eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر شعله ی جگر، نم باران می آورند باران نبود، دیده ی گریان می آورند با هلهله کنار حرم دف نمی زنند در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند فکری برای غربت یوسف نمی کنند این جا به تشنه آب تعارف نمی کنند دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است تا این که چنگ بر جگر خاک می کشی رخت سیاه بر سر افلاک می کشی حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن نفرین به دومی کن و مُشتی زمین بزن خاکی شده تمام عبایت بلند شو هر طور هست روی دو پایت بلند شو در آسمان چشم یتیمان قمر بمان ابن الرضا... بیا و کمی بیشتر بمان رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد از سرفه کردنت دل عالم کباب شد خون جگر به دامن زهرایی ات نریز ساعات آخر است کمی صبر کن عزیز این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش حالا که می پری، پر خود را زمین نکش خنده بس است در وسط خانه بس کنید افتاده بین حجره غریبانه بس کنید ای حامل امام به قدش نظاره کن پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن تا بام، قبلِ هر قدمی احتیاط کن در بین راه پله کمی احتیاط کن دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام او را رها کن و برو از روی پشت بام این پشت بام از ته گودال بهتر است در زیر سایه بانِ هزاران کبوتر است از روی پشت بام کسی رد نمی شود یا این که لااقل فرسی رد نمی شود رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد با ضربه ی دوازدهم آشنا نشد این جا کسی برای اسیری نمی رود جسم امام بین حصیری نمی رود این جا کسی به خاطر غارت گذر نکرد نیت برای بردن شال کمر نکرد یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد داغی شبیه غارت خون خدا نشد @raziolhossein
رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی! نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَبَالهادی! دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَبَالهادی! لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَبَالهادی! شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر مگر خدای نکرده پَرَت ... ؛ ابالهادی! میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و… بریده شد نفس آخرت ؛ اَبَالهادی! مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَبَالهادی! کنیزها بدنت را کِشان کِشان بردند گرفته بر لبه ی در سَرَت ؛ اَبَالهادی! سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی! دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی! اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَبَالهادی چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید برای غارت انگشترت ؛ اَبَالهادی! @raziolhossein
كمتر از هيچم اگه زياد ميخوام از خوده باب المراد،مراد ميخوام ميدونم كمم نميزارن آخــه حاجتامو از امام جواد ميخوام ..... عشق من به اين آقا اراديه فارغ از تعصّب نژاديه مطمئنّم كه رضا ميخَردش هركي مثل من امام جواديه ..... نميرم مثل گداها هـر كُــجا رو نمي زنم به بنده هات خُـدا شنيدم جواد به اون كسي ميگن كه خودش ميگرده دنـبــال گـدا ..... حالا كه ميشنوه خواهش منو كاش خودش درد و دوا بشه منو واسه چي رو بزنم به اين و اون؟ عــمّه شون كرده سفارش منو .... گريه دَرمونمه پس گريه ميخوام تو مُحـرّم يه نفس گريه ميخوام همه چيم خلاصه ميشه توي اشك به دادِ چشام برَس گريه ميخوام ..... دوس دارم مُحـرّما گريه كُـنم جايِ باباتون رضـا گريه كُنم قول ميدم اشكم اگه زياد بشه به نيابت از شما گريه كُـنم .... دين من يقين مو ازت ميخوام مشهد و مدينه مو ازت ميخوام ميدونم رو مو زمين نميزني رزقِ اربعين مو اَزت ميخوام @raziolhossein
سه روز گر چه روی بام خانه ماند تنش کبوتران همه کردند سایه بر بدنش زبام خانه تنش گرچه روی خاک افتاد ولی نشد زسم اسب توتیا بدنش لبش ز سوز عطش گرچه بود خشکیده ولی نخورد دگر چوب بر لب و دهنش هزار شکر که خواهر نداشت تا بیند میان حجره در بسته دست و پا زدنش غریب بود و سرش از بدن نگشت جدا غریب بود و به غارت نرفت پیرهنش @raziolhossein
شرار زهر قاتل سر زند از جسم و از جانم کسی بر من نمی گرید به غیر از چشم گریانم من از دوران طفلی تا جوانی خون دل خوردم که از هر ناله می جوشد هزاران درد پنهانم میان حجرۀ دذر بسته مثل شمع، می گریم مگر با قطرۀ اشکی شود تر چشم گریانم تمام عمر با تنهائی و غربت گرفتم خو ولی وقت شهادت مادرم زهراست مهمانم که دیده صید، دست و پا زند، صیاد کف بر کف اَلا صیاد من صید توام دیگر مسوزانم اَلا ای آه، از زندان تنگ سینه بیرون شو که من با ناله داد خویش از صیاد بستانم گهی نام محمّد بر لبم گه یا رضا گویم کهی رو به مدینه گه بود سوی خراسانم شریک زندگی گردیده قاتل، خانه ام مقتل انیسم اشک چشم و حجرۀ در بسته زندانم مرا کشتی دگر شادی مکن ای دختر مأمون گرفتم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم زسوز خود سرودن سوز دل دادم تو را (میثم) که خورده نظم تو پیوند با اشک محبّانم @raziolhossein
یاجوادالائمه ادرکنی تا نفس هست در حجره مبندید به من مرگ را با لب تشنه مپسندید به من گریه بر بی کسی ام گر نشود دردی نیست مادرم فاطمه اینجاست نخندید به من @raziolhossein
زَهرى اُفتاده بجانم كه نمانَداثرم دست وپاميزنم ونيست كنارم پدرم جِگرم پاره شُد، اَمّا به دِلِ تَشت نريخت خواهرى نيست مَرا  لَختِه  ببيند جِگرم زَهر در آب  نمود  و آب  را  زَهرَم  كرد روزه بودَم من و اِفطار به دِل زَد شَررَم مى كِشَم سينه و دِل را به زَمين ميخَندد فَرقى  انگار  ندارد  كه  چه  آيد  بِسَرَم آب   آوَرد  زَنى  ،  يادِ  هِلال   اُفتادم كَربَلا  آن  به   آن  ميگُذَرَد  از   نَظَرَم خاكِ  اين حُجره  كُجا و تَهِ  گودال كُجا به تَنَم نِيزِه نَخُورده است وجُدانيست سَرَم پِدَرَم   بود ،  مَرا  بِينِ   عَبا   مى پيچيد* گرچِه پاشيده زِهم نيست تَنَم دورو بَرَم* @raziolhossein
ماییم در پناه تو یا حضرت جواد محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد قربان روی ماه تو یا حضرت جواد ما زنده از عطای جوادالائمه ايم يك عمر خاك پای جوادالائمه ایم هر کس که خاک پای تو شد سرفراز شد از منت عطای همه بی نیاز شد حرزت در این زمانه ی غم چاره ساز شد گفتیم یا جواد و در بسته باز شد غیر از جواد واژه ای اندازه ی تو نیست لطفی شبیه لطف پر اوازه ی تو نیست بر این دل شکسته ام ای جان نگاه کن ماییم و این زمانه ی بحران نگاه کن بر حال روزگار پریشان نگاه کن اقا به جان شاه خراسان نگاه کن ای مرهم همیشگی خسته جانی ام لطفی نداشت بی کرمت زندگانی ام ای در شکوه نام تو درمان درد ها سر میرسد کنار تو کتمان دردها هرچند بر دلم زده باران دردها درمان اگر تویی که به قربان دردها اقا تمام زندگی ام زیر دین توست در دل همیشه حرف تو و کاظمین توست دست جواد خسته ی بخشش نمی شود وقت عطا معطل خواهش نمی شود اقام جز به نور ستایش نمی شود مدحش به صد کتاب نگارش نمی شود درمانده ایم و خنده ی مولا علاج ماست این اشک شوق در شب دنیا سراج ماست وقتی که غم به شانه سرازیر می شود حتی جوان ز زندگی اش سیر می شود در عنفوان زندگی اش پیر می شود لبخند دشمنان به دلش تیر می شود مثل پدر دلش به غریبی دچار شد زهرا زا داغ عمر کمش داغدار شد جان می دهد غریب ترین غریب ها دف می زنند دور سرش نانجیب ها افتاده بود و طاقت برخواستن نداشت جز خاک و خون نشانه ی دیگر به تن نداشت از بس که در غریبی خود دست و پا زده تنها و خسته جان نفسش بند امده می سوزد از عطش ولی ابش نمی دهند هستند اهل خانه،جوابش نمی دهند خون می چکد ز لعل لب اسمانی اش گویا خنک شده جگر یار جانی اش از خاک تا به بام تنش را کشیده اند حالا کبوتران خدا سر رسیده اند بی احترام شد بدن حجت خدا اما سرش نشانه نشد روی نیزه ها هرچند تا سه روز تنش افتاب خورد از نعل تازه کی بدنش خاک و اب خورد؟ هرچند خاک و خون ز لبانش جدا نشد دیگر به خیزران لب او اشنا نشد @raziolhossein
آتش گرفته خانه ی دل ، آه مادر می سوزم از زهر هلاهل ، آه مادر عمر مرا چون تو به برگ گل نوشتند با دست خونین مقاتل ،  آه مادر دلهای سنگ دشمنان هم سوخت بر من من دشمنی دارم به منزل ،  آه مادر بازا  که سر بگذارد این دریای غربت با گریه بر دامان ساحل ،  آه  مادر لب تشنه هستم ،  قتلگاهم  کربلا شد قاتل نشسته در مقابل  ، آه  مادر مشکل ندارد، تشنه مردن ، لیک عطشان در زیر خنجر هست مشکل  آه مادر مادر رضایت را خبر کن تا ببیند آتش فتاد او را به حاصل  آه مادر @raziolhossein
کسی خبر نشد از غربت نهانی من نیامده به سرم بهر همزبانی من فقط غریب مدینه غم مرا فهمد که همسرم شده در خانه خصم جانی من کجایی ای پدرم؟حال و روز من بینی کمی تو گریه کنی بهر ناتوانی من برای مادرم انقدر گریه کردم تا غم جوانی اش امد سر جوانی من بیا و خوب ببین کوچه ی بنی هاشم به جلوه آمده در وقت قد کمانی من بیا و در رخ من روی مادرت را بین کبود گشته چو او روی ارغوانی من میان هلهله ها گمشده نوای دلم ز بسکه کف زنند وقت روضه خوانی من هزار بال کبوتر نیابتا ز حسین رسید تا که کند کار سایه بانی من سلام بر بدن بی سر عزیز خدا سلام بر تن عریان سیدالشهدا @raziolhossein
سوخت از زهر هلاهل جگرم مادر جان! تیره شد روز به پیش نظرم مادر جان! من در این حجره ‏ى در بستۀ خود مى ‏پیچم کس نداند که چه آمد به سرم مادر جان! نکشد گر که مرا زهر جفا، خواهد کشت خنده‏ ى همسرِ بیدادگرم مادر جان! من جوادم که به یاد تو سخن مى‏ گویم چون تو را از همه مشتاق ترم مادر جان! همچو شمعى اثر زهر ستم آبم کرد سوخت پروانه صفت بال و پرم مادر جان! همسرم پشت در خانه به دست افشانى من به یاد تو و مسمارِ درم مادر جان! چون تو در فصل جوانى ز جهان سیر شدم که زده داغ تو بر جان شررم مادر جان! به لب خشک منِ غمزده آبى برسان کز عطش سوخته پا تا به سرم مادر جان! شعر (ژولیده) گواهى دهد از غربت من دوست دارم که بیایى به برم مادر جان! @raziolhossein
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید به پریشان شدن بال و پرش خندیدند درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین همگی جمع شدند دور سرش خندیدند یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد بر نفسهای بدون اثرش خندیدند زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند دست پا می زند و نیست کنارش پدری تا ببیند به عزای پسرش خندیدند کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود لشگری دور تن مختصرش خندیدند هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی... عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند @raziolhossein
نيش و كنايه هاست كه از يار مي خورم از دست يار زهر شرر بار مي خورم اصلا به جنگ و نيزه و لشكر نياز نيست وقتي ميان خانه ز دلدار مي خورم دارم ز همسري كه ز من جز صفا نديد چوب كدام تندي رفتار مي خورم شعله شود بلند از اين زخم بر جگر تا آب از دو چشم گهر بار مي خورم از اين صداي هلهله آزار مي كشم با جان خسته غصه ي بسيار مي خورم پهلو شكسته مادر كم سن و سال من ديگر بيا كه حسرت ديدار مي خورم @raziolhossein
سر را زِ خاکِ حُجره اگر بَر نداشتی تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی خواهر نداشتی كه اگر بود می‌شكست وقتی كه بال می‌زدی و پَر نداشتی از طوس آمدند بِگِریند در غمت یاری به غیرِ چند كبوتر نداشتی وقتی كه زهَر بر جگرَت چَنگ می‌كشید جُز یاحسین ناله‌یِ دیگر نداشتی ختمی گرفته‌اند برایَت كنیزکان لبخند می‌زدند و تو باور نداشتی تو تشنه كام و آب زمین ریخت قاتلت چشمت به آب بود و از آن بَر نداشتی كف می‌زدند دور و بَرَت تا كه جان دهی كف میزدند و تاب به پیكر نداشتی كف می‌زدند ولیكن به روی دست دستِ زِ تن جُدایِ برادر نداشتی شُكرِ خدا كه پیرهنی بود بر تنت یا زیرِ نیزه‌ها تنِ بی سر نداشتی شُكرِ خدا كه لحظه‌ی از هوش رفتنت خواهر نداشتی ، غمِ معجر نداشتی @raziolhossein
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مدارا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود باور کنم به در نگرفته است صورتت؟ این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود! با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند جز هلهله جواب مهیا نمی شود با غربتی که هست تو غارت نمی شوی نیزه به جای جای تنت جا نمی شود خوبیِ پشت بام همین است ای غریب پای کسی به سینه تو وا نمی شود @raziolhossein
با داغ او شادي براي ما نـمــانــده يك روز خوش باقي در اين دنيا نمانده آنقدر گفته العطش در حجره اش كه بر لب توانِ گــفتنِ "بابا" نمانده حجره شده گودال و زهرا هم رسيده پس لحظه ي جان دادنش تنها نمانده از گونه هاي خاكي اش شد دستگيرم تنـــها سرش بر دامن زهرا نمانده آتش گرفته سينه اش از زهر امـــّا شكر خدا بر سينه ، ردّ پا نمانده سَمّ از درون با اينكه جسمش را دريده ديگر دهان زخم هايش وا نمانده مانده ست بي غسل و كفن بر بام خانه امّا برهنه در دل صحرا نمانده انداختند او را اگرچه بين كوچه ديگر به زير سُمّ مركب ها نمانده ردّ هزار و نهصد و پنجاه و يك زخم بر قامت بالا بلندش جا نمانده @raziolhossein
تشنه ی آب و عاطفه هستی از نگاهت فرات می ریزد از صدایِ گرفته ات پیداست عطش از ناله هات می ریزد نفست بند آمده؛ ای وای عاقبت زهر کار خود را کرد عاقبت زهر، زهر خود را ریخت جامه های عزا تنِ ما کرد تشنگی سویِ چشمتان را بُرد سینه ی پُر شراره ای داری کاش طشت مدینه اینجا بود جگر پاره پاره ای داری چقدر چهره ات شکسته شده! تا بهاری، چرا خزان باشی!؟ به تو اصلاً نمی خورد آقا که امامِ جوان مان باشی! گیسوانت چرا سپید شده؟ سن و سالی نداری آقاجان! دردِ پهلو گرفته ای نکند !؟ که چنین بی قراری آقاجان؟ تک و تنها چه کار خواهی کرد؟ همسرت کاش بی قرارت بود!؟ چقدر خوب می شد آقاجان لااقل زینبی کنارت بود باز هم غیرت کبوترها ! سایه بانت شدند ای مظلوم بال در بالِ هم، سه روز تمام روضه خوانت شدند ای مظلوم کاظمینِ تو هر چه باشد، باز آفتابش به کربلا نرسد آخر روضه ات کفن داری! کارت آقا به بوریا نرسد جای شکرش همیشه می ماند حرفی از خیزران و سلسله نیست شکر، در شهر کاظمین شما خیره چشمی به نام حرمله نیست @raziolhossein
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد از روی خاک حجره سر خاکی تو را بر دارد و به گوشه دامن مکان دهد می خواهی آب آب بگویی نمی شود گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟ چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد @raziolhossein
لب تشنه بود، تشنه ی يك جرعه آب بود مردي كه درد هاي دلش بي حساب بود پا مي كشيد گوشه ی حجره به روي خاك پروانه وار غرق تب و التهاب بود از بسكه شعله ور شده بود آتش دلش حتي نفس نفس زدنش هم عذاب بود در ازدحام و هلهله ی نا نجيب ها فرياد استغاثه ی او بي جواب بود يك جرعه آب نذر امامش كسي نكرد  هر چند آب دادن تشنه ثواب بود آخر شبيه جد غريبش شهيد شد آري دعاي خسته دلان مستجاب بود غربت براي آل علي تازگي نداشت در آن ديار كشتن مظلوم باب بود اما فداي بي كفن دشت كربلا آن کشته ای كه زخم تنش بي حساب بود هم نعل تازه بر بدنش ردّ پا گذاشت هم داغديده ی شرر آفتاب بود @raziolhossein
از شـرار زهــر کـیـنـه پـیـکــرم آتـش گــرفـت    از جـفـای همسـرم خـاکـستـرم آتـش گـرفـت هـمــدم نــا آشنــایــم قــاتــل جـــانــم شـده        از جسـارت هـای او پـا تـا سـرم آتـش گـرفـت بــا کـنیـزان خـنده بـر لـب دارد و کـف می زنـد قلب من از خنده هـای همسرم آتـش گـرفـت در مـیـان حجـره ام پــا می کـشم روی زمـیـن از شــرار آه سیــنــه، بــسـتـرم آتـش گـرفـت روضه ی شهـر مـدیـنـه ذکـر لـب هـایـم شـده خـاطـرم از غـصّـه هـای مــادرم آتـش گـرفـت یــاد آن روزی بـسـوزم کــه ابَــر مــرد حـنـیـن   بـا قـد خـم نــالـه می زد کـوثـرم آتـش گرفـت آن قـدَر گـــریــه نــمــودم از غـم سـنـگـیـن او ای خـدایـا پـلک چـشمـان تـرم آتـش گـرفـت تـشـنـگـی تــاب و تــوانــم را رُبــوده ای خــدا!  می بـرم نــام حسین و حنجـرم آتـش گـرفـت روز عـاشورا حسین می گـفـت در زیـر لـبـش حـنـجـر خـشک عـلـیّ اصـغــرم آتـش گـرفـت @raziolhossein
ای انس و جان گدای تو یا حضرت جواد شرمندۀ عطای تو یا حضرت جواد دائم ز کار خلق گره باز می‌کند دست گره‌گشای تو یا حضرت جواد زیباترین دعای سماواتیان بود مدح تو و ثنای تو یا حضرت جواد پیش از شب ولادتم ای آشنای دل دل بود آشنای تو یا حضرت جواد چون آیه‌های نور، پدر بوسه می‌زند بر روی دلربای تو یا حضرت جواد زوار پا نهند به بال ملایکه در صحن باصفای تو یا حضرت جواد پر می‌زند کبوتر دل‌ها ز هر طرف پیوسته در هوای تو یا حضرت جواد جود از تو جود گشت و کرامت نهاده است رخ بر در سرای تو یا حضرت جواد تو کیستی؟ همیشه جواد الائمه‌ای من کیستم؟ گدای تو یا حضرت جواد باید هزار زادۀ اکثم به وقت بحث صورت نهد به پای تو یا حضرت جواد مامون در آتش حسدش آب می‌شود چون بشنود صدای تو یا حضرت جواد بخشی به قاتل پدرت حرز مادرت ای جان ما فدای تو یا حضرت جواد بگشای لب که لحظه به لحظه اجابت است دلدادۀ دعای تو یا حضرت جواد هرکس زده است دست توسل به دامنی ما را بود ولای تو یا حضرت جواد قبر مطهر تو در آغوش کاظمین دل‌های ماست جای تو یا حضرت جواد بالله قسم هر آنچه بگوییم نارسات بر قامت رسای تو یا حضرت جواد هرگز رضا ز کس نشود حضرت رضا یک لحظه بی‌رضای تو یا حضرت جواد این غم کجا برم که بسی بر تو شد ستم از یار بی‌وفای تو یا حضرت جواد با تو هر آنچه شد ستم و ظلم بی‌حساب داند فقط خدای تو یا حضرت جواد تو در میان حجره زدی ناله و گریست قاتل هم از برای تو یا حضرت جواد آتش گرفت حجرۀ دربسته چون دلت از اشک بی‌صدای تو یا حضرت جواد قلب تو پاره‌پاره شد و شهر کاظمین گردید کربلای تو یا حضرت جواد بالله قسم رواست که مرغان آسمان گریند در عزای تو یا حضرت جواد با آن همه وفا و محبت که داشت او شد زهر کین سزای تو یا حضرت جواد «میثم» به ناله‌های دلت بود آشنا شد مرثیه‌سرای تو یا حضرت جواد @raziolhossein
در حجره ميان روضه ها مي سوزى با غصه ى ظهر كربلا مى سوزى شمع تنت آب مى شود هر لحظه با ذكر رضا رضا رضا مى سوزى ...... جان دارد و زير آفتاب افتاده لب تشنه شده به ياد آب افتاده بغداد چو كوچه ی بنی هاشم شد بر خاک گُل ابوتراب افتاده ..... بد جور به اشک و ناله اش خنديدند پرپر زد و دور بدنش رقصيدند ای كاش كه يک ذره حيا ميكردند بالای سرش رئوف را ميديدند @raziolhossein
به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوه ات در کودکی ، باور نمی کردند تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن از حیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل می بٙرٙد غم را اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را ** شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هر جواب مسأله «الله أعلم» را @raziolhossein
غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد جگر سوخته با خنده مداوا نشود به لب تشنه ی تو همسر تو می خندید طعنه می زد که دگر ابن رضا پا نشود بازهم شکر که با نیزه نخوردی به زمین خاطرت جمع سرِ راس تو دعوا نشود هلهله بود به دور تو ولی حرمله نه به روی سینه ی تو پای کسی وا نشود دور ناموس تو را جمع حرامی نگرفت دخترت در ملاعام تماشا نشود @raziolhossein
هر چه در حجره زدم داد به من آب نداد لبم از زمزمه افتاد به من آب نداد هر چه گفتم جگرم سوخت به من رحم نکرد پاسخ این همه فریاد به من آب نداد دست و پا بسکه زدم خسته و بي حال شدم رفت هستم همه بر باد به من آب نداد اب ابم جگر فاطمه را اتش زد تا شود مادر من شاد به من آب نداد پیش لب تشنه کسی آب نریزد به زمین داد از این همه بیداد به من آب نداد لب خشكيده من ديد وبه حالم خنديد كف زنان در برم استاد به من اب نداد گفتم آبم بدهی یا ندهی میمیرم كربلايي شده بغداد به من آب نداد نوحه آخر من  واعطشا وای حسین کردم از روضه او یاد به من آب نداد خیره بر حنجر طفل و گله از حرمله داشت نشود خانه اش آباد به من آب نداد دید نامرد سر کوچک طفلم زعطش بر روی شانه ام افتاد به من آب نداد بی حیا آخر عمری به چه روزم انداخت رو زدم بهر تو نوزاد به من آب نداد ماندم اخر به چه رويي به حرم برگردم كاش آبي به تو ميداد به من آب نداد @raziolhossein
در سینه دوباره ابتلا می آید غم باز به اُردوی ولا می آید دلهای شکسته کاظمینی شده است اینجاست که بوی کربلا می آید @raziolhossein
معبود من خدای من ای حیّ داورم دیگر به لب رسیده نفس های آخرم همچون رضا به حجره ی در بسته جان دهم در شهر غربت از پدرم ارث می برم پیچم چو شخص مار گزیده به خویشتن آتش گرفته یکسره از پای تا سرم در بسته، دل شکسته، بدن خسته از ملال این غم کجا برم که مرا کشت همسرم ای ام فضل می شنوی ناله ی مرا یک جرعه آب چیست که ریزی به حنجرم آنکَس که کشت باب مرا دخترش تویی نبود جز این ز نسل پدر کشته باورم رویم بود به قبله و چشمم بود به در ای کاش نازنین پسرم بود در برم طاقت نمانده تا بزنم دست و پا دگر بهتر که دست و پا نزنم نزد مادرم هر چند سال ها پدرم خورد خونِ دل یارب ببین من از پدرم خون جگر ترم از سوز زهر و سوز عطش سوخت جان من آبم نداد قاتل و شد آب پیکرم «میثم» بگو به خلق که ساقیّ روزگار یک عمر ریخت خون دلم را به ساغرم @raziolhossein
به لطف خــدايِ جوادالائــمّه گدايم ، گـــدايِ جوادالائــمّه غريبم نخوانيد ياايّهاالنّاس شدم آشنايِ جوادالائــمّه رسيدم به آزادگي تا دلم شد اسيــرِ ولايِ جوادالائـــمّه ازآن صورت گندمين عطر گندم گرفتــه هوايِ جوادالائـــمّه رضايِ خُدايِ امامِ رضا را بِـجُوْ در رضـايِ جوادالائـــمّه اگر عاشقي هر نفس مثل سايه برو در قفايِ جواد الائـــمّه تو و جنّت و قصر و حور،آي زاهد من و خـاك پــايِ جوادالائــمّه مَلَـك در لباس كبوتر مي آيد به ايوانْ طلايِ جوادالائـــمّه نه تنها فلك،عرش هم تكيه داده به گلدسته هايِ جوادالائــمّه شميم دل انگيز مشهد مي آيد ز صحن و سرايِ جوادالائـــمّه در اين آخر ماه ذي القعده بايد بسوزم برايِ جوادالائـــمّه مرا بيمه ام مي كند تا مُحرّم لباسِ عــزايِ جوادالائـــمّه زني بود و ظلم و دَف و پايكوبي عطش بود و نايِ جوادالائـــمه در حجره را بسته اند، آه خانه شده كــربلايِ جوادالائــــمّه بريده بريده ، شكسته شكسته مي آيد صدايِ جوادالائــــمّه دم العطش شد دم وا حسينا عوض شد نوايِ جوادالائـــمّه . شبيه حسين ، آه آبـــش ندادند صدا زد ، بميرم جوابش ندادند كنيزان شنـيدند آهش بلند است جوابي به حــالِ خـرابش ندادند اگر منع كردند از شُـرب آبش ولي جا به بزم شرابـش ندادند تنش را رها بر روي بام كردند ولي تيغ و نيزه عذابش ندادند دم آن همه كفـتر باوفـــا گرم كه تحـويل بر آفتابش ندادند تنش از سر بام در كوچه افتاد ولي نعل ها پيچ و تابش ندادند دگر سنگها بغض خود را نشانِ گُلِ رويِ از خون خضابش ندادند زماني كه تشيـيع شد،رهگذرهـا عذابي به عاليـجنابش ندادند ولي آه ، در گوديِ قتله گــاهي غروبي ، غريبي پس از بي سپاهي تنــش زير سُمّ ستوران رهــا شد به بغض علي يكصد و ده هجا شد همين كه سرش رفت روي سنان ها نشستند در موج خون آسمان ها در آمد ز عمق جگـر ، آه زنــها كه در بين گودال مي گفـت تنها--- ---زني قد خميده : بُنـيّ بُـنـيّ گُل سر بُـريده : بُـنيّ بُـنيّ @raziolhossein
آه ای اسیرِ روضه‌‌یِ سربسته کیستی مردِ غریبِ حُجره‌یِ دربسته کیستی این حُجره هم به ناتوانی تو گریه می‌کند پیری بر این جوانیِ تو گریه می‌کند در خانه‌ی امام  چرا دست می‌زنند با ناله‌ات مدام  چرا دست می‌زنند ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن اصلا صدای تو به صدایی نمی‌رسد این آب آب آب به جایی نمی‌رسد اُفتاده‌ای زِ دامن زهرا به رویِ خاک کمتر بکش محاسن خود را به روی خاک کِل می‌کشند گریه‌ی زهرا درآورند کف می‌زنند دادِ رضا را درآورند  تو هرچه می‌کنی  جگرت را چه می‌کنی با حال و روزِ خود پسرت را چه می‌کنی با خود چه داشت زهر ، تنت را کبود کرد باور نمی کنم دهنت را کبود کرد جانم حسن شبیه حسن روضه‌های توست "نامرد بِینِ کوچه مزن" روضه‌های توست اما به این صدای غریبانه خنده کرد بر ناله‌ی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد می‌کوبد آه پا به زمین پیش مادرت می‌ریزد آب را به زمین پیش مادرت رفتی به روی بام ولیکن هزار شُکر گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست چندین کفن برای تو با دوستان که هست گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید اینبار هم پسر به کنار پدر رسید شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد آقا قسم که پیرهنت را نمی‌کِشند با نیزه‌ای شکسته تنت را نمی‌کِشند @raziolhossein
ماهی ولی به چشم همه رو نمی شوی عطری ولی روانه به هر سو نمی شوی آهوی روسیاه و هوس ران رسیده است یابن الرضا !تو ضامن آهو نمی شوی ؟ جایی نه گفته اند نه اینکه نوشته اند آقای بندگان سیه رو نمی شوی از کودکی به فکر تقاس مدینه ای تو بی خیال قصه پهلو نمی شوی باشد میان خون و رگت شور انتقام راضی به گریه در غم بانو نمی شوی سلطان سپرده دل به غضب های حیدریت ارثیه رضاست به تو قلب مادریت @raziolhossein