا بود
از آن زمان که گل ما به عشق میآمیخت
خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت
خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد
صدای هر تپش توست ذکر علی
به این صدا همهی ذکرها منظم کرد
میان عرصهی محشر شفاعت همه را
به گوشهای ز نخ چادر تو محکم کرد
سپس گشود مسیر ورود جنت را
گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد
چکیدهی جلوات تو و علی روزی
حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد
برای اینکه بماند همیشه جلوهی تو
میان قامت زینب تو را مجسم کرد
به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار خون تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
#قاسم_نعمتی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#عزل
مشگل گشای عالم و از عالمی سری
از جن و انس و حور و ملائک تو سرتری
شرح فضائل تو نگنجد به ذهن ما
از کل کائنات جهان هم فراتری
هستی یگانه دخت نبی یامکرمه
آخر رسول حضرت حق را تو مادری
در ماسوا و خلقت و این چرخ روزگار
تنها تویی که یاور و هم شأن حیدری
دادی تو پرورش حسنین و عقیله را
هم بضعه الرسولی و هم سر داوری
بالاتر از مقام تمام رسالتی
گنجینه معارف ربی و کوثری
مارا کسی به جز تو پناهی نمیدهد
بر شیعیان فقط تو شفیعه به محشری
فخرم همین بود که کنم کل عمر خود
در مجلس عزای حسین تو نوکری
#جواد_بدری
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
در خاطره ماندگار بودن
همشیرۀ ذوالفقار بودن
حوریه و خانه دار بودن
این قدر بزرگوار بودن
کار چه کسی است غیر زهرا
ماییم و دعای خیر زهرا
شأن تو کجا و بال ادراک
افتاده به زیر پات افلاک
منظور خدا حدیث لولاک
ای خواستگارت پدر خاک
مهریۀ هر که آب باشد
همدوش ابوتراب باشد
ای روح برابر پیمبر
ای سورۀ کوثر پیمبر
ای حیدر دیگر پیمبر
ای آمنه مادر پیمبر
ای سیب بهشت را نتیجه
سرمایۀ حضرت خدیجه
#مصطفی_صابرخراسانی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مربع_ترکیب
به نام حضرت معشوق حضرت دلبر
کشیده واژه به اوصاف حضرت مادر
رسیده شعرِ من امشب به سوره« کوثر»
به کل عالمِ هستی تاج و هم سرور
نوشت مادر و شاعر به لکنت افتاده
خدا به اهل زمین هدیه ماه را داده
به اسم نور علی نور واین الههء نور
زده است حضرت «الله» نغمهء صور
و چیده در فلکش بزمِ یک شراب طهور
بساط عاشقی و مستی ملائک جور
و داده «فاطمه» را و زمین مزین شد
و چشم عالم هستی چقدر روشن شد
نوشت«فاطمه» هفت آسمان تبسم کرد
زخاک چادر او خاک هم تیمم کرد
و آسمان و زمین دست و پاش را گم کرد
حدیث عشق تو را باب بین مردم کرد
خدا تورا« اشْرَقَتَ الارضُ فی السماء» خوانده
تورا که « ام ابیها» ی مصطفی خوانده
سلام ما به تو مادر که روح خورشیدی
سلام ما به تو مادر که اصل توحیدی
که مِهرِ مادریت را به شیعه بخشیدی
تو برق عشقِ « علی» را به چشممان دیدی
چگونه سجده گذاریم مادری تورا
و شکر حضرت حق مادرم شده «زهرا»
قسم به سورهء «کوثر» به آیه ء «تطهیر»
و ذرّه ذرّهء نورت که میشود تکثیر
قلم حقیر شده است پای این تقریر
و واژه واژه غزل می چکد از آن تکریر
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و بر بنده ات اجازه بده
نشسته ام که به دست آورم نگاهت را
سپید کن،شبِ تاریکِ «رو سیاهت» را
به آسمان برسان این«غبارراهت» را
بگیر دستِ منِ اوفتاده چاهت را
ببخش اینکه نبودم دلبخواه شما
بمیرم اینکه نبینم اشک و آه شما
فضای سینه پر از عشقِ بی کرانه شده
برای از تو سرودن دلم بهانه شده
و شاعری که دلش تنگ، از زمانه شده
تمام دارو ندارش همین ترانه شده
کنار شعر« دو رکعت» غزل نوشته شده
قسم به مادریت ،شاعرت شکسته شده
#نرجس_قادری
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#قصیده
جهان بدون تو ای آفتاب عالم تاب!
به کورِ تشنه شبیه ست در کویرِ سراب
تو کوثرآمدِ لطفی، از ابتدای حیات
بشر به خیر تو محتاج، چون گیاه به آب
به آستانه ی فهم تو ای سریره ی قدر!
نمیرسد مگر اندیشه ی اولوالاباب
تمام عمر به دنبال وصف ذات تو بود
نیافت واژه ی در شأن، ذهنِ مضمون یاب
دری خدا به مقامت گشود، لفظ کثیر
به باب کثرت اگر رفته، هست از این باب
تو را به اسم نشاید صدا زدن، هرچند
شکسته است کمر، بارِ وصفت از القاب
تو در مثل شب قدری، ندیده هیچ زمان
شبی شبیه تو را چشم روزگار به خواب
تو آن ستاره ی صبحی که چشم شبزدگان
ندیده اند هنوزت به جهدِ اسطرلاب
چه مُهرها که به نام تورّم آمده اند
به پای تو بنشانند بوسه در محراب
بر آن دو دست تو گلبوسه زد رسول، دو دست
که عکس باغ جنان را گرفته اند به قاب
به احترام تو باید تمام قد برخواست
که سیره ی نبوی میکند چنین ایجاب
تو کیستی؟ که هم انسیه ای و هم حورا
تو کیستی؟ نرسد این سوال ها به جواب
یهودی از نفس چادرت مسلمان شد
مسیحه ایست که او را صدا زنند: حجاب
به دست توست تمام امور، از این روست
اگر تو را "أمَةُ الله" کرده اند خطاب
قسم به خاک رهت دیدنی ست در محشر
زبان گشودنِ هفت آسمان به "کُنتُ تراب"
سوار ناقه ای از نور میرسی، گویی
که آفتابِ قیامت تو را شده ست رکاب
دخیل بسته ی أهدابِ مِرطِ فاطمه ایم
بهشت میدمد از رشته های آن جلباب
بهشت گفتم و دیدم بر آستان درش
شرار کینه ی ابلیسیان گرفته شتاب
بهشت، روضه ی جانسوز توست، آنجا که
ملک بر آتش دل ریخت لحظه لحظه شراب
غم تو ای شبِ قدر! آن قَدَر که سنگین بود
خمیده شد سر دفن شبانه ات مهتاب
بگو کجای فلک دفن کرده اند تو را
که چرخ میزند اینگونه صبح و شام سحاب
مرا ز هرم جهنم رهانده آتش غم
دل من است که پیش از عذاب دیده عذاب
مگرد طاعتِ سرخوش! پیِ بهشت خدا
بهشت سوخته ی اهل بیت را دریاب
#مسعود_یوسف_پور
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مدح
#غزل_مثنوی
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است
مادر! حضور نام تو در شعر های من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسأله میان من و عشق حل شده است
سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است
زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است
با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بی اختیار وارد این مثنوی شده است
هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری
نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است
از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت
نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابی طالب دلم
عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است
از این شکوه، ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیت را مرور کرد
چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است
پیش تجملات، جهازت سپر شده است
آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری
اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن
دنیای ما نبوده برازنده ی شما
هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما
آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
حس می کنم مزار تو را بین سینه ام
مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید
#سید_حمیدرضا_برقعی