از موتورسواری تا رفاقت
از آن روزی که شما ( آقا رضا ) تماس گرفتید، خیلی خاطرات گذشته برام زنده شده و اصلا حال و هوام عوض شده، امیدوارم که حالا نظر شهید هم به ما باشه.
از اونجایی که آقا سعید یه رفاقتی با اخوی بزرگتر ما داشت ، خیلی در منزل ما رفت و آمد می کرد و با هم خیلی صمیمی بودند . خب منم اون موقع سنی نداشتم فکر می کنم ۴، ۵ ساله م بود .
تنها خاطره و تنها دیداری که در ذهنم مونده از آقا سعید که من اون زمان بهشون می گفتم عمو سعید اینه که ؛ یه موتور هزار داشت و با این موتور می اومد دنبال برادر من . نمی دونم می اومد جلوی در معطل می شد یا خودش عمدا معطل می کرد که در این فاصله منو سوار موتور کند؛ سوار می کرد و می رفتیم یه دوری با هم می زدیم تو محل و بر می گشت.
یادم هست همیشه یه نگاه محبت آمیز و خاصی به بچه ها داشت. انگار که واقعا یه جورایی برادرِ اخوی ما بود، یا برادر بزرگترم و یا جای عموی من بود ، محبتش این شکلی بود که حتما باید منو سوار موتور می کرد و یه دوری می زد و بعد می آورد دم منزل مون پیاده می کرد.
این تنها خاطره از آقا سعید در ذهن من باقی موند تا سالهای بعد. اون زمان هم که ایشون شهید شد من حدودا ۸ ساله م بیشتر نبود و موقع تشییع پیکر و مراسمات شون منو شرکت ندادند متاسفانه. دیگه فقط اسمشون مونده بود تو ذهنم و می دونستم اون عمو سعیدی که می اومد دم منزل ما و منو با موتور می برد دیگه وجود نداشت.
راوی: آقای #مرتضی_بیگدلی
#خاطرات_سعید
ادامه ⬇️
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
۱۵ ، ۱۶ ساله شدم و یه روز با یه سری رفقا از طرف مسجد رفته بودیم بهشت زهرا ؛ گلزار شهدا .
من فقط توی همون خردسالی یه دفعه رفته بودم سر مزار شهید شاهدی و دیگه نرفته بودم. یهویی به بچه هایی که با هم بودیم گفتم: من اینجا یه شهید می شناسم که توی بچگی هام دیدمش و با موتور منو سوار می کرد می برد دور می زد.
اصلا ناخودآگاه من کشیده شدم به سمت قطعه ۲۹ ؛ سرمزار آقا سعید شاهدی . بعد از اینکه من به یه سنی رسیده بودم که خودمو شناخته بودم تا حدودی، این جرقه ای بود که افتاد تو دل من و اونجا یه ارتباط قلبی پیدا کردم با ایشون. یعنی همینکه این به دلم افتاد که برم سر مزارشون، برای من یه اتفاق ویژه ای بود.
یه چند سالی گذشت و یه ماجرای جدیدی پیش اومد؛ سال ۸۵ بود که یه سری دوستان یه طرحی را پیشنهاد دادند که البته از سال ۸۴ حرفش شده بود که آقا توی محل بیایم این بحث طرح نیابت شهدا را راه اندازی کنیم و بگیم هر جوانی نایب یه شهیدی باشه و اساس هم بر این باشه که یه ارتباط قلبی با اون شهید برقرار کنه و سیره و شخصیت اون شهید را بشناسه و ادامه دهنده راه اون شهید باشه.
سه دوره از این طرح نیابت برگزار شد و دوره چهارم می خواست برگزار بشه که یه هو من به خودم اومدم که چرا من نه؟! چرا من نباید نایب یه شهیدی باشم ؟ دوستان گفتند ما درگیر کارهای اجرایی هستیم و داریم بحث را مدیریت می کنیم ، نیازی نیست ما نایب شهید بشیم و بزاریم افراد دیگه نایب بشن.
ولی از قضا من گفتم من می خوام نایب سعید شاهدی بشم و اون بنده خدایی که بحث ثبت نام این موضوع را انجام می داد گفت: دو سه نفر از بچه ها هستند که داوطلبن نایب این شهید بشن و این شهید خواهان زیاد داره. گفتم من تو بچگی م این شهید رو دیدم و احساسش کردم. حق با منه که نایبش بشم.
بماند که این داستان نیابت اتفاق نیفتاد و من همونجا گفتم؛ بابا! این ارتباط، دلیه ... شما نمی تونی ساختاری براش تعریف کنی که حتما باید حکمی امضا بشه و یه مسئولیتی داده بشه و ...
در هر صورت دوباره یه اتفاق جدیدی برای من رقم خورد و اون اتفاق قلبی که چند سال قبل رقم خورده بود که هر دفعه می رفتم گلزار شهدا ، حتما باید سر مزار آقا سعید شاهدی می رفتم ، مجدد این ارتباط پررنگ تر شد و من بیشتر دیگه سر مزار آقا سعید شاهدی می رفتم.
یه عهدنامه ای بود که اون موقع ما برای نیابت از شهدا امضا می کردیم و این بود که حتما در همه ی مسیر زندگی ، این شهید را حاضر و ناظر ببینیم و هر جا که رفتیم به نیابت از اون شهید باشه و یه جورایی این تعلق خاطر، همیشگی باشه.
من بعد از اون توفیق شد که سفر کربلا رفتم به نیابت آقا سعید شاهدی رفتم ، حج رفتم به نیابت آقا سعید شاهدی ، سفرهای مشهد و قم جمکران و سوریه و هر جا رفتم من به نیابت از آقا سعید شاهدی رفتم.
یعنی یه جوری شده بود که دیگه بچه ها منو به نام آقا سعید شاهدی می شناختند، یعنی توی مسجد، توی پایگاه ، هر جا حرف می شد می گفتند سعید شاهدی ؛ مرتضی بیگدلی
حتی می خوام اینو بهتون بگم که ما با بچه ها مشهد می رفتیم یا برای قم جمکران می رفتیم، من بلیط می خواستم بگیرم، به نام سعید شاهدی بلیط می گرفتم .
اصلا یکی از دلایلی که من لباس سبز پاسداری پوشیدم همین آقای سعید شاهدی بود که به شوق اینکه ایشون ، بسیجی پاسدار بودند و در این کسوت مشغول بودند به خاطر همین گفتم که من برم این لباس سبز را بر تن کنم.
کل ماجرای نیابت و ارتباط قلبی من با ایشون به این صورت بود. من همیشه تاسف قلبی می خورم که من اون روزی که نایب آقا سعید شدم، یه چیزی روی سنگ مزارشون دیدم که سنی که به شهادت رسیدند ۲۷ سالگی بود ، اون زمان من سنم خیلی کمتر از سن آقا سعید شاهدی بود و همیشه آرزوم بود که منم به سن آقا سعید برسم شاید این توفیق نصیبم بشه. ولی الان ده سال بیشتر از شهادت آقا سعید عمر کردم ولی نتونستم راهی که آقا سعید رفته رو به درستی برم.
واقعا آقا سعید توی زندگی من یه جایگاه ویژه ای داره و هر کاری از دستم بر بیاد براش انجام می دم.
راوی : آقای #مرتضی_بیگدلی
@shalamchekojaboodi
✍ فهرست راویان کانال
⬇️⬇️
🔹 خانواده:
#مادر
#پدر
#همسر
#رضا_مؤمنی (فرزند)
#صادق_شاهدی (فرزند)
#برادر_مجید
#خواهر1
#خواهر2
#خواهر3
#خواهرزاده
#عمه_سکینه
🍃🍃🍃🍃🍃
🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی):
آقای سید داوود #امیرواقفی
آقای حسن #ادیبی
آقای جعفر #اجلالی
آقای علیرضا #اکبری
آقای مسیب #اسماعیلی
خانم #آقاجانزاده
آقای محمد #آقازاده
آقای محمود #برزه
آقای احمد #بیگدلی
آقای #مرتضی_بیگدلی
آقای مرتضی #بابایی
آقای حمید #پایمرد
آقای احمد #پاک_نهاد
آقای محمد #پرهیزکار
آقای ناصر #توحیدی
آقای مهدی #جوزی
آقای غلامرضا #جمشیدی
#خانم_جمشیدی
آقای شیخ #محسن_حسینی
آقای سیدمحمود #حسینی
آقای مهدی #حاج_محمدی
آقای #اکبر_حیدری
آقای ابراهیم #حمیدی
آقای علی #حسنی
آقای سیدمجتبی #حقگو
آقای محمد #خطیبی
خانم منصوره #خاکپور
آقای ایرج #خوشبین
آقای عباس #دارابی
آقای داود #دشتی
آقای مجتبی #ذوالفقاری
آقای حسین #ذوالقدر
آقای رضا #رحمت
خانم #رسولی
آقای رضا #رئوفی
آقای غفور #رمضانی
آقای #مهدی_رفیعی
#خانم_رفیعی
خانم #فاطمه_رفیعی
آقای #مجید_رفیعی
آقای علیرضا #رجبی
آقای #مهدی_رجبی
آقای محمد #زارعین
آقای ایوب #زال
آقای حسین #سازور
آقای ناصر #سلطانیان
آقای رضا #سلطانی
آقای محسن #شیرازی
آقای #شکراللهی
آقای حسن #شمسیان
آقای محسن #صالحی
آقای جمال #صالحی
آقای داود #صبوری
آقای عبدالله #ضیغمی
آقای اکبر #طیبی
آقای حسین #طوسی
آقای مجتبی #عزتی
آقای موسی #علینژاد
آقای اسدالله #عسگرخانی
آقای مهدی #عطایی
آقای مهدی #علیشاهی
آقای محمد #عبادی_فر
آقای حسن #عبدی
آقای روح الله #غفاری
آقای قربان #غزالی
آقای حسن #فاطمی_نهاد
آقای #فیاض_مقدم
#خانم_قاصد
آقای #مهدی_قاصد
آقای سید محمد #مجتهدی
آقای علیرضا #مسلم_خانی
آقای حسین #مقدمی
آقای سیدحسن #میرباقری
آقای #سیدعلی_میرباقری
آقای بهرام #میهن_آبادی
آقای اکبر #میرزایی
آقای نادر #ملک_کندی
آقای رضا #معروفی
آقای علی #منتظر
خانم #نعمتی
آقای علی #نورافکن
❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛
آقای حسین #آقاجانی
آقای فرشید #انصاری
آقای اصغر #برزکار
آقای محسن #بنی_یعقوب
آقای محمدیوسف #جانمحمدی
آقای زکریا #حیات_الغیبی
آقای کشاورز #محمدیان
🍃🍃🍃🍃🍃
#فهرست_راویان
@shalamchekojaboodi