eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.3هزار دنبال‌کننده
448 عکس
29 ویدیو
0 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش ابتدایی روایت «پیچیده در روزنامه» نوشتهٔ از مدرسه رفتن خواهر و برادر بزرگ‌ترم شروع شد. هر صبح دو تایی بیدار می‌شدند، با هم صبحانه‌ می‌خوردند، با هم از خانه‌ می‌زدند بیرون، برمی‌گشتند. همهمهٔ لباس پوشیدن و حاضر شدن‌شان خواب از سرم‌ می‌پراند.‌ می‌نشستم توی رختخوابم و مات ساعت‌ می‌ماندم. مات اتاقی که از حجم بودن‌شان خالی شده بود. من بودم و سه تا رختخواب به‌هم‌ریخته، پیژامه‌ها‌یی که مثل آکاردئون خسته‌ای روی زمین ولو شده و دو کمد چوبی بزرگ که مثل رفیقی خلاف چشمک‌ می‌زدند و برایم آغوش باز‌ می‌کردند. تا مامان توی زیرزمین که هم‌زمان آشپزخانه هم بود، بساط ناهار را بار بگذارد، من از سر حوصله با کلیدهای کوچک برنجی پا به دنیای خواهر و برادرم‌ می‌گذاشتم. کتاب‌های نجوم و ستاره‌بازی محمد را‌ می‌زدم کنار و تنها کتاب داستانی‌اش را بیرون‌ می‌کشیدم. کی آن وقت‌ها رولد دال را‌ می‌شناخت؟ کتاب انگشت جادویی آن سال‌ها نقاشی‌هایش کاملاً رئال بود. بعدها توی تجدید چاپ با سبک دیگری تصویرگری شد و از حجم ترسناک بودنش کم شد. صفحه به صفحه با دقت تماشایش‌ می‌کردم. جزئیات بال‌های پسرک، چهره‌های گودافتادهٔ اعضای خانواده‌اش، مرغابی‌ها‌. بعد با همان دقت همه چیز را سر جایش‌ می‌گذاشتم. قبل از بستن در کمد، عکس فوتبالیست‌ها را نگاه‌ می‌کردم که دانه به دانه از روزنامه‌های ورزشی برش خورده بودند و چسبیده بودند روی قسمت داخلی در کمد. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine