eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
3 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا و قدر بدان دست‌های خالی را و از شمیم دعا پر کن این حوالی را.. بیا که ماه خدا و بهار قرآن است بیا که قدر بدانیم این لیالی را مباد بی ثمر از این بهار برگردیم ببار و یک‌شبه بردار خشک‌سالی را بیا که موعد «اُدعونی اَستَجِب لَکُم» است «تَعال» را بشنو، سِیر کن تعالی را به جای حسرت پرواز در هوای وصال وسیلهٔ سفرت کن شکسته‌بالی را دوباره شب به دعا افتتاح شد، برخیز! بخوان دعای ابوحمزه‌ ثمالی را
(عليه‌السلام): لَقَد فارَقَكُم أمسِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ، و لا يُدرِكُهُ الآخِرونَ ديروز مردى شما را ترک كرد كه پيشينيان بر او پيشى نگرفتند و کسانی که در آینده می‌آیند به او نمى‌رسند. الكافی، ج۱، ص۴۵۷، ح۸ شده سهم يتيمان بی‌قراری تمام شهر، غرق سوگواری نفهميدند غم‌های على را پس از او کوفه ماند و شرمساری
؛ ؛ ؛ ؛ ؛ ؛ 🔸توصیف کودکی🔸 از آن نخست که در گوش من اذان دادند خدای عزوجل را به من نشان دادند کشید بر سر من پیر باخدایی دست و بعد خواند به گوشم:《خدا بزرگتر است》 قرار یافت دل بی قرار من ناگاه به ذکر اشهد ان لا اله الا الله زبان نداشتم و او شهادتینم داد به گریه افتادم، تربت حسینم داد اگر هنوز محرم سیاه می‌پوشم به جای لالایی، روضه بوده در گوشم به اشکِ روضه مرا شیر داده مادر من حسین بوده از اول پناه آخر من به شیرخوارگی‌ام، اصغر حسینم کرد از آن نخست، فدای سر حسینم کرد جوان شدم، گرهی هرکجا به کارم خورد پدر مرا به علی اکبر حسین سپرد 🔸توصیه‌های پدر🔸 وصیت پدرم را هنوز یادم هست چقدر بر دلم آن حرف های ساده نشست: " به جز حسین مبادا مُرید غیر شوی الهی ای پسرم عاقبت به خیر شوی نبند امید به هر بخششی و هر بذلی نترس از افتادن، بیمه‌ی ابالفضلی همیشه ای پسرم خالی از تکبر باش اگر که دست تو بالای دست شد، حُر باش" به من کرامت این خاندان که شد معلوم بریدم از همه دل، غیر چارده معصوم 🔸صحبت با هم‌هیئتی🔸 تو هم شبیه من... آری، تو هم شبیه منی نمی‌توانی از این خانواده دل بکنی به عشق، خورده گره فصل فصلِ زندگی‌ات جوانی اکبری و اصغر است بچگی‌ات تو هم برای امام زمانِ خود، یاری تو هم به روی لب احلی من العسل داری من و تو تحت لوای حسین، ما شده‌ایم درون خیمه‌ی او با هم آشنا شده‌ایم من و تو جبهه‌ی مظلومِ مقتدر هستیم من و تو هرچه که هستیم، عهد نشکستیم معلم من و تو از ازل خدا بوده و درس اول ما عین و لام و یا بوده به عشق آل کسا نور در بغل داریم برای هر مشکل، پنج راه حل داریم من و تو مکتبمان تا همیشه عاشوراست ببین، به بام فلک، پرچم مقدس ماست قیام سرخ حسینی ببین و درس بگیر درخت باش، خزان هم شد ایستاده بمیر هنوز خیمه‌ی آل یزید پابرجاست حسینیان! علم امروز روی دوش شماست نمی‌رسد به محبان اهل بیت، زیان خداست یاور ما، کلُّ مَنْ عَلیها فَان
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این‌همه کوتاهی شو قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو روزه یعنی که بمیر از طلبِ هرچه جز او روز و شب تشنۀ انوارِ هواللّهی شو در دلِ برکۀ حق، تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن آنِ او باش، برو هرچه که می‌خواهی شو
موعد دیدار تو راحت نمی‌آید به دست طینت پاکیزه با غفلت نمی‌آید به دست شد و همه درهای رحمت باز شد درک امشب بی گمان راحت نمی‌آید به دست چه کنم شب‌های احیا هم اگر غفلت کنم وای بر من دیگر این فرصت نمی‌آید به دست نوبتی باشد اگر هم نوبت زاری ماست رستگاری خارج از نوبت نمی‌آید به دست هرچه به من می‌دهند از باب خلوت می‌دهند چیز قابل داری از جلوت نمی‌آید به دست بی گمان نابرده رنج از گنج‌ها بی بهره‌ام روضه‌ی رضوان که بی زحمت نمی‌آید به دست هرکه باتقوا شَوَد، نزدت گرامی می‌شود تا نباشم بنده‌ات، نیت نمی‌آید به دست شکرِ نعمت نعمت‌ام افزون کند؛ با این حساب تا نباشد سجده‌ای، نعمت نمی‌آید به دست هرچه فرصت داشتم با دست خود سوزانده‌ام مهلتی دیگر از این بابت نمی‌آید به دست گریه، غسل توبه‌ی هر دیده‌ی آلوده‌ای‌ست تَر نشد چشمی اگر، عفت نمی‌آید به دست شیعیان مرتضی مثل خودش با غیرت‌اند بی ولای مرتضی غیرت نمی‌آید به دست از ازل روزی رسانم حیدر است و رزق من بی نگاه ویژه‌ی حضرت نمی‌آید به دست :: حال خوش، توفیق اشک بر شهید کربلا جز شب جمعه، شب رحمت نمی‌آید به دست تشنه‌های سیم و زر آخر نفهمیدند که با جسارت، کوهی از ثروت نمی‌آید به دست چه به روزت پنجه‌ی شمر لعین آورده است؟ یوسف خوش چهره گیسویت نمی‌آید به دست..
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند به آنچه در حق من می‌کند خوشم اما خدا کند که دلم را ز خود جدا نکند کسی که جانب بیگانه را نگه دارد نمی‌شود که نگاهی به آشنا نکند به خانه‌زادی او کعبه می‌کند اقرار دل شکسته علی را چرا صدا نکند؟ کسی ز کار دلی عقده وا نخواهد کرد اگر اشاره به دست گره‌گشا نکند سزد به حضرت او منصب ید اللّهی که غیر او گره از کار خلق وا نکند مرا حواله به لعل لب مسیح مده که جز نگاه تو درد مرا دوا نکند خدا کند که قَدَر اَندر این لیالیِ قَدْر مرا به هجر تو این قَدْر مبتلا نکند چه لذتی‌ست ندانم به زخم شمشیرت که کشتۀ تو دمی فکر خون‌بها نکند
خیلی دلم گرفته مرا هم نگاه کن ابر سیاه غفلت من را تباه کن دل از هلال مهر تو داد این خبر به من فصل رسیدن است، نگاهی به ماه کن! در آسمان وزیده نسیم خوش سحر آن را برای فصل خزانم پناه کن از دشت‌های عاطفه تا سفره‌های نور من را مقیم رحمت این بارگاه کن با آیه‌های بیم و امیدت دل مرا فرصت بده دوباره و پاک از گناه کن نوروز آمده که مرا زنده‌تر کند وقت شکفتن است، مرا هم نگاه کن
بعد از این -بی تو- دگر تشنه‌ی دست تبرند نخل‌هایی كه به دست تو فقط بارورند  ابرهایی كه به پای تو سخاوت‌مندند  امشب از هر شب دیگر همه پُر بارترند این چه داغی‌ست كه نی‌های نیستان‌ها را آن چنان غم‌زده كرده كه چنین نوحه‌گرند  كوچه‌هایی كه قدمگاه عدالت بودند  چون یتیمان عرب، چشم به راه پدرند  كیسه‌های رطب و نانِ تو را می‌طلبند  تشنه‌ی بركت آن نانِ اگر مختصرند  امشب ای ماه! مگر واقعه‌ای رخ داده‌ست، كه ملائك همه در خانه‌ی تو رهگذرند؟! كیست در بستر بیماری این خانه مگر؟ كه یتیمان به عیادت همه در پشت درند كار از كار گذشته‌ست... طبیبان گفتند كه قدح‌های پر از شیر دگر بی اثرند..
سکوت می‌وزد و بادها پریشانند و در به در همه در کوچه‌های بارانند شب است و تشنگی نخل‌ها نمی‌خوابند یتیم‌های خدا هم گرسنۀ نانند قنوت نافله‌ها هم ز درد می‌سوزند به یاد مسجد و محراب، نوحه می‌خوانند هزار آدم آواره‌ی پشیمان گرد دوباره منتظر سوره‌های انسانند تمام کوفه پر از ردّ اشک‌های علی‌ست و چاه‌ها که پر از ناله‌های پنهانند شکست فرق نماز خدا به شمشیری به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند! هنوز خون سرش روی فرق محراب است و جمع قبله‌نشینان هنوز گریانند هنوز کوفه و شهر مدینه می‌گریند و بین یک در و دیوار روضه می‌خوانند
همچو اشکی به زمین خوردم و تکثیر شدم سوی دریاچه‌ی عفو تو سرازیر شدم آسمان جای دلم بود، خودم می‌دانم معصیت کردم و اینگونه زمین‌گیر شدم نَفْس بال و پرِ پرواز مرا زخمی کرد بی تو در خلوت پُر حادثه زنجیر شدم رو زدم جز تو به هر بنده و بالا رفتم مثل فواره زمین خوردم و تحقیر شدم تشنه‌ی جرعه‌ای از سفره‌ی یکرنگ توأم من از این سفره‌ی صد رنگ گُنه سیر شدم دلم آلوده و بد بود ولی در بعلیٍ بعلی گفتم و تطهیر شدم
ای زینت صدای اذانِ مناره‌ها نام تو علت ضربان ستاره‌ها غیر از خودت به هیچ کسی نیستی شبیه زانو زدند پیش شما استعاره‌‌ها تفسیر آیه‌های الهی، نگاه توست معنای خوبْ آمدن استخاره‌ها! تخت خلافت تو فقط یک حصیر بود ویران شوند بعد تو دارالاماره‌ها! ای دست‌های سبز درختان به سوی تو ای مرجع ضمیر تمام اشاره‌ها ما را سوار کشتی نهج البلاغه کن ما موج‌های گمشده بر تخته پاره‌ها نامی به پای نام قشنگت نمی‌رسد اسمت اذان ماست، گواهش مناره‌ها...
با تو از عشق سخن گر به میان می‌آید اعترافی‌ست که از دل به زبان می‌آید ای خداوند بزرگ! این‌همه خوبی از توست گرچه شکر تو نه در شرح و بیان می‌آید درِ توفیق به اخلاص عمل باز شود غیر از این کوشش مردم به زیان می‌آید مرد و زن فرق ندارند به پاداش عمل پیر در ساحت فردوس، جوان می‌آید ما کجا! شکرِ سزاوار تو ای دوست کجا؟ آدم از ضعف در این‌باره به جان می‌آید.. روشنای خِرَد و تجربۀ سود و زیان میهمانی‌ست که با سِیر زمان می‌آید مژدۀ صبح بهشت است و نشاط شب قدر بوی خیری که ز ماه رمضان می‌آید