eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.5هزار دنبال‌کننده
660 عکس
55 ویدیو
1 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش ابتدایی داستان «جایگاه وصال» نوشتهٔ کتفم را چنگ می‌زنم و می‌مالم. درد مثل هزارپا توی رگم می‌لولد. تا سرانگشت‌هایم زُق‌زُق می‌زند‌. تیغۀ دست را ساطوری می‌کشم روی ساعدم و می‌خورد به زخم روی مچم. می‌سوزد. دلم مالش می‌رود. خش‌خش جاروی مش‌رحیم، بوی دست‌های جاوید را با خودش می‌آورد. از توی ساک، بستۀ ساقه‌طلایی را بیرون می‌آورم. یک بيسکويت نصف می‌کنم و فرو می‌کنم توی دهانم. جاوید ساقه‌طلایی دوست داشت. شب‌ها که چایی می‌ریختم، همۀ چراغ‌ها را خاموش می‌کرد و پرده را کنار می‌زد تا نور ماه بیفتد وسط‌ ها‌ل. چهار پنج تا بيسکويت می‌گذاشت توی پیش‌دستی و می‌‌آمد کنارم‌. هیکلش را ول می‌داد روی کاناپه و صدای فیس مبل را درمی‌آورد. یک دانه بيسکويت را نصف می‌کرد و جلوی دهانم می‌گرفت. از بوی بنزین دستش، سرم را پس می‌کشیدم. «نمی‌خورم جاوید. می‌چسبه بیخ گلوم. یکی از اون دانمارکی دارچینیا بده بهم.» سر بيسکويت را فرو می‌برد توی چای و می‌کرد توی دهانم. تکۀ خشک تهش را می‌چپاند توی دهان خودش و سبیلش را با دست می‌تکاند. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
بخش ابتدایی روایت «کوره» نوشتهٔ دست می‌مالم به سر زانوی شلوارم. خیس می‌شود. بوی خون می‌رود توی دماغم. مامان می‌زند روی دستم: «خو نکُ ای‌جوری. نِجِس‌کاری می‌شه.» صدایی شبیه صدای دایی مش‌صادق از پشت سر می‌گوید: «حیوونی بد افتاد.» «نچ‌نچی» از کنارم دور می‌شود. سر زانوی شلوار را توی مشتم مچاله می‌کنم. کش می‌آید‌ و می‌سوزد. پوست زانویم ور آمده. مثل وقت‌هایی که مرتضی کف دستم چسب مایع خنک می‌ریخت تا خشک شود و بکنمش. مامان دست می‌اندازد زیر بغلم و بلندم می‌کند: «جودبازی درنیار. باکی‌ت نشده. پوشو.» بازویم تق صدا می‌کند. بوی عرق کف دستش، می‌گیرد به آستین ژاکتم. دستم را می‌گذارد توی جیب کاپشن خودش: «بده من دساتو بیذارم ای تو یخ نزنی. سکینه‌عبدل گفت ای کافشنو شمعی‌ان، خوب گرمن.» دستش زبر و گرم است. مثل وقت‌هایی که یک اسکاچ می‌داد بهم و می‌گفت: «ایو ببین‌. ای زبره.» با نوک انگشت‌هایم، پوسته‌های بیرون‌زدۀ پشت دستش را حس می‌کنم. دستم که می‌خورد به پارچهٔ به قول خودش شمعی، لرز می‌افتد به تنم. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
مدامِ سه، با موضوع «جنگ» منتشر شد. با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا): فروش ویژهٔ مدام از دو روز دیگر در سایت مدام آغاز می‌شود. این شماره با افزایش صد صفحه‌ای در سیصد و چهل و چهار صفحه تقدیم مخاطبان خواهد شد. ✌️ از نوزدهم آذر تا شب یلدا می‌توانید شماره سوم را با بیست درصد تخفیف به همراه تهیه کنید. به زودی تصویر هدیه ویژه را منتشر خواهیم کرد. 😎 مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
بخشی از داستان «در دست‌های من جان بده» نوشتهٔ گفت: «عین مال بابا بشه‌ ها. یه جوری بدوز وقتی می‌پوشمش، اینجاهام تپلی بشه. که جبهه رام بدن، برم پیش بابا.» بازوهای چوب‌کبریتی‌اش را نشان داد، مشت‌ها را به شانه‌ها نزدیک کرد و فیگور گرفت. 📷عکس از: مهری رحیم‌زاده مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
🟢 بخشی از داستان «دندان، خداست» نوشتۀ در 📍برای پیوستن به جمع مشترکین مدام، از طریق لینک زیر اقدام کنید: https://survey.porsline.ir/s/KM5LYxSc مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine