✨خونه بزرگ داری یا کوچیک؟
🌱عباس یک روز آمد خانه و گفت: باید خانه مان را عوض کنیم. یکی از پرسنل نیروی هوایی را دیده بود که با هشت تا بچه در یک خانه دو اتاقه زندگی می کرد و ما دو بچه داشتیم با خانه بزرگ.
آدرس را داده بود به آن آقا و رفته بود. طرف وقتی فهمید که خانه خانه فرمانده پایگاه است، زیر بار نمی رفت. با اصرار عباس تسلیم شد.
📚آسمان؛ بابائی به روایت هسر شهید، نویسنده: علی مرج، ناشر: روایت فتح، تاریخ چاپ: ۱۳۹۱- سیزدهم؛ ص۳۰
#سیره_شهدا
#شهید_بابایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 اصل و ریشه
✅ فرزندان در همه حال، وظیفه دارند به پدر و مادر خود احترام بگذارند؛ حتّی اگر از ناحیه آنها بی احترامی ببیند.
🔘همواره باید از والدین اطاعت کرد.
🔘تنها در زمانی اطاعت از پدر و مادر جایز نیست، که فرزند را وادار به کار حرامی کنند و یا از واجبی نهی کنند؛ چراکه اطاعت خداوند بر اطاعت همه کس مقدم هست.
🔘والدین بر فرزندان حقی دارند.
حق پدر این است که بدانی او اصل و ریشه توست؛ چون با نبود او تو هم نبودی. هر وقت موفقیتی و ویژگی خاصی و خوبی در خود دیدی، باید بدانی اصل آن متعلق به پدر هست. آنوقت خدا را شکر کن و از پدر قدردانی کن(۱)
📚 (۱) من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۳۷۶
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️باند تبهکاران
☘کامران در حالی که ناخن دستهایش را می جوید به میز روبرویش خیره شد، به همان عکسهایی که برایش ارسال کرده بودند. دست و پایش لرزید و کاسه چشمانش مثل خون قرمز شد. صدای خس خس نفس های به شماره افتاده اش شنیده میشد. آن گروه تبهکار اسناد طبقه بندی شده مهم و حیاتی سازمان اداره کل بودجه کشور را از کامران خواستهاند. تهدید کردند در صورتی که تن به خواسته آنها ندهد، اسناد رشوهخواری او را در فضای مجازی پخش میکنند. کامران به فکر فرو رفت: « عکسها و فیلمها را چه کسی گرفته و دست آنها چه میکند؟! »
✨آبروی چندسالهاش در خطر بود. از صحبتهای سردسته آن گروه متوجه میشود یک باند بینالمللی و خطرناک هستند و با کسی شوخی ندارند.
🍃پسرش وارد خانه شد . برای رهایی از ترس و تنهایی، فکر و خیال تصمیم گرفت با پسرش صحبت کند. روی مبل کنار داوود نشست.
نگاهی به ساعت چرمی پشت دستش میکند. فقط دو ساعت به پایان مهلتش مانده بود. تپش قلبش بالا رفت. دوباره دلهره به جانش ریخته شده بود . چارهای نداشت باید با یکی حرف میزد تا کمی آرام شود و شاید راهی پیدا کند.
🌺خجالت میکشید از اینکه داوود بفهمد پدرش با تصویری که از او ساخته فرسنگها فاصله دارد. دل یک دل کرد. ماجرا را به او گفت.
🌸داوود با شنیدن ماجرا چیزی به روی خود نیاورد و گفت: «بابا نگران نباش. برادر دوستم جایی کار میکنه که با همین گروهها سروکار داره. بهش میگم کمکمون کنه. »
☘کامران با نگرانی به او گفت : «میترسم بلایی سر تو و مامانت بیارن. »
🌺داوود لبخند زد : «نه بابا مگه شهر هرته ! » آرامش داوود به او هم منتقل شد. داوود بعد از تماس با برادر دوستش ، او با یک تیم حرفهای به خانه شان آمد و اسناد جعلی را به او داد تا به تبهکاران بدهد.
🍃میان ساختمان سیاه و نیمه مخروبه بیرون شهر، تبهکاران را ملاقات کرد. سردسته تبهکاران نگاهی به اوراق انداخت. اسناد به صورت حرفهای جعل شده و با اصل آن مو نمیزدند. پلیس ساختمان را به محاصره در آورد و از پشت سر، محافظانِ باند تبهکار را غافلگیر کردند. وارد ساختمانِ نیمهکاره شدند. فرمانده اعلام کرد :« شما در محاصرهاید، راه فراری ندارین بدون هیچ مقاومتی اسلحههای خودتون رو زمین بذارید و تسلیم شید.»
🌸سردسته تبهکاران اسلحهاش را به سمت کامران نشانه گرفت؛ اما از پشت سر توسط یکی از مأموران نقش زمین شد.
☘با دستگیری سردسته ، بقیه گروه خود را تسلیم کردند. کامران از ساختمان مخروبه خارج شد، باورش نمیشد که زنده است. با دیدن داوود در آنجا اشک در چشمانش حلقه زد. او را در آغوش گرفت.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲بیایید با هم دعا بخوانیم
🔹اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
🔸خدایا ، در این لحظه و در تمام لحظات ،سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر و راهنما و دیدبان ولىّات ،حضرت حجّة بن الحسن ،که درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد ،باش، تا او را به صورتى که خوشایند اوست ،و همه از او فرمانبرى مىنمایند ،ساکن زمین گردانیده ،و مدّت زمان طولانى در آن بهرهمند سازى
#کلیپ
#تولیدی_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مستغرق فی الله
نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را
ای که آرامش هر روز و شب مولایی
ای که مُستَغرَقِ فِی الله تو را خوانده حسین
مدح تو بس که تو بانو، نوه ی زهرایی
ای سراپای تو یادآور زهرای بتول
اثر نُطق تو بر کون و مکان غالب بود
همچو زینب ز لب ات نُطق علی می ریزد
نطق تو تیغ علی بن ابی طالب بود
آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی
همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی
بر روی ناقه ی عریان به کنار اُسَرا
تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی
لیک ای راحتِ جان و تن ارباب، حسین
به فدای دلِ پُر غصه و احساسی تو
روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت
عالَمی دیده دل و دیده ی عباسی تو
از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات
رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت
آری آری که علمدار حرم رفت که رفت
از بر علقمه سقّا به حرم بازنگشت
✒️ناصر شهریاری
🏴وفات حضرت سکینه سلاماللهعلیها تسلیت
#وفات_حضرت_سکینه سلاماللهعلیها
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️شکر همسر شایسته
💠«مراسم عقد انجام شد. بعد از مراسم، آقا عبدالله از من خواست تا با من حرف بزند. اولین برخورد زندگی مشترکمان بود. قبل از هر صحبتی از من خواست تا یک مُهر برایش بیاورم. چون روحیه ایشان را می شناختم، از باب شوخی گفتم: «مُهر؟ مُهر برای چی؟ مگر حاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟ »
❇️دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت: «حالا شما یک مُهر بیاورید!» اما من دست بردار نبودم. گفتم: «تا نگویید مُهر را برای چه می خواهید، نمی آورم.» گفت: «می خواهم نماز شکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین همسری به من داده، از او تشکر کنم.» دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو تا جانماز برگشتم».
📚 سیره پیامبرانه شهدا؛ رضا آبیار، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ص۸۴
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشته_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
😋زندگی شیرین
🍃 برای عذرخواهی همیشه پیشقدم شوید. زندگی خودتان است بیهوده تلخش نکنید.
👈 اگر مدتی از دلخوری بگذرد تبدیل به کینه میشود و راه آشتی کم کم بسته خواهد شد.
#همسرداری
#عکسنوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سوغات مامان
☘خانواده رضا به مشهد رفتند. ماشین میثم و موتور مهدی در حیاط جا خوش کرد. پدر، موقع رفتن، خانه را اول به خدا و بعد به رضا سپرد. رضا از محبوبه خواهش کرد، چند روز بی نظمی در کارش را طاقت بیاورد و با رضا همراه شود. محبوبه هر روز همراه رضا به خانه پدری او میرفت.
🍃 روز آخر محبوبه در خانه پدر رضا موقع شستن ظرفها از خودش پرسید: «محبوبه خانوم، سوغاتی چی میخوای برات بیارن؟»
دست سفیدش را زیر چانه زد. ابروهایش را بالا و پایین کرد: «والله، جونم برات بگه، اصلا توقعی ندارم. هیچی نمیخوام.»
🌸رضا از سرِ کار برگشت. او حرفهای محبوبه را شنید. رضا با چشمهای درشت گشاد شدهاش به او خیره شد: «محبوبه خانوم چی با خودت میگی؟»
🍃محبوبه تند و تند بشقابها را آب کشید و گفت: «هیچی، هیچی...»
🌸لبخندی روی لبان رضا نشست: «مطمئنم مامان برات یه سوغاتی خوب میاره.»
☘رضا و محبوبه با کمک هم برای مسافران ناهار پختند. غذا به موقع حاضر شد. خانواده رضا خسته راه و گرسنه برگشتند. بعد از خوردن غذا، رضا محبوبه را به خانه برگرداند و خودش برای انجام بقیه کارها به خانه پدری برگشت.
🌺پدر، چمدان را وسط اتاق گذاشت. مادر کنار آن روی زمین نشست. یکی یکی خریدها را از آن بیرون آورد. مرضیه دختر کوچک خانواده، نایلونهای کوچک سفید را به دست او داد. مریم، دختر بزرگ خانواده و مسئول خرید سوغات، فقط برای برادرهایش و نوهها خرید کرده بود. سوغات رضا و محبوبه، یک جفت جوراب و زیرپوشی مردانه، یک بسته نبات و بستهای نقل گل محمدی بود.
🍃آخر شب رضا خواست از خانه پدری بیرون برود که با صدای مادر برگشت: «عزیز دلم سوغاتت رو فراموش کردی...»
🌸- نه مادر، الان دیر وقته حتما محبوبه خوابه. میخوام وقتی ببرم که بیدار باشه.
☘افکار مختلف مثل خوره به جان رضا افتاد: «اگه به محبوبه بگم فقط به بچهها سوغاتی دادن چه حالی میشه؟ غصه نمیخوره؟ نمیشکنه؟ حس نمیکنه بعد پونزده سال بچهدار نشدن با این کار تحقیرش کردن؟ از خانوادهام کینه تو دلش نمیره؟ نه من نمیذارم ....»
🌺 روز بعد رضا به بازار رفت. قواره چادر رنگی زیبایی خرید. نایلون سوغات را از مادر گرفت. از او خداحافظی کرد تا سوغات را به محبوبه برساند. چادر را درون نایلون سوغات گذاشت. چشمان محبوبه با دیدن پارچه چادری گرد شد. از رضا تشکر کرد.
🍃رضا کنار او نشست: «فقط یادت باشه مامان گفته اصلا به هیچ کس نگی این چادری رو برات خریده. تازه گفته نیاز به تشکرم نداره. اونقدر تو این مدت به خاطر اونا اذیت شدی که این در قبالش هیچه.»
#داستان
#همسرداری
#به_قلم_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم
از: صدف
به: منجی عالم بشریت
سلام آقا جان
به این فکر می کنم که چقدر در مطیع امرتان بودن موفق هستیم؟ مطیع امر شما بودن آیا به معنای اطاعت از رهبرمان نیست؟ چرا شما را نمی خواهیم؟ مگر نه این است که شما عدالت پرور هستی؟ مگر نه این است که شما حامی فقرا هستی؟ مگر نه این است که بیشتر افراد جامعه را مستضعفین تشکیل میدهند؟ پس چرا ما آنطور که باید طالب شما نیستیم؟
🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحنا له الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
☀️خورشید ایران زمین
✨سلام صبحت بخیر خورشید ایران زمین
تابش پر نور خورشید ضریحت هر صبح بر تن کشورمان، عشق میبارد و مهربانی.
🌼سلام خورشید هشتم
السلام علیک یا غریب الغرباء
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پیامد آزردن فرزند
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
فرزند دو سالهام ـ که اکنون حدود چهل سال دارد ـ در منزل ادرار کرده بود و مادرش چنان او را زده بود که نزدیک بود نفس بچه بند بیاید. خانم پس از یک ساعت تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز، شصت تومان پول نسخه و داروی او شد؛ ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد. مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود.
شب هنگام جناب شیخ رجبعلی خیاط را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم. همسرم نیز در ماشین بود. جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچههاست، تب کرده، دکتر هم بردیم، ولی تب او قطع نمیشود.
شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود: «بچه را که آن طور نمیزنند. استغفار کن؛ از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر؛ خوب میشوی.» چنین کردیم، تب همسرم قطع شد.
📚کیمیای محبت، ص۱۳۸
#سیره_بزرگان
#ارتباط_با_فرزندان
#شیخ_رجبعلی_خیاط
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔰مراقب باشيد تنبيه كردن زياد، اثرات منفی به دنبال دارد:
✅اثرات تنبيه در كودكان
١) رنجش: اين منصفانه نيست. من ديگر به آدمها اعتماد ندارم
٢) انتقام: امروز قدرت دست آنهاست، فردا تلافی میكنم
٣) طغيان: از اين به بعد همين كار را تكرار میكنم تا ثابت كنم قرار نيست به ميل آنها رفتار كنم
٤) رفتار پنهانی: كاری میكنم دفعه بعد نتوانند مچ من را بگيرند
٥) پايين آمدن حرمت نفس: من آدم بدی هستم
➖ تنبيه تنها زماني موثر است كه تنبيه مورد قبول باشد و كار فرزندمان بد و خطرناك باشد و ما مطمئن باشيم تنبيه كردن را تنها به دليل عصبانيت يا خستگي اعمال نميكنيم بلكه از روي منطق و مهرباني آنرا اعمال میكنيم.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte