#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
به یُمن اشک پر و بال من کجاها رفت
شبیه رود به آغوش امن دریا رفت
دمِ حسینیه لالی بلند گفت: حسین!
شنید معجزه ات را ، دل مسیحا رفت
کنار منبر تو لاتِ کوچهگَرد نشست...
زمان رفتنِ از روضه ، کوه تقوا رفت
شراب جنت من چای بعد هیئت هاست
خوش آن لبی که پِی این مِی طهورا رفت
حیاط خانهی ما صحنی از حرم شده است
همین که سردَرِ آن پرچم تو بالا رفت
برای نذر عزای تو خرج می کرده
چه سودها که به دخل دکان بابا رفت
هنوز رفتن مادر بزرگ یادم هست...
سلام داد به سمت حرم..، ز دنیا رفت
لباس مشکی من کادویی ز مادر توست
همیشه در تن من هدیه های زهرا رفت
عَنان نوکرِ تو دست شخصِ سلطان است
غلامِ تو به رضاجان سپرد خود را..،رفت
قوای دوش علمکِش مدد اباالفضل است
همان یَلی که به سوی فرات ، تنها رفت
خبر رسید علمدار در کمین افتاد
خبر رسید به خیمه...، توان زن ها رفت
برای شرح تنش گفته اند: کَالْقُنفذ!...
چقدر تیر به تشییع جسم سقّا رفت
رشید علقمه را نیزه قدّ اصغر کرد
بببن چه بر سر آن پهلوان رعنا رفت!
حسین بعد اباالفضل بی زره..، افتاد...
به روی مُصحَف توحید ، شمر با پا رفت
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#وفات
#غزل
ای بلند آوازه بانو سیده ام البنین
زد ادب پیش تو زانو سیده ام البنین
من صدایت کردم و دیدم تماما بازگشت
آب های رفته از جو ، سیده ام البنین
دید یک آن گشته از این رو به آن رو عالمش
هر کسی که بر تو زد رو سیده ام البنین
مادرم قربان تو ای بهترین نامادری
فاطمه بهرت دعاگو سیده ام البنین
تا خدا باشد خدا ، شکر خدا ما را فقط
گریه بر تو هست دارو سیده ام البنین
دست پخت سفره های ساده ات هستند این
شیر زن های علی گو سیده ام البنین
هر که در عالم ابالفضلی است باید که شود
ذکر صبح شنبه ی او سیده ام البنین
بعد زینب بین این عالم که شد خرج حسین
مثل تو با کل نیرو سیده ام البنین
فاطمه هستی و مثل فاطمه با گریه ات
ظالمان را بردی از رو سیده ام البنین
گرچه هستی فاطمه اما نگشتی شکر حق
نیمه جان از درد پهلو سیده ام البنین
آه از آن ساعت که بین علقمه شد غرق خون
فرق سر تا فرق ابرو سیده ام البنین
وا بُنَی وا بنیَ ...ناله می زد جای تو
مادری بشکسته پهلو سیده ام البنین
بعد عباست خبر داری چه ها کردند با
فاطمه ها در هیاهو سیده ام البنین
بشکند دستی که بر دست رقیه جان نشاند
ریسمان جای النگو سیده ام البنین
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#غزل
مادرِ اندوهها بیبیِ غم اُمالبنین
بی نفس بی همنفس ای بی حرم اُمالبنین
ما گرفتاریم اما از گرفتاری چه غم
تا تو را داریم در هر بیش و کم اُمالبنین
ما چه میخواهیم غیر از ریشههای چادرت
روز محشر جمع ما و یک قسم: اُمالبنین
جانِ ما این مادر است و جان ما آن مادر است
تا که دم یافاطمه است و باز دم اُمالبنین
ای پس از زهرا پس از آتش پس از در ، فاطمه
ای برای فاطمه هم محترم اُمالبنین
ای جوان مُرده کمی هم از جوانِ خود بخوان
میرسد هی واحسینت پشت هم اُمالبنین
در مدینه بودی اما این سه شعبه زد تو را
چشمِ خون، مشکِ تُهی ، دست قلم اُمالبنین
از زمانی که شنیدی کم کم عباس تو ریخت
میخوری روی زمین در هرقدم اُمالبنین
سربه زیری مثل زینب شرمگین مثل رُباب
ای فدای گریههاتان پیش هم اُمالبنین
چشم عباس و گلوی اصغر و قلب حسین
ای بمیرد حرمله با این سه غم اُمالبنین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
🔸السَّلامُ عَلَیکِ یا زَوجَةَ وَصّی رَسول الله السَّلامُ علیکِ یا عَزیزَةَ الزَّهراء اَلسَّلامُ علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع یا فاطِمَةَ بِنتِ حِزام الکِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته.🔸
بار دیگر قافیه "یا فاطمه جان" می شود
شاد از آنم طبع شعرم وقف جانان می شود
بانگاه لطف تو من صاحب دیوان شدم
شاعری غافل شود از تو، پشیمان می شود
چهره ی زهرایی ات همواره ثابت می کند
هر که "زهرایی" شود خورشید تابان می شود
طفل دامان تو عالم را هدایت می کند
ارمنی با دست عباست مسلمان می شود
مادر باب الحوائج ! خانه ات دارالشفاست
با نگاهت درد عالم زود درمان می شود
روضه خواندی چشم مروان هم به حالت گریه کرد
دشمنت هم با تماشای تو گریان می شود
پا به پای ناله ی جانسوز هر روز رباب
فکر و ذکرت مشک آب و کام عطشان می شود
" چشم گفت و چشم داد و چشم پوشید از عطش"
اینقدر با خود نخوان زینب پریشان می شود
****
مادر عباس های بی نظیر عالمی
یک نفر از نسل تو "عباس دوران" می شود
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
قنوتم شده با دعای خدیجه ...
پُر از ربّنا ربّنای خدیجه
خریده مرا هم خدای خدیجه
برای پیمبر، برای خدیجه
شدم مست کوثر به قرآنِ زهرا
رود مصطفی هم به قربانِ زهرا
امین بود و اصل و نسب داشت احمد
دعا در دل نیمه شب داشت احمد
ز قرآن سه آیه طلب داشت احمد
«فداها ابوها» به لب داشت احمد
نه تنها که امیّد ماهاست زهرا
کس بی کسی های طاهاست زهرا
ببین قبل خلقت، خدا طالبش شد
چه انسیه ای! نور او قالبش شد
نبی محو آن جلوه ی جالبش شد
علی یار شعب ابوطالبش شد
ندیدم به عمر خود اینگونه زن را
کسی که بسازد ز صبرش، حسن را
یقین کرد و او را خدا ممتحن کرد
به دست علی دُر، بجای یمن کرد
مرا وامدار حسین و حسن کرد
لباس شفا را تنِ پنج تن کرد
زدم در، که باب المرادم رسیده
حدیث کسایش به دادم رسیده
خریدار گوهر، صدف خواست از او
دل مستمندان، شعف خواست از او
خوشا هر کسی که شرف خواست از او
گدای رجب هم نجف خواست از او
اگر من فقیرم، اگر کمترینم ...
نجف روبروی علی می نشینم
شدم خاک سلمان و سلمان زهرا
مسلمان حیدر، مسلمان زهرا
به ما آبرو داده احسان زهرا
دعا کرد و ایران، شد ایران زهرا
برو قم زیارت که دستور زهراست
در ایوان طلای رضا، نور زهراست
نگاهی به چشمان بارانی ام کن
از آن چادرت خاک، ارزانی ام کن
اگر میشود زود قربانی ام کن
مرا مثل قاسم سلیمانی ام کن
همه ثروت ما گدایی زهراست
فدای کسی که فدایی زهراست
فدای کسی که برای علی سوخت
همان پشت در، پیش پای علی سوخت
عجب مادری که بجای علی سوخت
پس از محسنش در عزای علی سوخت
نشد مثل قبلش دگر آن رشیده
شهید علی شد، خمیده خمیده
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
زهرا اگر نبود ، جهان جنبشی نداشت
خورشید در مدار فلک چرخشی نداشت
پروردگار تحت حدیثی بیان نمود:
خِلقَت بدون فاطمه پیدایشی نداشت
رو شد دلیل آن همه چلّه نشینی اش
جز فاطمه،رسول خدا،خواهشی نداشت
حتّی نبی که اُسوه ی صبر است،وقت ضعف
جز در کنار فاطمه آرامشی نداشت
چادر نماز حضرت زهرا اگر نبود
آئینه ی جمال خدا پوششی نداشت
زهرا عفیفهایست که با پای پُر وَرَم
یک لحظه در قنوت خودش لغزشی نداشت
معیار بندگی خداوند،"فاطمه" است
پروردگار بهتر از او خطکِشی نداشت
شُکر خدا که فاطمه در حشر حاضر است
ورنه بشر بهانه ی بخشایشی نداشت
چشم امید طفل ، همیشه به مادر است
شیعه بدون فاطمه آمُرزشی نداشت
شُکر خدا که اُمِّابیهاست مادرم
شُکر خدا که حضرت زهراست مادرم
هفت آسمان به وقت افاضات دینی اش
اقرار کرده اند به بالا نشینی اش
آنقَدر محو ذات خدا در نماز بود
افلاک غبطه خورده به خلوتگزینی اش
شاگرد ابتدایی زهراست ، جبرئیل!
از فاطمه است منصب روح الامینی اش
بنیان خانه داری او،ساده زیستی ست
جانم فدای چند ظروف گِلینی اش
یا لَلعَجَب ز بندگی آن چنانی اش
یا لَلعَجَب ز زندگی این چنینی اش
روز ازل به فاطمه دل بست مرتضی
تا آخرش رسید به حورِ زمینی اش
پیراهن عروسی او دستِ سائلی...
ما را اسیر کرده همین ذرّهبینی اش
دامان او "حسین" و "حسن" پرورش دهد
حق افتخار کرده به مردآفرینی اش
ما سائلان کوی حسین و حسن شدیم
دُردی کشِ سبوی حسین و حسن شدیم
زهراست راه حل معمای مرتضی
شرط صعود تا به بلندای مرتضی
از دستپُخت فاطمه پای تنورهاست
نانی که می خورند گداهای مرتضی
او بازتاب جلوه ی رَبّانی علی است
آئینه ای برای تماشای مرتضی
شیرین ترین بهانه ی دیروز مرتضی
لیلاترین بهانه ی فردای مرتضی
یا "مرتضی" است ذکر سحر های "فاطمه"
یا "فاطمه" است ذکر سحرهای "مرتضی"
ذات "علی" و "فاطمه" ذات الهی است
بی حُبِّ این دو،عاشقی عین تباهی است
جبریل می شویم اگر بال و پر دهند
ما را از آسمان مدینه گذر دهند
از مثل من تمامی این کوچه پُر شود
روزی اگر برای گدایی خبر دهند
بِالقُوّه قنبریم که بِالْفِعل می شویم
قدری به ما از آب و غذایش اگر دهند
ما خاک کوی فاطمه را ول نمی کنیم
حتّی اگر به قاعده ی عرش ، زر دهند
حوّا و آدم اند،..نه..،زهرا و حیدراند
آن زوج را که کُنیه ی مادر_پدر دهند
سردردِ طفل،بانی الطاف مادر است
ای کاش هر دقیقه به ما دردسر دهند
خیلی برای عمر کمش گریه می کنیم...
تا خون به جای اشک به چشمان تر دهند
او بار شیشه داشت که "دیوار" دیده بود
امّا نشد که این خبرش را به "در" دهند
بال فرشته سوخت ز هُرم صدای او
از ناله ی غریبی وا مُحسنای او
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
عشق گه شادی است گاه غم است
گاه میخانه است و گه حرم است
گاه بغض و سکوت پشت هم است
گاه فریاد های دم به دم است
عشق کار سیاه کاران نیست!
طفل در بازی بزرگان نیست!
من همه عمر شور و شر بودم
اهل منطق نه! با جگر بودم
راستش!عاشقی قدَر بودم
کوچه به کوچه دربه در بودم
چندسال است میشوم عازم..
میروم کوچه بنی هاشم
اول شعر حرف من این است
عشق زهرا حقیقت دین است
گوش من با بقیه سنگین است
پیش او لحظه هام شیرین است
عاشقم دورِ دور از همه ام
نوکر نوکران فاطمه ام
کیست زهرا خداست یا بنده؟!
بنده ی از خداش آکنده!
چه گذشته چه حال و آینده
بین دستان اوست پرونده
هو نگفتیم و رو به هو هستیم
ماهمه زیر حکم او هستیم
چله خاتم رسولان است
سیب سرخ خدای منان است
صورتش صفحه صفحه قرآن است
هرچه حُسن است در جهان آن است
زن ولی قبله ی ابوالحسن است
او امام امامهای من است!
باطنش نور ظاهرش تن بود
سخنش حکمت مبرهن بود
چادرش کعبه بود مامن بود
او خدا در شمایل زن بود
چادر کهنه اش غنی ز رفوست
عرش حق پادریِ خانه ی اوست
شیرزن بود اقتداری داشت
منصب "صاحب اختیاری" داشت
در دهانش چه ذوالفقاری داشت
با علی خودش قراری داشت
به ولای علی بلی گفته!
به ولایش بلی علی گفته!
الگوی جاودان مادرها
گل امید قلب دخترها
خار در چشم تنگ ابترها
سایه اش بر سر پیمبرها
کیست جان علی ولی الله؟؟
فاطمه فاطمه سلام الله
بعد هجده بهار محترمش..
بیشتر از خوشی رسید غمش
دردسر داشت دم وَ باز دمش
پهلوی زخم بود و قدّ خمش
تکیه گاه ائمه اطهار..
بود آزرده از نوک مسمار!
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#غزل_مثنوی
خبری بود در افلاک و جهان می خندید
آسمان نغمۀ یا فاطمه اش را سر داد
خبر حضرت جبرییل به سرعت پیچید
که خداوند به پیغمبر خود مادر داد
خبر آمد که خبرهای جهان ناچیزند
باید از نو خبری در دو جهان بر پا کرد
و خدا خواست علی مشتری زهره شود
که چنین رو به زمین مشت خودش را وا کرد
همه دیدند و شنیدند که شد بعد از آن
کهکشان مست و جهان مست و ملائک سرمست
قدسیان نیز فرود آمده و می گفتند
این تنوری ست که از نور نبوت گرم است
حول دستاس تو یک عمر جهان چرخیدست
به خدایی که خودش بوده بلا گردانت
هفت دریای زمین تشنه لب یک قطرست
که به هنگام وضو می چکد از دستانت
چهارده قرن پس از آمدنت ای خورشید!
ماه از برکۀ چشم تو وضو می گیرد
حیدر دیگری از راه می آید یک روز
که جهان روشنی از چهرۀ او می گیرد
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
زمستانی سیاه است و سپیدی سر زد از موها
ز بامم برف پیری را نمیروبند پاروها
چه میزانی پی سنجیدن جرمم به جز عفوش
که ترسم بشکند پرهای شاهین ترازوها
کند خامه به گوش چامه نجوا نام زهرا را
مگر دستم بگیرد لطف آن بانوی بانوها
گناهانم فراوان و اگر بانوی محشر اوست
در آن غوغا نیارم کم، نیارم خم به ابروها
نه هر کس فخر دارد گردروب خانهات گردد
مگر از زلف حورالعین کند آماده جاروها
اگر آلودهام «یا طاهر» و «یا طاهره» گویم
در این تسبیح همسنگاند «یا زهرا» و «یاهو»ها
اگر یک فضل از فضه کسی گوید به شوق آن
کنم از لانه هجرت چون پرستوها ارسطوها
نخی از معجرت حبلالمتین از بهر معصومین
به دستت شربتی داری شفای جان داروها
ز فرط کار روزان و نوافل خواندن شبها
نمیماندی رمق از بهرت ای بانو به زانوها
گهی دستاس دستت بوسه زد گه آبله پایت
عبادت را و همت را در آن سوی فراسوها
به طوفانها مگر موجی خبر از پهلویت برده
که میمیرند و کشتیها نمیگیرند پهلوها
#استاد_حاج_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
دارد ام الوقار می آید
خوشی روزگار می آید
کوثر از چشمه سار می آید
برکت بی شمار می آید
با قدم های غرق بارانش
عطر و بوی بهار می آید
مثل باران زلال می بارد
مثل گل با وقار می آید
سایۀ لطف اوست گسترده
برکت این دیار می آید
دارد این خلقت خدایی را
آبرو، اعتبار می آید
دختری از سلاله ای روشن
دختری ریشه دار می آید
نور چشم خدیجه کبری
مصطفی را قرار می آید
دختری که نبی به مادریش
می کند افتخار می آید
دختری که خدا خودش گفته:
به شهِ تک سوار می آید
دختری که برای همسریِ
صاحب ذوالفقار می آید
همسری که برای دفع خطر
از علی، پایِ کار می آید
همسری که به یاری رهبر
وسط کارزار می آید
محور اهل بیت می آید
مادر این تبار می آید
مادر یازده ولیِ خدا
مادر انتظار می آید
مادری که به دامنش شیری
مثل زینب به بار می آید
دستِ رد که نمی زند هرگز
با گداها کنار می آید
به خدا صبح محشر کبری
حب زهرا به کار می آید
پیرهن در زفاف می بخشد
آبرو بر عفاف می بخشد
فاطمه فاطمه است چون دریاست
فاطمه فاطمه است چون زهراست
فاطمه فاطمه است چون نورش
در نفس های آسمان پیداست
فاطمه فاطمه است، معلوم است
هر کلامش هزار و یک معناست
فاطمه فاطمه است چون فردا
شافع روز محشر کبراست
فاطمه فاطمه است چون محشر
شیعه اش از شرار نار جداست
فاطمه فاطمه است چون شوری
در دل عاشقان او برپاست
فاطمه فاطمه است، با حیدر
پای تا سر فدایی مولاست
فاطمه فاطمه است ای مردم
«فاطمه فاطمه است بی کم و کاست»
باغ احمد چه کوثری دارد
خوش به حالش، چه مادری دارد
می دهد بوی گل، شمیم گلاب
جاری از عطر او بهشتی ناب
رو گرفته ز چشم نابینا
داده او آبرو به حُجب و حجاب
نورِ خورشید، صورتش هر روز
نیمه شب، نور چهره اش مهتاب
اول و آخرین سلام رسول
پشت این درب می رسد به جواب
پشت این باب می زنم زانو
می رسم به بهشت از این باب
هر کسی فاطمه نگاهش کرد
نفَسش می شود دلیلِ ثواب
بس که بی بی گرفته دستم را
رفته از دست من حساب و کتاب
فاطمه غرقِ در توسّل بود
همهی شهر، جز علی در خواب
ای قرار علی ولی الله
السلام علیکِ یا اماه
سِرّ والیل و روح قرآن است
سیره اش وصف صبر و ایمان است
خلقت از برکت وجودش بود
همهی خلق جسم و او جان است
یکی از معجزات او فضّه
خادم اوست هر که سلمان است
آب مهریه اش، زمین ملکش
عالم از برکتش مسلمان است
روزی سال ماست در دستش
برکت سفره اش فراوان است
نان این سفره را به ما بدهید
جای دستان او بر این نان است
چادرِ مشکیِ پر از نورش
پرچمِ انقلاب ایران است
فاطمه مادر حسینی هاست
فاطمه مادر شهیدان است
مطمئنم دعاش، پشت سر
رهبرم سید خراسان است
انقلابی ام و حسینی ام
پیرو مکتب خمینی ام
فاطمه جلوهی خدا دارد
نفَسَش عطر ربنا دارد
نیمه شب در قنوت بارانش
گریه، گریه، دعا، دعا دارد
در کرامات او همین بس بود
پسری مثل مجتبی دارد
با وجود حسین معلوم است
دامنش بوی کربلا دارد
جان حیدر به جان او بند است
خانه با بودنش صفا دارد
ماند پنهان مزار او امّا
حبّ او بین سینه جا دارد
مانده ام آن که عرش جایش بود
پس چرا زیر دست و پا دارد ، ...
بگذریم، آن امام می آید
صاحب انتقام می آید ...
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#مثنوی
ای تاج سر زنان عالم
وی مفخر دودمان آدم
از جوهر قدس، تار و پودت
از نور محمدی، وجودت
معیار کمال زن، تویی تو
مقیاس جلال زن، تویی تو
ای نادره در بحر رحمت
آویزهی گوشوار عصمت
خیّاط ازل ز حجلهی غیب
در طارم نور غیب لا ریب
چون مشعل وحی را بر افروخت
پیراهن عصمت تو را دوخت
ای گنج هزار گونه گوهر
وی خوانده تو را خدای، کوثر
نسل تو، نگاهبان دین ست
بر تاج تو، یازده نگین ست
شاه شهدا که بر سر دین
بگذاشت نگین و تاج خونین
یک پارهی پاک از تن توست
پروردهی شیر و دامن توست
خونی که به شیر توست معجون
جز رنگ خدا نگیرد آن خون
اسلام، که روز او بشد شب
دادی تو گره به زلف زینب
ای در فلک پیمبری، ماه
خورشید، کمین کنیز درگاه
در قدر، ز کاینات برتر
با فضه -کنیز خود- برابر
#استاد_ریاضی_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#غزل
من از تو می خواهم بگویم ، واژه ها پر ...
از آسمان سبز ، از فصل کبوتر
من از تو آری ، از تو ای بانوی باران !
باید بهاری سبز بنویسم به دفتر
اما چگونه ؟ از تو گفتن کار سختی ست
با این زبان الکن و این روح ابتر !
من شاعری تاریک تاریکم ، چگونه
در محضر آیینه بنشینم مُنوّر ؟!
گاهی دلم لک می زند قرآن بخوانم
قرآن ، سه رکعت نور ، یعنی : فصل کوثر
گاهی دلم لک می زند شعری بگویم
شعری شبیه نورتان ، سبز و مُعطر
دست و دلم می لرزد اما ... کار من نیست
غمگین ، قلم را می گذارم روی دفتر
من عاجزم از خواندن آیات نورت
طبع مرا در مکتب نورت بپرور
در جان من حکمت بریز ، ای جوهر نور !
تا از کراماتت بگویم بار دیگر
باید بخوانم من تو را با لهجه ی نور
باید ببینم من تو را با چشم حیدر
تو بای بسم الله دین ، توحید نابی
ذکر لبان عارف ات : الله اکبر
در تو شکوه بندگی را می توان دید
ای آبروی قبله و محراب و منبر
انسانیت ، حکمت نشین مکتب توست
شاگرد دانشگاه تو ، سلمان و بوذر
نامت بلند است ای دلیل آفرینش
تو کیستی ؟ بانوی دین ، زهرای اطهر
#رضا_اسماعیلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem