✨تا حالا مجلس مختلط رفتی؟
🍃علی چهار، پنج ساله بود. رفته بودیم تولد یکی از اقوام .
🍃زن و مرد قاطی بودند. خیلی عصبانی شد. اخمهایش را کرده بود توی هم و یک گوشه نشسته بود. به خانه که برگشتیم، رفت توی اتاق و در را پشت سرش محکم کوبید. گفت” من دیگر مهمانی نمیآیم.”
🍃به همه نشان داده بود از این چیزها خوشش نمیآید. اسمش را گذاشته بودند امام فامیل.
📚 یادگاران، جلد ۳۰، کتاب علی محمود وند، نویسنده: افروز مهدیان،خاطره شماره ۲
#سیره_شهدا
#شهید_علی_محمودوند
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 اهمیت آگاهی از تفاوتها
💠 بهترين هديه به همسر شناخت و آگاهي نسبت به تفاوتهاي زن و مرد و رفتارهاي متناسب با آن تفاوتهاست.
💠با شناخت اين تفاوتها ديوارهاي رنجش و بياعتمادي فرو ميريزد، چرا كه همه كشمكشها و رنجشها ناشي از عدم درك يكديگر ميباشد.
💠زن و مرد نه تنها در روابطشان با يكديگر متفاوتند بلكه در فكر كردن، احساسات، ادراك، عكسالعمل نشاندادن، عشق، خواستهها، نيازها و قدرداني كردن با يكديگر متفاوتند.
💠با توجه به این نكته كه همسرتان با شما فرق دارد، ميتوانيد به آرامش برسيد و به جاي اينكه در برابر او مقاومت كنيد يا بخواهيد رفتارهاي او را تغيير دهيد با او كنار ميآييد.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte
✍نگران نباش
🔘منصوره عزادار شده بود. در حال وهوای کرونا مجبور بود به خاطر عزای خواهرش از شهری به شهر دیگر برود. هوای گرم تابستان، سختی اشک ریختن پشت ماسک گرم نخی و دو لایه وعزاداری که باعث میشد نتواند تمام پروتکلهای بهداشتی را رعایت کند.
💠از پنجره ی قطار بیرون را نگاه کرد. انگار دنیا دیگر برای او زیبایی نداشت. خواهری که او را بزرگ کرده بود وسالها همدم تنهایی هایش بود، به آسمان عروج کرده بود و حالا او باشبنم اشک، درقطار به رو به رو خیره شده بود. صدای زنگ تلفن همراهش اورا به خود آورد، محسن بود.
🔘_سلام عزیزم، حواست باشه تو مراسما، جایی نری که امکان خطر باشه. مواظب باش صدای گریت اونقدرها بلند نباشه. حواست به نامحرم ها و بی قراری نکردن باشه.
💠منصوره آه بلندی کشید، به پرنده ای که بالای سر تک درختی در بیابان پرواز میکرد،خیره شد وگفت:«باشه.نگران نباش عزیزم.من این همه راه نیومدم که عذاب ابدی بخرم.حواسم هست.»
🔘محسن تلفن را قطع کرد ومنصوره در سکوت، به مصیبتی که برسرش آمده بود، فکر کرد و اشکهایش را با پشت دست پاک کرد.
#داستانک
#ارتباط_با_همسر
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌شما
از: منتظر منجی عالم
به: یگانه منجی عالم بشریت
به نام خدایی که همه ی هستی من به او بند است.
سلام اقا خوبی؟ اقا این روزا دلم ناجور یه کربلا لازمه ولی اقا هر وقت دلش بخواد راهیون میکنه
اقا میدونم شما روی مادرتون حساسین پس جون زهرا(س) همه میریضا رو شفا بده.
اقا امروز کارنامم رسید شرمندم نمیدونم چی بگم ببخشید .
اقا کاش زود بیاین این روزا دنیا شدیدا مهدی (عج) لازمه .
اخه دل دنیا هم گرفته ناجور اقا ناجور اصن همه ی ماها حالی هستیم پناهمون شمایین .
بیکسم اقا کسی یار قلبم نیست قلبم گمشده داره گمشدش تویی اقا کاش پیدات کنم قلبم اروم بگیره .
اقا دنیا بی تو صفا نداره .
کاش ذره ای خوبتر بشم تا شما بیای این دلا بی تابی میکنه تشنس تشنه ی روی ماه زیبای تو.
دل بارونیم با تو بهار میشه .
اقا رفیقام و شهادت گمنامی عاشقات و سلامتی همه در این روزای کرونایی بزرگتر از همه ظهور خودت.
(اللهم عجل الولیک الفرج )
"دلم شدیدا مهدی لازم است"
"کاش بیاید دلم ارام بگیرد"
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
📚 اهل مطالعه هستید؟
🌐برای آشنایی با فضای مجازی کتابهای زیادی نوشته شده است که بهترین آنها عبارتند از:
۱- شبکه عنکبوتی
۲- ۱۵۰ هشتگ
۳- فالوور ربایی در روز روشن
۴- لایک ممنوع
۵- ناگفته های فضای مجازی
📖امیدوارم بخوانید. لذت ببرید و از تعالیمش بهرهمند شوید.
🌸امروز سی و دومین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند.
#زیارت_عاشورا
#معرفی_کتاب
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
زیارت عاشوراکربلایی.mp3
2.68M
🌸 روزت رو با چی شروع میکنی؟
💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع میکنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو مینشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#کربلایی
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دل شوریده
🌸بازدلشورهای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنم
🌼پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم
🌸آه یا راد یوسف پسرم برگردد
نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم
🌼همه ترسم از این است صدایم بزند
دیر خود رابه کنارش برسانم چه کنم
🌸گرگهادور وبر یوسف من ریخته اند
پدری پیرم وافتاده جوانم چه کنم
🌼به زمین خورده انار من وصد دانه شده
جمع باید کنم او راو ندانم چه کنم
🌸جگرسوخته ام را زحرم پوشاندم
مانده ام زار که باقد کمانم چه کنم
📝محسن عرب خالقی
#محرم
#صبح_طلوع
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پرستار زن بهتره یا مرد؟
🍃[قبل از آشنایی مان با علی آقا]رفتم بیمارستان برای عیادت علی آقا.
🍃سه چهار تا از نیروهای امداد هلال احمر که خانم بودند بالای سرش بودند. میخواستند زخمهایش را پانسمان کنند؛ اما اجازه نداد.
🍀خواهش کرد که پرستار مرد برایش بیاورند.
📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۲؛ علی تجلایی به روایت همسر شهید، نویسنده: راضیه کریمی، صفحه ۱۸-۱۷
#سیره_شهدا
#شهید_علی_تجلایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸بهترین برخورد با نوجوان چگونه است؟
☘️در دوران نوجوانی، بهترين نحوه برخورد با نوجوان اين است كه به او در امور مربوط به خودش مسئوليت بدهيد، و نظارت شما بر رفت و آمد و كارهايش غير مستقيم باشد و از جملات آمرانه و دستوري به او بپرهيزيد و كارهايي كه از او مي خواهيد بصورت پيشنهاد مطرح نماييد و اين پيشنهادات همراه با دليل باشند .
🌸سعي در قانع كردن او داشته باشيد تا نوجوان از اين مرحله حساس به سلامت گذر نموده و بتواند به نحو مطلوب هويت يابي كند و خود را براي پذيرش نقش هاي آينده آماده كند و اعتماد به نفس و عزت نفس خود را حفظ نمايد.
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍جرعه ای تلاش
🌺 خنکای صبح بود. لیلا با سبد صبحانه به سمت گندمزار روانه شد. هوای بهاری صورتش را نوازش میداد.
🌾ملیحه با شوهرش رضا، در کنار خرمن گندم نشست ؛ گندمها را در طبقی ریخته بودند و باد میدادند تا کاه و سنگ آن از دانهها جدا شود.
🌸ملیحه از کاههای گندم که بر سر و رویش می ریخت و سوزشی همراه با خارش در او ایجاد میکرد؛ گهگاهی می نالید.
🌺 رضا که کمی آن سوتر نشسته بود با دیدن نتیجه کار، تلاش و زحمتش بعد از مدتها برق خوشحالی در چشمانش درخشید. سال گذشته محصولشان آفت زد و نابود شد.
🍃دیدن گندمهای طلایی و صورت آفتاب سوختهی پدر بعد از یک سال سخت در گندمزار شادی را در رگهای لیلا جاری کرد. او با گونههایی که همچون سیب میدرخشید، لبخند زنان با سبد صبحانه به جمع دو نفری آنها پیوست.
🍃 لیلا بعد از سلام و خسته نباشید به گندمها اشاره کرد: ماشاء الله مبارکه؛ إن شاءالله پر برکت باشه. خدا رو شکر. به لطف خدا و بارونی که اومد امسال محصول خوبی داشتیم.
🌸- بله دخترم! خدا رو شکر. إن شاء الله امسال تمام بدهیها رو بپردازیم، خیلی کمکمون کردی، خدا خیرت بده.
🌸- منم مثل شما برای حفظ خانواده باید یِ کاری میکردم. بساط صبحونه رو میچینم؛ شما و مامانم دست و صورتتون رو بشورید و بیایید.
#داستان
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_آلاله
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 فَكَيفَ أَصبرُ عَلی فراقك..؟!
تا به وصال نگاهت برسم...
مرهم اين صبر ياد توست!
ياد تو میبارد بر وادی دلم...
و عطر وصال را هديه میآورد
برای شیداییهايم!
عزیزم حسین💔
#اربعین_حرم
#تولیدی_مقداد
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺یک توصیه مهم و مهمترین پرسش ....
🎥اگر از آن دست افراد هستید که بچهها را پای تلویزیون مینشانید تا خودتان به کارهایتان برسید. اگر همراه اعضای خانواده فیلمهای بلوک شرق و غرب را تماشا میکنید؛
📼حواستان باشد:
🎞نه بلوک شرق و نه غرب دلشان برای ما نسوخته است. آنها برای اوقات فراغت ما برنامهریزیهای زیادی دارند. از جمله فیلمها و انیمیشنها.
🖥اکثرا یا بهتر است بگوییم همه آنها یا اعتقادات اسلامی را میکوبند یا منجی را. اگر موقع تماشا آنها را سؤالی نبینید، شدیدا از آنها اثرخواهید گرفت. بعد چند سال بدون اینکه بدانید چرا، نسبت به مفاهیم دینی زاویه خواهید گرفت.
❓پنج سؤالی که قبلا گفتیم موقع خواندن خبر به آنها توجه کنید. حتما موقع دیدن فیلم هم مد نظرتان باشد.
📺اینکه این فیلم چه چیزی را میخواهد به من آموزش دهد؟ مهمترین پرسش است. از آن غافل نشویم.
🌸امروز سی و سومین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
زیارت عاشوراکربلایی.mp3
2.68M
🌸 روزت رو با کی شروع میکنی؟
💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع میکنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو مینشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#کربلایی
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قاب طلا
با آب طلا نام حسين قاب کنيد
با نام حسين يادی از آب کنيد
خواهيد مه سربلند و جاويد شويد
تا آخر عمر تکيه بر ارباب کنيد.
📚آیینه عزا ،ص۳۷
#صبح_طلوع
#ماه_صفر
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ دیدم بَچَّم داره می خنده
🍃همیشه حواسش هم به اعمال و رفتار خواهرانش بود، هم من و پدرش. شاید دقتی که او داشت، ما نداشتیم.
🍃خانه که نمی آمد. یک بار خودم برای دیدنش رفتم تهران. شنیده بودم از منطقه برگشته. زخمی شده بود. رفتم بیمارستان ببینمش. فقط نشستم سیر نگاهش کردم. چند روزی ماندم آنجا. وقت برگشتن به آقای خرّمی گفتم: خواستی برگردی شهرستان مرا هم ببرید. آقای خرّمی راننده محمود بود. می خواست چند نفر دیگر از برادران پاسدار را هم ببرد. با این حال گفت: چشم حاج خانم.
🍃نگاهم به نگاه محمود افتاد. دیدم همین طور که روی تخت خوابیده، با چشماش داره یه جوری علامت می ده که یعنی با خرّمی نری یا. حساب کار دستم آمد. چند دقیقه بعد، خرّمی گفت: برویم حاج خانم؟ محمود زُل زد توی چشم هام تا بشنود، منم گفتم: شما بروید، من فعلاً هستم. دیدم بَچَّم داره می خنده. آن خنده اش کُلی می ارزید. تا دید با ماشین بیت المال نرفتم، خوش حال شد.
📚 سیره پیامبرانه شهدا، نویسنده: رضا آبیار،ناشر :مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۲۹
#سیره_شهدا
#شهید_محمود_کاوه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narsfte
💠 هم زبان
✅ والدین احتیاج به همدردی، مراقبت و همراهی بدون حس ترحم دارند. به خصوص زمانی که یکی از زوجها، یار خود را از دست داده باشد.
🔘 از وظایف فرزندان، رسیدگی به آنها بدون القای حس ترحم است.
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مرغ پر شکسته
🍃پدر گوشه پذیرایی نشست. سر پایین انداخت. مهمانها رفتند. حسن، خداحافظی کرد و به خانهاش برگشت. زینب در آشپزخانه ریز ریز اشک میریخت و ظرفها را جا به جا میکرد. ناگهان از پذیرایی صدایی شنید. گوش تیز کرد. پدر، آهسته روضه میخواند:
«ای نور قلب عاشقم، شمع این خانه تویی
زهرا زهرا مرو مرو لطف این کاشانه تویی
ای مرغ پر شکسته افتاده کنج قفس
از فرت غصه فاطمه در سینه مانده نفس»
🔘هق هق پدر بلندتر شد. آهی کشید و ادامه داد: «ممنونم اگر نروی، میمیرم اگر بروی زهرا مرو مرو»
☘سیل اشکهای زینب بر قلب او شلاق زد. به طرف پذیرایی رفت تا شاید بتواند پدر را آرام کند. روی مبل، کنار پدر نشست. دستان او را درون دستانش گرفت. بغضش را فرو داد: «بابا جون، برا من تو این دنیا فقط شما موندید و داداش حسن. من دوست ندارم خدایی نکرده برا شما اتفاقی بیفته. »
🍃پدر اشکهایش را با پشت دست پاک کرد: «نترس دخترم. داشتم روضه میخوندم تا برا مادرت ثواب بفرستم. دل خودمم آروم بگیره.»
- بمیرم برا دلت بابا.
- یه چیزی میخوام بهت بگم؛ کی برام زن میگیرید؟
🔘زینب دهانش باز ماند. خواست بگوید: «بذار کفن مامانم خشک بشه بعد حرف زن بعدی رو بزن. »
☘یاد حرفهای مشاور افتاد: «مردا نمیتونن بدون زن زندگی کنن.»
🍃زینب دستهایش را پیش کشید:«بابا یعنی انقدر مامان رو دوست نداشتی که حداقل چهل روز صبر کنی؟»
☘- الان هفت روز گذشته. تا شما بخواید برام زن بگیرید، ممکنه یک سالم بگذره.
🍃- باشه بابایی به روی چشم. پیگیرش میشم تا یه زن خوب برات پیدا کنم. هر چند هیچ کس مثل مامان نمیشه.
☘- میگم این زهرا، پیر دختر همسایه، گزینه مناسبی نیست؟ مثل مادر که نه، ولی میتونید با هم مثل خواهر باشید.
🍃خون زینب به جوش آمد. خواست بگوید: «خوشم باشه. پس اینهمه گریه و زاری و زهرا مرو مرو برا این دخترک پیر پاتال بود؟»
☘زبانش را گاز گرفت. بلند شد و به آشپزخانه رفت. با خود گفت:«آروم باش. آروم باش. باباته. احترام داره. نباید چیزیش بگی. آخه من ... »
🔘پدر به آشپزخانه رفت. استکانی برداشت و چایی ریخت. زینب بشقاب درون دستش را کنار گذاشت. گفت: «میگفتید میریختم براتون.»
🍃- نخواستم مزاحمت بشم. فقط اینم بدون که با فخری خانم درباره ازدواج با دخترش سربسته صحبت کردم. نمیخواستم دختر مجردم مجبور بشه تنهایی برا من خواستگاری بره.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: رمیصا
به: خدای عزیزم
سلام نازنین معبودم
شنیده بودم کارگزارنی داری که به وقت لزوم به بندگان کمک می کنند .
از قضا یک کارگزار شیرین زبان 😍 پنج ساله را برایم گمارده ای که با شنیدن الله اکبر اذان ، مثل طوطی فقط یک جمله را تکرار می کند: « نمازتو بخون دیگه » تا وقتی هم که رو به قبله نشوم رهایم نمیکند.
الحمدلله رب العالمین
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌐چگونه از فضای مجازی سالم بیرون برویم؟
🌀برای اینکه در فضای مجازی حل نشویم و از اثرات منفی آن بکاهیم. حتما حتما حتما مطالعه کتب اعتقادی مثل کتب شهید مطهری را در برنامه مطالعاتی روزانهمان قرار بدهیم.
🌸امروز سی و چهارمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند.
#زیارت_عاشورا
#معرفی_کتاب
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_mansuri-[www.Patoghu.com].mp3
4.1M
🌸 بهترین روزها را با یاد امامان آغاز کنیم
💫 صبح را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع میکنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو مینشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#منصوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اشکم
اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسين
مويم ز غصه رشته مهتاب شد حسين
هرجا کنار آب نشستم ز داغ تو
از بس که سوختم جگرم آب شد حسين
#صبح_طلوع
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
💞اگه شوهر شما همچین کاری بکنه چه میکنید؟
🔰 از اردوی مشهد برگشته بود. با اینکه میتوانست خانوادهاش را ببرد ، اما این کار را نکرده بود.
پرسیدم: عبد الله! چرا خانوادهات را نبردی؟
گفت: از وقتی رحمت الله شهید شده، بین خانواده خودم و او فرقی نمیگذارم تا مبادا به دل خانوادهاش خطور کند که اگر رحمت الله زنده بود، ما را میبرد.
خیلی اهل مراعات بود و نکته سنج.
📚کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ص ۶۰
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکس_نوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💞بهترین همسر دنیا باشیم
💖مدافع همسرتان باشید و از همسر خود در گفتار و کردار حمایت کنید. به هیچ کس حتی نزدیکان اجازه ندهید بیدلیل از همسر شما عیبجویی کنند.
#همسرداری
#عکسنوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️میدان مسابقه
💦صدای گریه معصومه ، مثل پتکی بر سرش فرود میآمد. صبح که از خواب بیدار شد وسط پیشانی و دو طرف سرش درد میکرد. بالش را برداشت و محکم به پیشانی و دو طرف سر فشار داد. دیروز حرص زیادی خورده بود. برای اینکه بچهها متوجه نشوند، مجبور شده بود، جلوی خود را بگیرد تا چیزی نگوید. همین خودخوری و آزادنکردن صداهای درونش، خودش را به شکل درد نشان داد.
🌸همسرش مرتضی، مریض شده بود. نرگس هرچه سوپ و آبمیوه میآورد؛ مرتضی مثل بچهها شده و گوش به حرفش نمیداد. خجالت از موی سفیدش نمیکشید. هر وقت مریض میشد، اعصاب او را خط خطی میکرد. نرگس حواسش بود که صدایش را بلند نکند و با خواهش و قربانصدقه به زور سوپ را به او بخوراند تا کمی قوت بگیرد. صبح حالش خیلی بهتر بود. حتّی میتوانست سر کار برود و تبش پایین آمده بود.
🌺نگاهی به اتاق بچهها کرد. به طرف معصومه رفت. گریهاش بریده بریده شده بود. نرگس هر روشی را به کار میبرد؛ ولی قطع نمیشد. روسری گل آبی را برداشت و با آن سرش را محکم بست. نگاهی به ساعت دیواری انداخت که عقربههایش با هم میدان مسابقه تشکیل داده بودند و در حال رسیدن به هم بودند. یک ساعت دیگر مرتضی میآمد و او هنوز کارهایش را انجام نداده و ناهار آماده نکرده بود. مرتضی مردی نبود که ناراحت شود، ولی او از انجام نشدن به موقع کارها به شدت ناراحت بود.
#همسرداری
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte