eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
534 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن شب دوباره رفت پشت در به هم ريخت باروضه هاي حضرت مادر به هم ريخت آيات كوثر را فراوان خواند آن شب از اول شب ساقي كوثر به هم ريخت قلابه ي در چنگ زد بر دامن او با ياد ميخ در يل خيبر به هم ريخت محراب را آماده ي معراج خود ديد با ديدن اشك علي منبر به هم ريخت جوري به فرق مرتضي شمشير زد كه با ضربه ي سنگين ظالم سر به هم ريخت آه از نهاد جبرئيل آنجا در آمد اركان هستي در غم حيدر به هم ريخت از ناله ي فزت و رب الكعبه ي او عرش خدا همراه پيغمبر به هم ريخت با آنكه حيدر گفت دستم را نگيريد با ديدن رنگ رخ اش دختر به هم ريخت اي واي برحال دل طفل سه ساله باديدن رگ هاي آن حنجر به هم ريخت @raziolhossein
آمدی خانه ام دلم خوش شد آفتاب یگانۀ زینب چقدر خوب شد سری زده ای دم افطار خانۀ زینب باز امشب دوباره مثل قدیم با هم از هر دری سخنی گفتیم دخترانه تو را بغل کردم پدری دختری سخن گفتیم گفتی امشب دگر به شمع سحر پر پروانۀ تو نزدیک است از برای وصال فاطمه ام دخترم خانۀ تو نزدیک است حرف رفتن زدی دلم خون شد طاقتم را محک بزن ، باشد شیر را پس بزن نمک بردار روی زخمم نمک بزن باشد.. گریه ات بی قرار زهرا کرد.. آسمان و ستاره هایش را شب آخر چقدر می بویی تکه ی گوشواره هایش را خاطرات مدینه تازه شدند میخ در که گرفت به شالت یاد آن کوچۀ شلوغی که مادرم می دوید دنبالت .... مادرم می دوید، می افتاد دور او را سر و صدا برداشت از تو دستش جدا نمی شد که قنفذ اما قلاف را برداشت رفتی و آمدی چه آمدنی حق بده غم مرا عذاب کند چه کسی اینچنین دلش آمد صورتت را به خون خضاب کند پیش من بی رمق به خاک نَیُفت ای پدر خاک بر سرم پاشو گوشۀ خانه دق کنم خوب است؟ اسداللهِ مادرم پاشو زخم فرق تو هم نمی آید مجتبی هر قدر که می بندد تا می آیم بلند گریه کنم ابن ملجم بلند میخندد صبرم از دست می رود بی تو پس برای دلم نیایش کن واجب الاحترامیِ من را تو به این کوفیان سفارش کن این طرف نزد خود حسن دارم آن طرف هم حسین پیش من است گریۀ من برای بی کسی قتلگاه و شهید بی کفن است @raziolhossein
كیست این مرد كه شب كیسه‌ی خرما می‌بُرد روز می‌آمد و از سینه نفسها می‌بُرد كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا می‌بُرد رزم را با مدد از حضرت زهرا می‌بُرد این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد از میانِ كمرش تیغِ دوسر در آورد از دلیرانِ عرب جمله پدر در آورد کار او بود که اسلام ثمر در آورد یاعلی روز و شب و شمس و قمر می‌گویند ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر می‌گویند آه همسفره‌ی کور دل ویرانه کجاست نان پز خانه‌ی این جمع یتیمانه کجاست  مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست شانه‌ی بارکش و دستِ کریمانه کجاست پیرزن پیش تنور است که آقایم کو کودکی چشم به راه است که بابایم کو گرچه از ضربه‌ی شمشیر سرش ریخت بهم زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم دید چشمان طبیب و  پسرش ریخت بهم آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش می‌زند روی سرش هِی به سرش عباسَش روضه خوانش حَسنش نوحه گرش عباسَش قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد رفت از حال علی  درد به پهلو اُفتاد وای از امروز حسن گوشه‌ی بستر اُفتاد باز هم یادِ غمِ بسترِ مادر اُفتاد خواهر اُفتاد زمین تا كه برادر اُفتاد یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفتاد هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد تازه می‌كرد نفس را و مجدد میزد وای از دستِ مغیره چقدر بد میزد جای هركس كه در آن روز نمیزد میزد آخرین حرفِ علی  بود خواهش می‌كرد زینبش را به اباالفضل سفارش می‌كرد زینم آه ببینی غمِ حنجرها را می‌کشی روی جگر داغ برادرها را بعد از آن جمع کنی پاره‌ی پیكرها را میزنی چند گره معجرِ دخترها را میزنی داد به گودال حرامی نزنید تیغ كوفی و سر نیزه‌ی شامی نزنید @raziolhossein
خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز همسر من که زمین از نفسش بر پا بود به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز با خودش بود  و به کار احدی کار نداشت مهربان بود و به سوداش ، فلک داشت نیاز خلق شد عالم هستی به وجود زهرا به دعاهاش ، سما تا به سمک داشت نیاز پشت در رفت حمایت کند از من  ورنه یک چنین فاطمه ای کِی به فدک داشت نیاز یک زن و کودکِ بی تاب ، میان کوچه کِی به بی حرمتی و فحش و کتک داشت نیاز جای حیدر کمک از فضه گرفت و بر خاست پشت در سقط جنین شد به کمک داشت نیاز با نسیمی رُخِ گلبرگِ گُلم لَک می شد تو بگو برگ گل یاس به چَک داشت نیاز ؟؟!! ** .. حرمله ...! تا ز عطش جان ندهد طفل رباب چند قطره فقط از آب خنک داشت نیاز @raziolhossein
عجیب خسته ز غمهای بی شمار شدم عجیب ، سیر از این خاک و این دیار شدم همیشه منتظر این دقیقه ها بودم که تیغ ، بر سر من خورد و رستگار شدم ز خونِ سر که به نعلین می چکد پیداست که من مسافرِ سمتِ دیارِ یار شدم عجیب منتظرم میل فاطمه دارم عجیب دل زده از دست روزگار شدم سرم به حال دلم خون ز دیده می بارد برای فاطمه ام سخت بی قرار شدم امیدِ دیدن زهرا جوانه زد در من اگر چه رنگ خزانم پُر  از بهار شدم تمام غصۀ من زینب است و قصۀ او به یاد معجر زینب به غم دچار شدم امان ز مردم کوفه من از همین حالا برای کوفۀ زینب جریحه دار شدم سرِ شکافته ام را زِ یاد برده ام و به یاد کوچه و بازار سوگوار شدم @raziolhossein
از بس که ‌ر‌ئو‌ف و ‌مهر‌بانی یا ‌ر‌ب تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب هرگز نشنیده ‌ا‌م گنه ‌کاری را از خانه‌ی ر‌حمتت برانی یار‌ب ..... نومید نمی‌شویم یک آن از ‌تو دیدیم ‌مگر ‌به ‌غیرِ ‌ا‌حسان از تو؟ جر‌م و ‌گنه و ‌خطا و ‌عصیان از ما جود و کر‌م و عطا و ‌غفران از تو @raziolhossein
رکعت اول، نمازش با سلامت ختم شد رکعت دوم، رکوعش تا قیامت ختم شد شد عمودِ آهنین، سهم سرِ شیر خدا در سحر شد منهدم یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانم چگویم، تیغ زهرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است... با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال  پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یاد روزهای واپسینِ مادر است دخترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه @raziolhossein
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌یِ در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه‌یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه‌ای او به سویش از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می‌خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین @raziolhossein
۰ گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت شبانه روز علی بود و گریه خون بود تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت گره ز ابروی مولا فقط شبی وا شد که تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشت ندای قد قتل از آسمان کوفه رسید زمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشت تمام کینه دشمن به فرق مولا خورد ولی هنوز علی با خودش دو بازو داشت و تا حسین و حسن بازوی علی بودند به کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشت امان ز بی کسی و بی برادری روزی که کوفه قصد جسارت به معجر او داشت تقاص خطبه کوفه به شام اجرا شد اگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشت مغیره های جدید و غلافهای قدیم و دست دختر زهرا هنوز نیرو داشت پیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت: علی شهید عدالت، زبان حق گو داشت همینکه رأس حسین از علی تلاوت کرد شدید بر دهنش خیزران اصابت کرد @raziolhossein
وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش دهید مژده اش اکنون، که میرسد به وصالش به یاد یار غریبش مدام خون جگر خورد گذشت در غم او، روز و هفته و مه و سالش اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه هنوز خاطره هایش نمیرود ز خیالش از آن زمان که شکستند استخوان هما را فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش گریست عمری و یک تن نگشت یاورش افسوس کنون که او شده خندان، کنند گریه به حالش رخش چو قرص قمر داشت جلوه در دل محراب که تیغ خصم ستمگر شکافت تا به هلالش طبیب دید حسن گرمِ «یارب» است و به سردی بگفت: وایِ دلِ او و آرزوی محالش! نهاد ماهِ فروخفته پا به خانۀ خورشید ستاره بار شد از شوق، آفتابِ جمالش همیشه داشت سؤالی ز روگرفتنِ زهرا نگیرد امشب الهی، علی، جواب سؤالش سعادت دو جهانت گر آرزوست، فقیرا مدار دست ز دامان لطف حیدر و آلش @raziolhossein
اگر تو را نداشتم، بدان خدا نداشتم آری خدا نداشتم، اگر تو را نداشتم نبود اگر کرامتت، نبود اگر طبابتت هزار درد داشتم ولی دوا نداشتم به نام تو خدا صفا به زندگیم داده است بدون نام تو در این جهان صفا نداشتم نوای من علی علی،صدای من علی علی بدون این علی علی،خدا خدا نداشتم سنگ شدم طلا شدم،شاه شدم گدا شدم چه می­شدم اگر علی مرتضی نداشتم اگر نبود زادگاه تو قسم به فاطمه این همه سمت کعبه هم برو بیا نداشتم من اسمه دوا علی و ذکره شفا علی کمیل تو اگر نبود به لب دعا نداشتم نبودی یا علی اگر، حسن نبود و هم حسین بدون تو مدینه و کرب و بلا نداشتم @raziolhossein
دیگر کتاب عمر من زار بسته است راه نفس کشیدنم انگار بسته است تا آن زمان که سفره ی دیدار بسته است کامم برای سفره افطار بسته است از روزگار گندم و خرما نخواستم چیزی به غیر دیدن زهرا نخواستم امشب ستارگان به نگاهم چه میکنند با گریه های گاه به گاهم چه میکنند مرغان خانگی سرراهم چه میکنند چیزی بغیر مرگ نخواهم چه میکنند راهی مسجدم که دوباره اذان دهم راحت بگویم اشهد خود را و جان دهم قد قامت الصلاه علی را رها کنید دینی که مانده گردنتان را ادا کنید دروقت سجده فرق سرم را دوتا کنید جسم مرا دم در مسجد رها کنید شمشیر نه!که عمر علی را دری گرفت مسمار لعنتی ز علی همسری گرفت در کوچه ها به قامت خم راه میروم خون لخته بسته است سرم راه میروم با یاری حسن دو قدم راه میروم نزدیک خانه است خودم راه میروم زینب نشسته تا که بحالم نظر کند ای وای اگر نگاه به این زخم سر کند زن را توان دیدن این زخمها که نیست با اضطراب و دلهره ها آشنا که نیست در قلب او تحمل هول و ولا که نیست پس حق زینبم سفر کربلا که نیست دلشوره دارم از روی تل نیمه جان شود همراه زخمهای حسینش کمان شود یک تن غریب مانده و دورش هزارهاست از تیر و نیزه دوربه دورش حصارهاست از یک طرف محاصره ی نیزه دارهاست از یکطرف معذب سم سوارهاست اسلام را دومرتبه بر نیزه میزنند سر را که میبرند به سر نیزه میزند @raziolhossein
ای تیغ مرا لبالب از یارب کُن ای تیغ بیا و راحتم امشب کُن بشتاب و سرِ مرا شکاف اما باز رحمی به دلِ سوخته ی زینب کُن ای تیغ زمان زمانه‌ی نیرنگ است بشکاف سَرَم که سینه‌ام خون رنگ است یکبار نشد که سیر رویَش بینم بشتاب دلم برایِ محسن تنگ است ای تیغ پَرِ پر زدنش را بزنند آن مرغ که قیدِ ماندنش را بزنند ای تیغ ندیدی که چه حالی دارد مردی که به پیشِ او زنش را بزنند امروز نه آن دَم علی از پا اُفتاد تا خانمِ من زیرِ قدم‌ها اُفتاد یک شهر برای بُردنم رد میشد از رویِ دری که رویِ زهرا اُفتاد ای وای ندیدی که چه دیدم آن روز او خورد زمین و من بُریدم آن روز از پهلویِ میخ کوبِ زهرا آن روز با دستِ خودم میخ کشیدم آن روز @raziolhossein
خدایا دامنی آلوده دارم به درگاه تو باز افتاده کارم شنیدم مونسی با دل‌شکسته نظر کن از کرم بر حال زارم کریما، منعما، پروردگارا ببین خوبی‌تو بد کرده ما را گنه کردیم اگر پرده دریدیم تو اما پرده‌پوشی کن خطا را خدایا من کی‌ام عبدی که دانی ز تو غافل، پی لذات آنی نمی‌آید ز من غیر از خطا، لیک نمی‌آید ز تو جز مهربانی نسیم عفو تو امشب وزیده دو قطره اشک از چشمم چکیده ملک در نامه‌ی اعمالم امشب به جز لطفت ندیده که ندیده الهی محضرت را دوست دارم تضرع بر درت را دوست دارم مقرم در بساطم جز گنه نیست ولیکن حیدرت را دوست دارم دو دست سائل و دامان حیدر من و احسان بی‌پایان حیدر الهی بعلی بعلی ز من بگدر خدایا، جان حیدر فقیرم، زیر دین العفو گفتم به رب عالمین العفو گفتم شب قرآن‌به‌سر آمد، دوباره الهی بالحسین العفو گفتم امام مهربان العفو می‌گفت لب‌تشنه چنان می‌گفت به زیر دشنه آقا فکر ما بود برای شیعیان العفو می‌گفت @raziolhossein
شهی که دُرّ و گهر می تراود از خاکش به "کنتُ کَنز" زند نقب، مدفن پاکش سه حرفِ نام علی چون سه لیله القدر است که چشم شبزدگان عاجز است از ادراکش خدا دری که به درک علی رسد بسته ست هنوز مانده بشر در حدیث لولاکش فرشته هر چه کند سعی، باز هم نرسد به خاک پای علی نردبانِ افلاکش اگر به نقش قدومش مزیّن است مسیر گرانبهاست خسش، قیمتی ست خاشاکش نظر به تخت خلافت نداشت آن شاهی که خُفت جای پیمبر وجود بی باکش به کوری دو فراری که ننگِ هر جنگند علی علیست اُحُد تا هنوز پژواکش سپیدبخت و سیه‌مست، آن که نزد ضریح نگاه دوخته باشد به شاخۀ تاکش @raziolhossein
‌‌ ‌بدان ردای خلافت فقط سزای علی‌ست که جایگاه پیمبر فقط برای علی‌ست ‌ که حرف های علی جملگی صدای خداست که حرف های خدا نیز با صدای علی‌ست ‌ خوشم که بین من و او شباهتی‌ست بزرگ خوشم به این که خدایم همان خدای علی‌ست ‌ نیاز نیست به اثبات اقتدار خدا همین بس است برایم که مقتدای علی‌ست ‌ ‌قسم به جان علی آیه های قرآن را اگر درست بخوانیم ماجرای علی‌ست ‌ مگر نه اینکه "یدالله‌ فوق ایدیهم" ؟ مگر نه اینکه یدالله دست های علی‌ست؟ ‌ به کفر می‌کشد آیا سوال ساده‌ی من؟؟ "خدا" برای چه هم نام و هم هجای "علی"ست؟ ‌ قسم به صاحب عرش عظیم ! عرش عظیم، بعید نیست بفهمیم بوریای علی‌ست ‌ به نخ نمایی پیراهنش نگاه مکن ستون اصلی عالم نخ عبای علی‌ست ‌ صفای خانه‌ی پروردگار را بنگر که ابتدای‌ علی بود و انتهای علی‌ست ‌ پس از ولادت او سر به آسمان سایید زمین از اینکه زمانی‌ست زیر پای علی‌ست ‌ هوایی کس و ناکس نمی‌شوم هرگز مرا هوای کسی نیست تا هوای علی‌ست ‌ بگو به آنکه فراری‌ست سمت کوه از جنگ میان معرکه جای تو نیست! جای علی‌ست ‌بگو سوار جمل را فرار بیهوده‌ست! که در قفای شتر اسب تیزپا‌ی علی‌ست ‌ خروج کرده از اسلام هرکه پرسیده‌ست "مگر ملاک مسلمان شدن ولای علی‌ست؟؟!" ‌ قسم به غربت طولانی اش دل شیعه هنوز هم که هنوز است آشنای علی‌ست ‌ هنوز یک نفر از خاندان مولا هست کسی که شادی زهراست(س) ،  دلگشای علی‌ست ‌ همان که یوسف گمگشته‌ی زمانه‌ی ماست همان عزیز که پشت سرش دعای علیست @raziolhossein
نماز صبح به پا شد به ربنای علی دعاکنید علی دوست ها برای علی خدا کند که نیفتد خمی به ابرویش خدا کند که بمیریم ما به جای علی خدا بخیر کند آمد ابن ملجم پست حرام زاده به قتل علی کمر را بست خدا بخیر کند بعد این قیام و قعود خدا کند که بماند علی به ذکر سجود خدا بخیر کند سجده رو به پایان است خدا بخیر کند زینبش پریشان است دوباره ناله شبیه مدینه بالا رفت خدا بخیر کند تیغ کینه بالا رفت به گوش زمزمه آمد نزن نزن نامرد صدای فاطمه آمد نزن نزن نامرد خدا گواست که سخت است بی هوا بزنند دوباره کاش به جای علی مرا بزنند حرام زاده‌ی نامرد تیغ را بد زد علی به سر به زمین خورد،بی حیا بد زد ــــ ز عرش ضجه بر آمد تهدمت والله علی به هوش نیامد تهدمت والله بیا که روضه بخوانم برای فرق علی بگو الهی بمیرم برای فرق علی رمق نمانده خدایا به زانوان علی نماند قوت دیدن به دیدگان علی ندای قَد قُتِل آمد ز آسمان ای وای و جان فاطمه افتاده نیمه جان ای وای نشان تیغ حرامیش تا جبین افتاد ز جا بلند شد و باز بر زمین افتاد زمین که خورد نفس بند آمد و مولا به گریه زمزمه می کرد آه...یازهرا دوباره یاد مدینه زسینه آه کشید برا جراحت سینه زسینه آه کشید چه ظالمانه شکستند حرمت مارا برای غصب خلافت زدند زهرا را ـــــــ گشود چشم و نظر کرد نور عینش را و دید ضجه زنان در برش حسینش را گمانم اینکه به او گفت نور چشمانم به جان فاطمه گریه نکن حسین جانم حسین گریه نکن ، وقت آه و سوز تو نیست حسین ، هیچ روزی شبیه روز تو نیست به استغاثه جوابت نمی دهند حسین بگویی العطش آبت نمی دهند حسین همه به آل علی قهر می کنند حسین و ظالمانه تو را نهر می کنند حسین خدا کند غریبانه ناله ها نزنی به زیر خنجر نامرد دست و پا نزنی به قتل صبر حسینم پر تو را ببرند به پیش دیده‌ی زینب سر تو را ببرند میان دشت رها میشوی عزیز دلم مرمل بدما میشوی عزیز دلم تمام پیکر تو می شود خضیب حسین و مادر تو صدا می زند غریب حسین @raziolhossein
شب وصل است و رسیده‌است ز ره، دلدارش «فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش» چاه و ویرانه و نخلستان پرسند ز هم چه شد آهِ سحر و نغمهٔ استغفارش؟ شب گذشته‌است ، یتیمان علی جمع کنید بستری را که گرفته‌است شفا بیمارش بعد سی سال دعایش به اجابت برسید جان برون آمده با نالهٔ آتشبارش* زخمِ سر در غم او پرده‌دری کرد، ارنه خون دل خورد همه عمر و نکرد اظهارش بی‌زبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت در دلِ شب به دلِ چاه سپرد اسرارش آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور نتوانست حمایت کند از دلدارش! عوضِ هر سخنی ، گفت: بیا فضه بیا کار من نیست... تو بگشای گره از کارش زیر لب زمزمه‌ای دارد اگر گوش کنید چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش: آمدم کوفه، نبینم دگر آن منزل را که تو فریاد زدی بین در و دیوارش حال با پای خودت آمده‌ای ای گل من چه گلی؟!... لاله‌صفت داغ به دو رخسارش دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟ فاطمه بود امانت، من امانتدارش اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد هان مبادا بکشانی به سر بازارش... * نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ‏ @raziolhossein
با کوله بار نان , شبِ آخر قیام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جواب سلامش نمی رسید آن که خدا به هر قدم او سلام کرد هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید او باز هم مقا بلشان احترام کرد از غربتش به قول خودش بس , که روزگار با مرتضی معاویه را هم کلام کرد. بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن طفلی نشست وحس نشستن به بام کرد بعد از نماز نافله شب بلند شد سمت مدینه فاطمه اش را سلام کرد با این سلام روضه آخر شروع شد با خاکهای چادر زهرا تمام کرد غمگین ترین امیر , الهی که بشکند دستی که خنده را به لب تو حرام کرد هفت آسمان به جوش خروش آمده مرو آن را علی به گوشه ای از چشم رام کرد  جای صلات ماذنه باصوت مرتضی حی العزای علی را پیام کرد بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم… با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خورد عالم آدم به سر زدند در عرش و فرش گریه خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لبهای او نشست گویا به زهر تیغ عسل را به کام کرد دستی به روی دوش حسن تا به خانه اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد درخانه زینب است رهایم دگر کنید آری رعایت دل او را امام کرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جبین دختر خود استلام کرد آری رعایت دل زینب سفارش است وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد ان دختری که سایه او هم ندیدنی است چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد یک بی حیا که دید کنیزی نمی برد ازآل مرتضی طلب یک غلام کرد @raziolhossein
خیره به اسمان شده این دیده ی ترم من بی کس همیشه تاریخ حیدرم.. یک روز آب خوش به گلویم نرفته ست از ابتدا غریب مرا زاد مادرم امشب فقط به فاطمه ام فکر میکنم آغوش باز کرده در این شام آخرم افطار تلخ من به نمک باز میشود خرما چرا گذاشته زینب برابرم ای کوفه خوش بخواب علی رفتنی شده راحت شدید از من و فریاد منبرم وقت اذان شدست مهیای رفتنم شمشیرتان کجاست بکوبید بر سرم الله اکبر! اشهد حیدر بلند شد... یارب گواه باش که پر گشته ساغرم فزت و رب کعبه!سرم غرق خون شده این را برای فاطمه سوغات میبرم من را رها کنید خودم راه میروم حالا که ایستاده دم خانه دخترم زینب بمان به خانه که خانه ست جای تو.. این کوچه نیست جای تو ای بانوی حرم از کوچه رد شدن به تو یکروز میرسد از حال و روز کوفه ی آنروز مضطرم فریاد میزنند ببینید اسیر را فریاد میزنی که خدا نیست معجرم فریاد میزنند که خیراتشان دهید فریاد میزنی که زنسل پیمبرم فریاد میزنند که زینب حسین کو؟ فریاد میزنی که به نیزه است دلبرم @raziolhossein
غمش هم صحبت دیرینه اش بود دوچشم فاطمه آینه اش بود حریف زخم اومرهم نمی شد که زخم مرتضی در سینه اش بود دمادم عهد را دردم شکستند مگر قلب على را كم شکستند؟ علی بار سفر بست وخلایق نماز صبح اوراهم شکستند علی از خانه تا مسجد اگررفت به دیدار خدا با پای سررفت على راغرق خون دیدند وگفتند خدا را شکر، زهرا زودتر رفت @raziolhossein
محراب دعا شاهد آهم باشد جان بر لبم و خدا گواهم باشد ای تیغ ستم!بیا که زهرا به بهشت با محسن خود چشم به راهم باشد @raziolhossein
برخیز علی! وقت نماز آمده است هنگام خوش راز و نیاز آمده است زهرا به بغل گرفته شش ماهه ی خویش با دسته گلی به پیشواز آمده است محراب دعا شاهد آهم باشد جان بر لبم و خدا گواهم باشد ای تیغ ستم!بیا که زهرا به بهشت با محسن خود چشم به راهم باشد @raziolhossein
و امّا و امّا و امّا علی غریب است و مظلوم و تنها علی سحر شد - منادی - شنیدم که گفت دریغا دریغا دریغا علی به یک ضربه ارکان دین شد خراب جدا شد به یک لحظه از ما علی شب قدر ، آیا چه باید سرود؟ به جز یاعلی یاعلی یاعلی؟ کجا می توان رفت ؟ غیر از نجف؟ مگر می توان بود جز با علی؟ مناجات ، دیدی به جز ذکر او؟ غزل خوانده ای شاعر ! الّا علی؟ علی گفتم و خواندم از فاطمه که مولاست زهرا و زهرا علی گرفته است قرآن به سر مصطفی حسن گفته در حال احیا علی الهی الهی الهی حسین خدایا خدایا خدایا علی @raziolhossein
بهانه دست من و تو ، بها به دست علی‌ست صفای باطن اهل صفا به دست علی‌ست چنان طلا بشود خاک در کف مولا که من یقین دارم کیمیا به دست علی‌ست هرآنکه عزم علی کرده‌است اولوالعزم است مقام و مرتبه‌ی انبیا به دست علی‌ست به دست‌های علی تکیه می‌کنیم همه ملاک سنجش اعمال ما به دست علی‌ست عجب توازن بشکوهی آفرید خدای که دست حضرت خیرالنسا به دست علی‌ست یقین خیال پیمبر ز جنگ آسوده‌ست اگر که قبضه‌ی شمشیرها به دست علی‌ست میان معرکه چشم علی به لطف خداست میان معرکه چشم خدا به دست علی‌ست از آن زمان که نگین در رکوع بخشیده چقدر شیعه که پا در رکاب دست علی‌ست به هرکجا نگرم جای پای یار من است مدینه ، مکه ، نجف ، کربلا،  به دست علی‌ست @raziolhossein
تو را چون جمع شد امروز اسباب توانائی چرا غافل از اوضاع پریشانی فردائی جهان و استراحت صحبت سنگ و سبو باشد چرا بر شیشۀ عفلت فکندن سنگ دانائی جهان چون خانۀ زنبور پرنیشست و نوش وی تو گویی معدن قندست یا دکّان حلوائی به غرقاب فنا افتاده و بازیچه پنداری به گرداب هلاکت اندرو گرم تماشائی به افسون عجوز دهر دل را کرده ای مایل تویی چون کودک نادان و او رندیست هر جائی پی سودا در این بازار از سود و زیان بگذر مگر آسوده در منزل از این بازار باز آئی چو اسباب شنایت نیست در قلزم مکن مأوی شناگر می تواند غوطه ور گشتن به دریائی بود وقت رحیل و توشۀ بسیار بایستی که بی پایان بود در پیش راه دور صحرایی برو در سایۀ نخل امیدی جا و مأوی کن که چینی میوۀ عزّت از او بی نخل خرمایی چراغی را بر افروزان به مشکوة دل ای غافل که از دامن فشانی های جهلش نیست پروایی چراغ چشم عالم کیست جز نوباوۀ آدم علی داماد احمد محرم اسرار یکتایی نبودی گر وجودش ریشه باور بر هستی نبود عالم نبود آدم نه دنیایی نه عقبایی به همره داشت گردی از سر کویش که عیسی را مخلّع گشت سر تا پا به تشریف مسیحایی اگر مهرش نبد مشّاطه روی ماهرویان را عروس حسن ننهادی قدم در ملک زیبایی اگر در گردش لیل و نهار او نهی فرماید کلید روز و شب را گم کند این چرخ مینایی اگر دربانش از شاهان نماید منع فیروزی اگر دارا بود دیگر نبیند روی دارایی بنوشد آبشور از چشم صیادان ز عدل وی به شهرستان گذارد پا اگر آهوی صحرایی بروز لافتی الّاعلی گردید حق ظاهر وگرنه بود کی اصلا بروز لا و الّائی زهی شاهی که فرد انتخاب دفتر هستی به نام نامیش از بندگی گردیده طغرائی دو بیت از گفتۀ "مجذوب" سازم زیب این خامه ولی اندر علوّ رتبه صد چندان تو بالایی تویی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم که در وقت تنزّل تحت بسم الله را بائی تو دارای نعیم نعمت خوان فرضنائی تو دارای سریر رتبت سرّ فاوحائی تو ممدوح و خدا مادح خطاب انّما شأنی ز حق منصوص نصّ آیۀ انا فتحنائی زبان وحی یکتایی و از برهان این معنی که همدم با کلیم الله اندر طور سینایی به عجز خویشتن شد معترف "صامت" ز مدح تو که نبود خامه را در وادی تحریر یارایی الا تا هست از خط شعاعی در جهان جدول ز مهر چهر رخشان هر سحر در عالم آرایی تن اعداء تو مانند قارون در زمین پنهان هواخواه تو را سر بگذرد زین خنک خضرائی @raziolhossein
شعر اگر از وصف نورت روبتابد مطلعش تا قیامت توبه باید کرد از هر مصرعش «اصطفاکِ» وصف شأن توست، جان مصطفی! جان فدای آن ضمیری که تو باشی مرجعش قرب، آسان نیست؛ باید چله بردارد نبی بسکه تشریفات دارد عمر تو هر مقطعش نجم، کوثر، هل اتی، احزاب، شوری، قدر، نور می‌ستاید حق تو را، این هم بیان منبعش تا برای ما زیان کاران شفاعت خواستی خورد استثنا به «إلّا» آیه ی «لاتنفعش»* آن شب قدری که می‌گویند، تفسیرش تویی آن شب قدری که پنهان است حتی مضجعش _  * وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ... سبأ/23 @raziolhossein
سی سال هرشب روضه ی زهرا گرفتم شبهای عمرم را همه احیا گرفتم دربین نخلستان کوفه جا گرفتم شکرخدا که اذن رفتن را گرفتم زهرای من درآسمان ها هم خبر شد دیگر زمان دیدنش نزدیکتر شد  سی سال دست بسته دیدم گریه کردم ازاین و آن طعنه شنیدم گریه گردم از خانه تا مسجد رسیدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفتی و شرمندگی مانده برایم مسمار خیلی روضه ها خوانده برایم  بهتر که رفتی و عذابم را ندیدی دیگر سلام بی جوابم را ندیدی بی خوابیِ دروقت خوابم را ندیدی  از خون فرق سر خضابم را ندادی بعد از تو این مردم غرورم را شکستند دربین مسجد پشت برمن می نشستند حالا منم با روضه های رفتن تو هستم همیشه درعزای رفتن تو عمرم تماما سوخت پای رفتن تو هرروز جان دادم برای رفتن تو یک عمر هرشب روضه خوانت میشدم من سینه زن قد کمانت میشدم من سینه زن قدی که با مسمار خم شد افتاد ما بین در و دیوار خم شد از خانه تا مسجد برای یار خم شد پشت سرم در راه چندین بار خم شد دیدار ما روز دهم پایین گودال دور تنی که رفته با سرنیزه از حال یک عده آوردند بر نیزه سری را یک عده میریزند برهم پیکری را یک عده میبندند دست خواهری را یک عده میدزدند از سر معجری را زنها به پریشان دم وا غربتایند نامحرمان عازم به سمت خیمه هایند @raziolhossein
شود با بوسه ات کشته به یک ضرب الاجل احیا مسیحا نیز میخواند لبت را یا أب الإحیا! میان جنگ می خندد چرا تیغت؟ نمیداند که جای زخم می گردد همیشه با عسل احیا؟ قسم بر جوشنت جای تعجب نیست در صفین شود قرآن به سر نیزه، بگیرد در محل احیا به قرآن، کشته ی عشقت نباشد در صف اموات که بعد از "فی سبیل الله امواتا"ست "بل احیا" کلام الله ناطق! عرش بر سر برده ات یعنی گرفته قرب أو أدنا هم از صبح ازل احیا سر گیسوی مشکینت صبا تا صبح بیدار است شب قدری چنین را هست دستور العمل احیا چه باک از مرگ دارد حار همدان؟ من یمت گویان از آغوش تو میریزد در آن سو صد بغل احیا من آن *همّام بی تابم که بعد از خواندن خطبه به بالینم بیایی میشوم با یک غزل احیا ....................... *همّام، نام شخصی بود که بعد از شنیدن خطبه ی حضرت جان داد.آن خطبه در نهج البلاغه به خطبه ی متقین معروف است. @raziolhossein
شروع میکنم این هفته را به‌نام علی علی امام من‌ است و منم غلام علی @raziolhossein