eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای پسر بی بدل آفتاب دیده تو وصف زلالی آب پلک تو باشد ورقی از کتاب پلک بزن سوره نوری بتاب مصحف رویت بخدا خواندنی است قاری ان غیر خداوند نیست سوره حمد است ثنا گوی تو واقعه ساطع شده از بوی تو سوره والشمس ضحی روی تو سجده واجب به دو ابروی تو والقمر آن طره بر شانه ات ارض و سما دور تو پروانه ات جلوه حق بین دو دنیا علی هرپسر خانه زهرا علی معنی هم نامی تو با علی لعن علی عدوک یا علی عشق علی در پدرت منجلی ای علی بن العلی بن العلی هر کسی از لطف وعنایات گفت چشم  تورا قبله حاجات گفت ذره به خورشید مباهات گفت از نفس گرم کرامات گفت ذات شما ذات کریم خداست ذات غلام تو فقیرشماست ان حرم قدس تو افلاکی است جلوه جنات از آن حاکی است چیست ضریحی که به این پاکی است چادر زهرا است اگر خاکی است پهن شده بر حرمت چادرش گشته به عالم علمت چادرش چون علی اکبر توعلی اکبری اینه حیدر و  پیغمبری گرچه نشد تیغ به کار آوری تیغ کلام تو کند حیدری کرببلا را تو نگه داشتی دین خدا را تو نگه داشتی بعد پدر کرببلا کار تو این همه درداست و دل زار تو غم نخوری عمه غمخوار تو بعد ابالفضل علمدار تو تک یل این قافله آقا تویی مثل حسن شاهد غمها تویی تو همه دلخوشی خواهری غم نخوری کم نشده معجری کم نشده از پدرت جز سری پیرهنی رفته و انگشتری آب بخور گریه نکن اینقدر روضه نخوان از لب خشک پدر خصم گمان کرد که صبرت گسست دست تورا با غل زنجیر بست صبر ولی پای تو از پا نشست کی بتوان پشت علی را شکست گرچه که صبرت نشدآقا تمام زخم تو کاری شده در شهر شام سخت ترین جای سفرشام بود سنگ به دست همه بر بام بود تلخ ترین باده در جام بود زخم زبان ،طعنه و دشنام بود دور تو و قافله ات صف زدند برغم و بر گریه تو کف زدند وای ازان دم که گرفتار رفت قافله ات بی کس بی یار رفت اشک از آن دیده خونبار رفت بنت علی  بر سر بازار رفت تا که ابالفضل نفس می کشید سایه اورا به خدا کس ندید از سر هر بام تورا میزنند سنگ بر این آیینه ها میزنند وجه خدا را به خدا میزنند دست تو بسته است چرا می زنند بام چه داغی  به دل ما نهاد بر سر عمامه ات آتش فتاد @raziolhossein
از عشق عـلی شد دل ما سرخوش وآباد ما باغمش افسرده ایم ...از شادی او شاد اَلمِنَتُ و لِلّه...که در این قافله هستیم از طایفه ی مادریِ حضرت سجّـاد @raziolhossein
عزیز کرده‌ی ارباب ماست حضرتِ سجّاد حُسین‌سیرت‌وحیدرنِماست‌حضرتِ سجّاد پس‌ازحُسین که سلطان اولیای الهی‌ست یگانه‌ مالکِ مُلکِ‌ خُداست‌حضرتِ سجّاد قسم‌به‌یکصد و بیست‌و‌چهار هزار پیمبر که‌یک‌تنه‌ همه‌ی انبیاست حضرتِ سجّاد همان‌قَدَر که علی‌اکبر است مثل پیمبر همان‌قَدَر علیِ‌مُرتضاست حضرتِ سجّاد به‌این‌‌دلیل‌که‌میراث‌دارِ حضرتِ مولاست فضائلش‌ یَمِ بی‌اِنتهاست‌؛حضرتِ سجّاد زبانزد است‌در آقایی‌و کرامت‌و احسان اِدامه‌ی‌حسن مُجتباست حضرتِ سجّاد حدیث‌لوح‌بخوان‌تا بفهمی ای‌دل‌غافل حسابش‌ازهمه‌عالم‌جُداست‌حضرت‌سجاد امام؛‌حاکم‌دین؛اصل‌دین؛تمامی‌دین‌است نماز‌ و روزه‌وحجّ‌ودُعاست‌حضرِت‌سجّاد به اقتضای مَشیّت به تب نشسته وگرنه به‌دردِخَلق‌دوعالم‌دواست حضرتِ‌سجاد به‌ روز‌ حشر که جمعند خلق اول و آخر شنیدنی‌ست‌ندایِ(کجاست‌حضرت‌ِسجّاد؟) یزید را به حقارت کشید خُطبه‌ی‌ تُندش به‌طرز جنگ‌اگر برنخاست حضرت‌ِسجّاد پس‌از گذشت‌سی‌وچندسال‌هر نفسش را به‌یاد‌ تشنه‌لب‌ کربلاست‌حضرت‌ِسجّاد پس‌از حسین‌واباالفضل‌وعون‌وقاسم‌واکبر پناه بی کسی عمّه‌هاست‌حضرت‌ِسجّاد هزار و یک‌غم‌سنگین‌نشسته‌ بر دلش امّا شکسته‌ از غم شامِ بلاست‌حضرت‌ِسجّاد *فرازی از حدیث شریف لوح ((أَوَّلُهُمْ عَلِی سَیدُ الْعَابِدِینَ وَ زَینُ أَوْلِیائِی الْمَاضِینَ)) @raziolhossein
به دشت،، شبنمِ فصلِ بهار بنشسته به باغ،، چلچله بر شاخسار بنشسته بهشتِ سبزِ ولایت، بغل بغل گل داد سبد سبد گلِ زهرا به بار بنشسته اگر به چشمِ دل اینک نظر کنی بر خویش میانِ سینه ببینی نگار بنشسته خدا خود آفریده، ولی با نگاهِ وحدانی به دیدنِ ثمری خوش عذار بنشسته خدا به نسلِ حسینش چه کوثری بخشید به آسمانِ امامت قرار بنشسته همانکه آرزوی صد علی به قلبش داشت به یک علی، نفَسِ صد علی خدا بِنِگاشت علی علی علی بن الحسین پیدا شد فلک ز خنده ی ارباب مست و شیدا شد ز نسلِ حیدریون سبطِ بوتراب آمد شهی که سیدِ سجادِ آلِ زهرا شد ببین ز خلقتِ "دوم علی" صدوده بار حدیثِ صد علی و ده حسین معنا شد ز قصرِ باغِ بهشت آمد آن امامی که... به نورِ مقدمِ او شاد، قلب طاها شد برای کرب و بلا هم پیمبری آمد جهان ز دیدنِ سجاد، چشمِ بینا شد همینکه صحبتِ نسلِ حسین شد ابراز طلوعِ سلسله ی نُه امام شد آغاز رسید مَخزنُ الاسرارِ کربلا سجاد امامِ مفترضُ الطاعه ی ولا سجاد به دشتِ کرب و بلا در سکوتِ محض اما به شام و کوفه چه غوغا کند بپا سجاد به تیغِ اشکِ سحر، آنچنان قیامی کرد که ریخت کاخِ ستم را به یک دعا سجاد هرآنچه نقشه، یزیدِ پلید در سر داشت خطابه اَش همه را ساخت برمَلا سجاد پیامِ خونِ خدا شد ز منطقش جاوید برای قافله سرمایه ی خدا سجاد اگرچه خطبه ی حضرت بدونِ منبر بود ولی شبیهِ سخنرانیِ پیمبر بود تمامِ حادثه ها را به اشکِ خونین دید تمام واقعه ها را به قلبِ غمگین دید ز کنجِ خیمه نگاهش به قتلگاه افتاد امامِ خویش به مقتل، فتاده از زین دید به حصرِ شعله ی آتش عجیب مضطر بود که بر خیامِ حریمش هجومِ ننگین دید بخاک، پیکرِ هفتاد و دو شهیدِ غریب بدونِ غسل و کفن، هم بدونِ تدفین دید رگِ بریده ی بابای خویش را بوسید اگرچه در تَهِ گودال، داغِ سنگین دید علی چو عمه ی مظلومه شکرِ حق میکرد که درد و داغ و بلا را به چشمِ حق بین دید به ناقه، گریه ی هشتاد و چار بانو را به نیزه ها، سرِ هجده شهید، رنگین دید سرِ بریده ی آن کشته از قفا را نیز... به طشت و نیزه و دِیر و درخت و خورجین دید ولی تمامِ مصیبات یکطرف، ای وای... از آن زمان که به ناموسِ خویش، توهین دید عزیزِ فاطمه را خارجی لقب دادند هزار تهمت و توهین به آل یاسین دید میانِ بزمِ شراب، عصمتش بدونِ نقاب به دستِ بسته و سرها فتاده پایین دید به بند و سلسله، در جشنِ عده ای اوباش تمامِ اهلِ حرم را به آه و نفرین دید چو لفظِ زشتِ کنیزی به خواهرش دادند ز آهِ زینب کبری، هلاکِ بی دین دید به لب دعای فرج را که زمزمه میکرد صدای ناله ی عمه، به ذکرِ آمین دید بیا امامِ زمانه که عمه منتظر است دل امامِ اسیران ز غصه منکسر است @raziolhossein
ای علـی اوّل از آل علـی وارث اِكرام و اِجلال علی پيشتاز و پيشواي اهل دين مظهر توحيد فخرُ العارفين حُجّةُالله و امامُ المَشرِقين سيّدسجّاد عليّ بن الحُسين نور چشمِ نور عينِ فاطمه يادگاريِ حُســينِ فـاطمه رونوشت زُهد شاه لافتي ماه داماد امام مجتبي عرش حق آئينه ي سجّاده ات سجده و ذكر و دعا دلداده ات محوِ سعيِِ تو صفا و مروه است تو غلامت مُستجاب الدّعوه است عقل ها در باب تو سر در گُم اند نقطه اي در آسمان چارُم اند مادر تو خاك بوس فاطمه ست فخرش اين بس كه عروس فاطمه ست مادرت ناموس شاه كربلاست خطبه خوان عقد او شير خداست شهـربانو عزّت ما مَردُم است شاهـدُخت يزدگِرد سـوّم است من ز توصيفش زبانم قاصر است مادر معصوم قطعاً طاهره ست مادري اين گونه بابايي چنين جمع اين دو كيست؟زين العابدين گر چه از اكبر كمي كوچك تري در حقيقت تو عليِ اكبري روح ما را كرده ذكرت صيقلي يا عليّ بن الحُسين بن علي كوري چشم نمك نشناس ها پيش مرگت مي شوند عبّاس ها گرچه در دشت بلا تب داشتي عمّه اي مانند زينب داشتي دم به دم داغ مُكرّر ديده اي ذبح هفتاد و دو تا سر ديده اي با چه حالي پيكر بابات را جمع كردي در ميان بوريا ؟ تو چهل منزل اسارت ديده اي خيمه ي در حال غارت ديده اي درد با هر عضو تو درگير بود دست و پايت در غُل و زنجير بود شاهدم دروازه ها ، بازارها كُشته اند اين مرد را آزارها آه از آن آتش كه در شام بلا هم سرت را سوخت هم عمّامه را آه از آن ساعت كه در بزم شراب خيزران مي خورد بر لب با شتاب چوبدستي يزيد از پا نشست چون كه دندان ثنايا را شكست @raziolhossein
رسیده ماه ولی جای شب سحر شده است ابوتراب از امشب ابو قمر شده است @raziolhossein
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید چشم تو بود روز ازل غمزه ساز شد نورت ظهور کرد و ابو حمزه ساز شد دست تو ربنای قنوت اجابت است سجاده ی تو قبله ی اهل عبادت است اشکت نزول آیه ی باران رحمت است لبهای تو صحیفه ی عرفان و حکمت است هرکس کلاس درس تو را مستعد شده ست پای دعای خمسه عشر مجتهد شده ست از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست آغشته با دعای تو رزق حلال ماست شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست ایرانی است مادر تو، این مدال ماست ما را علی غلام حسینش خطاب کرد از ما عروس فاطمه را انتخاب کرد در شام، غیرِ بغض تو در سینه ها نبود مسجد محلِّ رویش آیینه ها نبود جز بوسه ی معاویه بر پینه ها نبود منبر که جای بازی بوزینه ها نبود منبر برای حج تو میقات عشق بود حق با علی ست، خطبه ات اثبات عشق بود @raziolhossein
بجوشد چشمه ها با چشمِ زیبای ابوفاضل که رفته ماه هم هر شب تماشای ابوفاضل میانِ آسمانها بیشتر عباس مشهور ست که بهتر از رخش شد ، خلقِ زیبای ابوفاضل جهانِ تو اگر خالی ست از لطف و صفا امشب بخواه این رود را از آبِ دریای ابوفاضل اگر دریا شده کوچکترین آئینهٔ ذاتش پر از لبیکِ یا زهراست ، دنیای ابوفاضل چه فضلی بهتر از اینکه مطیعِ امر مولا بود به دنیایِ ولا این ست معنای ابوفاضل همیشه کوه غیرت را به آنی خاک می دیدند فقط بس بود از راه آید آقای ابوفاضل شهید عشق از اوّل نمرده ست و نمی میرد که محشر بر شفاعت هست ، فردای ابوفاضل به پای یار افتاد و چنین می گفت دستانش امان نامه ست تنها دستِ مولای ابوفاصل @raziolhossein
از زبان حضرت ام البنین سلام الله علیها گر که عباسم دلی پر شور داشت گر که نامِ نامی و مشهور داشت روشنیِ ماه از خورشید هست ماهم از خورشید زهرا نور داشت @raziolhossein
باد در عرش که پیچید خبر شکل گرفت از پر و بال ملک فرش گذر شکل گرفت نور خورشید به شب خورد..،سحر شکل گرفت آسمان پرده برانداخت..،قمر شکل گرفت ماه از جلوه ی گیراش چه حظی می برد علی از فرط تماشاش چه حظی می بُرد نخل پر برکت توحید ثمردار شده نسل تابنده ی خورشید،قمردار شده کهکشان های خداوند خبردارشده پدر خاکیِ افلاک پسردار شده صورتش هودج نور است..،پدر می بوسد دست آب‌ور خود را چِقَدَر می بوسد ابرویش جلوه‌ی ربّ است اُبُهَت دارد زلف او آیه ی نوری است که حرمت دارد چشم او ابر بهاری است که رحمت دارد نام او جامِ طهوری است که شربت دارد صاحب شهد شکرریزِ سبو می آید چِقَدَر نام اباالفضل به او می آید گونه ی آینه بر دوده ی آهش خیره چشم فانوس به پیچ و خم راهش خیره برکه ی آب به رخساره ی ماهش خیره پلک باران به تماشای نگاهش خیره آسمان خیره به چشمان تر این ماه است چشم او چشمه ی توحیدی آل الله است رشته‌ ی وصلت عُشاق،نخ دامن او رختی از جنس پر و بال ملک بر تن او دَرِ جنّات عَدَن،دُکمه ی پیراهن او ساقه ی طاقِ فلک بازوی شیر افکن او غرشش غرش طوفانیِ شاه عرب است پسر شیر خدا،شیر نباشد عجب است هرکه در زندگی اش غصه ی بسیاری داشت اگر از خانه ی مولا طلب یاری داشت بی گمان با پسرش نیز سر و کاری داشت سیزده ساله چه رزم علوی واری داشت سیزده ساله یلِ با جَنَم حیدر شد وارث بر حق تیغ دو دم حیدر شد دست عباس به دامان امام حسن است سند قلب اباالفضل به نام حسن است سالیانی است که درگیر مرام حسن است گرچه ساقی است ولی تشنه ی جام حسن است چِقَدَر خصلت دلدار به دلبر رفته کرم حضرت ساقی به برادر رفته ساحل امن یقین بود که دریا را ساخت شانه اش بود که زُلف شب یلدا را ساخت کوهی از غیرتِ حساس به زهرا را ساخت دامن اُمِّ بَنین حضرت سقا را ساخت گیسویش را به سر زلفِ حسینِ خود دوخت کاشف الکرب شدن را به اباالفضل آموخت آفریده شده عباس برای زینب سینه ی او سپر دفع بلای زینب جان عشاق اباالفضل،فدای زینب ما گدایانِ حسینیم،گدای زینب همگی بنده ی عشقیم به عباس قسم ما گدایانِ دمشقیم به عباس قسم سیل اشکیم به دنبال نمِ دریایش دست ما را برسانید به اعطینایش این که خوانده است حسین بن علی آقایش ارمنی های محلّه اند علم‌کِش هایش هرکه را جَذبه ی این عشق به زنجیرش کرد نمک سفره ی عباس نمک گیرش کرد کاش ما را به ردای کرمش وصل کنند مثل وصله به نخِ شال غمش وصل کنند مثل پَر،کنج ستون علمش وصل کنند دست ما را به ضریح حرمش وصل کنند تا که آب و گِلمان خرج عزایش باشد تنمان تکه ای از صحن و سرایش باشد آبرو داده به سرچشمه،به دریا،دستش از زمین پُل زده تا عرش مُعَلّی،دستش مرده را زنده کند همچو مسیحا،دستش چقدر مُعجزه ها خلق شده با دستش آن که از خاک درش کور شفا می گیرد با همان دستِ قلم دست مرا می گیرد سرو سبز علویّات برومند شده شانه ی او به بلندای دماوند شده چهره اش بانی پیدایش لبخند شده خطبه خوان حرم امن خداوند شده مکه را شیفته ی عشقِ امام خود کرد کعبه را بنده ی اعجاز کلام خود کرد آیه ی نور به پیشانی او مکتوب است با وجودش بخدا وضع حرم مطلوب است بین اطفال حسین بن علی،محبوب است سر دوشش چقدر حال رقیه خوب است طفل از ذوق تماشای عمو پر می زد هر زمان بوسه به دست علی اصغر می زد آه!از لحظه ی شومی که بلا نازل شد بین مهتاب و حرم ظلمت شب حائل شد اشک افلاک فرو ریخت زمین ها گِل شد کار برگشتن سقا به حرم مشکل شد دامن شیر به سرپنجه ی کفتار گرفت ناگهان تیغ به بازوی علمدار گرفت رود فریاد زد ای اهل حرم..،دریا سوخت مطمئناً جگر تشنه ی دخترها سوخت وسط معرکه ی جنگ دل بابا سوخت آخرین مشک که افتاد زمین..،سقّا سوخت چقدر بعد علمدارِ حرم هق هق کرد بنویسید رباب از غم اصغر دق کرد @raziolhossein
سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین رخش مصحف فاطمه، حُسن، قرآن پُر از «قدر» و «وَاللَّیل» و «وَالشَّمس» و «وَالتّین» درود الهی بر آن خُلق نیکو سلام محمّد بر آن خوی شیرین نماز از خضوعش به پرواز آید دعا از نفس‌های او بسته آذین به سجاده‌اش آسمان آورد سر به ذکر دعایش خدا گوید آمین سلام خدا بر خضوع و خشوعش قیام و قعود و رکوع و سجودش درود خداوند حَیّ جلیلش به قدر و کمال و جمال جمیلش عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار اگر بوسه بر دست آرد خلیلش عجب نیست کز عرشۀ عرش اعلا طواف آرد از چارسو جبرئیلش سلاطین غلامش، خواتین کنیزش طوایف مریدش، قبایل دخیلش حَجَر شاهد عزت و اقتدارش هشام بن عبدالملک‌ها ذلیلش بسا تخت شاهی فرو رفت در گل کجا حاکم گِل شود حاکم دل؟ «هشام» استلام حجر تا نماید در آن ازدحامِ خلایق نشاید نه قدری که از وی شود قدردانی نه کس بود تا کس بر او ره ‌گشاید به ناگاه دیدند آمد جوانی که پیوسته او را حَجَر می‌ستاید گشودند حُجّاج از چار سو، ره که آن شاهدِ حُسن یکتا بیاید یکی خواست تا سر به پایش گذارد یکی رفت تا جان نثارش نماید یکی گفت نامش چه باشد هشاما! - حسد را نگر- گفت: نشناسم او را به ناگه «فرزدق» خروشید در دم که: این است نجل رسول مُکَرّم! تو چون می‌کنی در مقامش تجاهل؟ من او را بِه از خویشتن می‌شناسم نماز است بی او گناه کبیره ثواب است بی او خطای مسلّم تعالیم اسلام از اوست جاری قوانین توحید از اوست محکم چراغی‌ست بر قلۀ آفرینش امام است بر جملۀ خلق عالم سلام و رکوع و سجود است از او قنوت و قیام و قعود است از او امامی‌ست کو را اُمَم می‌شناسد کریمی‌ست کو را کرم می‌شناسد صفا، مروه، مسعی، حَجَر، حِجر، زمزم طواف و مطاف و حرم می‌شناسد بیابان مکه، منا، خیف، مشعر سماوات و لوح و قلم می‌شناسد زمین می‌شناسد، زمان می‌شناسد عرب می‌شناسد، عجم می‌شناسد یم و قطره و ماه و خورشید، او را به ذات الهی قسم می‌شناسد سلام خدا بر اَب و جَدّ و مامش مسلمان بود هر که داند امامش @raziolhossein
ای ماهِ بنی هاشم خورشید لقا عبّاس وی نور دل حیدر، شمـعِ شهدا عبّاس با محنت و درد و غم، ما رو به تو آوردیم دست من محزون گیر، از بهر خدا عبّاس @raziolhossein
کیستی ای که چنین بویِ علی را داری روی چشمان خود اَبرویِ علی را داری پرده مَنداز کمی مانده تو را سجده کنیم بسکه در خویش سر و روی علی را داری در قنوتِ تو رسیدیم  و مسلمان گشتیم واژه واژه اثرِ هویِ علی را داری بینِ سجاده‌ی تو عشق نفَس می‌گیرد شاخه‌ای از گلِ شب‌بوی علی را داری هر سرِ موی مرا با تو هزاران کار است*  که تو عطرِ سرِ گیسوی علی را داری نخِ تسبیحِ تو ما را به خداوند رساند ای که در قُرب  هیاهویِ علی را داری کاش یکبار به خیبر بروی تا گویند چشمِ بد دور که بازوی علی را داری ما در این معجزه تصویرِ علی را دیدم آمدی و همه تکثیرِ علی را دیدیم اِذن اگر بود به شمشیر نشان می‌دادی دشت را با دَمِ تکبیر تکان می‌دادی اِذن اگر بود علی را به اُحد می‌دیدند وقت پیکار به میدان هیجان می‌دادی یا حسن می‌شدی و قلبِ جمل می‌لرزید بر رگِ خشکِ شجاعت ضربان می‌دادی اِذن اگر بود به هنگامِ علمداریِ خویش با دَمِ تیغ چه حالی به یَلان می‌دادی تو بنا نیست بجنگی که ببینند که بر..‌. ...ملک‌الموت در این معرکه جان می‌دادی تا رسد بر تو و تا رَدِ تو را گُم نکند صبر می‌کردی و بر مرگ امان می‌دادی گرچه تیغی نزدی  جامع‌الاضدادِ  زمین درسِ مردی و شرافت به جهان می‌دادی در مناجاتِ تو شمشیرِ علی را دیدیم با تو الطافِ نفس‌گیرِ علی را دیدیم من که از خاکِ خراباتِ توام بسم‌الله سائلِ کوچه‌ی خیراتِ توام بسم‌الله که ابوحمزه شوم تا سحرت درک کنم آمدم بر سرِ میقات توام بسم‌الله یا سعید ابن جُبَیرَت بشوم داد زنم جرعه‌ای تشنه‌ی آیاتِ توام بسم‌الله روزیِ ماتَ سعید عاشَ سعیداً با توست چشم بر زلفِ عنایات توام بسم‌الله گرچه پنهان زِ همه  خادمِ حجاج شدی کعبه‌ای رو به ملاقاتّ توام بسم‌الله که مرا اهل فیوضاتِ خداوند کنی سالها پایِ مناجات توام بسم‌الله مُصحفِ فاطمه را مُصحفِ تو معنی کرد با صحیفه همه شب مات توام بسم‌الله خط به خط پیش تو تعبیرِ علی را دیدیم سال‌ها اشکِ سرازیرِ علی را دیدیم سحرِ فاطمه ما را به سحر برگردان  سمتِ سجاده‌ی خود بارِ دگر برگردان چشمِ شوریده‌ی ما را تو به دریا برسان چشمِ خود را سوی ما نیم نظر برگردان خاکِ ما خورده تَرَک حضرت باران دریاب نخلِ خشکیده‌ی ما را به ثمر برگردان یک نفَس آه بکش تا که بسوزیم از آه باز این سوزِ جگر را به جگر برگردان از درِ خیمه صدایت چقدر بی‌جان است ای به امر تو قضا زود قَدَر برگردان عمه می‌گفت که رحمی ، پسرِ سعد ببین او که اُفتاده زمین  تیغ و تبر برگردان گفت با شمر سنان بوسه به حنجر زده‌اند پیکرش را تو بیا  سمتِ دگر برگردان آه بیمارِ حرم  اینهمه از حال نرو با عصا خاطرِ زهرا سویِ گودال نرو @raziolhossein
یگانه دختر ایـران تو انتـخاب حســینی سپـیدبخت‌تر از تــو عجم عروس ندارد @raziolhossein
زمین و آسمان را گرم یا قدوس و یا هو کرد همینکه صحبت از زیبایی آن چشم و ابرو کرد خدا وقتی بنا بود از رخ خود پرده بردارد علی را آفرید و مرتضی عباس را رو کرد جنان خوشبو شد از آن لحظه ای که لحظه ای کوتاه شمیم گیسوی مشک آفرینش را سحر بو کرد به هرجا که قدم می زد شمیم یاس می پیچید بیابان را به حکم کیمیایی غرق شب بو کرد تمام دشت را آن شیر خفته در نگاه او به شوق صید بودن پیش چشمش دشت آهو کرد نمی دانم خدا هنگام نقاشی ابرویش کمان را آفریده یا که میل دو پرستو کرد نمی دانم هنر را آفرید اول سپس عباس را یا که هر آنچه از هنر را بود صرف خلقت او کرد به اخمی نیمی از لشگر به اخمی نیمه ی دیگر شمار کشتگان را در نبرد خود ترازو کرد به توفیق مقام عبد بودن می رسد هر کس غبار صحن را با توتیای چشم جارو کرد @raziolhossein
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد حقوق را چه کسی مثل او ادا کرده؟ نماز را چه کسی مثل او به پا دارد؟ اگر به مصلحتی چند روز بیمار است برای هر چه که درد است او دوا دارد مدیح حضرت سجاد هر چه بنویسند قسم به شعر فرزدق، هنوز جا دارد بپرسد از حجرالاسود از ولایت او هر آن کسی که به سجاد، شک روا دارد علی‌ست اسم و علی رسم او، بپرس از شب که زخم شانۀ او ریشه در کجا دارد؟ بپرس کوچه به کوچه کدام شب‌گرد است که سفره‌های یتیمان از او غذا دارد.. فدای آن لب خشکی که لحظۀ افطار به اشک، روضۀ عطشان کربلا دارد رسول کرب‌وبلا، وارث حسین چه گفت؟ که بعد خطبۀ او دشمنش عزا دارد @raziolhossein
اُسوه‌ی‌سجّادهاست؛حضرت‌ِسجّاد صُوم‌وصَلات‌و‌دُعاست؛حضرت‌ِسجّاد آدم‌ونُوح‌وخلیل‌وموسی‌و‌عیسی جمع‌همه‌انبیاست،حضرت‌ِسجّاد چون به‌ نماز ایستد برابر معبود مایه‌ی فخر خُداست،حضرت‌ِسجّاد دون خداوند و فوق کلّ خلایق وارث‌«قُل‌اِنّماست»،حضرت‌ِسجّاد مثل‌‌علی‌اکبر است‌خُلق و خِصالش آینه‌ی‌ مُصطفاست،‌حضرت‌ِسجّاد هم‌ وَجَناتش شبیه حیدر کرّار هم‌ حسن مُجتباست؛حضرت‌ِسجّاد دوش به‌وقت‌ِطواف کعبه شنیدم قبله‌ی‌اَهل‌ِولاست،حضرت‌ِسجّاد نور که‌محدود در‌ زمان‌ومکان‌نیست وُسعت‌ِبی‌انتهاست،حضرت‌ِسجّاد خامس اهل کسا حُسینِ مُصفّاست وارثِ آلِ عبـاست،حضرت‌ِسجّاد بـعدِ فراقِ پدر قـریبِ به چِل‌سال روز‌ و شبش کربلاست،حضرتِ‌سجّاد حضرت‌ یعقوب‌ داشت کُلبه‌ی‌ اَحزان صاحبِ دارُ البُکاست،حضرت‌سجّاد کاش که رقّـاصه‌ها نیامده بودند حال‌که‌صاحب‌عزاست،حضرت سجّاد گُوشه‌ی زندان،به بزم باده،‌ خرابه ! جای تو آخر کجاست؟حضرت سجّاد روضه‌ی‌عمّامه‌ات‌که‌سوخت‌درآتش داغِ دلِ زارِ ماست ،حضرتِ‌سجّاد @raziolhossein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسمان باز پر قمر شده است شب اندوهمان سحر شده است به همه سائلان نظر شده است چونكه اربابمان پدر شده است آمد از راه قرص ماه حسين دومين حيدر سپاه حسين خلق و خويش پيمبرى ديگر على اكبر نه،حيدرى ديگر پهلوان دلاورى ديگر تو بگو شير لشكرى ديگر هست پيغمبرى سراپايش به عمو رفته قدوبالايش چهره اش ماه آسمان حرم سايه اش قوت زنان حرم حنجرش گرمى اذان حرم چشم بد دور از جوان حرم مثل عباس سايه ی سرهاست سرپناه تمام خواهرهاست آمد از هر نظر على باشد از همه بيشتر على باشد بازهم يك نفر على باشد چقدر اين پسر على باشد! مثل حيدر قويست او عزمش چند بيتى بگويم از رزمش بين گرد و غبار مى آيد روى مركب سوار مى آيد پسر ذوالفقار مى آيد حيدر روزگار مى آيد عشق مى ريزد از سر و رويش ذوالفقار است تيغ ابرويش پاش تا در ركاب مى افتد دشت در پيچ و تاب مى افتد سر ز تن بى حساب مى افتد به تلاطم عقاب مى افتد بهت در چشمهاى اين دشت است بسكه در حال رفت و برگشت است خوب فهميده رزم فن دارد هنر جنگ تن به تن دارد فن از روبرو زدن دارد اين شگرد از عمو حسن دارد آى لشكر ببين جوان اين است پسر شير نهروان اين است خشم او تيغ و نيزه وشدير است هرنگاهش دو قبضه شمشير است چقدر رزم او نفسگير است نوه ی شير غالبا شير است تيغ مى زد همين كه از چپ و راست ازحرم بانگ ياعلى برخاست رزم با اين جوان گره خورده حنجرش با اذان گره خورده در دهان ها زبان گره خورده ابرويش آنچنان گره خورده كه همه ياد حيدر افتادند ياد آن روز خيبر افتادند رعد و برق است يا كه طوفان است كه دقيقا ميان ميدان است يا جوان حرم رجز خوان است روى لب هاى عمه ها جان است شور و غوغاست در دلش هرچند دارد ارباب مى زند لبخند مى رود دشت را به هم بزند وسط معركه علم بزند خواست تا حرف مى روم بزند ديد بايد كمى قدم بزند پيش چشم پدر جوان مى رفت داشت ازجسم شاه جان مى رفت رفت در نيزه زارها افتاد بين گرد و غبارها افتاد زير پاى سوارها افتاد وسط نيزه دارها افتاد پاى نيزه به پيكرش وا شد به زمين خورد اربااربا شد @raziolhossein
لبخند شعف بر لب ثارالله است خورشید گرفته در بغل یا ماه است این طفل علی ابن حسین ابن علی است یا اینکه محمد ابن عبدالله است @raziolhossein
خدا را جلوه ی دیگر مبارک یم توحید را گوهر مبارک سپهر نور را اختر مبارک علی بر آل پیغمبر مبارک کند دل دم به دم یاد محمّد  که شد تکرار میلاد محمّد  خرد را رهبری آگاه دادند جوانان را چراغ راه دادند سپهر معرفت را ماه دادند ولایت را ولی الله دادند ولی الله ولی در بر گرفته محمّد یا علی در بر گرفته سپهر عصمت و تقوی قمر زاد عروس حضرت زهرا پسر زاد به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد که خیر الخلق را خیر البشر زاد شگفتا باز احمد آفریدند محمّد را محمّد آفریدند سراپا نخله ی طور است این طفل همه نورٌ علی نور است این طفل تمام شور عاشور است این طفل بگو قرآن منشور است این طفل کلام یوسف زهرا گواهی است که او ممسوس در ذات الهی است تماشایش ز زهرا می برد دل تجلاّیش زبابا می برد دل نه او تنها زلیلا می برد دل زاهل البیت یکجا می برد دل حسین بن علی را نور عین است علی آری علیّ بن الحسین است دعای نور در مرآت رویش نوای وحی در خون گلویش حدیث عشق بابا گفتگویش نگاه حضرت عبّاس سویش امامت از جمالش در تجلاّست نگاهش گه به زینب گه به لیلاست دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر دو ابرو ذوالفقار شیر داور دو بازو بازوی عبّاس و حیدر دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر از او بیت ولایت گشته گلشن حسین بن علی چشم تو روشن سیادت بنده ی او بنده ی او شهادت زنده ی او زنده ی او شرف، ایمان، ادب، پاینده ی او پیام کربلا در خنده ی او چه گویم هر چه گویم بهتر است این تعالی الله علیّ اکبر است این دلش دریای ایمان حسین است درون پیکرش جان حسین است جمالش عید قربان حسین است ببوسیدش که قرآن حسین است به خاکش دل به پایش جان فشانید به چشم و ابرویش قرآن بخوانید سلام الله بر ماه جمالش صفات الله در خلق و خصالش جلال الله زهی قدر و جلالش ولی الله بینای کمالش رخش نادیده شمع محفل ماست زیارتنامه اش لوح دل ماست سلام از مات ای روح معانی علی اکبر رسول اللهِ ثانی نبوّت را کتاب آسمانی ولایت را فروغ جاودانی علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد پدر تا صبح محشر بر تو نازد تو حقّ را از ازل در خویش دیدی تو در قلب پدر شور آفریدی تو دل از هر چه جز جانان بریدی تو بانگ ارجعی را می شنیدی به پاس حقّ مقاوم ایستادی به «میثم» نه به عالم درس دادی @raziolhossein
خيمه زد قافله ی شوق به صحراى دلم شعر شد همنفس شور هم آواى دلم جرعه جرعه مى‏جان ريخت به ميناى دلم كائنات آمده امشب به تماشاى دلم بسكه شاد است سر از پا نشناسد تا صبح كرده امضا سند آينه دارى با صبح آسمان سفره ی لبخند و شكوفايى شد يك مدينه طپش و مستى و شيدايى شد كوچه ی سبز بنى هاشم، رؤيايى شد عقل عاشق شد و مجنون شد و ليلايى شد گلپسر كرد خداوند عنايت به حسين قدسيان گفتند تبريك ولادت به حسين چه خبر بود مگر عرش به شور آمده بود خانه ی وحى طربخانه نور آمده بود فرصت سرخوشى و سور و سرور آمده بود ادب و غيرت و ايثار و شعور آمده بود نبوى سيرت و صورت علوى خوى و صفات به گل روى على اكبر ليلا صلوات پسر خون خدا جلوه ی تصوير على نفسش دارد هر آينه تأثير على نعره ی حيدرى‏اش صولت تكبير على برق شمشيرش از شعله ی شمشير على كربلا شيفته ی نبض قدمهايش بود شرح قانون حيات از (اَوَلَسْنا)يش بود هر طرف عطر نفسهاى پيمبر آمد آيه ی ديگرى از سوره كوثر آمد مرد شير افكنى از تيره ی حيدر آمد على اكبر على اكبر على اكبر آمد در شب يازدهم ماه تمام آمده است نه فلك پيش قدومش به قيام آمده است آمده تا گل گلزار شهادت باشد جرعه نوش مى سرشار شهادت باشد نقد جان داده خريدار شهادت باشد غرق خون گرمى بازار شهادت باشد روى او را كه پدر ديد در آئينه ماه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله     @raziolhossein
از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند شد جلو‌هٔ احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند @raziolhossein
هركه با آينه روى تو برابر كرده  نظر انگار به رخسار پيمبر كرده رخ مپوشان كه شود ماه شب عيد عيان چشم بگشا كه كنى زهره و ناهيد عيان كس نديده است به هم، زهره و ناهيد چنين ندميده است به يك صبح،دو خورشيد چنين لب شيرين بگشا! خاطره پرشور نما باز هم از پدرت خواهش انگور نما هوهوى معركه را نعره ى تكبير بكش به خراميدن خود، شير به زنجير بكش گرد كافور، بلند از دم شمشيرت شد تاختى لشكر كفّار زمينگيرت شد گل طراوت ز گل عارض تو وام گرفت سحر آمدنت روز جوان نام گرفت اى اذان گوى حرم! اى پسر شاه سلام! أشهد أن عليأ ولى الله سلام   @raziolhossein
از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند شد جلو‌هٔ احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند @raziolhossein
والا علی اکبر زیبا علی٬ غوغا علی٬ رعنا علی اکبر باد موافق را با گیسویش انداخته از پا علی اکبر اصلاً به جای زلف پیچیده دور سر شب احیا علی اکبر با تیغ ابرویش جمعِ عدو را میکند مِنها علی اکبر یا مظهر الوالی یا مصطفی، یا مرتضی و یا علی اکبر تکثیر شد حیدر اینجا علی آنجا علی هرجا علی اکبر اعلان ختم جنگ؛ می شد اگر می تاخت با سقا علی اکبر پس خُلقاً و خَلقاً پیغمبری گویاست پس گو...یا علی اکبر الدَّهرُ یومان است؛ امروز علیِ اصغر و فردا علی اکبر بابا ز دنیا و می بُرد هرلحظه دل از بابا علی اکبر بعد از تو بابا گفت ای خاک عالم بر سر دنیا علی اکبر این آخر روضه ست مثل علی اصغر شده حالا علی اکبر @raziolhossein
قُنداقه را حسین گرفت و ‌نگاه کرد اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد با خنده ی پیمبری اش از همان نخست حال حسین را علی اش رو به راه کرد هرکس که دیدش و صلواتی نکرد نذر در باب احتجاج خودش اشتباه کرد هرکس که بی وضو بغلش کرد بی گمان مانند لمس کردن قرآن گناه کرد با یک ‌نگاه دشمن خود را در اوج رزم هر قدْر کوه بود مُبَدَل به کاه کرد مردان جنگجوی عرب را بدون جنگ پلکی به هم رسانده و خلع سلاح کرد قبل از ورود شمر به گودال در وداع روز حسین را علی اکبر سیاه کرد برگشت با بهانه ی لب تشنگی ولی در اصل شاهزاده تَرَحُم به شاه کرد برگشت قطعه قطعه علی اکبر این چنین یک دشت را برای تنش بارگاه کرد * تو آمدی علی بشود حاصل حسین باشد سه جور آینه در منزل حسین تلفیقی از نبوت محض وامامتی ای شامل پیمبر و ای شامل حسین آن سان که خلق گشت حسین از گِل  علی آمد پدید با تو علی از گِل حسین تو آمدی که نام تو مشکل گشا شود عشق به تو ولی بشود مشکل حسین از بس که دوست داشت تورا٬ در مقام عشق جان تو گشت هدیه ی ناقابل حسین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست آنجا که پیکر تو ‌شود ساحل حسین قدِّ تو را و‌موی تو را و رخ تورا هرکس که دید گفت امان از دل حسین با هر تبسمت٬ نفست٬ راه رفتنت قبل از سنان خودت شده ای قاتل حسین بالای پیکر تو خودش را بروز داد در های های گریه غم کامل حسین از خیمه تا کنار تن قطعه قطعه ات قدّش خمیده گشت در این فاصله حسین بعد از تو خاک بر سر دنیا که می رود بر روی نیزه ها سر یک قافله حسین بعد از تو روبرو بشود تا صلات ظهر با شمر و‌خولی و انس و حرمله حسین * برای گفتن از تو سخن نمی ماند که روضه ات به دل انجمن نمی ماند چه کرده است به اعضای دَرهَمَت شمشیر که بر سیاهی زلفت شکن ‌نمی ماند علی نماند اگر از حسین٬ قاسم هم به احتمال قوی از حسن نمی ماند چنان میان تن دشت ارباً اربایی که بر تنت اثر پیرهن نمی ماند برای روضه شناسان اشاره ای کافی ست تن تو آه میان کفن نمی ماند مؤذنی که بگوید علی ولی الله مُسَلَم است برایش دهن نمی ماند میان این همه شمشیر و‌نیزه معلوم است که عضو سالمی از این بدن نمی ماند @raziolhossein
فروغ چهره خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست ز خال روی تو، پیدا سیادت تو بود ز حُجب فاطمه، یک سایه هم به طلعت توست ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بود که درین خاکدان، قامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست @raziolhossein