eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.5هزار دنبال‌کننده
657 عکس
55 ویدیو
1 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
دورهمی و رونمایی مجلهٔ مدام مدام یک: کتاب با حضور به صرف داستان و موسیقی یک‌شنبه دهم تیرماه شهرکتاب مرکزی ساعت ۵ تا ۷ عصر مشتاق دیدار همهٔ شما هستیم و دیدهٔ ما، میزبان قدم‌های شماست. منتظرتان هستیم ❤️✌️ مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
بخش ابتدایی داستان «کتاب قصهٔ مادربزرگ» نوشتهٔ باید اول خط سوار شوند و آخر خط پیاده. این را بابا می‌گوید. بعد روی دو تا از صندلی‌ها می‌نشینند. اتوبوس خلوت است و بوی کُتلت و گوجه‌فرنگی می‌دهد. او مثل همۀ وقت‌هایی که چیزی فکرش را مشغول کرده، دلش می‌خواهد بیرون را تماشا کند. تصویر دختربچه‌ای که پشت سرشان، کنار مادرش نشسته و ساندویچ کُتلت و گوجه می‌خورد افتاده توی شیشه. می‌خواهد به اولین ‌باری فکر ‌کند که کتابخانۀ مینا را دید. دلش کتلت می‌خواهد، منتها با خیارشور. اتوبوس که راه می‌افتد، می‌گوید گرسنه است. بابا می‌پرسد «سردت نیست؟» سردش است. خودش را بیشتر به بابا نزدیک می‌کند تا گرمای اورکت یشمی بابا بگیرد به جانش. آن روز هم سرد بود و مثل امروز روی درخت‌ها پر از گل‌های ریز صورتی و سفید. به نظرش مینا زیبا بود. صدایش زنگ قشنگی داشت. خانه‌اش‌ بزرگ بود و جای دیوار، پنجره‌های بلند و روشن داشت. وقتی بابا مشغول پاک کردن لکه‌های باران و مدفوع کفترها از روی شیشه‌ها بود، مینا برایش یک پیاله شیرکاکائوی گرم با یک تکۀ بزرگ کیک سیب آورد. بعد از روی کتاب‌ِ سنگینی قصه‌ای برایش تعریف کرد. کتاب کاغذهایی به رنگ زرد مایل به قهوه‌ای داشت و بوی خوبی می‌داد. قصۀ دختر کر و لالی که تنها همدمش یک عروسک پارچه‌ای زشت و کهنه‌ بود با صدای مینا برای همیشه در خاطرش ماند. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine