eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.9هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 /سید اسیران سمیر سامی قنطار در سال ۱۹۶۲ در روستای دروزی نشین《عیبه》از توابع جبل لبنان متولد شد.سمیر نوجوانی شانزده ساله بود که به گروه مبارز فلسطینی 《جبهه خلق برای آزادی فلسطین 》به رهبری جرج حبش پیوست. او به همراه سه تن از هم رزمانش با قایق خود را به سواحل شهر صهیونیست نشین 《نهاریا》در شمال فلسطین اشغالی رسانده و با حمله به یک ماشین نظامی اسرائیلی ،راننده ی آن را کشتند. سپس به محل اقامت ان ها هجوم بردند و بعد به ساحل برگشتند. این عملیات از سوی جبهه خلق به عملیات 《جمال عبدالناصر》رئیس جمهور مصر نام گرفت.هر چند که این عملیات عاقبتش برای هم هست. به دست های من خوب توجه کنید. سپس دبیر کل حزب الله لبنان به دست به تصویر پشت سر خود اشاره کرد و گفت:راه سوم این است. نصرالله در توضیح این عکس گفت:این عکس برادران شما در مقاومت اسلامی است، اما دستشان کمی پر زور بود و اسرائیلی‌ها را مرده آوردند!(خنده )من به شما می گویم راه سوم این است.اما به شما قول می دهم ،به نام مجاهدین مقاومت اسلامی که دفعه آینده، در روزی از روز ها ،این اسرای صهیونیستی را زنده خواهند آورد. سید حسن نصرالله در سخنرانی دیگری خطاب به سمیر قنطار گفت:با تو هستم !دیدار ما خیلی خیلی خیلی نزدیک است .ان شاءالله در سال ۲۰۰۸ میلادی این وعده سید عملی شد و سید اسرای لبنانی یعنی سمیر قنطار به خاک کشورش برگشت. سمیر مدتی پس از آزادی ازدواج کرد. او در میان فرماندهان مقاومت حزب الله جایگاه ویژه ای داشت. با شروع بحران در سوریه راهی این کشور شد و مسئول منطقه جولان شد. سر انجام این فرمانده حزب الله ،در سال ۱۳۹۴توسط موشک های اسرائیلی در حالی که فرماندهی منطقه را بر عهده داشت به شهادت رسید. اما نکته ی مهمی که درباره سمیر باید گفت از زبان نویسنده کتاب خاطرات اوست .ایشان می گوید:سمیر به مذهب دروزی ها و فرقه خاصی از تسنن بود.او اهل مطالعه و تحقیق بود.در زندان اسرائیل با چند نفر از جوانان شیعه لبنانی مشغول گفت و گو می شود. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌷بسمـــ الـلـہ الرحمــن الرحیــم🌷 🌺سلام و عرض ادب و شب بخیر خدمت همراهان عزیز جلسہ هئیت این هفٺہ را با استعانت از آقا امام زمان عج شروع میکنیم 🎙سخنران 🔷موضوع: وظیفه ی ما شیعیان برای تحقق ظهور امام زمان باما همراه باشید🌹
🌹ان شاءالله که از مطالب امشب استفاده مفید برده باشید 💢همسنگریان عزیز جهت گفتن پیشنهادات نظرات و انتقادهای خود به ایدی زیر پیام بفرستید 🆔 @Kararr منتظر همراهی شما هستیم😊
حرف با آقا رسول.mp3
3.16M
شب زیارتے آقا عبدالله ست و اینم روزے امشب ما با آرزوے ظہور آقامون ان شاءالله @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊 📦💌 🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩 📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگ‌و گسترده هست 🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️ 💳 ‏6037997291276690 💌 ❣. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣ ❤️🌺🌸💕⚜✨
🌹🌸🌹🌸🌹🌸 گل نرگس نظری کن که جهان بیتاب است روز و شب چشم همه منتظر ارباب است... مهدی فاطمه پس کی به جهان می تابی؟ نور زیبای تو یک جلوه‌ای از محراب است 🌹اللهم عجل الولیک الفرج🌹 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 من با آقا ابراهیم خیلی تصادفی آشنا شدم کتاب سلام بر ابراهیم از یه بنده خدا که در اعتکاف شرکت کرده بودند به من رسید و من شروع کردم به مطالعه اش اگر بخوام بگم که چه دوران خوشی رو با رفاقت با آقا ابراهیم تجربه کردم باید به اندازه یه کتاب صحبت کنم اما من یک تجربه دارم که از همه اتفاق های زندگیم برام خاص تر بود من چند وقتی بود که خیلی بی تابی می کردم و دلم می خواست خواب آقا ابراهیم رو ببینم تا اینکه یک شب در عالم رویا دیدم خانمی با لباس های سفید به من یه نوزاد دادن و گفتن چرا انقدر بی تابی می کنی اینم ابراهیمت و نوزاد رو گذاشتن بغل من امیدوارم هر کس این متن رو می خونه بدونه که رفاقت با شهدا رفاقتی هست که رفیق شهیدت همیشه هواتو داره.💐💐 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 و... او تحقیقات زیادی انجام داد و سر انجام دوران اسارت برای او خوش بود.خلاصه اینکه سمیر مذهب شیعه را به عنوان مذهب برتر برای خود انتخاب می کند.او برای ازدواج نیز دختری شیعه به نام زینب برجاوی، را انتخاب می کند و به خاطر ارادت به مولای متقیان، نام فرزندش را علی می گذارد. همسر شهید قنطار می گوید:در سمیر یک حس استثنائی و بی نظیر دیده می شد.انتخابش راه مقاومت و رفتارش کار یک نظامی مقاوم بود. شهید سمیر قنطار در امام خامنه ای و سید حسن نصرالله نوری مشاهده می کرد که راه جهاد را روشن می کند و به زودی به نابودی اسرائیل از عالم وجود منجر خواهد شد. همیشه انتظار داشتم که خبر شهادت او را در هر زمانی دریافت کنم.حقیقتا عادت کرده بودم که انتظار رخ دادن این اتفاق را بکشم؛زیرا در صحبت هایش همیشه از شهادت حرف می زد و اینکه می خواهد زندگی اش با شهادت خاتمه یابد. دوست داشت شهید مقاومت اسلامی علیه اشغال اسرائیل باشد. آرزویش این بود که در مبارزه با اسرائیل شهید شود. یک ساعت قبل از شهادتش پیامکی داد و از حال من و علی(پسرمان)اطمینان پیدا کرد و به من سفارش کرد بسیار مواظب علی باشم. شنیدن این خبر برایم سخت بود و مانند صاعقه ای بر من فرو آمد، نتوانستم خودم را کنترل کنم.در این هنگام یک احساس مسئولیتی در این وضعیت پیدا کردم که سمیر شوهر من نیست،بلکه او یک فرد پیروز در مقاومت است که دوستداران زیادی در کشورش و سراسر جهان دارد بنابراین باید در اندازه این مسئولیت باشم و اینگونه شد. می گفت:سوریه یک مجرا به سمت فلسطین است،او مشاهده می کرد که آنچه در سوریه اتفاق می افتد چیزی جز یک جنگ ضد محور مقاومت، ضد ایران و حزب الله و مقاومت فلسطین نیست. چیزی نیست جز اینکه سوریه از مقاومت پشتیبانی کرد و رابطه با اسرائیل و تمام پروژه های آمریکا در منطقه را رد کرد. او به دلیل کمک برای ایجاد مقاومت مردمی سوریه علیه اشغال اسرائیل، که به مثابه مقاومت در لبنان معطوف بود ،رفت.بر اساس دانسته هایم ،آن چنان سید حسن نصرالله در سخنرانی اش در مراسم یادبودش تاکید کرد، اساس کار او در بلندی های جولان بود. جولان آشغال شده توسط صهیونیست ها که می تواند راهی برای رسیدن به قدس و مسجد الاقصی در روز آزادی فلسطین باشد،شهید سمیر مقاومتش در سوریه را این گونه می دید. او یک مرد استثنایی بود که با شهادتش او را از دست ندادیم، بلکه بسیاری از شهید قنطار ها را در مسیر مقاومت می بینیم و خواهیم دید؛زیرا او مدرسه مقاومت را شکل داده است. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌺🕊🌺🕊🌺🕊 🔰ماجرای دفترچه تلفن اختصاصی حاج قاسم و مادر شهیدی که سردار سلیمانی از سوریه با او تماس میگرفت! 🔹شهید سلیمانی دفترچه تلفنی به همراه خود داشت که در آن شماره حدود ۱۵۰ خانواده شهید لیست شده بود و برخی‌روزها با چندتایشان تماس می گرفت. 🔹ارتباط حاج قاسم با بعضی مادران شهدا، خیلی خاص بود. نسبت به مادر شهید «علی شفیعی» هم همین احساس را داشت. 🔹گاهی حتی از سوریه به او زنگ میزد و صحبت می کرد. مادر شهید شفیعی میگفت: «حاج قاسم نیمه شب از سوریه زنگ می زند و با هم صحبت میکنیم. بعد میگفت: حالا دیگر خستگی ام رفع شد و به آرامش رسیدم. مادر! دیگر برو بخواب .» 🔹این مادر، دیگر هیچ کس را ندارد. به همین دلیل، سردار سلیمانی هر وقت به کرمان می آمد، همیشه به ایشان سر می زد. ✍به روایت سردارحسنی 🌷 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖«««﷽»»»📖 🔈 √|| مجموعه شهیدابراهیم_هادی_وشهیدنویدصفری❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 با سلام و عرض ادب خدمت کاربران عزیز جهت ارتقاء کیفیت کانال از شما همراهان همیشگی خواهشمندیم نظرات پیشنهادات و انتقادهای خود را درمورد پستهای کانال به ایدی زیر بفرستین 🌺راستی دلنوشته شهدایی و عنایت شهدا که شامل حال شما عزیزان شده هم برامون بفرستین 🆔 @kararr
🕊🌸🕊🌸🕊 الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار🌹 وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار🌹 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
🦋#کتاب_تا_شهادت🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات ش
🦋🦋 🌴چهل روایت از آنان که توبه کردند راه حق را پیمودند و تا شهادت رفتند. 《انتشارات شهید ابراهیم هادی》 منزل بیست و چهارم /تپه برهانی برخی فکر می کردند که جنگ برای برخی پا برهنه ها بود .برای آن ها که جز مستضعفان بودند و از مال دنیا بهره ای نداشتند.بعد هم تفسیر میکردند که این ها از روی ناچاری و... راهی جبهه شدند. اما در میان رزمندگان دوران دفاع مقدس و کاروان شهدا،بودند کسانی که از مال دنیا بسیار غنی بودند،می توانستند در بهترین و زیباترین مناطق دنیا زندگی کنند،اما جهاد در راه خدا و حضور در کنار رزمندگان را به همه چیز ترجیح دادند. یکی از این جوانان که دنیا را سه طلاقه کرد و مظاهر دنیای مادی برایش بی ارزش بود، حسین برهانی است.فرزند یکی از کارخانه داران اصفهان. اما از حسین برهانی باید بیشتر گفت،باید درباره او مطالبی را بیان کرد تا بدانیم بسیجیان روح الله چگونه بودند. سردار علی مسجدیان درباره حسین می گوید:او فرزند یکی از سرمایه داران بزرگ اصفهان بود.من دیده بودم بارها پدرش به او التماس می کرد که جبهه نرود.او حسین را بسیار دوست داشت. خواهر و برادرهای حسین بیشتر در کشور های اروپایی بودند.فقط حسین ماند و اسیر خاک جبهه ها شد. آن ها خانه ای بزرگ در بهترین نقطه ی اصفهان داشتند.یک بار حسین مارا به منزلشان دعوت کرد.در حیاط خانه یک اتومبیل امریکایی صفر کیلومتر دیدم! حسین میگفت:این ماشین را پدرم برای من خریده به شرط اینکه جبهه نروم! آن روز پدرش را دیدم . در حضور ما به حسین التماس میکرد که جبهه نرود. او گفت:به خداوند قسم،هم وزن حسین طلا می دهم !کارخانه ام را به نامش میکنم و...هر کاری بخواهد میکنم ، اما تنها خواهشم این هست که جبهه نرود. راست میگفت با رفتن برادر ها و خواهر ها،پدرش عاشقانه حسین را دوست داشت. اما حسین که دنیا را سه طلاقه کرده بود رو به پدر با احترام گفت:پدر جان،من به دستور ولی زمان ،خمینی عزیز به جبهه می روم و تا زمانی که جنگ باشد در جبهه هستم. حالا همین پسر ثروتمند که می توانست بهترین زندگی را در بهترین نقطه دنیا برای خودش رقم بزند. @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌺🕊🌺🕊🌺 علی آقا صفات بارز خیلی زیادی داشت. خوش خلقی‌اش یکی از این موارد است که آشنا و غریبه به آن اذعان دارند😊. ساده زیست هم بود و خیلی اهل مادیات نبود. اگر می‌شنید یک نفر احتیاج دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانه‌شان سعی می‌کرد کمکی کرده باشد،☝️ اما نکته‌ای که من در زندگی با ایشان آموختم، صبر در مسائل و مشکلات است.👌 همسرم آدم صبوری بود و این صبر را به من هم منتقل کرد. وگرنه داغ رفتنش را نمی‌توانستم تحمل کنم.😔 اینها به خاطر اعتقادات‌شان رفتند و این اعتقادات آنقدر ارزش دارد که برایش جان داد. همین‌ها ما را آرام می‌کند. من شاید هرگز فکر شهادت علی را نمی‌کردم، ولی حداقل خوشحالم که در راه درستی او را از دست دادم💔 🌹 🌷🌷🌷🌷🌷 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
سلام خدمت همراهان عزیز بنا به دلایلی متاسفانه از ادامه رمان معذوریم از امشب با رمان زیبای در خدمت شما عزیزان هستیم👇👇👇
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 کنار باغچه ی کوچک حیاط مادربزرگ نشستم و به گل های توی باغچه نگاه میکنم عمیق توی فکرم!!! دلم حال و هوای بچگی رو کرده همون وقتها که با زینب دور حیاط میدویدیم و سر به سر پدر بزرگ میذاشتیم...خدارحمتش کنه...عجب مرد خوبی بود!! تو فکر بودم که یهو صدای در حیاط اومد!بلند شدم چادمو سرم کردم صدامو صاف کردم و گفتم : -کیه؟؟ یه صدای آشنا از پشت در گفت: -نذری آوردم. رفتم سمت در یواش درو باز کردم یک دفعه میخ کوب شدم. دو طرف سرمون رو انداختیم پایین.ته لبخندی زدم و گفتم: -سلام علی آقا...شمایین... سینی آش هارو توی دستش جابه کردو گفت: -بله حال شما؟؟ گفتم: -الحمدلله...نذری بابت؟؟ -سال پدربزرگم هست... -آخی...خدارحمتشون کنه.روحشون شاد... -خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه. بعد کاسه ی آشو گرفت روبه روی من و گفت: - بفرمایین. از روی سینی کاسه آشو برداشتمو گفتم: -متشکرم. -نوش جان. سرمو آوردم بالا دیدم بنده خدا سرش هنوز پایینه خندم گرفته بود.باتشکر مجدد درو بستم.همین که برگشتم مادربزرگ رو روبه روم دیدم!دستشو گذاشت روی کمرش گفت: -کی بود مادر؟؟؟ شونه هامو انداختم بالاو گفتم: -هیچی نذری آورده بودن. عینکشو جابه جاکردو گفت: -پسر مهناز خانم بود؟؟ سرموانداختم پایین گفتم: -بله پسر مهناز خانم... مادر بزرگ تا دید سرمو انداختم پایین برگشت گفت: -حالا چرا ایستادی بیا داخل که حسابی هوس آش کردم... رفتیم داخل و مادربزرگ که مشغول کارش بود شروع کرد تند تند از علی تعریف کردن!!!منم توی آشپز خونه بودم و مشغول ریختن آش ها توی بشقاب... مادر بزرگ داد زد: -زهرا جان!!این پسر مهناز خانمو که یادته از اول آقا بود...خیلیییی پسر گلیه... جوری وانمود کردم که انگار چیزی نشنیدم گفتم: -مادرجون!!این لیوان گل دار هارو تازه خریدی؟ -آره مادرجون قشنگه؟؟؟ -آره خیلی قشنگه. -اینارو پسر مهناز خانم از بازار برم گرفته! یه نفس عمیق کشیدم و مادربزرگ هم شروع کرد به صحبت کردن راجع به ادامه ی حرف هاش... -خیلی آقاست.همیشه کارهای منو انجام میده. باز خواستم بحثو عوض کنم گفتم: -مادر جون یادش بخیر.پدرجون خیلی آش رشته دوست داشت. -آره مادر خدارحمت کنه پدربزرگتو. دست مهناز خانم و پسرش درد نکنه.کارشون خیلی درسته. دندون هامو محکم فشار دادم رو هم و ظرف هارو گذاشتم توی سینی و رفتم پیش مادر بزرگ... ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 💠 @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🍃🌺🍃🌺🍃🌺 +حاج‌ آقا پناهیان‌ میگفت: آقا صبح بہ عشق شما چشم باز میکنہ این عشق فهمیدنے نیست...! بعد ما صبح کہ چشم باز میکنیم بجاے عرض ارادت بہ محضر آقا گوشیامونُ چک میکنیم! ؟😔 مولاے مهربانم✋ @ebrahim_navid_delha @ebrahim_navid_beheshti @ebrahim_navid_shahadat @hadi_hazrat_madar @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆