✍️شکر همسر شایسته
💠«مراسم عقد انجام شد. بعد از مراسم، آقا عبدالله از من خواست تا با من حرف بزند. اولین برخورد زندگی مشترکمان بود. قبل از هر صحبتی از من خواست تا یک مُهر برایش بیاورم. چون روحیه ایشان را می شناختم، از باب شوخی گفتم: «مُهر؟ مُهر برای چی؟ مگر حاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟ »
❇️دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت: «حالا شما یک مُهر بیاورید!» اما من دست بردار نبودم. گفتم: «تا نگویید مُهر را برای چه می خواهید، نمی آورم.» گفت: «می خواهم نماز شکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین همسری به من داده، از او تشکر کنم.» دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو تا جانماز برگشتم».
📚 سیره پیامبرانه شهدا؛ رضا آبیار، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۸۴
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشته_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
😋زندگی شیرین
🍃 برای عذرخواهی همیشه پیشقدم شوید. زندگی خودتان است بیهوده تلخش نکنید.
👈 اگر مدتی از دلخوری بگذرد تبدیل به کینه میشود و راه آشتی کم کم بسته خواهد شد.
#همسرداری
#عکسنوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سوغات مامان
☘خانواده رضا به مشهد رفتند. ماشین میثم و موتور مهدی در حیاط جا خوش کرد. پدر، موقع رفتن، خانه را اول به خدا و بعد به رضا سپرد. رضا از محبوبه خواهش کرد، چند روز بی نظمی در کارش را طاقت بیاورد و با رضا همراه شود. محبوبه هر روز همراه رضا به خانه پدری او میرفت.
🍃 روز آخر محبوبه در خانه پدر رضا موقع شستن ظرفها از خودش پرسید: «محبوبه خانوم، سوغاتی چی میخوای برات بیارن؟»
دست سفیدش را زیر چانه زد. ابروهایش را بالا و پایین کرد: «والله، جونم برات بگه، اصلا توقعی ندارم. هیچی نمیخوام.»
🌸رضا از سرِ کار برگشت. او حرفهای محبوبه را شنید. رضا با چشمهای درشت گشاد شدهاش به او خیره شد: «محبوبه خانوم چی با خودت میگی؟»
🍃محبوبه تند و تند بشقابها را آب کشید و گفت: «هیچی، هیچی...»
🌸لبخندی روی لبان رضا نشست: «مطمئنم مامان برات یه سوغاتی خوب میاره.»
☘رضا و محبوبه با کمک هم برای مسافران ناهار پختند. غذا به موقع حاضر شد. خانواده رضا خسته راه و گرسنه برگشتند. بعد از خوردن غذا، رضا محبوبه را به خانه برگرداند و خودش برای انجام بقیه کارها به خانه پدری برگشت.
🌺پدر، چمدان را وسط اتاق گذاشت. مادر کنار آن روی زمین نشست. یکی یکی خریدها را از آن بیرون آورد. مرضیه دختر کوچک خانواده، نایلونهای کوچک سفید را به دست او داد. مریم، دختر بزرگ خانواده و مسئول خرید سوغات، فقط برای برادرهایش و نوهها خرید کرده بود. سوغات رضا و محبوبه، یک جفت جوراب و زیرپوشی مردانه، یک بسته نبات و بستهای نقل گل محمدی بود.
🍃آخر شب رضا خواست از خانه پدری بیرون برود که با صدای مادر برگشت: «عزیز دلم سوغاتت رو فراموش کردی...»
🌸- نه مادر، الان دیر وقته حتما محبوبه خوابه. میخوام وقتی ببرم که بیدار باشه.
☘افکار مختلف مثل خوره به جان رضا افتاد: «اگه به محبوبه بگم فقط به بچهها سوغاتی دادن چه حالی میشه؟ غصه نمیخوره؟ نمیشکنه؟ حس نمیکنه بعد پونزده سال بچهدار نشدن با این کار تحقیرش کردن؟ از خانوادهام کینه تو دلش نمیره؟ نه من نمیذارم ....»
🌺 روز بعد رضا به بازار رفت. قواره چادر رنگی زیبایی خرید. نایلون سوغات را از مادر گرفت. از او خداحافظی کرد تا سوغات را به محبوبه برساند. چادر را درون نایلون سوغات گذاشت. چشمان محبوبه با دیدن پارچه چادری گرد شد. از رضا تشکر کرد.
🍃رضا کنار او نشست: «فقط یادت باشه مامان گفته اصلا به هیچ کس نگی این چادری رو برات خریده. تازه گفته نیاز به تشکرم نداره. اونقدر تو این مدت به خاطر اونا اذیت شدی که این در قبالش هیچه.»
#داستان
#همسرداری
#به_قلم_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: صدف
به: منجی عالم بشریت
سلام آقا جان
به این فکر می کنم که چقدر در مطیع امرتان بودن موفق هستیم؟ مطیع امر شما بودن آیا به معنای اطاعت از رهبرمان نیست؟ چرا شما را نمی خواهیم؟ مگر نه این است که شما عدالت پرور هستی؟ مگر نه این است که شما حامی فقرا هستی؟ مگر نه این است که بیشتر افراد جامعه را مستضعفین تشکیل میدهند؟ پس چرا ما آنطور که باید طالب شما نیستیم؟
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️خورشید ایران زمین
✨سلام صبحت بخیر خورشید ایران زمین
تابش پر نور خورشید ضریحت هر صبح بر تن کشورمان، عشق میبارد و مهربانی.
🌼سلام خورشید هشتم
السلام علیک یا غریب الغرباء
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پیامد آزردن فرزند
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
فرزند دو سالهام ـ که اکنون حدود چهل سال دارد ـ در منزل ادرار کرده بود و مادرش چنان او را زده بود که نزدیک بود نفس بچه بند بیاید. خانم پس از یک ساعت تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز، شصت تومان پول نسخه و داروی او شد؛ ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد. مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود.
شب هنگام جناب شیخ رجبعلی خیاط را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم. همسرم نیز در ماشین بود. جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچههاست، تب کرده، دکتر هم بردیم، ولی تب او قطع نمیشود.
شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود: «بچه را که آن طور نمیزنند. استغفار کن؛ از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر؛ خوب میشوی.» چنین کردیم، تب همسرم قطع شد.
📚کیمیای محبت، ص۱۳۸
#سیره_بزرگان
#ارتباط_با_فرزندان
#شیخ_رجبعلی_خیاط
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔰مراقب باشيد تنبيه كردن زياد، اثرات منفی به دنبال دارد:
✅اثرات تنبيه در كودكان
١) رنجش: اين منصفانه نيست. من ديگر به آدمها اعتماد ندارم
٢) انتقام: امروز قدرت دست آنهاست، فردا تلافی میكنم
٣) طغيان: از اين به بعد همين كار را تكرار میكنم تا ثابت كنم قرار نيست به ميل آنها رفتار كنم
٤) رفتار پنهانی: كاری میكنم دفعه بعد نتوانند مچ من را بگيرند
٥) پايين آمدن حرمت نفس: من آدم بدی هستم
➖ تنبيه تنها زماني موثر است كه تنبيه مورد قبول باشد و كار فرزندمان بد و خطرناك باشد و ما مطمئن باشيم تنبيه كردن را تنها به دليل عصبانيت يا خستگي اعمال نميكنيم بلكه از روي منطق و مهرباني آنرا اعمال میكنيم.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍اسباب بازی
🗾 روی پله، ابتدای شبستان مسجد نشست. دستانِ سردش را بین پاهایش گذاشت تا گرم شوند. کلاه بافتنی را از سرش برداشت و به کنارش پرت کرد. مادر ابتدای بازار به او گفت : « حامد حواست باشه گُم نشی، بازار شلوغه »
امّا پسر بازیگوشی چون حامد، مگر میتوانست آرام بگیرد. مخصوصاً وقتی به مغازه اسباب بازی فروشی میرسید، تمام هوش و حواسش به سمت آنجا میرفت.
🌸مادر کنار مغازه اسباب فروشی ایستاد. داخل مغازه کناری آن شد. حامد از خوشحالی بال درآورد و به سوی اسباب بازیها رفت. در خیال خود، هر لحظه با یکی از آنها بازی میکرد. بعد از مدتی که حواسش جمع شد، دیگر اثری از مادر ندید.
نگرانی به دلش چنگ زد. پسر غُدی بود و نمیگذاشت دیگران اشک چشمانش را ببینند.
فکری به ذهنش رسید. مادرش گفته بود بعد از خرید، برای خواندن نمازِ ظهر، به مسجد کنار بازار میرویم.
🌱صدای اذان به گوشش رسید، با این فکر که مادر الان به مسجد میآید و او را دعوا میکند، لب هایش را ورچید و غصّه خورد. چند مرتبه طول بازار را راه رفت و پاهایش درد میکرد.
🌺صدای چند زن که در حال آرام کردن یکی بودند، به گوشش رسید. سرش را بالا گرفت. مادرش را در حال ناله کردن و اشک ریختن دید.
از روی پله برخاست تا به سمت مادر رود، یکدفعه از ترس دعواشدن پاهایش سست شد و بی حرکت سر جایش ماند.
☘ همزمان نگاه مادر به او اُفتاد، نگاه او هم به نگاه مادر گره خورد. مادر اخمهایش را درهم کرد و به سمتش پا تند کرد. دستش را برای کتک زدن بالا بُرد؛ ولی در همان لحظه به یاد مهربانی فاطمه خانم همسایه دیوار به دیوارشان ، با فرزندانش اُفتاد.
دستهایی که به طرف بالا آمد تا کتکی باشد بر جان نحیف پسرش، مثل بال دو کبوتر از هم باز شدند. حامد قطره اشکی که از گوشه چشمش، بیرون آمده بود را با پشت آستین خود پاک کرد. خودش را در بغل مادر رها کرد. « مامان من و ببخش، قول میدم دیگه به حرفت گوش کنم. »
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: میرآفتاب
به: یگانه هستی بخش
✨الهی و ربی من لی غیرک
به جز تو هیچ کس را ندارم
پناهم، تکیه گاهم، همه تویی.
پروردگار من ❤️❤️
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
✍ سعادت
🍁در این صبح پاییزی
دلتان شاد و پُر امید
چشمانتان روشن و پُر نور
🌸روزگارتان گسترده از رحمت
زندگیتان در رضایت
☘امروزتان بهتر از دیروز
صبحتان به خیر و سلامتی
عاقبتتان ختم به خیر و سعادت
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨از هیچ کس توقع نداشته باش
🌱مراقب بودند که مبادا زحمتشان بر دوش کسی بیفتد. از هیچ کس، حتی فرزندان خود توقع هیچ نوع کاری را نداشتند و اگر کوچک ترین کاری برایشان انجام می دادیم، خیلی تشکر می کردند و می گفتند: «ما همیشه مزاحمت برای دیگران ایجاد می کنیم.»
📚گوهری ناشناخته، ص۳۷؛ در احوالات آیت الله میرزا علی فلسفی، به نقل از فرزندش.
#سیره_علما
#آیتالله_فلسفی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 نیکوکارترین افراد
✅ وجود پدر و مادر برای فرزند، بالاترین و برترین نعمت الهی است.
🔘 قدر و ارزش وجودی والدین را کسانی بهتر درک میکنند که خدای نکرده آنان را از دست دادهاند.
🔘 امّا این نکته را باید توجه داشت که حتّی اگر آن عزیزان در قید حیات نیستند؛ ولی راه خدمت به آنها بسته نیست، تاجایی که اگر آنها را فراموش نکنیم و خیرات و مبرّات برای آنها پیش بفرستیم جزو نیکو کارترین افراد شمرده میشویم.(۱)
✅ پس حواسمان به نیکی کردن به پدر و مادر در هر دو زمان حیات و ممات باشد.
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🔹(۱) رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«سید الابرار یوم القیامة رجل برّ والدیه بعد موتهما؛ در روز قیامت، نیکوکارترین افراد کسی است که پس از مرگ والدین، برای آنان خیرات و مبرّات را انجام دهد و آنان را فراموش نکند.»
📚 بحارالانوار، ج۷۱، ص۸۶،ح۱۰۰
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte