#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
شب بود و می رفتند حیدر را بشویند
آئینه ی الله اکبر را بشویند
از آسمان آمد کمک ،تنها نمی شد
تا پیکر ساقی کوثر را بشویند
باور نمی کردند ، آیا این علی بود ?
یعنی چگونه روح باور را بشویند
بر مغتسل خوابیده بود آرام و مظلوم
تا بچه ها زخم مکرر را بشویند
پیشانی اش دارد عجب زخم عمیقی
باید کمی آرام تر سر را بشویند
زخم فدک ، داغ مدینه تازه شد وای
انگار می رفتند مادر را بشویند
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
شب بود و می رفتند حیدر را بشویند
آئینه ی الله اکبر را بشویند
از آسمان آمد کمک ،تنها نمی شد
تا پیکر ساقی کوثر را بشویند
باور نمی کردند ، آیا این علی بود ?
یعنی چگونه روح باور را بشویند
بر مغتسل خوابیده بود آرام و مظلوم
تا بچه ها زخم مکرر را بشویند
پیشانی اش دارد عجب زخم عمیقی
باید کمی آرام تر سر را بشویند
زخم فدک ، داغ مدینه تازه شد وای
انگار می رفتند مادر را بشویند
#کمیل_کاشانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
#دودمه
درد پنهان علی امشب مداوامیشود
ناله برپا میشود
بارخی غرق به خون مهمان زهرا میشود
ناله برپا میشود
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را
زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را
گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد
پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را
حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد
نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را
گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود
خانه به خانه بردم، این بار محترم را
یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود
با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را
سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند
آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را
زهرا میان بستر، رویش کبود بوده
بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را
او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار
چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را
زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد
رویش نشد بگوید بردار زیورم را
طبق روال مادر، روضه فقط حسین است
رفتم به کربلایت، پایان منبرم را
از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم
گودال را بگویم یا غارت حرم را
اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب
در بین کوفه تنها نگذار دخترم را
حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد
زینب اگر بگوید، بردند معجرم را
#رضا_دین_پرور
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
خانه ویران شده ام غُصه ی بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است
دیدنِ رویِ تو و لخته یِ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است
باز هم روضه نخوان روضه یِ زهرا سخت است
شعله هایِ نَفَسِ شعله وَرَت جمع نشد
زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد
لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد
بسته ام روسری ام را به سَرَت جمع نشد
زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است
آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان
حرفِ نا گفته بگو پیشِ پرستار بمان
پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان
گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان
از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است
شبِ آخر شده ای کوکبِ اِقبال مَرو
روضه ی باز مخوان این همه از حال مَرو
سَرِ آن پیکر اُفتاده ی پامال مَرو
جانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو
بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است
کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید
پنجه ها از همه سو پیرهنش را نکشید
تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید
نیزه ها شرم کنید و دهنش را نکشید
پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است
منم و دیدنِ او لحظه ی اُفتادنِ او
منم و ضربه ی سرنیزه به روی تنِ او
وقت ضربه زدن و خم شدنِ دشمن او
منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او
زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا
بر آن مریض خرابهنشین دوا ببرید
اگر بناست تسلی دهید بر دل من
برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید
دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده
کمک کنید مرا در خرابهها ببرید
جنازۀ من مظلوم را چو مادرتان
شبانه، مخفی و آرام و بیصدا ببرید
سلام گرم مرا در خرابهها دل شب
بر آن یتیم که خوابیده بیغذا ببرید
به ملک خویش ز بیگانگان غریبترم
مرا به دیدن یاران آشنا ببرید
سلام من به شما ای فرشتگان خدا
به نزد فاطمه با خود مرا شما ببرید
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
امشب ابوتراب نهان درتراب شد
گلهای اشک دیده ی زینب گلاب شد
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
آخرزتیغ کینه به خونش خضاب شد
سی سال مرگ خود زخدا خواست بعداو
آخردعای هرشبه اش مستجاب شد
سی سال تا مغیره وقنفذ بکوچه دید
دیوار کوچه برسر حیدر خراب شد
سی سال طعنه از کس وناکس شنیدورفت
ماندم چرا سلام علی بی جواب شد
سی سال استخوان به گلو آب خوش نخورد
آتش گرفت چاه و دل سنگ آب شد
آتش گرفت ازشرر سینه ای که سوخت
سی سال شمع سوخته ای شد، مذاب شد
سی سال غم گذشت و بدست اجل ببین
باز از دو دست فاتح خیبر طناب شد
بعداز غریب کشتن تو وای کوفیان
بهر غریب کشتنشان فتح باب شد
رفت وخدا به داد دل زینبش رسد
سی سال بعد دخترش اینجا کباب شد
وقتی به کوفه دید سرنی سر حسین
آه ازدمی که وارد بزم شراب شد
این غم کجا بریم که درشهر تو علی
سی سال بعد خارجی زاده خطاب شد
خرما ونان تصدق طفلان تو دهند
آقا جواب خوبی ولطفت عتاب شد
کشتند هرچه داشت حسینت علی ببین
کل حساب بی کسی تو حساب شد
(ازآب هم مضایقه کردند کوفیان )
دریا به پیش دیده ی سقا سراب شد
ماندم دوباره آخراین شعرازچه رو
قافیه ختم ناله ی (بس کن رباب) شد
#علی_پاکدامن
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#شب_قدر
ز جام نام تو دارد لبم تر میشود امشب
خدا را شکر که با تو شبم سر میشود امشب
بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام
که از فریاد آن گوش فلک کر میشود امشب
تعارف نیست میدانم نبودم نوکر خوبی
به دستان تو نوکر باز نوکر میشود امشب
دعا کردم پر از کرب و بلا، مشهد، نجف باشد
اگر تقدیر من دارد مقدر میشود امشب
نمیارزد دلم اندازه پول سیاه اما
به عشق صاحب ایوانطلا زر میشود امشب
من و آلوده دامانی، برایم روضه میخوانی؟
که بعد از روضه هر جانی مطهر میشود امشب
.....
برای #شب_بیست_و_یکم
علی تا گفت یا زهرا حسن در گوش زینب گفت
پدر آمادهٔ دیدار مادر میشود امشب
بریده تیغ تا ابرو، ولی با دیدن پهلو
دوباره زنده یاد آتش و در میشود امشب
.....
برای #شب_بیست_و_سوم
تمام دست ها بر دامن باب الحوائجهاست
یکی دارد دخیل موی اصغر میشود امشب
یکی هم حاجتش را امشب از بیدست میگیرد
یکی هم در خرابه دیدهاش تر میشود امشب
خرابه دختری دارد که بر دستان بی جانش
سری دارد که با آن روضهام سر میشود امشب
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
بستر برای زینب کبری
یادآور غم های بسیاری است
زخم سر بابای مظلومش
یک زخم سی ساله است که کاری است
زینب فراوان لاله برمیداشت
سی سال پیش از بستر زهرا
حالا همان بستر پر از لاله است
از خون جاری از سر مولا
خون دل است اینها نه خون زخم
سر باز کرده زخم دیرینه
امروز جاری از سر و دیروز
می آمد از پهلو و از سینه
این روزها حال و هوای او
حال و هوای حضرت زهراست
پیشانی مولا اگر باز است
شرح عزای حضرت زهراست
هر روز پیش چشم مولا بود
آن لحظه ای که فاطمه افتاد
سخت است ، ناموس علی آن روز
در پیش چشمان همه افتاد
.
جان دادم آن لحظه که نامردان
انسیه ، حورا را نمیدیدند
بر چادرش پا مینهادند و
انگار زهرا را نمیدیدند
نه اتفاقا خوب میدیدند
آن کوچه را از عمد سد کردند
نه اتفاقا خوب میدیدند
از عمد پهلو را لگد کردند
نه اتفاقا خوب میدیدند
که بین دیوار و در افتاده
یک لحظه دیدم دومین ابلیس
با پا به جان کوثر افتاده
اشک خجالت بود در چشمم
خون شهادت بر روی زهرا
خون میچکید از چشمهای من
خون میچکید از بازوی زهرا
حالا در آغوش پر از دردم
محسن پس از سی سال میآید
بار سفر بستم خدا را شکر
زهرا به استقبال میآید
#محمدعلی_بقایی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#بستر_مولا
#شب_بیست_و_یکم
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت
آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت
سوزانده بود زهر علی را در این دو روز
پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت
تا دید بچههای فاطمه بر گِرد بسترند
او رفت سر به زیر و سرش را به در گذاشت
امالبنین به شانهی او گریه میکند
از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت
آمد صدای زخمیِ مولا ؛ تو هم بیا
لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت
جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من
آتش به سینهاش ، نفَسی شعلهور گذاشت....
کف را به آب برد و نهیبی به آب زد
آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت
ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم
خم شد به روی مَشک قدم در گذر گذاشت
نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو
زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت
تیری که کُشت اهل حرم را رُباب را
تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت
یک نانجیب تیغ به کتفِ امیر زد
یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت
زینب دوید و دخترکان را به خیمه برد
وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت
زخمِ سهشعبه ای که عمو را به مَشک دوخت
نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت
از آن به بعد جای عمو جای شانهاش
سر روی سنگ دخترکی دربه در گذاشت...
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش
دلا بسوز که مولا تمام شد کارش
سریعتر بدنش را به خاک بسپارید
که در بهشت، علی وعده کرده با یارش
زمینیان غمیگین آسمانیان خوشحال
که بیقراردلی میرسد به دلدارش
برای دیدن دست کبود فاطمهاش
به عرش رفته یدالله دست حق یارش
خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه
خدا کند برود ابر از شب تارش
دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش
دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش
خلاصه باز علی جان دهد اگر آید
دوباره فاطمهٔ زخمیاش به دیدارش
علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت
چه کوفهای که تمامی نداشت آزارش
چه کوفهای که دوباره کشاند زینب را
نه بین مجلس تفسیر بین انظارش
رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک
که رفت دختر غیرت میان بازارش
گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را
امان ز مردم نامرد بی کس و کارش
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
#عامیانه
اونی که تو کل عالم وجود
غصه خورد از همه بیشتر علیه
اهل بیت ما همه غریب بودن
ولی از همه غریب تر علیه
غلطه اینکه تو مقتل علی
فقط اسم ابن ملجم اومده
هر کی پرسید قاتلش کیه بگو
اونی که به همسرش سیلی زده
استخونِ تو گلو تحملش
واسه مرد غیرتی راحت تره
خیلی سخته بری مسجد ببینی
قاتل همسر تو رو منبره
حالا دیگه شبای راحتیشه
دیگه زخم زبونا تموم میشن
چشمایی که اشک دلتنگی میریخت
زهرارو میبینن و آروم میشن
جون به لب میشه حسین تشنه لب
لحظه ای که از علی جدا میشه
پدر خاک و به خاک سپرد و رفت
اونی که تنش رو خاک رها میشه
همه جا رسمه که هر بزرگی رو
قوم و خویش و آشنا خاکش کنن
کی دیده بزرگ یه قبیله رو
آخرش دهاتیا خاکش کنن
حسرت خیلی بزرگی باقی موند
آخرش تو دل خواهر حسین
کیه باور کنه که جا بمونه
زینب از تشییع پیکر حسین
#علی_ذوالقدر
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش
دلا بسوز که مولا تمام شد کارش
سریعتر بدنش را به خاک بسپارید
که در بهشت، علی وعده کرده با یارش
زمینیان غمیگین آسمانیان خوشحال
که بیقراردلی میرسد به دلدارش
برای دیدن دست کبود فاطمهاش
به عرش رفته یدالله دست حق یارش
خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه
خدا کند برود ابر از شب تارش
دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش
دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش
خلاصه باز علی جان دهد اگر آید
دوباره فاطمهٔ زخمیاش به دیدارش
علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت
چه کوفهای که تمامی نداشت آزارش
چه کوفهای که دوباره کشاند زینب را
نه بین مجلس تفسیر بین انظارش
رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک
که رفت دختر غیرت میان بازارش
گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را
امان ز مردم نامرد بی کس و کارش
#محمدعلی_بیابانی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#بستر_مولا
#شب_بیست_و_یکم
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت
آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت
سوزانده بود زهر علی را در این دو روز
پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت
امالبنین به شانهی او گریه میکند
از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت
آمد صدای زخمیِ مولا ؛ تو هم بیا
لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت
جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من
آتش به سینهاش ، نفَسی شعلهور گذاشت....
کف را به آب برد و نهیبی به آب زد
آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت
ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم
خم شد به روی مَشک قدم در گذر گذاشت
نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو
زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت
تیری که کُشت اهل حرم را رُباب را
تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت
یک نانجیب تیغ به کتفِ امیر زد
یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت
زینب دوید و دخترکان را به خیمه برد
وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت
زخمِ سهشعبه ای که عمو را به مَشک دوخت
نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت
از آن به بعد جای عمو جای شانهاش
سر روی سنگ دخترکی دربه در گذاشت...
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
کوفیان بهر علی امشب عزاداری کنید
تا سحر با زینبم از دیده خون جاری کنید
بر غریبی علی با کودکان بی پدر
در کنار سفره های بی غذا زاری کنید
تا که بودم کس نشد از مهر یار من ولی
در عزای من یتیمان مرا یاری کنید
هر چه بود از من گذشت ای کوفیان بی وفا
با حسینم کاش بعد از من وفاداری کنید
وای اگر بر خیمه های او ببندید آب را
وای اگر با تیغ و نیزه میهمانداری کنید
زین همه شیری که آوردید از بهر علی
جرعه ای بهر علی اصغر نگهداری کنید
یاد ایامی که زینب بود عزیز شهرتان
سنگ بر فرقش نریزید آبرو داری کنید
دیدن فرق سر خونین من او را بس است
تا نبیند او سری بر نیزه ها...کاری کنید
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را
زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را
گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد
پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را
حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد
نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را
گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود
خانه به خانه بردم، این بار محترم را
یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود
با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را
سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند
آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را
زهرا میان بستر، رویش کبود بوده
بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را
او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار
چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را
زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد
رویش نشد بگوید بردار زیورم را
طبق روال مادر، روضه فقط حسین است
رفتم به کربلایت، پایان منبرم را
از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم
گودال را بگویم یا غارت حرم را
اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب
در بین کوفه تنها نگذار دخترم را
حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد
زینب اگر بگوید، بردند معجرم را
#رضا_دین_پرور
@raziolhossein
#مناجات
#شب_قدر
#شب_بیست_و_یکم
باز کن آغوش خود را سائلات سر می رسد
آن گدا که بخششات را کرده باور،می رسد
آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین
ناله های هر شبم از پشت این در می رسد
تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن
رفتهرفته عمر من دارد به آخر می رسد
در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده...
هر که به جایی رسید ، از دیدهی تر می رسد
گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی مکن
ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد
از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید
کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد
زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی...
دلشکسته گیر می افتد ، به دلبر می رسد
نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد
از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد
دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست
بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد
در سراشیبی قبرم ، بعد تلقین خواندنم...
حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد
هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد
بعدها ارث پدر یکجا به دختر می رسد
سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید
نیزهداری مست با راس برادر می رسد
در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند
زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد
کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود...
کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
دیگر توان و تاب بر پیکر ندارم
امید بهبودی زخم سر ندارم
امشب تمام اختران گشتند آگاه
شد شام آخر مهلتی دیگر ندارم
درپیش چشمم خاطراتم تازه گردید
مانند شمعی غیر خاکستر ندارم
زان کوچه ای که راه بر زهرا گرفتند
غم نامه ای سنگین و غمگین تر ندارم
از بس که باور کردنش سخت است، دردا
دیدم رخ نیلی ولی باور ندارم
پروانه هایم در غمش آتش گرفتند
چون شمع ،آبی غیر چشم تر ندارم
تا بنگرم بر روی عباس و حسینم
یک دم نگاهم را از آنان بر ندارم
ای اشک حائل شو میان زینب و من
چون طاقت دیدار نیلوفر ندارم
بس کن «وفایی» لحظه سخت وداع است
آتش گرفته جان و بال و پر ندارم
#سید_هاشم_وفایی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_بیست_و_یکم
#تشییع
تا بیابان نجف، او را شبانه می برند
مثل زهرا نیمه ی شب ، مخفیانه می برند
آن که عمری بارغم بر روی شانه می کشید
حال جسمش را غریبانه به شانه می برند
باز هم داغ مزار مخفیانه تازه شد
چون علی را هم به قبری بی نشانه می برند
بچه های داغدیده از کنار تربتش
بار سنگین غم او را به خانه می برند
کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا
اهل بیتش را چرا با تازیانه می برند
کودکان خسته ی او را به جرم بی کسی
بی بهانه می زنند و بی بهانه می برند
ای «وفایی» آل عصمت ،در ره احیای دین
حرف خود را بر در حی یگانه می برند
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein