eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
برای وقت بگذاريد،☺️ زيرا موسيقی قلب شماست. براي کردن وقت بگذاريد،😭 زيرا نشانه يک قلب بزرگ است. براي خواندن وقت بگذاريد،📚 زيرا منبع کسب دانش است. براي پردازی وقت بگذاريد، زيرا سرچشمه شادی است. برای کردن وقت بگذاريد،🤔 زيرا کليد موفقيت است. برای بازی کردن وقت بگذاريد.👶 زيرا ياد آور شادابی دوران کودکی است. برای کردن وقت بگذاريد،👂 زيرا نيروی هوش است. برای کردن وقت بگذاريد زيرا زمان به سرعت میگذرد و هرگز باز نمیگردد. مأموريت ما در زندگی بدون مشکل زيستن نيست، با است.😊💪 ❤️🍃باما همراه باشید در کانال مجردان انقلابی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌🌸🍃 @Mojaradan
سید بحرالعلوم به قصد به سامرا تنها به راه افتاد. در راه راجع به این مسأله که گریه ی بر حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد ، بعد پرسید:« سید درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه ای؟ اگر علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم؟» سید بحرالعلوم عرض کرد:«در این باره فکر می کنم که چطور می شود تعالی این همه ثواب به و گریه کنندگان حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در زیارت بر می دارند ثواب حج و یک عمره در نامه ی عمل شان می نویسند و برای یک ی اشک، تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟» آن سوار عرب فرمود:« نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. به همراه درباریان خود به شکار می رفت در از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و گرسنه شد. خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، را با پسرش دید آنها در گوشه ی خیمه# بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز خود را می گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد ، اگر من بخواهم میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم عملی باید انجام بدهم؟ یکی از گفت:به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از بود گفت:صد گوسفند و صد اشرفی بدهید. یکی دیگر گفت: مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت:هرچه کم است؛ زیرا اگر سلطنت و# تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام ، چون آنها چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا به سر شود.» بعد سوار عرب به سیّد فرمود:«حالا جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهداء علیه السلام هر از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن این همه اجر و ثواب بدهد نباید# تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به علیه السلام بدهد پس هرکاری که می تواند آن را انجام می دهد ؛ یعنی با نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوّار و کنندگان آن حضرت هم عنایت می کند، در عین حال اینها را کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.» وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از سید بحرالعلوم غیب شد. 📚منبع:ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا ص 126 و 127 🆔 @mojaradan
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴خواندن عاشورا و ترّحم حضرت عزرائیل و بهترین حالات و مقامات در برزخ❗️ 🍃در شب 26 ماه صفر 1236 در اشرف در خواب حضرت عزرائيل ملك الموت(ع) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مي آيي؟  فرمود: از مي آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم. گفتم: او در برزخ در چه حال است؟  فرمود: در حالات و در بهترين باغ‌هاي عالم برزخ و هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مي‌برند.! گفتم: براي عملي از اعمال به چنين مقامي رسيده است؟   آيا براي علمي و تدريس و تربيت شاگردان؟ فرمود: نه! گفتم: آيا براي جماعت و رساندن احكام دين به مردم؟ فرمود: نه! گفتم: پس براي چه؟ فرمود: براي (مرحوم ميرزاي محلاتي سال آخر عمرش زيارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزي كه بيماري يا كه داشت و نمي توانست بخواند نايب مي‌گرفته است). چون شيخ از خواب بيدار مي شود فردا به آية اللّه ميرزا محمّد تقي شيرازي مي رود و خواب خود را براي ايشان نقل مي كند.  مرحوم ميرزا تقي مي كند و از ايشان سبب گريه را مي پرسند؟ مي‌فرمايد: محلاتي از دنيا رفت و استوانه فقه بود، به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست! ميرزا فرمود: بلي است اما خواب شيخ مشكور است نه افراد عادي، فرداي آنروز فوت ميرزاي محلاتي از شيراز رؤياي شيخ مرحوم آشكار مي‌گردد. 📗ترجمه كامل الزيارات ص 446 @mojaradan
هیچ دانستی گیلاس ها برای کردن نیازی به توجه تو ندارند؟!! همان طور که همه ی ها همان طور که تمام جانوران! اصلا بودن یا تو به کجای جهان بر میخورد؟! باور کن کجا! دنیا به کارش ادامه میدهد. پس چرا همه چیز را گرفته ای؟! بدبختی ما از همین جدی گرفتن ها شروع میشود! تمام شاد نبودن ها و کارانه زندگی کردن ها همین جدی گرفتن هاست. و حالا زندگی ات را پول در اختیار میگیرد. حالا دیگر جای را با آرامش عوض نمیکنی. دیگر جرات نمیکنی بدون چینی به مسافرت بروی! دیگر جرات نداری شلوغ شهری را با زندگی در تعویض کنی. دیگر جرات قدم زدن باران را نداری. خندیدن به بازی گوشی های کودکانه در اتوبوس. جرات کردن تو جرات شدن را هم نخواهی داشت. یک سر به خاطرات اگر بزنی میفهمی که هیچ چیز این زندگی جدی نیست. @mojaradan
🏴🖤🏴 خدایا شکر تورا به جا بیاورم که شکر تو کثیر و ما ضعیف است برای به جا آوردن شکرت... خدایا! شکر کدام یک از هایت را به جا آوریم، نعمت بودن در جمع محبان، و اولیائت یا نعمت لباس جهاد به تن کردن را! ("چقدر شگفت انگیز بود حضور دیروز و امروز! همه لباس رزم پوشیده، آماده و انتقام...") به شما عزیز و گرانقدر و مظلوم و حماسه ساز، شهادت عزیزترین کسان تان، دوستانتان، برادرانتان، و شهادت کارانتان، شهدایی که در کوران جنگ، آب سردی بودند بر های آتش جنگ، فریاد رسی بودند بر همه گرفتاران دشمن، مددکاری بودند برای همه ، نوری بودند برای تاریکی جمع ما، امیدی بودند برای همه مظلومان، بودند برای دین خدا، مرهمی بودند بر همه زخم ها، سرپرستی بودند بر همه یتیمان...😔 خدایا! تو که قلبم می سوزد! خدایا! تو شاهدی که از کمرهایمان تا شده است! به همه مردم بگویید، به مادران شهدا، به شهدا، به اسیران و به مفقودین و به حزب اللّه بگویید که خدمتکاران، ، حسین وار جنگیدند که پیشکسوت نبرد بودند. به آنها بگویید که نگران نباشید که جمعی که در بود، مسافر بودند و به قافله پیوستند و به آنها بگویید و پیام ببرید که آنها در دعاهایشان شاید یک یا دو خواسته دنیایی داشتند. به خدا قسم! همه آنها با می خواستند که، خدایا! ما بهشت را بر این دنیا ترجیح می دهیم. 🔵که ما این باشیم که برویم و این ملت از پیروزی و فتحی که به دست می آید، خندان باشند. می گفتند ما برویم و من نباشیم که ، خدای ناکرده نگران و ناراحت باشد.# آرزوی دنیوی شان این بود که ملت ایران شاد و خندان باشد... ⭕این خونها، خونبهای بسیار گرانقدری ست. که حاصل شد و زمینه ای که بازکرده، برابری میکند با تمام سالها نبردمان و با تمام جنگمان. درست است که ما عزیزان گرانقدری را از دست داده آیم، درست است که ستونهایی از جنگ شکسته شد، ولی بسیار بزرگ بر اثر رشادت اینها و خون اینها و حماسه اینها و رشادت شما عزیزان گرانقدر، که جای تشکر از تک تک شما را دارد، حاصل شد. ⭕این فتح، فتح است. فتحی است که قطعا و ان شاءاللّه خاتمه جنگ است و خاتمه عمر کفر است و همه را برخواهد داشت... امروز از تشییع که آمدم، خسته بودم و گرفته... قلبم را گرامی حضور میلیونی جمعیت جبران کرده بود اما... اما احساس و پوچ بودن میکردم... قفسه کتابهایم مرا به سمت خود کشید و کتاب قاسم "نویسنده:علی اکبری مزدآبادی" نجاتم داد! حاج قاسم مرا به سمت خود کشاند و سخنرانی ای آنچنانی گفت... سخنرانی ای که اگر الان نمیگفتم، شما هم احساس میکردید مال همین الان است! درست حدس زدید! متن بالا از من نبود...! اصلا این حرفهای عرفان و من...؟! "فقط متن داخل پرانتز بند اول کار من بود..." این سخنرانی خود حاج قاسم بود. نه الان، از بهشت، بلکه بعد از کربلای5 در اسفند 1365... جان من برگردید و متن را دوباره بخوانید. حاج قاسم حالا حالاها با من و شما حرف دارد. و طوری هم حرف میزند انگار... @mojaradan 🇭🇷🖤🇭🇷
🏴🖤🏴 هوالعشق جهان اگر برای تو کند کم است... امروز باکری ها، باقری ها، همت ها، شیرودی ها، ها، کشوری ها، خرازی ها، خالدی ها، عبادی ها، عابدی ها و هزاران ی تاریخی دیگر با اشک شوق تو را نگریستند و بسم الله قاصم الجبارین را سر دادند.. امروز دوباره و باره و شاید هزار بار هستی بر چرخش خود افزود و دنیا را طوری رقم زد تا بر همه ثابت کند زمین گرد است و اگر عملی انجام دهید عکس العمل ان را خواهید دید. العمل کوچک این حادثه تروریستی جانگداز چیزی جز ایجاد وهمت بیشتر بین جامعه و پیکره اسلامی نبود. چیزی جز نوا دادن و چیزی جز بیدار کردن ملت های خواب مانده که هنوز هست و هنوز خون اش جاری و ساری است. و حال ملت های آزادی خواهی که از و پستی این دولت خونریز آمریکا به تنگ آمده اند به جد دریابید که بیداری های دوران انقلاب ها وجنبش های رهایی بخش دوباره رونق گرفته و لبیک یا مهدی و یا منتقم همه جای جهان را گرفته است. اين بازي باید جایی تمام شود و چه نیکو نتیجه ایی خواهیم یافت وقتی تمام دست ها بر هم شده و هر انسانی از صمیم وجود ارزش والای گوهر انسانیت را درک نموده و در مقابل های دولت های اسرائیلی و آمریکایی ایستادگی کنند. آغاز این بازی برای ما از اسلامی صورت گرفت و امروز اوج این بازی از افتخار در شهادت سردار دل ها نمود پیدا کرد و ما به حول قوه الهی و به خون حسین دلهای همه مسلمانان، به پیروزی خواهیم رسید. آنگاه که در هر و لباسی پایبند و مطیع ولی امر مسلمین بوده و در راه آرمان های الهی گام برداریم به حتم خون پاک این شهدا را پاس داشته ایم ان شاءالله @mojaradan
💕عـزاداران عـالـم امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: نفر در تاریخ بسیارگریه کرده اند: 1- حضرت آدم برای انقدرگریه کرد که اشک بر گونه اش افتاد. ۲–حضرت یعقوب به اندازه ای برای خود گریه کرد که دیده اش را از دست داد. ۳- یوسف در فراق پدر گریه کرد که گفتند یاشب گریه کن یا روز. ۴-حضرت فاطمه زهرا(س) در پدر آنقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتند ما را به تنگ اوردی با هایت…یا شب گریه کن یا روز... ۵_امام_سجاد(ع) بیست تا سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد. هر گاه و خوراکی برایش می آوردند گریه می کردند ومی گفتند هرگاه فرزندان فاطمه را به یادمیاورم گریه رامی فشارد. 🥀 📚 مناقب آل ابى طالب، همان، ج3، ص137. @mojaradan
*از بادمجان تا ازدواج💍* ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸 *شیخ طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه مشهور است.* علت نامگذاری آن به مسجد بدین سبب هست که آنجا قبلا منکرات بوده ولی یکی از مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد بود. دو روز بر او گذشته بود که نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و مالی برای خرید غذا هم نداشت. سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به حیاط پرید. فورا خودش را به رساند سر دیگ را برداشت دید در آن های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، گازی از آن گرفت تا می خواست آن را عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : بر خدا. من طالب# علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش کشید و پشیمان شد و کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود بازگشت وارد مسجد شد و در درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست استاد چه می گوید وقتی استاد از فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک# زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را او نیافت. صدایش زد و گفت : تو هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من# پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش کرد. وقتی وارد منزلش شد از چهره اش برداشت. جوان از و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که شده بود زن از او پرسید : چیزی# میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : *این امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل بهتری به او میکند.* *توبه تولدی دوباره* @mojaradan
هدایت شده از مجردان انقلابی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 بدون توجهی از کنار او گذشت. این بی‌توجهی بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود کرد تا این شیخ پیر را کند. 🏃‍♂ و راه را بر او سد کرد و با بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من فرّارم. آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفت: عبد فرّار! ا من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت فردا ، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا کرده😔 هر کس مایل باشد به جنازه او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و در حالی که می کرد ،با خود تکرار می‌کرد: عبد فرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و دق کرد و مرد. اصل داستان از کتاب : شرح حال حکیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه ۲۷ @mojaradan
😈خانوووووووووم......شماره بدم؟ 🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟ 💁♂ ‌چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟ ☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️ بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔 🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد... 🌸روزی به امامزاده ی نزدیک رفت… 👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️ 🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد خسته… انگار فقط آمده بود کند… دردش گفتنی نبود…!!! 🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد‌‌‌ وارد شد و کنار ضریح نشست🌸 😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️ 😭خدایا کمکم کن… ☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد… 👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان کنن!!!‼️ 😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند… 💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد شد… اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 😯 انگار محترم شده بود… تعقیبش نمی کرد!‼️ 🌼احساس کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام شده باشه!!!! 🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود! 🌿یک لحظه به خود آمد… 🌸دید را سر جایش نگذاشته…!☺️ @mojaradan
🌄🕌 💥اونایی که بهشون داد و اهل شدند و با و شب انس و دوستی برقرار کردند، ⚡️ خداوند در دنیا رو نصیبشون میکنه که دنیا در برابر اون لذت ، تلخ و بی مزه هستش …🦋🌱 تا نشی♥️ ، بهت رخ نشون نمیده …☺️ 😍خوشا بحال اونایی که رنگها، براشون رنگ سیاه شبه و خدا میدونه که تو اون لحظاتی که اکثر مردم چشمانشون تو خواب نازه😴، چشمان اونها بیدار و بعشق و از خوف و از سر به حضرت ، اشک آلود و نمناکه .😉🙂 به به ! چه داره تو ، تو اوج تاریکی و تنهایی و خلوت در محضر سر به آستان خاک نمودن و بعشق آرام و اشک ریختن و کردن … این گونه افراد خوشا شون .😇✌️🏻🥀 @mojaradan
🌄🕌 💥اونایی که بهشون داد و اهل شدند و با و شب انس و دوستی برقرار کردند، ⚡️ خداوند در دنیا رو نصیبشون میکنه که دنیا در برابر اون لذت ، تلخ و بی مزه هستش …🦋🌱 تا نشی♥️ ، بهت رخ نشون نمیده …☺️ 😍خوشا بحال اونایی که رنگها، براشون رنگ سیاه شبه و خدا میدونه که تو اون لحظاتی که اکثر مردم چشمانشون تو خواب نازه😴، چشمان اونها بیدار و بعشق و از خوف و از سر به حضرت ، اشک آلود و نمناکه .😉🙂 به به ! چه داره تو ، تو اوج تاریکی و تنهایی و خلوت در محضر سر به آستان خاک نمودن و بعشق آرام و اشک ریختن و کردن … این گونه افراد خوشا شون .😇✌️🏻🥀 ••❥⚜︎----------- @mojaradan ••❥⚜︎-----------
‼️ 🤔 🍀گفتم:یا صاحب الزمان بیا 🍃گفت: مگر منتظری 🍀گفتم: 🍃گفت: چه نه ڪوششی نه فقط میگویی آقا بیا 🍀گفتم: مگر بد است آقا 🍃گفت: به جدم هم گفتن بیا اما وقتی آمد_ڪشتنش 🍀گفتم : پس چه ڪنیم 🍃گفت: مرا بشناسید 🍀گفتم: مگر نمیشناسیم 🍃گفت : اگر میشناختید ڪه نمیڪردید 🍀گفتم : آقا تو ما را میبخشی ؟ 🍃گفت: من هر شب برای شما تا صبح میڪنم 🍀گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟ 🍃گفت: ... ... همین ڪافیست😔💚 🕊 شیعه راستین باشيم 🕊 🌹اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ🌹 💠 @mojaradan
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• 💠سه چشم که در گریان نیستند❗️ 🌹آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): ✅در حدیث آمده است تمامی چشم ها روز گريان است، به جز سه چشم: 1⃣چشمی که را ندیده باشد! 🔰🔅من پریروز به خانواده ام می گفتم که ما پنجاه سال پیش به مدت شش سال در یک خانه مستاجر بودیم، در این مدت هرگز من زن صاحب خانه را ندیدم، نه عمداً و نه سهواً شما هم باید این طور باشید! اگر در خانه ای هست، دقت کنید! 2⃣چشمی که در راه اطاعت خدا دار است! 🔰🔅 از خواب بر می خیزد، میخواند و... چنین چشمی در روز گریان نیست! و لو اينكه پا شده است و خوابش نبرده نشسته و چاي خورده است، همين خوب است.! لازم نيست حتماً دعا بخوانيد؛ نه، خود شب، اثري دارد! 3⃣چشمی که در دل از ترس خدا کند! 🔰🔅حاج میرزا علی موذن زاده بر روی منبر می‌گفت ما در نجف از صدای هق هقِ گریه‌ی حاج شیخ عباس قمی از خواب بلند می شدیم.! @mojaradan
🌸🍃 ❌ که نمی‌کنه... 🌸واقعا این جمله‌‌‌ی از کجا آمده؟؟ وقتی پدر و مادری از روی چون حوصله صدای فرزند خود را ندارند این جمله را به پسر خود می‌گویند، احساسات او را نادیده می‌گیرند 🌸 و به او این پیام را می‌رسانند که او باید هیجانات و خود را کنند و نهایتاً جامعه‌ای خواهیم داشت پُر از با احساسات سرکوب شده! احساسات و بروز ندادن آنها در بلند مدت، هم به ضرر است و هم به روابط آسیب می‌زند. به پسران خود اجازه دهید مردانی شوند که با احساسات خود را بروز می‌دهند، حتی گریه کردنشان را... 🌸پسران و دختران در ابراز احساسات به یک اندازه به کمک دارند. پسران و دخترانی که با احساسات خود در تماس هستند، مردان و زنانی خواهند شد. @mojaradan
*✍توصیه های ناب بزرگان در مورد مجلس روضه و اشک بر حضرت امام حسین عليه السلام* ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *1⃣ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻗﺎﺿﯽ (رحمة الله عليه):* ﺩﺭ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﻣﺴﺎﻣﺤﻪ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ، ﻭﻟﻮ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮔﺸﺎﯾﺶ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻔﺘﮕﯽ ﻫﻢ ﻧﺸﺪ ﺩﻫﻪ ﺍﻭﻝ ﻣﺤﺮﻡ ﺗﺮﮎ ﻧﺸﻮﺩ. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *2⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻪ ﺑﻬﺠﺖ (رحمة الله عليه) :* ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍ علیه السلام ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺷﺐ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ . ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *4⃣ شیخ جعفر شوشتری(رحمة الله عليه) :*  کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! نام آقا امام حسین  علیه السلام ایمان است. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *5⃣ آیت الله علامه امینی  (رحمة الله عليه) :*  به هنگام شنیدن مدایح و مراثی آل محمد چنان بی قرار می شد که بر اثر شادی یا اندوه، زمان و مکان را از یاد میبرد و روحش چنان به پرواز در می آمد که گویی هم اکنون در همان صحنه ای است که اشعار و مدایح و مراثی از آن سخن می گوید. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *6⃣ آیت الله آشیخ عبدالکریم حائری (رحمة الله عليه) :* روضه خوانی و بر سیدالشهدا علیه السلام عمل مستحبی است که هزار واجب در آن است. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *7⃣ حاج میرزا اسماعیل دولابی (رحمة الله عليه) :* محبت و عزاداری برای امام حسین علیه السلام انسان را زود به مقصد می رساند. کلنا سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع. همه ی ما اهلبیت کشتی نجاتیم ولی کشتی امام حسین علیه السلام سریعتر است . هنگام عزاداری انسان در دلش را باز میکند و امام حسین علیه السلام داخل میشوند ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *8⃣ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ (رحمة الله عليه) :* ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻧﺮﺳﯿﺪ، ﻣﮕﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیه السلام ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺁﻥ ، «این کتیبه های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده اند، ما را می کنند». ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ *9⃣ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻠﭙﺎﯾﮕﺎﻧﯽ (رحمة الله عليه) :* ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﺀ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎﯼﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ علیه السلام ﺛﺒﺖ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ . @mojaradan ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌺🍃🌺 🍂وقتی یک زن داره! 👈🏼 آقای شوهر وقتی که یک زن از سمت شوهرش مورد بی مهری و کمبود محبت قرار میگیره این نشون میده .. 💥 پرخاشگر و بهونه گیر میشه 💥 دائم از هر دچار سوءتفاهم میشه 💥 گوشه گیر و منزوری میشه 💥بی دلیل میکنه 💥 کمتر مهمونی میره و دعوت میکنه ⚡️ رابطه ش با خانواده‌ی شوهر کمرنگ میشه ⚡️ ذوق و کم میشه ⚡️کمتر میره خرید ⚡️آشپزی کردنش از روی بی میلی و اجباره ⚡️ظرفارو به دیر میشوره ⚡️آروم و بیحال میزنه ،ناامیده 💠و... ✔️ حالا تو به عنوان شوهر باید حواست جمع باشه و این تشخیص بدی و بفکر چاره بیفتی 📍مثلا چکار کنی؟؟ ❤️ببرش تفریح ❤️باهاش بیشتر حرف بزن ❤️هر روز بهش بگو داری ❤️ براش گل بخر ❤️ زنگ بزن بگو لازم نداری؟؟ ❤️نبض رو خودت بگیر قبل اینکه تموم بشه 😊 به امید خوشبختی تمام زوجهای مجردان کانال .•°``°•.¸.•°``°•                   @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو قسمت ۹۳ و ۹۴ محبوبه خانوم از آشپزخانه بیرون آمد و نگاه به خنده‌ها و شیطنت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۹۵ و ۹۶ آیه همانطور که از زیر چادر میخندید گفت: _آخه منم همینکارو میکردم؛ بدتر از همه اینه که الآنم گاهی اینجوری میکنم. فکر کردم فقط من خُلم ارمیا بلند خندید و صدایش در فضا پیچید و نگاه زینب را به دنبالش کشید: _نترس، منم خُلم؛ چون هنوزم گاهی انجامش میدم. آیه: _دلم براش تنگه. ارمیا: _حق داری. منم دلم براش تنگه. آیه: _میشناختیش؟اون دوران دانشجویی رو خدمتتون میگم. ارمیا: _میدیدمش اما سمتش نمیرفتم. آیه: _مرد خوبی بود! ارمیا: _شوهر خوبی هم بود برات. تو هم زن خوبی بودی براش. آیه: _یک سوال بی ربط بپرسم؟ ارمیا: _بپرس آیه: _چرا اسم شما اینجوریه؟ارمیا، مسیح، یوسف؟ ارمیا خندید: _تازه باقی بچه هارو ندیدی!ادریس، دانیال، شعیب! آیه لبخند زد: _چرا خب؟ ارمیا: _مسئول پرورشگاه عشق اسم‌های پیامبرا رو داشت. مارو آوردن پرورشگاه، خیلی کوچیک بودیم، اسم نداشتیم، فامیل نداشتیم. اسم و فامیل بهمون داد. مرد خوبی بود. آیه: _دنبال پدر مادرت نگشتی؟ ارمیا: با حاج علی گشتیم. بابات آشنا زیاد داره انگار! رسیدیم . احتمالا توی از دستشون دادم. یک جورایی منم مثل زینب ساداتم. آیه: _خدا رحمتشون کنه.....سالگرد مهدی نزدیکه.! ارمیا: _براش مراسم میگیریم، مثل هر سال. آیه سرش را به چپ و راست تکان داد: _نه! مردم بهمون میخندن؛ میگن رفته شوهر کرده و حالا برای شوهر مرحومش مراسم گرفته. ارمیا: _مردم زیاد میزنن؛ اونا هیچ چیز از تو و زندگیت و تنهاییات ! اونا دنبال یه اتفاق‌ن که درباره‌ش حرف بزنن. چهار ساله مهدی رفته، این مردم به ظاهر روشنفکر حالا که زن‌ها رو با شوهراشون دفن کنن، اونا رو تو تنهایی خونه‌هاشون میپوسونن. آیه باش! باش! باش! بگو زنده‌ای... بگو حق زندگی داری... بگو شوهر شهیدت رو از یاد نبردی، و براش ارزش قائلی، و دوستش داری و بهش افتخار میکنی! آیه باش برای این مردم که نقد مردمه و تو کار هم میکشن و حق خودشون میدونن کنن و بدن. یادته قصه‌ی مریم خانوم که کتک خورد و آزار دید؟ صورتش سوخت و آسیب دید؟ * مسجد شلوغ بود... دوستان و همکاران و خانواده سیدمهدی و هر کس که او را میشناخت آمده بود. مراسم که تمام شد ، صدای زینب در مسجد پیچید... دخترک چهار ساله‌ی آیه برای پدرش شعر میخواند: 🎙مامانم گفته واسه‌م از بابا آقا گفت برو بابا رفت به جنگ مامان گریه کرد بابا رفت حرم بابا شد شهید زینب گریه کرد بابایی نداشت تا برن سفر بابایی نداشت تا برن حرم شد بابایی زینب بود بابایی نبود مامان کرد زینب نگاه کرد عکس بابایی با روبان بالای دیوار داشت میکرد نگاه زینب گریه کرد مامان گریه کرد بابا میخنده بابا خوشحاله آخه عزیزه بابا شهیده بعد گفت: _من با دوستم محمدصادق و زهرا و مهدی اینو برای بابا درست کردیم؛ آخه دلم برای بابا تنگ شده بود، بابا ارمیا هم رفته بود جنگ... من همه‌ش تنها بودم. دلم بابا میخواست. گریه کردم؛ دوستامم گریه کردن...بعد محمدصادق اینو گفت و یادم داد تا برای بابا مهدی بخونم صدای هق‌هق آیه به گریه‌های بلند بلند تبدیل شد. ضجه‌های فخرالسادات دل زن‌ها را به درد آورد. ارمیا دخترک یتیم سیدمهدی را به آغوش کشید و بوسید. مراسم که تمام شد، آیه صدای پچ‌پچ‌هایی از اطراف میشنید. همانطور که فکرش را میکرد، همه او را شماتت میکردند. بغضش سنگینتر شد..... " چه کنم با این نامردمی‌ها سید؟ چه کنم که راحت دل میشکنند. گاهی سر میشکنند، گاهی خنجر از پشت میزنند. " بعضیها بعد از تسلیت، تبریک میگفتند... این تبریکها گاهی بیشتر شبیه تمسخر است... گاهی درد دارد. نگاه و پوزخندهایی که به اشک‌های پر از دلتنگی میزدند.گاهی دل میسوزاند. ارمیا هم سر به زیر کنار حاج علی ، و سید محمد ایستاده بود؛ گفتنش راحت بود. راحت به آیه گفته بود حرف مردم بی‌اهمیت است اما حالا وسط این مراسم که قرار گرفت، دلش برای آیه سوخت. آیه‌ای که میان زنان گیر افتاده و حتما بیشتر از این نگاه‌های سنگین نصیبش میشد. آخر مراسم بود که زنها در حیاط مسجد جمع شدند. آیه کنار فخرالسادات ایستاده بود.... که زن‌عموی سیدمهدی گفت: _رسم خانواده‌ی ما نبود عروسمون رو به غریبه بدیم؛ پشت کردی به رسم و رسوم فخرالسادات. بی‌خبر عروستو عقد کردی؟شرمت نشد؟ فخرالسادات خواست حرفی بزند که صدای سیدمحمد آمد: _چرا شرم زن‌عمو؟ خلاف شرع کردیم؟؟ _نه! خلاف عرف رفتار کردید. سیدمحمد: 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´