۳۷ سال پیش، پاييز سال ۱۳۶۵ در گردان عمار، گروهان شهید رجایی سعید عزيز را دیدم و مغناطیس سعيد، منِ روسیاه را هم جذب کرد و به خاطر سعيد دسته ام را از فتح به نصر(یا برعکس) عوض کردم.
قبل از کربلای ۴ به سعيد گفتم یا تو شهید می شوی یا من، بیا صیغه اخوت بخوانیم و سعيد قبول کرد. با هم بودیم تا اینکه صبح روز سوم عملیات کربلای ۵ یعنی ۶۵/۱۰/۲۱ من مجروح شدم و ابتدا به شیراز، بعد هم به بيمارستان نجمیه تهران منتقل شدم. پس از آن در منزل، در نقاهت و حسرتِ دوستان عزیز گردان عمار سر میکردم.
اگر فراموشم نشده باشد اوایل بهمن ماه نزدیک ظهر بود که سعید درب منزل ما آمد. از دیدنش کلی ذوق کردم و بعد از حال و احوالپرسی، از من پرسید در منزل حمام دارید؟ شوربختانه ما در منزل کوچک و محقر پدری حمام نداشتیم. گفتم نداریم و او هم داخل نیامد و رفت.
آن موقع چیزی نپرسیدم ولی بعدها که باقی مانده بچه های گردان را دیدم، متوجه شدم سعید برای تعویض پانسمان بازویش سراغ حمام را گرفته بود.
در عملیات کربلای۵ من کنار سید محمود حسينی جانشین گردان عمار بودم و کنار هم ترکش خوردیم. ولی ترکش سید محمود بزرگتر و کاری بود. حتی از همان لحظه، صدای آخ سید را یادم مانده.
بعدها از بچه های دیگرِ گردان شنيدم که پشت خط مقدم برای عقب رفتن و درمان شدن بین سید محمود و سعید حرف هایی رد و بدل شده بود. سید محمود به سعید گفته بود من فرمانده تو هستم، باید بری عقب و درمان بشی. سعید هم به سید محمود گفته بود ترکش تو کاریتر است. تو عقب برو. نهایتا هم هر دو مانده بودند.
راوی؛ آقای رضا #رئوفی
#خاطرات_سعید
______________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
۳۷ سال پیش، پاييز سال ۱۳۶۵ در گردان عمار، گروهان شهید رجایی سعید عزيز را دیدم و مغناطیس سعيد، منِ
💌 نامه ی آقای رضا #رئوفی (راوی خاطرهی دیروز👆) برای سعید در اسفند سال ۶۵ که در جواب نامهی سعید نوشتهاند؛
👇👇
بسمه تعالی
با درود و سلام خدمت حضرت صاحبالزمان (عج) روحی و ارواحناالعالمین له الفداه، او که واسطه فیض الهی است و یگانه منجی عالم بشریت
و درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، این سالک الی ا... و این پیر طریقت، درود و سلام بر شیران روز و زاهدان شب سربازان آقا امام زمان(عج) و درود و سلام بر شهیدان که در وصفشان کلمه مقدس شهید رساترین معنی را میرساند. سلام بر سرباز امام زمان(عج) برادر عزیزم سعید
سعید جان! امیدوارم که حالت خوب بوده و باشد و در سایه ایزد منان و در سایه عنایات صاحبالامر(عج) به خوبی و خوشی به سر برده باشی و در کسب رضای حقتعالی موفق و موید بوده و باشی. اگر از احوالات برادرت خواسته باشی بحمدالله خوب و سلامت هستم.
سعید جان! لحظاتی پیش نامهات را ابوالفضل مزیدی به دستم داد چون پلاک خانه ایشان را به جای پلاک خانه این حقیر نوشته بودی.
بهرحال بسیار خوشحال شدم و خوب میدانی اهل تعارف نیستم. جدا" بسیار خوشحال شدم طوری که فکر میکنم کمتر چیزی تا حال اینقدر مرا خوشحال نموده است.
نمیدانم چطور بگویم حس میکنم کسی را دارم که بفهمد چه میگویم، در این شهر پرگناه و در میان مردمی که از زندگی جز پول و مادیات هیچ نمیفهمند در حال غرق شدنم. دیگر صفای جبهه برایم معنای آنچنانی ندارد.
هر روز در سر راهم با حیوانهای انسان صورت مواجهم. در کنار اینها من که خود حال و روزم را خوب میدانم، حتی لایق آن نیستم که برایم نامه بنویسی و این همه اظهار لطف نموده مرا شرمنده کنی. سعیدجان! از اینکه زحمت کشیدی نامه برایم نوشتی تشکر میکنم.
من روز ۱۰/۲۱ یعنی روزی که وارد منطقه شدیم در حین برگشتن به عقب مورد اصابت تیر از ناحیه فک قرار گرفتم. البته ضایعه غیر قابل جبرانی به بار نیاورد و کمکم به وضع اول برمیگردم. طرز اصابت تیر به شکلی بود که از سمت چپ با زاویه به فک خورد و پس از تماس با دندانهای پایین از گوشه لبم خارج شد.
گاه فکر میکردم که دلیل برخورد تیر به دهانم گوش نکردن به این آیه قرآن بود که《چرا میگوئید چیزی را که عمل نمیکنید. این کار سخت خدا را به خشم میآورد که میگوئید آنچه را عمل نمیکنید》سوره صف آیه ۳ خطابش نیز چنین است《ای کسانیکه به زبان ایمان آوردهاید》سعیدجان این سخن را از درماندهای بیچاره و سرگشته در ظلمات محض بشنو و بیش از این، از من چیزی برای گفتن مخواه.
ای عزیز! جوانی را غنیمت شمار، جوانیت را در راه کسب علم و تقوی صرف کن (نه مثل نویسنده)، عزیز من! از تهیه توشه آخرت غافل نباش (مثل نویسنده) لحظات عمر تو کفاف تهیه توشه سفر آخرت را نمیدهد پس نکند(مثل نویسنده) عمر گرانبهایت را در بطالت و لغو بگذرانی (مثل حقیر نباش و این را جدا" عرض میکنم)
عزیز من! عمرت را صرف قرآن کن، صرف کسب معرفت کن.
سعیدجان! لحظه لحظه حضورت را در وعدهگاه عاشقان خدا با او مواظبت کن نکند از دستت برود و مثل من افسوس بخوری...
دلم سخت هوای جبهه کرده است. اما در موقعیتی نیستم که بتوانم به منطقه بیایم. بهرحال به کار خود مشغولم و مثلا" زندگی میکنم.
وقتی که روز یکشنبه ۱۰/۲۱ مجروح شدم با هواپیما مرا به شیراز بردند. یک هفته آنجا بودم و بعد به تهران آمدم. یک هفته هم بیمارستان نجمیه بودم، بعد مرخص شدم.
فردا هم قرار است به دکتر بیمارستان نجمیه مراجعه کنم تا سیمی که حدود دو ماه است داخل دهانم قرار دادهاند باز کند. بعد از مرخص شدن از بیمارستان در دانشگاه ثبت نام کردم و فعلا" مشغول درس خواندن شدهام. مثل اینکه حوصلهات سر رفتهاست. دیگر عرضم را کوتاه کنم.
جهت اطلاع تو نام محل تحصیل من آموزشکده فنی حرفهای شماره ۲(شهید شمسیپور) است که در میدان ونک واقع است. گذشته از این حرفها جدا" التماس دعا دارم.
به تمام بچهها اگر دیدی سلام برسان و نیز آن برادر تسلیحات که نامش یادم افتاد حمید به او نیز سلام برسان از وضع منطقهای که جنازهی بچهها آنجاست برایم بنویس و از پیشرویها و از جراحتت و از بچههائی که ماندهاند. در ضمن برادر ابراهیم مظفری نیز برگشته و خانه است.
دیگر عرضی ندارم
والسلام علی من اتبع الهدی
امضاء ------- دوستدار تو و برادر کوچکت رضا
تاریخ سه شنبه ۶۵/۱۲/۱۹
ساعت ۸ شب
#نامه_ها
نامهی آقای رضا #رئوفی
@shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
بسمه تعالی
با درود و سلام خدمت حضرت صاحب الزمان(عج) روحی و ارواح العالمین له الفداه، او که واسطه فیض الهی و یگانه منجی عالم بشریت است
و درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، این سالک الی الله و این پیر طریقت.
درود و سلام بر شهیدان روز و زاهدان شب، سربازان آقا امام زمان(عج) و درود و سلام بر شهیدان که در وصفشان کلمه مقدس شهید، رساترین معنی را میرساند.
سلام بر سرباز امام زمان(عج) برادر عزیزم سعید!
سعید جان! امیدوارم که حالت خوب بوده باشد و در سایه ایزد منان و در سایه عنایات صاحب الامر به خوبی و خوشی به سر برده باشی و در کسب رضای حق تعالی موفق و موید بوده باشی
اگر از احوالات برادرت خواسته باشی بحمدالله خوب و سلامت هستم.
سعید جان! لحظاتی پیش نامهات را ابوالفضل مزیدی به دستم داد چون پلاک خانه ایشان را به جای پلاک خانه این حقیر نوشته بودی.
به هر حال بسیار خوشحال شدم و خوب میدانی اهل تعارف نیستم. جداً بسیار خوشحال شدم طوری که فکر میکنم کمتر چیزی تا حال اینقدر مرا خوشحال نموده است. نمیدونم حس میکنم کسی را دارم که بفهمد چه میگویم در این شهر پرگناه و در میان مردمی که از زندگی جز پول و مادیات هیچ نمیفهمند در حال غرق شدنم.
دیگر صفای جبهه برایم معنای آنچنانی ندارد. هر روز در سر راهم با حیوانهای انسان صورت مواجهم. در کنار اینها من که خود حال و روزم را خوب میدانم حتی لایق آن نیستم که برایم نامه بنویسی و این همه اظهار لطف نموده مرا شرمنده کنی.
سعید جان! از اینکه زحمت کشیدی و نامه برایم نوشتی تشکر میکنم. من روز ۱۰/۲۱ یعنی روزی که وارد منطقه شدیم، حین برگشتن به عقب، مورد اصابت تیر از ناحیه فک قرار گرفتم.
البته ضایعه غیر قابل جبرانی به بار نیاورد و کم کم به وضع اول برمیگردم. طرز اصابت تیر به شکلی بود که از سمت چپ با زاویه به فک خورد...
سعید جان! لحظه لحظهی حضورت را در وعدهگاه عاشقان خدا با او مواظبت کن. نکند از دستت برود و مثل من افسوس بخوری.
دلم سخت هوای جبهه کرده است اما در موقعیتی نیستم که بتوانم به منطقه بیایم. به هر حال به کار خود مشغولم و مثلاً زندگی میکنم.
وقتی که روز یکشنبه ۱۰/۲۱ مجروح شدم با هواپیما مرا به شیراز بردند. یک هفته آنجا بودم و بعد به تهران آمدم یک هفتهام بیمارستان نجمیه بودم بعد مرخص شدم.
فردا هم قرار است به دکتر بیمارستان نجمیه مراجعه کنم تا سیمی که حدود دو ماه است داخل دهانم قرار داده اند باز کند. بعد از مرخص شدن از بیمارستان در دانشگاه ثبت نام کردم و فعلاً مشغول درس خواندن شدم.
مثل اینکه حوصلهت سر رفته است. دیگه عرضم را کوتاه کنم. جهت اطلاع تو نام محل تحصیل من آموزشکده فنی و حرفهای شماره ۲ شهید شمسی پور است که در میدان ونک واقع شده است.
گذشته از این حرفها جداً التماس دعا دارم به تمام بچهها اگر دیدی سلام برسان و نیز آن برادر تسلیحات که نامش یادم افتاد؛ حمید. به او سلام برسان
از وضع منطقه ای که جنازه بچهها آنجاست برایم بنویس و از پیشرویها از جراحتت و از بچههایی که ماندهاند.
در ضمن برادر ابراهیم مظفری نیز برگشته و خانه است.
دیگر عرضی ندارم و السلام علی من اتبع الهدی
دوستدار تو و بردار کوچکت رضا #رئوفی
تاریخ سه شنبه ۶۵/۱۲/۱۹ ساعت ۸ شب
#نامه_ها
@shalamchekojaboodi
✍ فهرست راویان کانال
⬇️⬇️
🔹 خانواده:
#مادر
#پدر
#همسر
#رضا_مؤمنی (فرزند)
#صادق_شاهدی (فرزند)
#برادر_مجید
#خواهر1
#خواهر2
#خواهر3
#خواهرزاده
#عمه_سکینه
🍃🍃🍃🍃🍃
🔹دوستان و آشنایان (به ترتیب حروف الفبا/ حرف اول فامیلی):
آقای سید داوود #امیرواقفی
آقای حسن #ادیبی
آقای جعفر #اجلالی
آقای علیرضا #اکبری
آقای مسیب #اسماعیلی
خانم #آقاجانزاده
آقای محمد #آقازاده
آقای محمود #برزه
آقای احمد #بیگدلی
آقای #مرتضی_بیگدلی
آقای مرتضی #بابایی
آقای حمید #پایمرد
آقای احمد #پاک_نهاد
آقای محمد #پرهیزکار
آقای ناصر #توحیدی
آقای مهدی #جوزی
آقای غلامرضا #جمشیدی
#خانم_جمشیدی
آقای شیخ #محسن_حسینی
آقای سیدمحمود #حسینی
آقای مهدی #حاج_محمدی
آقای #اکبر_حیدری
آقای ابراهیم #حمیدی
آقای علی #حسنی
آقای سیدمجتبی #حقگو
آقای محمد #خطیبی
خانم منصوره #خاکپور
آقای ایرج #خوشبین
آقای عباس #دارابی
آقای داود #دشتی
آقای مجتبی #ذوالفقاری
آقای حسین #ذوالقدر
آقای رضا #رحمت
خانم #رسولی
آقای رضا #رئوفی
آقای غفور #رمضانی
آقای #مهدی_رفیعی
#خانم_رفیعی
خانم #فاطمه_رفیعی
آقای #مجید_رفیعی
آقای علیرضا #رجبی
آقای #مهدی_رجبی
آقای محمد #زارعین
آقای ایوب #زال
آقای حسین #سازور
آقای ناصر #سلطانیان
آقای رضا #سلطانی
آقای محسن #شیرازی
آقای #شکراللهی
آقای حسن #شمسیان
آقای محسن #صالحی
آقای جمال #صالحی
آقای داود #صبوری
آقای عبدالله #ضیغمی
آقای اکبر #طیبی
آقای حسین #طوسی
آقای مجتبی #عزتی
آقای موسی #علینژاد
آقای اسدالله #عسگرخانی
آقای مهدی #عطایی
آقای مهدی #علیشاهی
آقای محمد #عبادی_فر
آقای حسن #عبدی
آقای روح الله #غفاری
آقای قربان #غزالی
آقای حسن #فاطمی_نهاد
آقای #فیاض_مقدم
#خانم_قاصد
آقای #مهدی_قاصد
آقای سید محمد #مجتهدی
آقای علیرضا #مسلم_خانی
آقای حسین #مقدمی
آقای سیدحسن #میرباقری
آقای #سیدعلی_میرباقری
آقای بهرام #میهن_آبادی
آقای اکبر #میرزایی
آقای نادر #ملک_کندی
آقای رضا #معروفی
آقای علی #منتظر
خانم #نعمتی
آقای علی #نورافکن
❇️ محتواهای دیگر(اعم از نامه، فیلم و ...) از؛
آقای حسین #آقاجانی
آقای فرشید #انصاری
آقای اصغر #برزکار
آقای محسن #بنی_یعقوب
آقای محمدیوسف #جانمحمدی
آقای زکریا #حیات_الغیبی
آقای کشاورز #محمدیان
🍃🍃🍃🍃🍃
#فهرست_راویان
@shalamchekojaboodi