eitaa logo
شاعرانه
27.4هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
763 ویدیو
76 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
نالهٔ قمری به گلستان و باغ صل علی سیدنا المصطفی سوسن خود روی، زبان آخته گرد چمن نعره‌زنان فاخته روز و شب این ورد زبان ساخته صل علی سیدنا المصطفی خواجهٔ دین، والی خیر الانام احمد مختار، علیه السلام شاد بکن روح و بگو این کلام صل علی سیدنا المصطفی روز ازل خامهٔ صورت‌گشا بهر علی زد رقم اِنَّما ای دل آشفته، کجایی بیا صل علی سیدنا المصطفی جامه‌دران غنچهٔ خونین‌کفن در غم تیمار حسین و حسن نعره‌زنان بلبل بی‌خویشتن صل علی سیدنا المصطفی آدم مقصود، شه باوفا نقد بنی آدم، آل عبا خیز و بگو از سر صدق و صفا صل علی سیدنا المصطفی باقر و صادق، دو شه محترم دام سعادات و جهان کرم از ره اخلاص بگو دم به دم صل علی سیدنا المصطفی موسی کاظم، شه عالی‌جناب شمع هدی، خواجهٔ یوم الحساب از ره تحقیق بگو این جواب صل علی سیدنا المصطفی ای که به حج رفتنت آمد هوس روضهٔ سلطان خراسانْت بس در رهش از صدق برآور نفس صل علی سیدنا المصطفی مهر تقی در دل و جان من است حب نقی قوت روان من است دایم از اوراد نهان من است صل علی سیدنا المصطفی دوش بر این طارم نیلوفری زهره به صد گونه زبان‌آوری گفت به روح حسن عسکری صل علی سیدنا المصطفی مهدی هادی به در آید ز غیب بشکند این شیشهٔ ناموس و ریب نعره برآرد که نه کاری است عیب صل علی سیدنا المصطفی حسرت و افسوس که عمری به کام رفت و نشد قصهٔ شاهی تمام ختم کن این قصه بگو والسلام صل علی سیدنا المصطفی 📜 @sheraneh_eitaa
کمال‌الدین مسعود خُجندی معروف به شیخ کمال و کمال خجندی از عارفان و شاعران پارسی‌گوی قرن هشتم هجری بود. تولدش در خجند فرارود بود؛ اما پس از سفر حج در تبریز ساکن شد. شیخ کمال در خدمت سلطان حسین جلایر درآمد و در خانقاهی که سلطان برای او ساخته بود به سر می‌برد. وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصاً در غزل‌ سرایی مهارت داشت. بسیاری او را پیوند دهنده ادب فارسی ایران با ادب فارسی تاجیکستان میدانند. دیوان او شامل غزل‌های مطبوع زیاد و غالبا مقرون به ذوق عرفانی است. کمال خجندی معاصر حافظ بود وی در سال ۷۹۲ هجری قمری یا ۸۰۸ هجری قمری درگذشت. آرامگاه او در تبریز است. 📜 @sheraneh_eitaa
بی غمت شاد مباد این دل غم پرور ما غمخور ای دل که بجز غم نبود در خور ما دردمندیم و خبر می دهد از سوز درون دهن خشک و لب تشنه و چشم تر ما مفلسانیم که در دولت سودای غمت حاصل هر دو جهان هیچ نیرزد بر ما گر تو در مجمره غم دل ما سوزانی همچنان بوی تو یابند ز خاکستر ما میکنم شاهی از آن روز که گفتی به رقیب کاین گدا کیست که هرگز نرود از در ما دل ما گم شد و جز باد نیابیم کسی که شود رنجه و آرد خبر دلبر ما قیمت صحبت ما دان که همین دم باشد که برد هجر تو از کوی تو دردسر ما عذر صاحب‌نظرانش شود آن دم روشن که ببیند مه روی تو ملامتگر ما صفت روی تو تا در قلم آورد کمال گل برد نسخه حسن از ورق دفتر ما 📜 @sheraneh_eitaa
اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم، بیهوده نزیسته‌ام. اگر بتوانم رنجی را بکاهم، یا دردی را مرهم نهم یا مرغکی رنجور را به آشیانه باز آورم، حاشا حاشا، که بیهوده نزیسته‌ام. 📜 @sheraneh_eitaa
چنین دارم خبر از باستان گوی چو می آورد در این داستان روی که یک روزی نشسته بود شیرین به گردش دختران چون ماه و پروین حدیث از هر دری آغاز کرده در از هر سرگذشتی باز کرده یکی افسانه پیشینه می گفت دگر درد دل دیرینه می گفت یکی می گفت اگر دولت بود یار بخواهد بود ما را عیش بسیار که شیرین گفت از دی و ز فردا نمی گویم که آنها نیست پیدا حدیث دی و فردا محض سوداست که ماضی رفت و مستقبل نه پیداست چرا نابود را باشیم دنبال همه یکباره برخیزید تا حال به زین آریم مرکبهای چون باد رویم و بیستون بینیم و فرهاد چو مهرویان شیرین این شنیدند زشادی هر یکی بیرون دویدند نهادند اسب خود را هر یکی زین نبود آن جایگه گلگون شیرین زبهرش مرکبی دیگر کشیدند دو سه جام لبالب در کشیدند پس آنگه شاد و خوشدل با می و چنگ به سوی بیستون کردند آهنگ به سان برگ گل کان را برد باد همه رفتند تا نزدیک فرهاد چو دید آن حال فرهاد سبک دست ز شادی در زمان بر پای برجست دوان آمد به استقبال آن ماه به دست و پای اسب افتادش از راه چو شیرین شکر لب آنچنان دید به شیرین کاری او را باز پرسید نیایش کرد و از وی عذرها خواست که ای فرهاد منتهات بر ماست به غیر از تو ندارم منت از کس به عذرت ایستادستم ازین پس چو عذرش خواست شیرین نکونام ز شیر چون شکر دادش دو سه جام نبشته بود بر آن جام چون زر خطی خوشبوی تر از مشک و عنبر که بوی شیر آید از دهانم بنوش این شیر بر یاد لبانم چو فرهاد آن ز دست یار نوشید چو شیرمست از مستی خروشید چو مستان، مست گشت و بی خبر شد ز عشقش مست بود او مست تر شد بزد آهی و رو مالید بر خاک چنان کافتاد ازو آتش در افلاک پس آنگه روی را از خاک برداشت فغان از جان آتشناک برداشت به کوه بیستون بگشاد بازو فرود آورد سنگ بی ترازو چنان در کار خود بودش شکوهی که می کندی به هر یک حمله کوهی چو شیرین دید آن بازو و آن دست ورا درکوه کندن آنچنان مست در او هم حیرتی آمد به دیدار که شد بیهوش در بالای رهوار وز آن بیهوشی از کف شد عنانش سقط شد بارگی در زیر رانش چو دید آن حال، فرهاد تنومند سر خود را به پای اسپش افکند پس آنگه در زمان برخاست بر پای ورا با بارگی برداشت از جای فرود آمد ز کوه و مست و بی خویش ره قصرش گرفت آنگاه در پیش چنان شد تیز در آن راه فرهاد که از وی ماند در همراهیش باد پری رویان ز پی هر یک سواره همی راندند حیران در نظاره که برد او را چنان فرهاد هموار که یک مو بر تنش نگرفت آزار فرود آورد سوی قصر خویشش سری بنهاد و باز آمد زپیشش چو باز آمد به از اول به صد بار شد و در بیستون استاد در کار 📜 @sheraneh_eitaa
بر گوشه چشم تو که چشمش مرساد دانی ز چه خاست آن کبودی که فتاد مشاطه حسن دید چشم سیهت شرمنده شد و سرمه به یک گوشه نهاد 📜 @sheraneh_eitaa
‍ ﻣﺎ ﺷﺒﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺁﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻋﺎﯾﯽ بکنیم ﻏﻢ ﻫﺠﺮﺍﻥ تو ﺭﺍ ﭼﺎﺭه ﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﮑﻨﯿﻢ شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از كوهسار ماہ من از در درآمد با رخى خورشیدوار... |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
عشق تو مرا ز عالم آزادی داد تاباد، غم عشق تو برجانم باد دایم دل و جان بیاد تو مشغولند هرگز بود آیا که کنی از ما یاد 📜 @sheraneh_eitaa
مرا کشتست و ماتم دارد آن دوست که خوبان را ازین سان عادت و خوست گرم گوید: بدی، گویم :زهی خوش! ورم گوید: نکو، گویم که: نیکوست رخش در بوستان حسن و خوبی گل بی شاهدست، ار چند خود روست درین ساعت نماز من قبولست که محراب دلم آن طاق ابروست تسلسل بی محالی طرفه حالیست! که در دور رخش زان جعد گیسوست ز دردش گرچه بردارم درین دار چرا نالم؟ چو من دانم که داروست بگو آن کهنه صوفی را، که عمری میان کهنه دلقی سر بزانوست که : بگشا دیده، کز خورشید رویش بهر ساعت ظهوری دیگر از نوست تو او را گفته ای :این سو و آن سو بنزد عارفان قولت از آن سوست اگر روی دلت با روی یارست بهر رویی که روی آری همان روست مراکز جام عشقش جان خرابست چه پروای رقیب و طعن بد گوست؟ گل خندان باغ عشق یارم ازو دارم، اگر رنگست، اگر بوست بجوی وحدت آ، تا خود ببینی که انهار جنان سایل ازین جوست مرا این حال روشن شد، بگویم باخلاص از میان جان، که : ای دوست 📜 @sheraneh_eitaa
ز سوز عشق من جانت بسوزد همه پیدا و پنهانت بسوزد ز آه سرد و سوز دل حذر کن که اینت بفسرد وانت بسوزد مبر نیرنگ و دستان پیش آن کو به صد نیرنگ و دستانت بسوزد به دست خویشتن شمعی میفروز که هر ساعت شبستانت بسوزد چه داری آتشی در زیر دامان کز آن آتش گریبانت بسوزد دل اندر وصل من بستی و ترسم که ناگه تاب هجرانت بسوزد ندارد سودت آن گاهی که گوئی عبید آن نامسلمانت بسوزد 📜 @sheraneh_eitaa
🌹🌹🌾 داغِ غزه و لبنان 🌾🌹🌹 چه کنم با غم این فاجعه و داغ عیان کز غمش دیده ی مردان خدا شد گریان کشت و کشتار عزیزان و زنان و مردان قتل عامی که ز جورش ندهم شرح و بیان هر کسی این خبر تلخ و غم انگیز شنید همچو پاییز شده زرد و گرفتار و خزان همه غمگین ز غمِ داغِ فلسطین هستیم همه دلداده به این مکتب و دین و ایمان گشته یکسال ‌که این ظلم تداوم دارد رنج و داغی که خزان گشته دل عالمیان خصم دون میل شدیدی به تهاجم دارد تا براند به عقب قامت شیران زمان ضعف و سستی نَبُوَد در دل مردان خدا در صف اول خطّ یا به میان میدان وقت آنست که خون موج زند در دلِ ما از غم غربت یاران و شهیدان جوان همه نالان ز غم و اشک گران غزه غزه ماتم زده از حال جنوب لبنان یا رب این غائله را ختم بخیرش فرما تا که این قافله گردد بسوی خانه روان غزه زنده ست و از این معرکه جان خواهد برد تا ابد یار و مددکار جنوب لبنان مهدی فاطمه می آید و یاری گر ماست قدس‌° آزاد شود ، از سِتمِ صهیونان 📜 @sheraneh_eitaa
✍️مخاطبان گرامی! لطفا متن اشعار را بفرستید که قابل خوانش باشد.
آقای جواد اسلامی در فروردین ماه ١٣٥٤ شمسی در شهرستان چناران متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. اسلامی تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در زادگاهش گذراند و سپس کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه پیام نور مشهد به اتمام رساند و به زادگاه خود مراجعت نمود و به شغل آزاد روی آورد. ایشان در جشنواره‌‏های مختلف استانی و کشوری شرکت کرده و در چندین جشنواره چون شعر دانشجویان کشور، هشت دوره شعر رضوی و سرودهای بومی خراسان به عنوان شاعر برتر و یک‌بار هم به عنوان فیلمنامه‌نویس برتر کشور انتخاب شده است. آثار جواد اسلامی عبارتند از: «عقلم اگر نمی‌‏کشد، عشقم که می‌‏کشد» مجموعه شعر ایشان است که در جشنواره فجر سال 1385 به عنوان کتاب سال خراسان انتخاب شد. ایشان مجموعه «بهاری به نام عشق» را گردآوری نموده‌اند. 📜 @sheraneh_eitaa
من طبیبی سراغ دارم که ، پول دارو دوا نمی‎خواهد در ازای شفا از این مردم، جز دلی مبتلا نمی‎خواهد هر که دل را دخیل او سازد ، کاسه بر دیگران نمی‎یازد با چنین خُم کسی گشایش از دیگ مهمانسرا نمی‎خواهد بی پناه و غریب هم باشی، درِ لطف و عنایت‎اش باز است احتیاجی به وقت قبلی نیست؛واسطه،آشنا، نمی‎خواهد چه نمک دارد این لب گندم که کبوتر به سجده می‎بوسد؟ هر که طوقی او شود قفسی جز ضریح از رضا نمی‎خواهد آفتابی چنانکه می‎دانی،در پس سیم و زر نمی‎گنجد بین این گیر و دار بی سقفی،گنبدی از طلا نمی‎خواهد چیست در این زمین که فوّاره، نیمه‌ی راه آسمان برگشت ؟ آب هم چون کبوتر اوجش را جز در این خاک پا نمی‎خواهد دوش در دوش آب و آیینه زائر ساحت زلالش باش کعبه ی مستی و تهیدستی،سعی را بی صفا نمی‎خواهد 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | بخشی از شعر محمد خادم در دیدار شاعران با امام خامنه ای (مدظله العالی) برای شهید فخری زاده تمام روزهایت راز‌های سربه مهری بود توبا خون خودت آن رازهارابرملاکردی 💌پاسخ ظریف و هوشمندانه امام خامنه ای : برملاهم نشده، خیلی چیز‌ها داره... ۷آذر سالروز شهادت دانشمند دفاعی و هسته ای مهندس محسن فخری زاده 📜 @sheraneh_eitaa
بیاد شهید برجسته علم و دانش، فیزیکدان هسته ای و خدمتگزار میهن ، شهید محسن فخری زاده 🖤🖤🌾🌾🖤🖤🌾🌾🖤🖤🌾🌾🖤🖤 بار دیگر شهسواری نازنین افتاده است مرد دانشمند و آگاهی زمین افتاده است ملت ایران ز داغش سوگوار و دلغمین مرد علم و دانش ایران زمین افتاده است جسم فخری زاده و فخر علوم هسته ای با همه وارستگی ها بر زمین افتاده است رهر‌و راه حسین بن علی و کربلا همچو سالار شهیدان بر زمین افتاده است دست اسرائیل و اسرائیلیان در کار بود قامت سردار ایران بر زمین افتاده است عمر پاکش در ره خدمت به میهن صرف شد با جفا و ظلم دشمن بر زمین افتاده است پاسدارِ سرفرازِ این نظام و رهبری عاقبت هم با شهادت بر زمین افتاده است روح پاک و جان شیرینش فدای یار شد قطره های خون پاکش بر زمین افتاده است 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق تو دُرٌی ست کان را جان عاشق قیمت است هر که نتوانست دادن قیمتش بی همت است می‌کنم بی منتی جان را نثار روی دوست گر قبول افتد ترا بر جان من صد منت است تو سهیلی، تا کجا تابی و کی طالع شوی نور تو هر جا که می‌تابد نشان دولت است صورتت می‌بینم و حیران معنی می‌شوم تا چه معنی لطیفی تو که اینت صورت است مست عشقم، می‌خورم زهر جفا بر جای نقل عاشقان را بهترین نقلی بلا و محنت است ای که می‌بینی که می‌آرم به پیش بت نماز طعنه کم زن تو نمی‌دانی مرا چه نیت است دیگر از ناصر حدیث جنت و دوزخ مپرس دوزخ ما هجر یارست و وصالش جنت است 📜 @sheraneh_eitaa
هرکس که دید خال و خط و موی و روی تو آشفته شد چو موی تو بر گرد روی تو در جست و جوی وصل تو و گفت و گوی تو سرگشته ام به هر طرف از آرزوی تو 📜 @sheraneh_eitaa
دگر گفتی مسافر کیست در راه کسی کو شد ز اصلِ خویش آگاه مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود سلوکش سیرِ کشفی دان ز امکان سوی واجب به ترکِ شَیْن و نقصان بعکسِ سیرِ اوّل در منازل رود تا گردد او انسانِ کامل 📜 @sheraneh_eitaa
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
صبح آمد ودلتنڪَ تماشاے توام برخیز ڪہ من عاشق دنیاے توام خورشید منی طلوع ڪن حضرت عشق مشــــتاق درخشیدن زیباے توام |صبحتون بخیر و پر آرامش🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
عشقست که جان عاشقان زنده از اوست نوریست که آفتاب تابنده از اوست هر چیز که در غیب و شهادت یابی موجود بود ز عشق و پاینده از اوست 📜 @sheraneh_eitaa
تاری چشم من و دست قضای روزگار بی ثمر در پیله و منتظر روز بهار 📜 @sheraneh_eitaa