eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
532 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه کن به دو چشمانِ بی قراری که ندارد از تو جز این ، هیچ انتظاری که قسم به چشم ترت بد زمانه چشمم زد و گریه می‌کنم از دستِ روزگاری که نداشت چشم که نُه سال پیشِ هم باشیم نگفت: داغِ پدر دیده درد داری که حسینت آمده ، گیرم بغل کنی او را برای شانه کشیدن توان نداری که نرفته از نظرم خاطرات آنروزی... که ریخت رویِ سرت جمعِ بی شماری که برای بُردن من آمدند در خانه برای بُردن آنکه نداشت یاری که به جای تو برود پشت در ، ولی رفتی زدند در به تو و میخِ داغداری که نداد فرصت آنکه به محسنت برسی نشانده است به پهلوت یادگاری که از آن به بعد لباست همیشه خونین است و سینه‌ی تو شکسته است از فشاری که میان یک در و دیوار و شعله خُردت کرد گذشت بر تو زمانِ نفَس شماری که پس از سه ماه فقط  التماس من این است کمی نگاه ...ندارد نگاه کاری که @raziolhossein
تا به کِی باید که در یادِ تو گریان سوختن تا کجا از دوری‌ات ای سبز دامان سوختن گرمیِ این روضه‌ها از ناله‌ی عشاقِ توست آه می‌چسبد برایت در زمستان سوختن عاشقی کو تا بیاموزیم از او  عشق چیست روزها در شهر و شب بِینِ بیابان سوختن از جگر آهی کشیدی آسمان آتش گرفت سالها کارَت شد از داغِ عزیزان سوختن گریه کردی آنقدر ، چشمان تو مجروح شد شمع را هرگز ندیدم زیرِ باران سوختن گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنیم کارِ ما شد بعد از آن سر در گریبان سوختن یوسفش نزدیک بود اما نمی‌دیدش چرا بختِ یعقوب است پیشِ چاهِ کنعان سوختن چشمهایش رفت وقتی ، بوی پیراهن شنید راه را وا می‌کند آخر ، زِ هجران سوختن آنقدر باید بگریم تا بیابم بوی تو قسمتم کِی می‌شود مثلِ نیستان سوختن ما پریشان روضه می‌خوانیم  آقاجان بیا سهمِ ما شد داد و سهمِ  تو پریشان سوختن کاش دستی روی دیوار مدینه می‌نوشت می‌شود نُه سال با ذکرِ علی‌جان سوختن می‌شود با پهلویِ زخمی تبسم کرد باز می‌توان با سینه‌ی مجروح پنهان سوختن کاش می‌شد مادری دیگر نبیند مثل این  پشت در اُفتادن و در پیش طفلان سوختن سخت‌تر از آتشِ در  از هجوم شهر چیست گفت از لبخند چندین نامسلمان سوختن... @raziolhossein
درد دل های حضرت زهرا سلام الله علیها با حضرت خدیجه سلام الله علیها السلام ای همه ی دار و ندارم مادر جایت امروز چه خالی است کنارم مادر ای فداکارترین بانوی دنیا مادر می شود سر بزنی خانه زهرا مادر با که گویم که شده دوری تو درد سرم از همه عمر ِ یتیمی ، به تو دلتنگ ترم یاد داری کس ِ هم در دل غربت بودیم فارغ از آن همه بی دردی و نفرت بودیم یاد داری قمرت در شب ظلمت بودم محرم راز تو از قبل ولادت بودم به همین جرم که همرنگ نگشته با ننگ آب شد سنگ صبور تو در آن کوچه تنگ زحمات تو و بابا شده جبران مادر مانده زهرای تو و دیده ی گریان مادر کفر در مسجدمان صاحب منبر شده است دین انصار و مهاجر به خدا زر شده است شهر از گریه ی زهرات به جان آمده است بودنم بر همه انگار گران آمده است دِین زهرای تو بر دینش ادا شد مادر مثل تو ثروت من خرج خدا شد مادر کس در این شهر نکرده کمک فاطمه ام غصب شد چون لقب تو ، فدک فاطمه ات آتش و میخ در و پای حرامی و حرم محسنم کاش نگوید که چه آمد به سرم فضه خادمه بر غربت من می زاد زار اشک خون ریخت ز بی مادری من ، مسمار به فدای سر حیدر که رُخَم گشت کبود کاش آن روز فقط دست علی بسته نبود ماندن فاطمه شد امر محالی مادر دیگر از دختر تو مانده خیالی مادر نیستی تا که بیینی چه قَدَر تا شده ام آه مادر به خدا زحمت اسما شده ام شده از غربتمان چشم فلک پر اختر می شود دخترکم زود ، چو من بی مادر مثل تو طی شده با اشک دم آخر من بر لبم آه حسین ، آه حسین ، آه کفن @raziolhossein
مرا توان سخن از شکوه و جاهت نیست که جز حسین و حسن هیچکس سپاهت نیست جهان به گوشه‌ی چشم تو امنیت دارد تو خود پناه جهانی کسی پناهت نیست تو آن زنی که به فرمان تو رسول خداست تو آن ملیکه‌ی کلی که پادشاهت نیست فدک بهانه ‌ی رسوایی است دشمن را تو فارغی ز جهان میل بارگاهت نیست زمین به نیت نفرین تو به خود لرزید بلای نازل از عرش غیر آهت نیست چگونه روبه مکار از تو شاهد خواست خدای عالی اعلی مگر‌ گواهت نیست فقط به صورت خورشید سایه افکندند کسی به وسعت تاریخ سد راهت نیست بگو که لکه‌ی خونی که روی در مانده است یگانه خاطره‌ی طفل بیگناهت نیست سه ماه عمر علی بی طلوع خورشید است شبی بلند تر از صورت سیاهت نیست @raziolhossein
نری و روی دلم پا نذاری تنهایی‌مو به تماشا نذاری اگه اصرار می‌کنی برو ولی فاطمه جان! علی رو جا نذاری @raziolhossein
نیمه‌شب مهتاب می‌شوید علی آب را با آب می‌شوید علی مثل این تنها ندیده هیچ‌کس شستنِ دریا ندیده هیچ‌کس چشمه را آیینه را مهتاب را فاطمه باید بشوید آب را غسلِ این دریا نمی‌آید به من شستنِ زهرا  نمی‌آید به من خواب می‌بینم که تعبیرش کنی آب می‌ریزم که تطهیرش کنی آب می‌ریزم که آبت کرده‌اند خانه‌ی عمرم خرابت کرده‌اند اشک از این چشمانِ محزون می‌چکد آب می‌ریزم چرا خون می‌چکد مثل اشکی مثل آهی یا خیال سخت می‌بینم تو را در این هلال زیرِ نورِ ماه شستن مشکل است آه را با آه شستن مشکل است چشمه را گفتی که بی‌ شیون بِشوی آب را از زیرِ پیراهن بِشوی مرتضی هم دست و پا گم می‌کند زخم گاهی هم  تورم می‌کند ای زلالِ من مضافت کرده‌اند زخمی از ضربِ غلافت کرده‌اند لرزه بر زانو نمی‌آید به من شستنِ پهلو نمی‌آید به من در عوض رفتن نمی‌آید به تو رفتنت بی من نمی‌آید به تو ضربه‌هایی سهمگین زد داغِ تو زانویم را بر زمین زد داغِ تو آب را آیینه را آتش زدند وایِ من این سینه را ... خانه تر  دیوار تر  مسمار تر در کفن پیجاندنت دشوار تر آه اقیانوسِ نا آرامِ من جان ندارد جان بده بر گام من حال من یا حال طفلان دیدنی است آستین‌ها بینِ دندان دیدنی است ضجه‌ها بالا نمی‌آید چرا جان بر این لبها نمی‌آید چرا بال اگر کوبی قفس وا می‌شود پا اگر کوبی نفس وا می‌شود بر زمین بسیار می‌کوبد علی سر بر این دیوار می‌کوبد علی سینه‌ها سنگین همه دق می‌کنیم بی صدا بی ضجه هق‌هق می‌کنیم چشمهای نا امیدش را ببین با حسن مویِ سفیدش را ببین با حُسینت ناله‌ای سوزنده است جای شکرش هست زینب زنده است... بعد از این غمهای تکفین مانده است وایِ من سختی تدفین مانده است ای زده هر روز و شب از قوت خویش روی دوشم می‌کشم تابوت خویش @raziolhossein
همای من چه شد بال و پر تو چه آوردند پشت در ، سر تو شده یا فاطمه مثل دل من پریشان گیسوان دختر تو ....... گرفته بود غم روز و شبت را ولی نشنید کس ، آه ِ لبت را نود شب با همین دست شکسته زدی شانه تو موی زینبت را @raziolhossein
جنازه بر سر دوش علی ولی الله  غبار غم به رُخ مجتبی و ثارالله زپشت قافله طفلی زیر لب می گفت : به عزّت و شرف لا اله الّا الله ... @raziolhossein
برای گریه علی  بی تو کم بهانه ندارد ولی به غیرِ همین هق‌هقِ شبانه ندارد درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچه‌ای باریک برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد مرا که روز  سکوتِ یتیم‌های تو کُشته‌است به خانه‌ای که دری بین آستانه ندارد خدا کند نرسد صبح   برنخیزم از خاکت کجا رَوَم که علی بی تو آشیانه ندارد هرآنکه دید مرا نیمه شب دراینجا گفت : که این غریبه هرآنکس که هست خانه ندارد به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد نخواستی که بیافتد زمین علی ، چه بد اُفتاد شبیه روضه‌ی تو روضه‌ای زمانه ندارد : رسید طعنه‌ی قنفذ به کودکانِ غریبم چنان زدم که پس از این توانِ شانه ندارد کسی نگفت مغیره بزن! ولی به علی زن زنی که خورده زمین ضربِ تاریانه ندارد @raziolhossein
🏴السلام علیکِ ایتها الصدیقه الشهیده🏴 جهت دسترسی و استفاده از تصنیف های(شور،زمینه،نوحه و...) ایام فاطمیه به کانال نوحه رضیع الحسین بپیوندید 👇👇👇 @raziolhossein1 @raziolhossein1 @raziolhossein1 کانال شعرمذهبی رضیع الحسین در پیام رسان تلگرام https://t.me/raziolhossein کانال نوحه: https://t.me/raziolhossein1
مردی که کنده بود در قلعه را زجا وا می کند پس از تو،دَرِ خانه را به زور... @raziolhossein
ای پس از تو درد و غم، تقدیر من! گریه روز و شب، گریبان‌گیر من بی تو اشک‌افشانی من دیدنی است بی سر و سامانی من دیدنی است خود ببین حال پریشان مرا گریه‌ی سر در گریبان مرا کار من، هنگام و بی هنگام، اشک صبح، اشک و ظهر، اشک و شام، اشک گفتنی بسیار دارد چشم من گریه‌ی سرشار دارد چشم من سر برآر از خاک و با چشم خدای خود ببین این گریه‌های های‌های سر برآر و بنگر این دل‌خسته را گریه‌ی آهسته و پیوسته را هر کجا یاد از تو می‌آرد علی سر به دوش گریه بگذارد علی از گل اشک است گلشن، دامنم دیده‌ای بی گل ندیده گلشنم مردمان را گریه شد درمان درد گریه امّا درد من درمان نکرد @raziolhossein
چو آفتاب رُخت را غبار ابر گرفت شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت جهان و کُن فیکونش در اختیار تو بود عدو چگونه فدک را ز تو به جبر گرفت؟ خمید قامت او زیر بار اندوهت اگرچه دست علی را عصای صبر گرفت پدر به دیدن تو تا بهشت صبر نکرد تو را ز دست علی در میان قبر گرفت تمام غربت خود را گریست در دل چاه که تا همیشه دل چاه مثل ابر گرفت @raziolhossein
با دست عشق روی گِل شیعه کار شد شیعه به مهر فاطمه سرمایه دار شد بر آستان فاطمه هر کس که سر سپرد حق بر دلش نوشت که والا تبار شد بی او کسی به فهم عبادت نمی رسد هر کس گدای فاطمه شد رستگار شد از هر چه داشتیم در این غم سرا فقط اشک عزای فاطمیه ماندگار شد زهرا که جای خود به بزرگی او قسم ما را گدای فضه شدن افتخار شد وقتی که جبرئیل امین هم کلام اوست سلمان برای ما چقدر اعتبار شد نه سال با رضای علی خانه دار بود یک روز هم برای علی ذولفقار شد بویی نبرده بود از اسلام بی گمان آنکس که درب خانه اش آتش بیار شد @raziolhossein
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آنکه نفهمید هیچ وقت حتی به روی او در این خانه باز بود از «فضّة خذینی» او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود بازوش سرّ قوت بازوی مرتضی است اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شده است گرفتار ریسمان مضطر شده همآنکه خودش چاره‌ساز بود گفتند زخم پهلوی او بسته شد؟ نشد! حتی زمان غسل همین روضه باز بود آری مزار گم شده‌ی بی‌نشان او شور آفرین‌ترین غزل اعتراض بود آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز بود @raziolhossein
بي گمان آه از نهاد شهر در مي آورد دود وقتي كه خبر از پشت در مي آورد نه،علي را نه،كه صديقه كمك از فضه خواست فضه دارد روضه ي داغ پسر مي آورد از امامت يك تنه زهرا حمايت ميكند در عوض نامرد با خود چهل نفر مي آورد عصمت الله است اين كه بر زمين افتاده است پس عبا را مرتضي با چشم تر مي آورد يك نفر اي كاش با اين نامسلمان گفته بود وقت گل چيدن كسي با خود تبر مي آورد؟ فاطمه در بستر افتاده براي مرتضي دختر از حال وخيم او خبر مي آورد از سلام بي جوابش ميتوان فهميد كه هر چه بيرون ميرود خون جگر مي آورد واي بر حال دل فرزند او كه صبح و شام يك به يك اين روضه ها را در نظر مي آورد... @raziolhossein
دل غریب من از گردش زمانه گرفت به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت کنار پنجره‌ها دیدگان پر اشکم سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت نشان شعله و درد و نوای زهرا را توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت مصیبتی است علی را که پیش چشمانش عدو امید دلش را به تازیانه گرفت چه گفت فاطمه کانگونه با تأثر و غم علی مراسم تدفین او شبانه گرفت فراق فاطمه را بوتراب باور کرد شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت @raziolhossein
اصلا غم تازیانه باور داری؟ یا شعله به درب خانه،باور داری؟ گیرم که یگانه دخترت زهرا نه تشییع کسی شبانه باور داری؟ @raziolhossein
تا چند دسته گل شود امشب نثار تو خون گریه میکنم سر خاک مزار تو برخیز و موج چشم ترم را نگاه کن شمعی نداشتم جگرم را نگاه کن مادر ز جای خیز که مهمانت آمده مهمان دلشکسته و گریانت آمده اینکه نشسته است کنارت حسین توست این بی قرار گرم زیارت حسین توست برخیز و حالی از پسر کوچکت بپرس حال بقیه را هم از این کودکت بپرس رفتی و نیستی که ببینی برادرم هر روز آب میشود از غصه در برم بر سینه اش گرفته حسن چادر تو را گوید مدام زیر لب ای وای مادرم  از لحظه ای که رفتی از این خانه تاکنون شانه نخورده است به گیسوی خواهرم از اینکه بغض کرده و خانه نشین شده ترسم که جان دهد پدرم در برابرم آیا تو بر حسین جوابی نمیدهی؟ تشنه رسیده کاسه آبی نمیدهی؟ برخیز و با حسین ز بازو سخن بگو از دردِ زخم سینه و پهلو سخن بگو مادر بگو که خوب شده زخم ابرویت؟ بهبود یافته آن چشم کم سویت؟ یادم نرفته بر در و دیوار خوردنت یادم نرفته سیلی بسیار خوردنت یادم نرفته روی زمین دست و پا زدی بابا نبود خادمه ات را صدا زدی  رفتی و ماند خاطره هایت برای من زنده شود عزای تو در کربلای من یعنی که بعدها تو می آیی به دیدنم در قتلگاه وقت سر از تن بریدنم وقتی که رفت بر سر نیزه سرم بیا وقت هجوم اسب روی پیکرم بیا فکر رباب باش که در بین سلسله است وقتی می افتد از سر نی اصغرم بیا نیمه شب است و قافله در دشت می رود افتد ز روی ناقه اگر دخترم بیا   @raziolhossein
ساعت سخت فراق آغاز مخفی و آهسته درها باز شد شد برون آرام با رنج و ملال هفت مرد و چار طفل خردسال چار تن دارند تابوتی به دوش دیده گریان سینه سوزان لب خموش در دل تابوت جان حیدر است هستی و تاب و توان حیدر است گوئی آنشب مخفی از چشم همه هم علی تشییع شد هم فاطمه شهر پیغمبر محیط غم شده زانوی سردار خیبر خم شده آسمان بر اشک او مبهوت بود جان شیرینش در آن تابوت بود او پی تابوت زهرا می دوید نه ، بگو تابوت ، او را می کشید کم کم از دستش زمام صبر رفت با دو زانو تا کنار قبر رفت زانویش لرزید اما پا فشرد دست ها را جانب تابوت برد خواست گیرد آن بدن را روی دست زانویش لرزید باز از پا نشست کرد چشمی جانب تابوت باز گشت با جانان خود گرم نیاز کای وجودت عرش حق را قائمه یاریم کن یاریم کن فاطمه یاریم کن کز زمین بردارمت با دو دست خود به گل بسپارمت وای بر من مرده ام یا زنده ام قبر تو یا قبر خود را کنده ام آسمان ، اشک علی را پاک کن جای محبوبم مرا در خاک کن این چراغ چشم خون بار من است این همان تنهاترین یار من است صبر کردم تا شکست آئینه ام ای نفس با جان برآ از سینه ام یا محمد دختر خود را بگیر لاله نیلوفر خو را بگیر در دل شب پر شکسته بلبلی برده بهر باغبان خونین گلی گل مگو پامال گشته لاله ای برگ برگش را صدای ناله ای خاک ، گلی میشد ز اشک جاری اش تا کند دستی ز رحمت یاری اش ناگهان از آن بهشت بی نشان گشت بیرون دست های باغبان کای شکسته بال و پر بلبل بیا وی به قلبت مانده داغ گل بیا باغبانم ،هست و بودم را بده یا علی یاس کبودم را بده از چه یاسم این چنین پرپر شده لاله من باغ نیلوفر شده ای بیابان گل ز اشک جاری ات آفرین بر این امانت داری ات باغبان تا یاس پرپر راگرفت اشک خجلت چشم حیدر را گرفت یا محمد  از رخت شرمنده ام فاطمه جان داده و من زنده ام شاخه یاست اگر بشکسته بود دست های باغبانت بسته بود یا محمد دخترت در خاک خفت دردهای خویش را با من نگفت اینکه بگرفتیش جانان من است بلکه هم جان تو هم جان من است قلزم خون کاسه صبر علیست  خانه بی فاطمه قبر علیست غصه ها در دل صد چاک ریخت بر تن محبوبه خود خاک ریخت حبس شد در سینه تنگش نفس  بود چون مرغ اسیری در قفس رفته بود از دست نخل و حاصلش خاک را گل کرد با خون دلش سینه اش می سوخت از سوز سه داغ کرد روشن از شرار دل چراغ لب فروبست و به یارش برد رشک ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک زمزم از دریای چشمشم سر گرفت مثل کعبه قبر را در برگرفت ناله زد کای با وفا یار علی ای چراغ چشم بیدار علی همسرم دستی برون از خاک کن اشک از رخسار حیدر پاک کن ای ترابت گل ز اشک بوتراب وی دعای شامگاهت مستجاب بار دیگر یک دعا کن از درون    جان حیدر با نفس آید برون اشک من در دیده بی لبخند تو است تکیه گاهم شانه فرزند تو است ای سلام من به جسم و روح تو جان فدای پیکر مجروح تو ای شکسته پیش من آئینه ات وی مدال دوستی بر سینه ات آن قدر بر بغض من دامن  زدند تا تو را در پیش چشم من زدند کاش آنجا دست من بشکسته بود کاش چشمم جای دستم بسته بود خاز غم زد ، بر وجودم نیشتر    هر چه گفتم عقده ام شد بیشتر به که لب بر بندم  و زاری کنم    بر تو پنهانی عزا داری کنم @raziolhossein
دیگر بعید است این نفس بالا بیاید باید برای یاری‌اش اسما بیاید شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت تا که برای شستن دریا بیاید این مرد خیبر مردِ خندق بود اما باید برایِ غسلِ او زهرا بیاید دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش باید بماند تا که حالش جا بیاد پشتِ سرِ هم شستنش را قطع می‌کرد اما نشد تا بند این خونها بیاید از بس حسن در آستین دندان فشرده باید به دادِ حالِ او بابا بیاید وقتی حسین اُفتاد بر این سینه باید دستِ شکسته از کفن بالا بیاید تازه زمانِ شستنِ دیوار و در بود ای کاش می‌شد زودتر فردا بیاید ای‌کاش می‌شد دِق کند زینب کنارش طاقت ندارد تا که عاشورا بیاید طاقت ندارد تا ببیند بینِ گودال بر روی آن سینه کسی با پا بیاید @raziolhossein
حسن حق داره که بی خواب باشه برای مادرش بی تاب باشه شبونه می‌ره مادر کاش از امشب حسینش تشنه میشه آب باشه @raziolhossein
عطر بهشت می‌وزد از آستانه‌ات گل می‌طراود از در و دیوار خانه‌ات پنهان شده است قدر تو مانند قبر تو ای بی‌نشانه کیست که دارد نشانه‌ات؟ مردی که از تبسم تو شعر میسرود مبهوت می‌شد از غزل عاشقانه‌ات یکتایی و برای تو همتا فقط علیست سوگند میخورم به خدای یگانه‌ات در کوثر زلال تو تکثیر می‌شویم از دل نرفتنی‌ست غم جاودانه‌ات بانو چگونه میشود از اشک تر نشد وقتی که مرثیه است هوای ترانه‌ات بعد از تو خاک بر سر این روزگار باد آتش چرا نشسته بر این آشیانه‌ات بعد از تو ، جای خالی تو گریه میکند با اهل خانه‌ی تو گرفته بهانه‌ات صبر علی رسید به‌پایان همینکه خواست تنها میان خاک سپارد شبانه‌ات دست خدا سپرد به دست خدا تو را آری زمین گرفت ز دست زمانه‌ات @raziolhossein
روزی که عدو به فاطمه راه گرفت از سیلی او مدینه را آه گرفت بر خیز علی نماز_آیات بخوان هم زلزله شد به کوچه هم ماه گرفت @raziolhossein
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من زهرای من! حبیبه ی من! مهربان من میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟ دیگر شدم بدون عصا آسمان من! مانده هنوز بستر تو گوشه ی اتاق با لاله اش چکار کنم باغبان من؟! ماندست چند تار مویت بین شانه ای. چشمم که خورد تیر کشید استخوان من! راحت بخواب درد کشیدن تمام شد! راحت بخواب درد کشیده جوان من! کابوس لحظه های علی نبش قبر توست.. فکرش به هم زده ست زمین و زمان من چهل قبر ساختم که نفهمند هیچوقت آخر کجاست قبر تو راز نهان من.. گفتم درِ جدید بسازند بعد تو تا میخ ها دوباره نگیرند جان من.. حالا دگر تمام شده امتحان تو... حالا دگر شروع شده امتحان من... @raziolhossein