#امام_زمان_محرم
#امام_زمان_مناجات
عطر تو زینت فزای روضه ها مهدی بیا
هجر تو از پا می اندازد مرا مهدی بیا
مهربان تر از پدر مادر به فرزندان تویی
العجل ای بهترین بابای ما مهدی بیا
ندبه باید کرد از درد فراق روی تو
اَبکیَنَّکَ صَباحاً و مَسا مهدی بیا
به تقاص خون جدت یا لثارات الحسین!
زودتر با ذوالفقار مرتضی مهدی بیا
ای فدای قد و بالای پیمبرگونه ات
وارث حلم تمام انبیا مهدی بیا
مادرت زهرای مرضیه صدایت می زند
روز و شب مهدی بیا مهدی بیا مهدی بیا
جان به لب آمد ولی نامت نیفتاد از لبم
عمر من طی شد فقط با ذکر یا مهدی بیا
صبح عاشورا نشد پس وعده ی ما اربعین
در مسیر از نجف تا کربلا مهدی بیا
شیرخواری با گلوی خشک و با چشمان تر
از دل گهواره می خواند تو را مهدی بیا
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#ورود_به_محرم
#رباعی
با اشک غمت خون دل آمیخته شد
بر فرق فلک خاک عزا ریخته شد
این صیحهی فاطمه است یعنی از عرش
پیراهن خونین تو آویخته شد
#سیدمیلادحسنی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
در بیابانی از عطش لبریز
کاروانی غریب می آید
از لب هر کجاوه ای با آه
ناله ی یا مجیب می آید
کاروانی ز مکه برگشته
آمده تا که حج تمام کند
کعبه دنبال قافله آید
تا به این قبله استلام کند
پای خورشید خسته تاول زد
بسکه دنبال نور قافله بود
آسمان با تمام وسعت خویش
خاک پای عبور قافله بود
کربلا در دلش چه غوغایی ست
که بهارش ز راه می آید
برسانید بی پناهان را
که جهانْ تکیه گاه می آید
بر تن ناقه ها حریر بهشت
گرمی آفتاب بی تآثیر
مشک ها سلسبیل می بردند
بادها بود تحت امر امیر
دور ماه قبیله وقت نزول
آسمانی پر از محارم بود
لشکری تا فدای او بشود
فقط از او اشاره لازم بود
چه صفی بسته اند زانوها
تا رکاب پرِ عقیله شوند
هیجده تا ستاره آمده اند
سایه سار سرِ عقیله شوند
آفتاب آمده به پابوسِ
ماه در پرده ی حیای حسین
اولین بار می رسد امروز
پای زینب به کربلای حسین
#حسن_کردی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
چه بلایی قراره سرم بیاد؟
نمیخوام اشک برادرم بیاد!
چرا باید وسط خیمه زدن
صدای ناله مادرم بیاد؟
نگا کن بچه ها ترسیدن حسین
همشون تو شک و تردیدن حسین
اینا از برگ گلم لطیف ترن
تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین
هنوزم دیر نشده بیا بریم
هر جایی به غیر کربلا بریم
با تو از اینجا بریم درست تره؟
یا با نامحرما از اینجا بریم
خودتم میدونی پا به پات میام
مثه سایه دنبال عبات میام
مگه زینب میتونه رهات کنه؟
قتلگاهم که بری باهات میام
حاضرم سرم بره سر تو نه
پیکرم کبود شه پیکر تو نه
مگه ترسی دارم از تازیونه
بزنن ولی برابر تو نه
خاک اینجا بوی خون میده حسین
آخر کارو نشون میده حسین
نمیخوام تو باشی اون کشته ای که
زیر سم اسبا جون میده حسین
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
این جاکجاست ای گل زهرا به مابگو
گـرکـربـلاست، بامن غم مبتلابگو
سـرتاسـروجـودمرا غم گرفته است
ازاین زمیـن محنت ودردو بـلابگو
داری دعـا بـه زیـرلب وآه می کشی
زیـن آه سینـه سـوز برایم بیابگو
درگوش ذوالجناح چه گفتی که شدملول
من که غریبـه نیستم ای آشنا بگو
این جا اگرکه وعـده گه توست باخدا
بامـن زوصل دوست برای خدابگو
با آن که گفته اند برایم زماجرا
من صبرمی کنم توازاین ماجرابگو
صف بستـه انـد دربرمـا نیـزه دارها
یحیـای اهل بیت ازاین نیـزه هابگو
یک باغ لاله این همه گلچین دگـرچـرا
ای باغبـان برای من ازلالـه هابگو
کردی اشاره ای به من ازقتلگاه خویش
دیگرنگفتـه بودمت ازایـن منابگو
تنهاامیـدو دلخوشیم درجهـان تویی
بی توچگـونـه زنـده بمانم بیابگو
بااشک وآه ونـاله «وفایی» تمام عمر
از زینب وحسیـن وغـم کـربـلابگو
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
کاروان ستارگان سحر
کاروانی ز روز روشن تر
به زلالی آب و آیینه
به لطیفی برگ نیلوفر
صاحبان جلالت توحید
وارثان لطافت کوثر
اهل تسلیم و اهل اعطینا
تا فصل لربک وانحر
یک به یک این تبار معروفند
به نبردی همیشه با منکر
حیدرانی که میرسند از راه
در پی فتح صد جهان خیبر
پسران قبیلهی کوهند
دختران عشیرهی گوهر
مردهاشان مقلدان علی
بانوان پای منبر مادر
در عبورند با طمأنینه
چون نسیم از کویر پهناور
آری آزادگان سبکبالند
نیست باری به دوششان جز سر
عاشقانند و میشوند مدام
همگیشان فدای یکدیگر
گوییا میروند سوی منا
گوییا آمدند از مشعر
روشنایی راه از ازلند
تا رسیدن به عرصهی محشر
حوریان حوالی زهرا
شیرهایی ز تیرهی حیدر
همهی پیرهایشان عاشق
همهی کودکان جگرآور
مرگ بازیچهاست در نظر
کودکانی چنان علی اصغر
مرحبا از اذان بلند شود
گر موذن شود علی اکبر
آخر کاروانشان ساقی
اول کاروانشان ساغر
مثل پروانهاند گرد حسین
همه جمعند حول این محور
دختر مرتضیست بر ناقه
در حجابی ز نور چون معجر
در زمان نزول اجلالش
پای عباس پلهی آخر
حق نگهدار این همه دلدار
حق نگهدار این همه دلبر
#سیدمحمدحسین_حسینی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
ای از خدايت بهترين تمثال ! برگرد
چشمم شده از اشك ، مالامال برگرد
ای كعبه ی زينب ! به دورت در طوافم
بشنو ز من ، ای كعبه ی آمال ! برگرد
بعد از تو ماندن ، مرگِ تدريجی است ، امّا
با تو گذشته روز و ماه و سال برگرد
ای ميهمان كربلا ! من با تو گويم :
يك تن نمی آيد به استقبال برگرد
برگرد تا سيلی نخورده دخترِ تو
جانِ همان طفلِ پريشان حال برگرد
خَم می شود از داغِ اكبر ، پيکرِ تو
تا اين الف را كس نکرده دال برگرد
ای كاش برگرديم ما ، سوی مدينه
تا كس نکرده پيکرت پامال برگرد
برگرد تا من سُمّ مركب را نبينم
تا برنگشتی در تَه گودال برگرد
#سیدمحسن_حسینی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست
حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست
رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان
زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان
اینان که روانند، همه روح و روانند
این سلسله هر یکتنشان جان جهانند
این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند
این قافله شب تا به سحر، نافلهخوانند
بازار جهان این همه سرمایه ندارد
گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد
این قافله جز عشق، رهآورد ندارد
عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد
یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد
جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد
مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند
از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند
اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند
بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند
اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند
با شور حسینی به نوا، جامهدرانند
دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است
وین قافله را قافلهسالار، حسین است
این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست
این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست
از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست
در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست
با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه
چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه
این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست
دردانهٔ من، با موی بیشانه نبودهست
جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست
گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست
این دختر من، نازترین دختر دنیاست
دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست
ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را
ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟
ای ماه ببین ماه بنیهاشمشان را
ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را
ای صبح کجا آمده صادقتر از اینان؟
ای عشق بگو نامده عاشقتر از اینان
چاووش عزا همره من روح الامین است
ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است
در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است
سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است
آوردهام از جان شما تاب بگیرد
چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد
ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است
سرهای سران، خاک به درگاه حسین است
خورشید فلک، مشتری ماه حسین است
ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است
آن فضل که در قافلهام نیست،کدام است؟
عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است
ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب
کشتی نجات همه و ساحل زینب
وی ماه رخت روشنی محفل زینب
دوری مکن از دیده و از محمل زینب
دارد سفر ما سفر دیگری از پی
من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
#علی_انسانی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
#ورود_به_محرم
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
چشمهچشمه میجوشد، از دل زمین هر شب
خون اصغرت آنجا، خون اکبرت اینجا
میرسد به گوشم گرم، بانگ خطبهای پُرشور
خطبهای که بعد از تو، خواند خواهرت اینجا
از فرات میجوشد موج و میزند بوسه
بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت اینجا
این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟!
روی نیزه میخواند، آیهای سرت اینجا
کیست اینکه ناآرام، در خرابه میگرید؟
موج میزند در خون، چشم دخترت اینجا
کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب میشود از نو، سهم مادرت اینجا
حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد
در غدیر خم جاریست، حجّ آخرت اینجا
این ضریح ششگوشه، حجّ پاکبازان است
آب میشوم از شرم، در برابرت اینجا
#مرتضی_امیری_اسفندقه
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
#ورود_به_محرم
چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
چشمهچشمه میجوشد، از دل زمین هر شب
خون اصغرت آنجا، خون اکبرت اینجا
میرسد به گوشم گرم، بانگ خطبهای پُرشور
خطبهای که بعد از تو، خواند خواهرت اینجا
از فرات میجوشد موج و میزند بوسه
بر کرانۀ خشکِ حلق و حنجرت اینجا
این فرشتۀ وحی است، وحیِ تازه آیا چیست؟!
روی نیزه میخواند، آیهای سرت اینجا
کیست اینکه ناآرام، در خرابه میگرید؟
موج میزند در خون، چشم دخترت اینجا
کربلا چه پیوندی با فدک مگر دارد؟
غصب میشود از نو، سهم مادرت اینجا
حجِّ ناتمام تو، راز دیگری دارد
در غدیر خم جاریست، حجّ آخرت اینجا
این ضریح ششگوشه، حجّ پاکبازان است
آب میشوم از شرم، در برابرت اینجا
#مرتضی_امیری_اسفندقه
@raziolhossein
#محرم
#پیراهن_مشکی
دار و ندار ماست این پیراهن مشکی
ارثیه ی زهراست این پیراهن مشکی
روزی که هر کس می رود دنبال کار خود
دنبال کار ماست این پیراهن مشکی
تنها دلیل عزت دیروز و امروز و
دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی
بی دست و پا هستم ولیکن دستگیر من
در محشر کبراست این پیراهن مشکی
من قبله ام کعبه است که تنها لباس آن
از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی
این شصت روز و شب نشان کربلایی ها
در کل این دنیاست این پیراهن مشکی
خرج عزای هر کس و ناکس نگردانش
مخصوص این آقاست این پیراهن مشکی
چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ
با دشمن مولاست این پیراهن مشکی
هم کوهی از دلدادگی را می زند فریاد
هم جامه ی تقواست این پیراهن مشکی
از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم
ارثیه زهراست این پیراهن مشکی
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
خدا نگیرد از من این دو چشمهی حیات را
که گریهام گرفت راهِ کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند
و اشکِ روضه سرخ کرد کاسهی دوات را
دو قطره تشنگی به کامِ روضهخوانیام چکاند
برای سوزِ شعر، دیدهام دَمِ فرات را
قضای واجباتِ سال و ماهِمان محرّم است
محرّمی که کُشته لشکرِ محرّمات را
پیاده میروم به کربلا و بعد از آن مسیر
به شوقِ دیدنِ تو میدوم پلِ صراط را
صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟
پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا
پناه میبرد به کامِ تشنهی تو آب هم
به دستِ ساقی تو دجله میشود سراب هم
فقط در این حریم قطره میکُشد جَحیم را
بهشتِ اشک میرسد به آیهی عذاب هم
هر آن زمان که سمتِ نور رفتهایم، دیدهایم
پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم
به خاکِ سجدهدارت از شهادتِ تو خاکها
به سجده میروند، تربتِ ابوتراب هم
به زیر قُبّه دیدهایم پابهپای دستِ ما
دخیل میزند گره دعای مستجاب هم
قنوتِ مستجاب، دستِ خورده بر ضریح توست
درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست
از آن زمان که هیچ کس نبود، جز خدا فقط
خدای اشک، خوانده است روضهی تو را فقط
برای هر کسی که مشتِ چشم، وا نمیشود
همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضهها فقط
به شوق عطرِ سیب، جانماز باز میکنم
نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط
شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو
در آن سکوت میزنم حسین را صدا فقط
اگر عتاب میکنی اگر عذاب میکنی
بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط!
سیاهی مزارمان سیاهی محرم است
بیا که دیدنت شروعِ روضهی مجسّم است
چه روضهای؟، همان که ریخت اشکِ حنجر تو را
به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را
همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود
که زخمِ سینهات دوباره کُشت مادر تو را
همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِآه شد
نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را
چه روضهای؟، همان که تازیانههای تسلیت
سیاه کرد دَمبهدَم لباسِ خواهر تو را
چه روضهای؟، فرات هم نشسته زار میزند
که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را
گِلآبِ در عزای خود نشسته را زلال کن
ببخش روضهی عطش، فرات را حلال کن!
چقدر روضه ریختهست بر زمین کربلا
نگاهِ ماست گریهگریه همنشین کربلا
چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو
شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا
چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد
هنوز اشک میچکد از آستین کربلا
هنوز راه هجرت تو را ادامه میدهد
هنوز -مادرت، مسافرِ مدینهکربلا-
هنوز ردّ پای خواهرت مرور میشود
که میرسیم از نجف به اربعین کربلا
چنانکه از نگاه ما به تو سلام میرسد
به پرچمت قسم زمانِ انتقام میرسد
#رضا_قاسمی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
رسید قافله در کربلا و ثارالله
به ماه طایفهاش رو نمود: بسم الله
بزن به خاک علَم را که کربلا اینجاست
بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست
نگاه کن به حرم...با تو عالمی دارند
تو پیششان که بمانی، مگر غمی دارند؟
رقیه پیش تو دلخوشترینِ دوران است
به روی دوش تو بر مَسند سلیمان است
علَم به دست تو تا هست، ساقی لشکر
سکینه را چه خیالی زِ غارت معجر؟
رُباب خیره به دریا و حال شیدایی
تمام دشت شده مات صوت لالایی
بِنَفسیاَنت عزیزم..تو تکیهگاه منی
به روزِ بی کسیام ملجاء و پناه منی
ته مسیر همینجا و این بیابان است
و ظهر روز دهم روز عید قربان است
علیِ اکبر من روی خاک میاُفتد
به برگهای تنش جای چاک میاُفتد
امانت حسنم میشود چو گُل پرپر
دوباره زنده شود روضهی در و مادر
گلوی طفل مرا، تیر میشود همدم
چگونه بعدِ علی تا به خیمه برگردم؟
کنار علقمه خون میشود به پا عباس
و دستهای تو از تَن شود جدا عباس
تو بر زمین که فتادی، حرم به هم ریزد
کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد
به حال و روز من و تو بلند میخندند
به روی تک تک اعضات شرط میبندند
تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم
تو نیستی که ببینی اسیر گودالم
برای ذبح سرم استخاره میگیرند
و جان محتضرم، چند باره میگیرند
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
کوفیان! راه نبندید عذابش نکنید
پسر فاطمه را تند خطابش نکنید
مثل او هیچ کسی سر به بیابان نگذاشت
طرد کردید بیایید عتابش نکنید
وسط کرب و بلا خیمه زد از ناچاری
به زور نیزه و شمشیر مجابش نکنید
تیشه بر ریشه ی این شهر زند نفرینش
کوفه را این همه خوش رنگ و لعابش نکنید
طلب آب اگر کرد برایش ببرید
و خجالت زده از روی ربابش نکنید
به علی اصغر او هم که شده رحم کنید
عاطفه داشته باشید جوابش نکنید
او عزیز است نباید تنش عریان گردد
دیگر از زمره ی کفار حسابش نکنید
سرِ بر روی نی اش هم به حیا ماخوذ است
وارد مجلس ننگین شرابش نکنید
نکند زینب کبری به اسیری برود
کوفه تا شام گرفتار طنابش نکنید
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
خیر را من باب نابودی شر آورده ام
خاندانم را به امداد بشر آورده ام
با بروز آشکار وجه ثاراللهی ام
کربلا را از دل تاریخ در آورده ام
داغ، هرچه دارد این صحرا خریدارم به دل
دل که جای خود برای دوست سر آورده ام
طفل بودم با دعایم کوفه باران میگرفت
من چه حاجاتی که در این شهر برآورده ام
نامه هایی که فرستادند همراه من است
کودکان را از جفاشان بی خبر، آورده ام
چه نیازی هست به خورشید و ماه کربلا
کاروانی با خود از شمس و قمر آورده ام
هم برای خاکهای داغ این صحرا بدن
هم برای آن تنور داغ سر آورده ام
بعد عباسم بنا دارم علمداری کند
خواهرم را بیشتر از این نظر آورده ام
اکبرم را، اکبرم را، اکبرم را، اکبرم
آن که از جان خواهم او را بیشتر آورده ام
کاش شرمنده نگردم آخرش پیش رباب
اولین بار است اصغر را سفر آورده ام
اشک، بیش از خون، ز دین حق حفاظت میکند
دختران را از پسرها بیشتر آورده ام
تا نبیند صورت حوریه ها را آفتاب
از ملائک سایه ای از بال و پر آورده ام
#یامظلوم
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
#دوبیتی
دراین جا کرده ای منزل برادر
نشاندی برزمین محمل برادر
دلم دراین بیابان غرق غم شد
چه آهی می کشی از دل برادر
درون سینه ام توفان به پا شد
دل غم دیده ام ماتم سرا شد
شنیدم منزل آخر رسیدم
میان کربلا دل پربلاشد
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
زینب رسید کرببلا اقتدار داشت ...
او نیز با خدای حسینش قرار داست
آیینه بود و دور خود آیینه دار داشت
زانوی اکبراست گواهم ، وقار داشت
آمد حسین فاطمه را ماندگار کرد
آن شب خدا به خلقت او افتخار کرد
راه وصال را به خداوند ساده کرد
از جلوه های فاطمی اش استفاده کرد
بر یاری امام غریبش اراده کرد ...
از ناقه ها سه ساله ی خود را پیاده کرد
نام خیام محترمش را حرم گذاشت
بر چشم خاک زینب کبری قدم گذاشت
بر روی عرش سایه ی اومستدام بود
او را قمر ترین دو عالم غلام بود
پرده نشین خیمه به دور از عوام بود
حتی ملک ندیده که زینب کدام بود
مانند مادرش که ز کوران حجاب داشت
در پرده بود محمل او هم نقاب داشت
در خیمه نه ، که در دل ارباب جا گرفت
از خاک پای دوست شدن شد بها گرفت
جای همه ز میکده جام بلا گرفت
تنها نبود ، دور و برش را خدا گرفت
از بس اصیل بود چو ایل و تبار خویش
چون او کسی نرفت به قربان یار خویش
از بین روضه های مجسم عبور کرد
تا خاطرات غربت خود را مرور کرد
دلشوره را گرفت و ازآن خیمه دور کرد
گویا دوباره حضرت زهرا ظهور کرد
مادر که هست قافله ای هست پایدار
تاریخ ، زن ندیده به خود با چنین وقار
آه از دمی که سوخت پناه پیمبران
آن خیمه ای که سوخت دل مادری در آن
فرمود: گوشواره درآرند گوهران
پای برهنه ، خار مغیلان و دختران
آتش به جان ما زد علیکن بالفرار
آه از دمی که پرده نشین شد شترسوار
بند دل امام زمانش گسسته بود
او دست بسته نیست ولی دست بسته بود
حتما دلیل داشت نمازش نشسته بود
با شمر همسفرشدن اورا شکسته بود
با یک لباس کهنه که شد پاره پاره رفت
با گوشواره آمد و بی گوشواره رفت
می رفت سوی شام به همراهی سران
گرما زده ،شکسته شکسته نفس زنان
دورش کسی نبود به جز خولی وسنان
از صبح تا غروب معطل شد عمه جان
قلبش شکست از غم زخم زبان شهر ...
زینب کجا و مجلس نامحرمان شهر
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#ورود_به_محرم
#رباعی
آورده به عرش روضه خوانش را حق
انداخته است سایبانش را حق
پیراهن پاره پاره آویزان شد
پرچم زده است آسمانش را حق
#حامد_آقایی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد
غربت نا باور تو خواهرت را میکشد
آن سیاهی مقابل ازدحام دشمن است
خلوت دور و بر تو خواهرت را میکشد
هم جوان،هم نوجوان،هم کودک و هم پیرمرد
سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد
من خودم غمگینم و لبریزم از دلشورهها
اضطراب دختر تو خواهرت را میکشد
چشمهای اشکبارم خیره مانده بر رباب
تشنگی ِ اصغر تو خواهرت را میکشد
شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن
غیرت آب آور تو خواهرت را میکشد
کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت
"عمه جانِ" اکبر تو خواهرت را میکشد
باورش سختاست پایان قرار ما دوتاست
روزهای آخر تو خواهرت را میکشد
بیگمان این خاک تعبیر همان خواب منست
بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد
با سلاح تیزشان سهمی به جسمت میرسد
پاره های پیکر تو خواهرت را میکشد
روزگاری بوسهاش میزد پیمبر - وای من
سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد
واقعا سختست فکرش را نمیخواهم کنم
ناله های مادر تو خواهرت را میکشد
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
#ورود_به_کربلا
بعد بسماللهِ ما هست تعالی زینب
آیتاللهِ علی آیتِ عُظمی زینب
هاجر و آسیه نه مریم و حوا هرگز
بنویسید فقط حضرت زهرا زینب
خرج یک صفحه از اوصافِ بلندش شده است
که فقط نقش کند جوهرِ دریا زینب
زینتی داشت اگر ، نام علی نامش بود
خوب گفتند که ای اُمِابیها زینب
هرچه گفتیم از او در خورِ شأنش ، هیهات
هرچه خواندیم خدا گفت که حاشا زینب
کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب
کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب
ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم آورد
آنکه زد ریشهی هر کاخ ستم را زینب
مرتضی گفت: تویی فاطمه یا اینکه منی
نفست گرم به هر خطبهی غرا زینب
کس ندیدهاست تو را خاصیتِ نورِ شماست
هست هر جلوهی حق دیدنی الّا زینب
نور که سایه ندارد که به آن دیده شود
چشم محجوب کجا نورِ معلا زینب
ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید
که ببینند چه کرده است به دنیا زینب
قدم اول خود را سرِ دنیا زدی و...
...قدم بعد روی زانوی سقا زینب
نسل در نسل همه نسل حسینیم اگر
هفت پُشتم همه گفتند فقط یا زینب
سینهی ماست حسینیهی غمهای دلش
نفسِ ما جگرِ ما تپشِ ما زینب
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا_دودمه
شاه گفتا آمدم گویم که حق تنها علیاست
کربلا حق با علی است
بین باطل فاصله تا حق فقط یک یا علی است
کربلا حق با علی است
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#ورود_به_کربلا
جانِ زینب ، به لبم آمده جانم چهکنم
نگرانم نگرانم نگرانم چهکنم
خاک این دشت چرا قوَّت پایم را بُرد
قدمی تا که زدم رفت توانم چهکنم
تاکه دلشوره نکشته است مرا دستم گیر
بازگردان و به محمل بنشانم چهکنم
دور تا دور فقط خنجر و تیغ و تیر است
بند آورده تماشاش زبانم چهکنم
نگران توام و ضجهزدنهای رُباب
فکر این حنجر و آن تیر و کمانم چهکنم
نگران تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزهزنانم چهکنم
دست من نیست اگر هِی به زمین میاُفتم
فکرِ این خیمه و زنهای جوانم چهکنم
آی برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو همسفرِ شمر و سنانم چهکنم
آه برگرد که در شام نگویم به سرت
بینِ یک شهر پُر از زخم زبانم چهکنم
مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جان زهرا نتوانم نتوانم چهکنم
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
روضهات را قصه میگفتم برای دخترم
گریه کردم تا سحر با هایهای دخترم
گفتم از آب و غذا افتادی از روز دَهم
آنقدر کِز کرد، کم شد اشتهای دخترم
نیمهشبها میپَرم از خواب تا ویرانهات
با صدای گریههای بیصدای دخترم
با عروسکهای زیرِ خیمهی چادرسیاه
اشک میریزیم پای روضههای دخترم
آستین را برد بالا گفت بابا گوش کن!
نوحه میخواند النگوی طلای دخترم
تا زمین میخورد میدیدم شبیه قصّهات
اشک را در خندههای زخمِ پای دخترم
هیچ دختربچهای را زود بیبابا نکن
گریه کردم بارها با این دعای دخترم
اشکهایش ریخت روی گنبدِ نقاشیاش
یک حرم زائر شدم در کربلای دخترم
روضهات جاریست در دنیای دختردارها
با تو حتما دوستم دارد خدای دخترم
#رضا_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
#سیدمحسن_حسینی
#زخم_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
رسید روضه ی سوم..رقیه جا مانده
صدا رسیده ببین زجر!او کجا مانده؟
خدا بخیر کند…زیر دست و پا مانده
هنوز قسمت غمگین ماجرا مانده…
ز روی ناقه فتاده ز درد لرزیده
گرسنه بوده و بر خاک سرد خوابیده
به روی دامن زهرا،سرِ پر از دردش
به سنگ و خار مغیلان تنِ ورم کردش
خدا عذاب کند زجر و نسل نامردش
لگد به پهلوی او زد…به زور آوردش
رقیه را پی مرکب دوان دوان آورد
به صورتش زد و اورا کشان کشان آورد
کلافه گشته ز درد و ز سوز آبله ها
ز جای کعب نی و زخم و ردّ سلسله ها
دلش گرفته از این انتظار و فاصله ها
از این که مسخره اش می کنند حرمله ها
چقدر بغض فرو خورده در گلو دارد
نگاه خویش فقط بر سر عمو دارد
مخدرات خدا را چکار با اغیار؟
معطلی و نگاه حرام در انظار
کجای قصه این شعر می شود دشوار؟
کنار شمر و سنان می روند در بازار
سر بریده ی ارباب ما پریشان است
برای غربت ناموس خویش گریان است
برای اینکه دوباره به او غضب نکند
و روزگار حرم را به رنگ شب نکند
به ضرب کعب نی و تازیانه تب نکند
خدا کند که ز شمر آب را طلب نکند
برای زخمِ دگر جا نمانده بر بدنش
چکیده خون و سر و صورتش به پیرهنش
به گریه با همه ی شهر شام جنگیده
به روی خاک نمور خرابه خوابیده
تمام راه کتک خورده یا که غم دیده
هزار مرتبه مرده ز بس که ترسیده
برای غصه ی او داد از جگر بزنید
گهی به صورت و گاهی به روی سر بزنید
#آرمان_صائمی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
تو هستی باغبان و من گل نیلوفرم بابا
هنوزم تو پدر جان منی من دخترم بابا
طبق بیت و سر تو کعبه و من گرم اعمالم
نشسته من طوافم را به جا میآورم بابا
چه آمد بر سر چشمم سرت را تار میبینم
به سختی باز و بسته میشود چشم ترم بابا
چنان زد حرمله من را که با صورت زمین خوردم
همانجا او بلندم کرد با موی سرم بابا
مرا هم ای پدر مانند زهرا با لگد کشتند
چگونه درد پهلو را تحمل آورام بابا
سه ساله طفلم اما از خدایم مرگ میخواهم
ببین ناز اجل با قیمت جان میخرم بابا
قدم برداشتنهایم به مثل مادرت باشد
به مثل پیرها محتاج دیوار و درم بابا
ز بس دیرآمدی ای قبله ،رو به قبلهام کردند
به روی ماه توباشد نگاه آخرم بابا
بود پیدا ز رگهایت سرت را بد جدا کردند
خبر دارم ولی هرگز نیاید باورم بابا
#سیدمحسن_حسینی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
پای درد و دل دخترت بشین
با لبای پاره می خونم برات
لکنتم داره اذیّت میکنه
روضه با اشاره می خونم برات
اینطوری دست منو گره زدن
دستای عمه رو بستن اینطوری
سرتو نمیتونم بلند کنم
مچ دستمو شکستن اینطوری
وقتی توی تب میسوزم باباجون
لرزه بر تنم میفته اینطوری
با ته نیزه یه جور منو زدن
سر رو گردنم میفته اینطوری
روز و شب یه دست سنگینی بابا
روی گونه هام درازه اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت دیگه
با چشی که نیمه بازه اینطوری
تو محله ی یهودیا سنان
خیره شد به قامت من اینطوری
یکی در میون نزد سیلی بهم
ضربه زد به صورت من اینطوری
تو کوچه پس کوچه های شهر شام
چکمه روی بالم افتاد اینطوری
یکی دید رمق نمونده تو پاهام
بی ادب اومد هولم داد اینطوری
تا خجالتم بدن زنای شام
هی به من اشاره کردن اینطوری
جلوی چشم همه میون راه
پیرهنم رو پاره کردن اینطوری
کمرم شکسته از غصه بابا
غم شده رو سرم آوار اینطوری
میدونی که بدتر از اینا چی بود؟؟
هو شدم میون بازار اینطوری
همه سنگ از روی پشت بوم زدن
ناز دخترو خریدن اینطوری
موهایی که عمه بافته بود برام
شمر و حرمله کشیدن اینطوری
با سر اومدی به دیدنم ولی
هیچ کجا بابا نمیاد اینطوری
گریه ی زیاد امونمو برید
نفسم بالا نمیاد اینطوری
پ.ن : با توجه به اینکه ردیف شعر تصویری است دوستان ذاکر در اجرا باید تصاویر مرثیه را به نمایش بگذارند.
#علیرضا_خاکساری
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود
من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود
در تنور آن شب که خاکستر شدی من سوختم
تو گرفتی بوی نان و من گرفتم بوی دود
داغ سنگین تو قد کوچک من را شکست
بعد تو یا در رکوعم دائما یا در سجود
فکر کردم بعد تو من را مدینه میبرند
نامسلمانان مرا بردند بازار یهود
از شتر وقتی که افتادم سؤالی داشتم
آه بابای من از مرکب چطور آمد فرود
با عمو عباس میگویم چه آمد بر سرم
شاید اخمی کرد از نیزه به شمر بی وجود
#وحید_عظیم_پور
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم
آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم
باید بیایند و تو را اینجا ببینند
آن ها که می گفتند بابایی ندارم
در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا
می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم
با چشم دل روی تو را باید ببینم
من تازگی چشمان بینایی ندارم
این روزها گیسوی زیبایی نداری
این روز ها گیسوی زیبایی ندارم
تنها یک امشب را شدی مهمانم اما
شرمنده اسباب پذیرایی ندارم
#شهریار_سنجری
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
همه شادند دخترت گریان
همه خوابند دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر
دادنم با نگاهشان آزار
دخترت را ببر به همراهت
خسته از دست روزگار شده
یا که تشخیص تو شده مشکل
یا دو چشم رقیه تار شده
گر به دور سرت نمی گردم
پر و بالم ببین که بسته شده
مثل سابق زبان نمی ریزم
دو سه دندان من شکسته شده
وسط ازدحام و خنده ی شام
بغض تنهایی ام ترک میخورد
هر کجا تا که گریه میکردم
عمهام جای من کتک میخورد
میکشم دست بر سر و رویت
چه قدر پلک تو ورم دارد
بر لبت زخم تا بخواهم هست
ولی انگار بوسه کم دارد
آن قدر روی خارها رفتم
بهخدا هردو پای من زخم است
لرزش دست من طبیعی نیست
نوک انگشتهای من زخم است
#محمدحسن_بیات_لو
@raziolhossein