eitaa logo
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
290 دنبال‌کننده
1هزار عکس
253 ویدیو
3 فایل
✍️ خاطرات #شهید_سعید_شاهدی_سهی (جمع آوری و تدوین؛ به همت #خانواده شهید) ✅ ارسال مطالب با آدرس کانال 🔸خاطرات ، عکس و ... درباره سعید را می توانید به این شناسه ارسال نمایید 👇 @moameni66shahedi 🔹آدرس کانال در بله ؛ https://ble.ir/shalamchekojaboodi
مشاهده در ایتا
دانلود
یک بار چند تا موتور شدیم و دو ترکه از تهران تا مشهد رفتیم. سعید دو برابر ما ، طی مسیر می کرد چون با سرعت حرکت می کرد، مثلا ۲۰۰ متر می رفت جلوتر تابلوها را می خواند و برمی گشت، می گفت ۲۰۰ متر تا فلان جا مانده ... هر جا می رسیدیم غذا درست کردن با من بود و سعید هم که مثل همیشه آچار فرانسه بود و هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. از جمله کارهایش ، در این مسیر رسیدگی به موتورها ، تعویض روغن و یا تعمیر آنها بود. بعد از دو روز که تازه رسیدیم مشهد، سعید همان اول یه تزی داد و گفت با موتور ، دور حرم را ۷ بار به عشق خانه‌ی خدا طواف کنیم. ما هم قبول کردیم و به زیرگذر پایین حرم رفتیم. همزمان با هم و سوار بر موتور، ۷ دور از پایین ، دور حرم را چرخیدیم گرد و غبار خستگی راه و سپس طوافی این چنین ، حال و هوای خاصی را در همان بدو ورود ، در ما ایجاد کرد. راوی : آقای عباس   _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
👆 با پیام آقای عباس مجدد یادآوری شد که امشب شب شهادت سعید است @shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
بعد از اون طواف عاشقانه‌ رفتند یه خونه ای کرایه کردند و سعید گفت آماده بشیم سریع بریم حرم. همه رفتند
‌ آقای جمال صالحی یکی از بچه های پایگاه که سال ۶۹ از اسارت اومده بود، نذر کرده بود با دوچرخه راهی مشهد شود. جمال پس از یک هفته که تو راه بود دقیقا شبی که فرداش سعید و بچه ها می خواستن از مشهد برگردند، رسید مشهد و مستقیم رفت حرم. دوچرخه شو گذاشت بیرون و با وسایل و کوله ش رفت داخل حرم و زیارت کرد. همونجا بچه ها رو دید و آنها او را بردند محل اسکان شون. اون موقعی که جمال وارد محل اسکان می شه، سعید دراز کشیده بوده و سریع برمی گرده می گه جمال لپتو بیار جلو ماچ کنم و بعد هم بگو‌ بخند و ... بچه ها به جمال می گن ما فکر نمی کردیم تو بتونی بیای، چون او از لحاظ جسمی وضعیت مناسبی نداشت و با دوچرخه اومدن کار سختی بود. جمال می گه من امشب می خوام حرم بمونم و تا صبح تنها باشم، بچه ها می گن ما فردا صبح می خوایم برگردیم تو هم بیا با ما برگرد، نذرت بود که با دوچرخه بیای که اومدی، حالا تا تهران که نمی خوای رکاب بزنی. جمال اولش قبول نمی کنه و می گه می خوام تو مسیر تنها باشم و ضمن اینکه شما ۸ نفرید با ۴ تا موتور، من چرخ دارم وسایل و کوله دارم. سعید می گه همه رو باز می کنیم هر کدوم یه تیکه ش رو بر می داریم. بیا با هم برگردیم. با اصرار بچه ها جمال راضی می شه و با فیاض مقدم پشت موتور عباس دارابی می شینه و با اونا برمی گرده و می شن نُه نفر، دوچرخه ش رو هم باز می کنند و هر کدوم یه قسمتشو بار موتور می زنند و می آورند. توی راه به جنگل گلستان که می رسند توقف می کنند و عکس می گیرند و یه شب را هم در بهشهر و یا مصلای آزادشهر می خوابند. یکی از چیزهایی که در عکسها دیده می شه، پرچمداری و به قول معروف علمداری سعید در این مسیر است که تنها موتوری‌ست که شاید داوطلب شده برای بستن پرچم اباعبدالله الحسین(ع) و هیچ جا از کار فرهنگی و نمادهای هیئتی غافل نبود‌ه. چه در این مسیر و چه در دل معدن و کوههای قروه و سنند‌ج و ... قطعا در مسیر، هر ماشینی از کنار این کاروان موتوری رد می شده، قاب زیبایی در نظرش نقش می بسته و این حرکت نه تنها یک زیارت خاص رو براشون رقم زده بود، بلکه یک رژه‌ موتوریِ عشقبازانه را برای هر بیننده ای در مسیر به تصویر کشیده است. 4⃣ 📝 روایتی از یک سفر مشهد بر اساس خاطرات آقایان؛ عباس، اکبر، اسد، _____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
سال ۷۱ یا ۷۲ قبل از اینکه با موتور بریم مشهد، یه روز پنج شش نفری نشسته بودیم جلوی در مغازه پدرخانم آقای طیبی و فکر می کردیم که حالا می خوایم بریم سمت دوکوهه، ماشین نداریم، موتور نداریم، دست و بالمون بسته ست چی کار کنیم؟! اون موقع هنوز عقلمون به موتور نرسیده بود. همینطور که صحبت می کردیم گفتیم خب نفری ده هزار تومان بزاریم یه آژانس بگیریم باهاش بریم سمت دوکوهه و خرمشهر و آبادان و از اون ور هم بندازیم از سمت مهران و ایلام برگردیم. همین کار و انجام دادیم و نفری ده هزار تومان گذاشتیم و یه ماشین گرفتیم رفتیم؛ آقای محسن خان شیرازی بود، آقای شاهدی، آقای طیبی، آقای کارکن و بنده توی راه سعید مطابق معمول شوخیها و شیطنتهاش برقرار بود و سر به سر راننده هم می گذاشت. می گفت الان از پشت این کوهه اینجوری می ریزند سرمون و ... راننده بدبخت هم که سعید رو نمی شناخت ترسیده بود. طوری که جون نداشت رانندگی کنه و ما بیشتر از اون راننده آژانسه رانندگی کردیم؛ یا سعید می نشست پشت فرمون یا من😅 در کل خیلی سفر‌خوب و جالبی بود، با یه پیکان یه هفته رفتیم گشتیم و اومدیم. راوی؛ آقای عباس _________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
بعد از اون سفری که پنج شش نفری ماشین گرفتیم و رفتیم جنوب، اسفند سال بعدش؛ یعنی سال ۷۲ یا ۷۳ موتور گرفتیم‌ و گفتیم این بار با موتور می‌ریم دوکوهه و مناطق جنگی.( قبلش با موتور سفر مشهد رو‌ رفته بودیم و دیگه راه افتاده بودیم) روز قبلش من رفتم دوربین هندی کم خریدم که توی راه بتونیم فیلمبرداری کنیم و عکس بگیریم. یه دونه موتور هم کم داشتیم که رفتم یه موتور هم خریدم و دوباره مثل سفر مشهد شدیم ۴ تا موتور. یادمه شب قبلش موتورها رو بار زدیم و اومدیم توی حوزه خوابیدیم، گفتیم چهار و ۵ صبح حرکت کنیم. سعید هم گفت صبح من میرم کله پاچه می‌گیرم. صبح که سعید اومد از درِ حوزه توی خیابان سجاد جنوبی بره بیرون، در را که وا کرد دید ۲۰ ، ۳۰ سی سانت برف رو زمین نشسته، اومد گفت انقدر برف نشسته. صبحانه رو خوردیم گفتیم بریم تا بهشت زهرا برف بند می یاد. ۴ تا موتور دو ترک تا بهشت زهرا(س) اومدیم برف بند نیومد، گفتیم بریم تا قم برف بند می‌یاد، تا قم هم رفتیم بند نیومد، گفتیم می‌ریم تا خمین، بند میاد، تا خمین هم بند نیومد. توی خمین رفتیم خونه‌ی حضرت امام(ره) و سعید اونجا بساط روضه خوانی شو به پا کرد و بعد هم یه جایی اسکان پیدا کردیم و شب موندیم. صبح از خمین راه افتادیم به سمت ازنا و الیگودرز، ازنا و الیگودرز رو که رد کردیم دیگه برف تموم شده بود. یعنی من خودم الان فیلماشو نگاه می‌کنم سردم میشه. راوی: آقای عباس ____________ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi
‌ ✍ فهرست راویان کانال ⬇️⬇️ 🔹 خانواده: (فرزند) (فرزند) 🍃🍃🍃🍃🍃 🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی): آقای سید داوود آقای حسن آقای جعفر آقای علیرضا آقای مسیب خانم آقای محمد آقای محمود آقای احمد آقای آقای مرتضی آقای حمید آقای احمد آقای محمد آقای ناصر آقای مهدی آقای غلامرضا آقای شیخ آقای سیدمحمود آقای مهدی آقای آقای ابراهیم آقای علی آقای سیدمجتبی آقای محمد خانم منصوره آقای ایرج آقای عباس آقای داود آقای مجتبی آقای حسین آقای رضا خانم آقای رضا آقای غفور آقای خانم آقای آقای علیرضا آقای آقای محمد آقای ایوب آقای حسین آقای ناصر آقای رضا آقای محسن آقای آقای حسن آقای محسن آقای جمال آقای داود آقای عبدالله آقای اکبر آقای حسین آقای مجتبی آقای موسی آقای اسدالله آقای مهدی آقای مهدی آقای محمد آقای حسن آقای روح الله آقای قربان آقای حسن آقای آقای آقای سید محمد آقای علیرضا آقای حسین آقای سیدحسن آقای آقای بهرام آقای اکبر آقای نادر آقای رضا آقای علی خانم آقای علی ❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛ آقای حسین آقای فرشید آقای اصغر آقای محسن آقای محمدیوسف آقای زکریا آقای کشاورز 🍃🍃🍃🍃🍃 @shalamchekojaboodi