eitaa logo
تعلیقات
1.3هزار دنبال‌کننده
419 عکس
61 ویدیو
29 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه علمیه قم) @fotros313h (📲 نشر مطالب با ذکر #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
1 🔸🔹 یک روز خیلی کلافه بودم باید در مورد موضوع مهمی می گرفتم ولی تردید اجازه نمی داد. نیاز به کمک داشتم. 🔻🔻 گوشی رو برداشتم زنگ زدم به ، گفتم مهدی ببین من نیاز دارم تو بهم بگی حسین برو این کار رو انجام بده، تردید نکن، محکم قدم بردار... 🔆 تو پرانتز بگم، مهدی اینقدر برای ما مهم و نفسش اثرگذار بود که چنین خواسته ای میشد ازش داشت. 🔹🔸 منتظر بودم مهدی شروع کنه به نصیحت و تلنگر زدن، ولی گفت: حسین گوشی رو قطع کن من خودم تا چند دقیقه دیگه زنگ میزنم. 🔻🔻 چند دقیقه بعد زنگ زد، حرفی که باید میزد رو زد. منم آروم شدم. ولی برام سوال بود چرا همون موقع این را نگفت!!! 🔸🔹 گفتم مهدی چرا همون موقع نگفتی و قطع کردی؟ گفت: اون موقع نمی تونستم طوری بگم که اثر داشته باشه، رفتم دو رکعت نماز خوندم از خدا خواستم بتونم با بهت بگم... 🆔 @taalighat
2 🔻🔻 از سال 84 با مهدی هم درس و هم کلاس بودیم. رفته رفته رفاقت مان بیشتر شد تا جایی که مهدی از یک جا به بعد شده بود واقعا برادر بزرگ تر و یک . 🔸🔹 خیلی ها در مشکلات سراغ می آمدند. طوری با همه وجود، با مهربانی، بدون منت و توقع دنبال حل مشکلات بچه ها بود که همه با خیال راحت سراغش می آمدند. مهدی هم از هیچ کمکی دریغ نمی کرد. 🔻🔻 یکبار گرفتار مشکل پیچیده ای شده بودم و تنها چاره را توسل به ع دیدم. مهدی از مشکل خبر داشت، چهارشنبه عصر ساکش را بست گفت: پاشو بریم . 🔸🔹 چهارشنبه عصر حرکت کردیم و جمعه عصر برگشتیم که شنبه صبح سر کلاس باشیم. اما مهدی وقتی دید رفیقش گرفتار مشکل است و نیاز به دارد همراه او شد تا با همراهی اش کمک کند مشکلی حل شود. 🔻🔻 مهدی واقعا بود. از وقتی که رفته خیلی ها با همه وجود را حس می کنند. 🔹 حال بدی است وقتی تکیه گاهت را از دست میدی... 🆔 @taalighat
5 ♻️ اولین باری بود که میخواستم به مشرف بشم. خیلی سخت بود. سفر به جایی که هم عاشقش هستی و هم خودت رو لایقش نمیدونی. با افراد مختلفی از اساتید و بزرگان صحبت کردم و راهنمایی خواستم که رو یاد بگیرم. ♻️ در این بین یاد افتادم. زنگ زدم گفتم حاجی میخوام برم کربلا چی کنم. حاجی اسم کربلا میشنید گریه می کرد. خیلی چیزها گفت و حال من رو منقلب کرد تا اینکه فرمود: رسیدی اونجا بگو: . 💢 ترجمه: خواست و مشیت الهی در مقدرات امور بر شما نازل می شود و از خانه های (به واسطه ی) شما صادر می شود. ( شما مجرای فیوضات الهی هستید) 🔹🔸 حاجی باور داشت امام است و با این نگاه بود که می‌شد رفت. 🔻🔻 احساس کردم نگاهم رو تغییر داد. ارتقا داد. حالا بهتر میفهمم کجا دارم میرم. چون این عبارت رو با همه ایمانش گفت، وجودم و قلبم رو متأثر کرد. حس کردم هیچ کسی اینطور رفتن رو بهم یاد نداد که حاجی یاد داد. @taalighat
🔰 در( منطقه عملیاتی مرصاد) چشمم به حاج‌آقا رضا خورد. او با پسرش حجت‌الاسلام سید حسن فاضلیان از ملایر آمده بودند و از ماجرا خبر داشتند. 🔰 گفتم: حاج‌آقا، ماندن شما اینجا به صلاح نیست باید برگردید. معلوم نیست امشب و فردا چه اتفاقی بیفتد.» هر چه اصرار کردم حاج‌آقا نمی‌پذیرفت و می‌گفت می‌خواهم کنار ها باشم. وقتی همه راه‌ها را رفتم دست آخر به آموزه‌های اعتقادی متوسل شدم و گفتم: حاج‌آقا خود شما به ما یاد داده‌اید در جبهه حرف فرمانده، حکم شرعی را دارد. اینجا من فرمانده‌ام و به شما تکلیف می‌کنم که برگردید.» 🔰 این را که گفتم حاج‌آقا رضا قبول کرد و برگشت، اما پسرش حاج حسن ماند و تا سه روز پا به پای بچه‌ها آمد و جنگید. (سُلگی، حاج میرزا محمد، آب هرگز نمی‌میرد، خدا با ما بود، صفحات ۶۹۳ تا ۶۹۷) https://eitaa.com/taalighat
🔸🔹 برای ثبت خاطرات مرحوم آیت الله تالهی به فردی به نام حجت الاسلام و المسلمین زنجانی برخورد کردم که دهه 40 شمسی نزد آیت الله ملاعلی همدانی و مرحوم آیت الله در همدان تحصیل می کرده است. 🔸🔹 آدرس منزلش را پیدا کردم و قراری گذاشتم و یک روز عصر، تهران در منزل ایشان جلسه گفتگویی داشتیم. خاطرات مفصلی از آیت الله تالهی، آیت الله آخوند و... گفت. پرسیدم بازهم خاطره ای دارید؟ 🔸🔹 گفت حاج آقا رضا آن زمان طلبه جوانی بود و شب ها شاید زودتر از همه برای در مسجد مدرسه حاضر می شد. بعد چند نکته درباره ایت الله فاضلیان گفت و تعبیری آورد که خیلی برای من عجیب بود: 🔸🔹 گفت حاج آقا رضا بین طلبه ها معروف بود به آنقدر که اهل رعایت و تقوا و احتیاط بود او را به تقدس و پاکی می شناختند. 🔸🔹 همچنین گفت: حاج آقا رضا مثل خیلی از ماها طلبه جوانی بود ولی با این حال اقامه جماعت داشت و برخی مقید بودند در ایشان شرکت کنند... آنقدر که نمازش حال و هوای خاصی داشت. 🔰️ یک انسان به چه حدی از پاکی و تقوا و مقبولیت می رسد که حتی در سن کم، همه گرد شمع وجودش پروانه می شوند. خدایش بیامرزد و با اولیای الهی محشور گرداند. https://eitaa.com/taalighat
🔰 11 سال پیش همراه پدرم، برای پرداخت خمس خدمت آیت الله رسیدیم. ابوی از ایشان پرسید آقا زاده قصد ورود به دارند آیا استخاره لازم هست یا نه؟ 🔰 چند لحظه تامل کردند بعد فرمودند: رفتن به علیه السلام نیاز به استخاره ندارد بعد حالت به ایشان دست داد و فرمودند: ، و با همان حالت بغض 3 بار این جمله را تکرار کردند... (خاطره‌ از برادر گرامی آقای امین اسلامیان) https://eitaa.com/taalighat
🔸🔹 ، مدرسه بزرگی است، ساختمان های متعددی دارد و هر کدام را به نام عالم و بزرگی نامگذاری کرده اند، پیش از شدن، پذیرای طلاب سطح 2 بود، اما با افزایش حجم ورودی طلاب لیسانسه به مدرسه این بخش مختص طلاب لیسانسه شد. 🔸🔹 کوچک بودن بخش و صفای بچه ها باعث شده بود تا جو خاصی بین رفقا شکل بگیرد . بیشتر بچه ها به اتاقهای همدیگر رفت و آمد داشتند و ناهار یا شام مهمان سفره های ساده و بی ریای اتاق دوستانشان بودند. 🔸🔹 با وجود آنکه مدرسه برای خودش هیئتی داشت اما رفقا تصمیم گرفتند تا عاشورائیان را در بخش تاسیس کنند. مراسم هیئت عموما داخل راهرو بخش برگزار می شد. دوستان اتاق مطالعه را هم بنام شهید علمدار نامگذاری کردند و بعضا مراسم هیئت آنجا هم برگزار می شد. 🔸🔹 یکی از شلوغ ترین اتاقها بزرگی بود که بعلت شمالی بودن در پاییز و زمستان خیلی سرد بود . اتاق مطالعه در دل شبهای سرد پاییز و زمستان حتی نیمه های شب به نور بچه ها روشن می شد و چند نفری از بچه ها که نمی خواستند صدای مناجات هم اتاقی ها را اذیت کند در اتاق مطالعه به مناجات و نماز شب مشغول بودند. 🔸🔹 یکی از نکات جالبی که از این بخش مدرسه شروع شد فروش عطر بدون حضور فروشنده بود. یکی از دوستان شیشه های عطر را داخل مقوایی قرار داده بود و کارتنی را کنارش گذاشته بود تا دوستان وجه عطر را داخلش بیندازند. فروشنده نبود اما خدا حاضر بود....آنچه که برای بعضی جزو آرزوها و ایده آلهاست در معصومیه دیدیم. 🔸🔹 بر خلاف که سر شستن ظرف دعوا بود، اینجا طلاب برادرانه ظرفها را می شستند. تقسیم بندی ای در کار نبود ولی رفقا هوای همدیگر را داشتند و بعضا برای شستن ظرف از همدیگر سبقت می گرفتند. 💢 جالب اینکه یکی از دوستان که برای ثبت نام دانشگاه مهمان ما شده بود با دیدن این صحنه ها از رفتن به دانشگاه پشیمان شد و رفت دنبال ثبت‌نام حوزه. 🔰️ (متن و از برادر عزیز و فاضلم جناب حجت الاسلام محمد یوسفعلی تبار) 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
3 💢 آخرین تصویر من از 🌿 تازه از نماز جماعت مسجد رفعت بیرون آمده بودم. بیرون مسجد، سر کوچه منتظر خانمم بودم تا کلاسش در موسسه نورالزهرا تمام شود، که طلبه ی موتورسواری جلوی پایم تر مز زد. بود، بعد مدتها می دیدمش. 🌿 خیلی گرم با هم احوالپرسی می کردیم که چشمم به افتاد. خودش را از تو چشماش نشان می داد، بس که خسته بود چشماش یه بود. 🌿 خواستم سوال کنم اما پشیمان شدم، می دانستم که این چشمها در اثر کار برای خدا و بیخوابی شده یک کاسه خون. خداحافظی کرد و رفت و این شد تصویر من از حاج مهدی. (خاطره‌ از برادر عزیزم محمد آقای یوسفعلی تبار) 🔰️ : حاج مهدی از سال 92 و بعد از امضای توافقنامه ننگین تقریبا شب و روزش رو وقف نقد و بررسی و روشنگری پیرامون مسئله کرد. محمدجان تو اون یک قاب رو دیدی، من دو سال مداوم مهدی رو تو این حال و هوا دیدم. امثال حاج مهدی با همه وجود ایستادند تا عده ای چوب حراج به منافع مملکت نزنند، حالا دوباره به سرشون زده. ☘ بنا بر روايت، مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه، حالا اگه کسی دوبار گزیده شد، نتیجه چی میشه...؟ جواب با شما.... @taalighat 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
هدایت شده از تعلیقات
1 ♻️ زمان حضور حاج آقا در مدرسه خیلی کوتاه بود ولی همین مقدار کم کافی بود تا بچه ها به لحاظ معنوی شارژ شوند. حاج آقا از لحظه ورود به مسجد اذان و اقامه گفتن را شروع می کرد، به سجاده که می رسید تحت الحنک رو باز می کرد و می گفت: الله اکبر... 💢 الله اکبر که می گفت انگار واقعا می شدیم... همه... ♻️ . همه انتظار می کشیدیم تا مغرب شود و وقت نماز. حاج آقا آنچنان نماز را با همه وجود و حضور می خواندند که را در کام خود حس می کردیم و با آیه آیه ای که می خواندند اوج می گرفتیم. 🔻🔻 بسیاری از مواقع در نماز سوره "اذا زلزلت" و "القارعه" می خواندند، وقتی به این آیات می رسیدند که: "و من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره" "و اما من خفت موازینه فأمه هاویه" ⛈🌨 همه وجودمان را فرامیگرفت و گویی خود را در محضر حقیقت آیات می دیدیم، حاج آقا هنگام قرائت این آیات و مکث ممتد ایشان در این لحظات همه را به تنبه وا می‌داشت و را در گلوی همه می نشاند. ♻️ ما با نمازهای حاج آقا بود که این آیات را تازه درک کردیم و معنای آن ها را با همه وجود لمس کردیم. واقعا . بعد نماز احساس می کردیم چقدر آرامش گرفته ایم، چقدر خدا را و گفتگو با او را دوست داریم... @yadhaa 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4003725374Ce60d538cb7
☘ سال 92 بود، ایام انتخابات ریاست جمهوری. ما طرفدارا دکتر بودیم و برادر عزیزی از دوستان طرفدار آقای . ☘ شاید هر روز بحث و گفتگو و مذاکره داشتیم. گاهی بحث آنقدر داغ و چالشی می‌شد که به کشیدن هم می رسید. اگر کسی از بیرون شاهد این نوع بحث کردن بود با خود می‌گفت الان است که دست به یقه شوند. يعنی اینقدر جدی بحث می‌کردیم. ☘ شد و اذان گفتند. آن برادر عزیز جلو ایستاد و من هم اقتدا کردم و باهم خواندیم. چون میدانستم نه از روی که از روی دغدغه مندی به این نتیجه رسیده است. الان هم در عین وجود اختلاف نظر و سلیقه، چیزی از و همکاری مان برای اهداف انقلاب کم نشده. ☘ رفقا بحث و اختلاف نظر سیاسی و دعوای بین و باعث نشود همدیگر را تکفیر کنیم و قلب هایمان دچار کدورت نسبت به هم شود. شنبه 29 خرداد رئیس جمهور ایران مشخص می‌شود و ما می مانیم و آرمان های انقلاب و جبهه ای متشتت. ☘ برای آینده انقلاب باید برادری هایمان پابرجا بماند و این رخدادهای زودگذر رخنه ای در آن ایجاد نکند. تقویت و استحکام و یکپارچگی را فدای اختلافات زودگذر نکنیم. ☘ به اختلاف سلایق هم احترام بگذاریم و برای ادامه خدمت همه جانبه به انقلاب برادری مان را تقویت کنیم. 🆔 @taalighat
تعلیقات
#خاطره_دهم #حاج_قربی 🔻 دغدغه‌ی مردم، توسل برای مردم ☘ یکی از برجسته ترین ویژگی‌های #حاج_قربی دغدغ
11 🔻 مبادا امیدش به اهل دین ناامید شود... ☘ معمولاً افرادی که روی چرخ و گاری میوه می‌فروشند و دستفروشان مکان‌هایی را انتخاب می‌کنند که فروش بهتری داشته باشند. یکی از این محل‌ها است. ☘ یک روز بعد از نماز از مسجد بیرون آمد، دید کسی بساط میوه پهن کرده، همه بار میوه‌فروش را خرید. ☘ گفته بود: این آدم با دم مسجد بساط کرده، این فرد به اهل مسجد امید بسته که از آنها خیر به او برسد، مدتی گذشت دیدم کسی از او خریدی نکرد، بار او را خریدم امیدش به ناامید نشود. او با امید اینجا آمده... اگر امروز چیزی نصیبش نمی‌شد شاید با خودش می‌گفت از این مسجدی ها هم خیری به ما نرسید. 🆔 @taalighat
13 ☘ برخی از علما و بزرگان و اهل معنا توجه ویژه‌ای به مرحوم داشتند. چرا که: قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری ☘ رفیقی تعریف می‌کرد: روزی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام آیت‌الله در حال حرکت بودند و جوانان و مریدان گرداگرد وجود مبارک این عالم عارف جمع، ناگهان از طرف مقابل رسید و چشم آیت‌الله ناصری به حاجی افتاد... ☘ آیت‌الله ناصری خطاب به اطرافیان شان فرمودند: این آقا مورد توجه حضرت صاحب الزمان عج است... 🆔 @taalighat
تعلیقات
#حاج_قربی ☘ اولین باری بود که می‌خواستم به #کربلا مشرف شوم. سال‌ها فراق و لحظه‌های وصال، برای یک کر
14 اهل ادب بود. ادب و آداب نوکری را خوب می‌دانست و خوب یاد می‌داد. ☘ بسیار حساس بود که درباره از چه تعبیری استفاده می‌شود. 🔻 اگر کسی می‌گفت حاجی میخوام برم کربلا... 🔻 می‌فرمود: میشی، بگو می‌خوام بشم. ☘ حاجی و ادب محضر امام را خوب می‌دانست. کسی که نمی‌داند حرم چیست و چه جایگاهی دارد حتی در کلام ظاهری هم دقت نمی‌کند ولی حاجی می‌دانست کجا می‌رود و این رفت و آمدها همه حساب و کتاب دارد... از خدا جوئیم توفیق ادب بی‌ادب محروم شد از لطف رب 🆔 @taalighat
تعلیقات
#خاطره 14 #حاج_قربی ☘ #حاج_قربی اهل ادب بود. ادب و آداب نوکری را خوب می‌دانست و خوب یاد می‌داد. ☘
16 🔻 تقید به بسم‌الله ☘ پدرم برای شروع هر کاری مقید بود (بسم‌الله الرحمن الرحیم) بگوید. حتی در جزئی ترین کارها مثل لباس پوشیدن. وقتی لباس می‌پوشید، جوراب می‌پوشید، درب خانه را باز می‌کرد، داخل ماشین می‌نشست، برای هر کدام جدا جدا می‌گفت. دائم ذکر خدا بر لب داشت. 🔻 بیمه اهل‌بیت ☘ پدر می‌گفت: در تمام گریه‌ها و ناله‌هایی که برای اهل‌بیت داشتم، شما بچه‌ها را شریک کردم. شما هستید. ☘ شاید به‌همین خاطر بود که هر موقع مریض می‌شدیم بسیار کم پیش می‌آمد که دکتر برویم. خودش برای‌مان می‌خواند و دعا می‌کرد، امکان نداشت خوب نشویم. 📌 به‌نقل از سرکار خانم ارغوان 🆔@taalighat
تعلیقات
#خاطره 16 #حاج_قربی 🔻 تقید به بسم‌الله ☘ پدرم برای شروع هر کاری مقید بود (بسم‌الله الرحمن الرحیم
17 🔻 امیدوار به دعای بچه‌ها ☘ یکی از خصوصیات بسیار بسیار مهم دوستی با بچه ها بود. اینقدر بچه های ما رو دوست داشت که تمام بچه ها عاشقش بودند. گاهی با بچه‌ها توپ بازی میکرد. ☘ هر وقت مشرف می‌شد، اول برای بچه‌ها می‌آورد. می‌گفت این‌ها خوشحال میشن اثر داره. چون بی‌گناه هستند میگن خدایا حاج بابا بازم بره برای ما سوغاتی بیاره، دعای بچه‌ها اجابت میشه. 📌 به‌نقل از سرکار خانم ارغوان 🆔 @taalighat
تعلیقات
#خاطره 17 #حاج_قربی 🔻 امیدوار به دعای بچه‌ها ☘ یکی از خصوصیات بسیار بسیار مهم #حاج_قربی دوستی با
18 🔻 ارتباط قلبی با امام زمان عج ارتباط قلبی زیادی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشت. این ارادت و ارتباط قلبی قابل درک بود. ☘ هر وقت گرفتار می‌شد و مشکلی برایش پیش می‌آمد، می‌رفت داخل حیاط دست‌هایش رو بالا می‌برد. اینقدر حرف می‌زد و درد و دل می‌کرد انگار با عج ارتباط قلبی برقرار می‌کرد. بعد از چند دقیقه ساکت می‌شد، دوباره شروع می‌کرد به صحبت کردن. انگار داره به حرف مخاطبش گوش می‌کنه. این حالتی زیاد دیده بودیمش. ☘ بعد دستش رو به حالت خداحافظی تکان می‌داد و می‌آمد داخل خونه. غیر ممکن بود اون مشکل حل نشه. 📌 به‌نقل از سرکار خانم ارغوان 🆔@taalighat
19 🔻 زمزمه روزانه ☘ مرحوم حاج قربی برخی اشعار رو زیاد می‌خواند و زیر لب زمزمه می‌کرد. در طول روز دلش حسینیه‌ای بود برای خودش. یکی از اون اشعار که زیاد می‌خواند، این بود: 🔹 الهی ای فلک هرگز نگردی... 🔹 اگر دور سر نگردی 🔹 الهی ای نفس بی مهر زهرا... 🔹 اگر رفتی، به سینه برنگردی 🔻 همیشه این رو می‌خوند و می‌کرد. 🆔 @taalighat
تعلیقات
#خاطره 18 #حاج_قربی 🔻 ارتباط قلبی با امام زمان عج ☘ #حاج_قربی ارتباط قلبی زیادی با امام زمان عجل
20 ☘ هر بار که به مشرف می‌شدند مقدار زیادی پسته و زعفران همراه خود می‌بردند تا دم قبرستان این‌ها را به شرطه های (پلیس‌های امنیت) عربستان بدهند. دیگه شرطه ها حاج قربی رو می‌شناختند. ☘ همین باعث شده بود شرطه ها اجازه می‌دادند و برخی زائران به راحتی بر سر قبور ائمه اطهار مشرف شوند و راحت زیارت کنند. اینقدر خوشحال بود که با این کار راحت زیارت میکنه. ☘ یکبار از روی قبر ائمه یک سنگ با خودش آورده بود. هر وقت بچه‌ها مریض می‌شدند با همون سنگ اون‌ها رو متبرک می‌کردند به نیت شفا. مریض با همون سنگ می‌گرفت. 📌 به‌نقل از سرکار خانم ارغوان 🆔 @taalighat
❇️ به مناسبت سالگرد رحلت حضرت آیت‌الله ، برای دسترسی آسان به مطالبی که طی این مدت در درباره ایشان نوشته شد، به لینک های زیر مراجعه بفرمایید 🔻🔻🔻 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔹 : تندیس عمار: بخش اول https://eitaa.com/taalighat/273 🔸 : تندیس عمار: بخش دوم https://eitaa.com/taalighat/275 🔹 https://eitaa.com/taalighat/294 🔸 : اسم من، محمد تقی https://eitaa.com/taalighat/296 🔹 : تواضع در محضر ولی... https://eitaa.com/taalighat/299 🔸 : علمدار بصیرت https://eitaa.com/taalighat/300 🔹 : برای تقی دعا کنید https://eitaa.com/taalighat/345 🔹 7: مرد میدان اندیشه https://eitaa.com/taalighat/619 🔹 8: صمیمانه با جوانان https://eitaa.com/taalighat/620 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 📌 متن حجت الاسلام درباره شخصیت آیت الله https://eitaa.com/taalighat/302 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 1 https://eitaa.com/taalighat/307 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 2 https://eitaa.com/taalighat/308 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 3 https://eitaa.com/taalighat/309 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 4 https://eitaa.com/taalighat/314 📌 ناگفته های ابوالحسن از آیت الله _ بخش 5 https://eitaa.com/taalighat/315 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🆔 @taalighat
تعلیقات
#آیت_الله_مصباح_یزدی #دومین_سالگرد ❇️ به مناسبت سالگرد رحلت حضرت آیت‌الله #مصباح_یزدی، برای دسترسی
9 ❇️ سعه‌صدر، انتقادپذیری واقعی 🔻 حدود پانزده سال پیش بود به دلیل رفت‌و‌آمد و ارتباطی که با و شاگردان داشتم، مواردی از برخی کاستی‌ها در مؤسسه را نزدیک شاهد بودم. همین موجب شد از باب علاقه به رشد و موسسه دست به قلم شوم. 🔻 نزدیک به 10 صفحه در و بررسی حوزه‌های آموزشی، پژوهشی و تربیتی مؤسسه نوشتم و از طریق جناب حجت‌الاسلام علی آقا مصباح به دست مبارک آیت‌الله مصباح رساندم. 🔻 چند روز بعد اتفاقی را در راهرو مؤسسه زیارت کردم. پرسیدم یادداشت حقیر را ملاحظه فرمودید؟ ☘ با لبخند ملیح و رویی گشاده فرمودند: بله. بعد کلی تفقد و تشکر کردند سپس ادامه دادند: من واقعاً از شما متشکرم و با بیش از 90 درصد از نکات شما هم موافقم. سن ما بالا رفته و نوبت شما جوان‌هاست. سپرده‌ام علی آقا باشما جلسه بگذارند و برای رفع مشکلات کمک کنید. 🔻 من! طلبه جوانی بودم که در مقابلم یکی از بزرگان و اعلام و استوانه‌های حوزه این‌طور با ، روی باز و ایستاده بود. نقدهای یک را بدون ذره‌ای ناراحتی پذیرفته بود و بالاتر از آن، زمینه حل مشکلات را فراهم کرده بود. 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🔻 وجوهی از شخصیت روایت نشده است. این حد از و روحیه‌ی حق‌طلبی کمیاب است. اما کجا این بُعد ایشان روایت شده؟ همین امروز اگر از برخی مسئولین حوزوی یا غیر حوزوی انتقاد کنید، یا عصبانی می‌شود یا ساعت‌ها دلیل و توجیه می‌آورد. 🔻 اما با روی گشاده نقد را پذیرفت، بااینکه از یک طلبه کوچک صادر شده بود که سن نوه‌ی ایشان را داشت آن هم نه با تظاهر و تصنع، بلکه به‌عنوان ضمانت اجرا، زمینه رفع نقایص را به‌دست فرد منتقد فراهم کرد. ❌ اما این روزها برخی نخبگان را نمی‌توانی راحت نقد مشفقانه کنی! زود برآشفته می‌شوند و گویی نباید جز تمجید چیزی بر زبان آورد. 🆔 @taalighat
تعلیقات
#خاطره 17 #حاج_قربی 🔻 امیدوار به دعای بچه‌ها ☘ یکی از خصوصیات بسیار بسیار مهم #حاج_قربی دوستی با
21 روزهای خالی از حکمت 🔻 پیرغلام سیدالشهدا علیه السلام بود، بدون تحصیلات رایج، اما بود. 🔻 مجلس منزل حاجی گاهی تا 4 ساعت طول می‌کشید. معمولاً ظهر شهادت، زودتر از 4 عصر ناهار نمی‌داد. خیلی ها اعتراض می‌کردند که حاجی چرا اینقدر جلسه را طول می‌دهد!!! 🔻 یک روز گفت: میدانی چرا روضه را طول میدم؟ میگم شاید از کار دو نفر بیشتر باز بشه. بالاخره وسط این و روضه‌ها دل یکی بشکنه و کارش درست بشه. ظاهرش جلسه روضه بود و باطنش از کار خلق با ایجاد زمینه اتصال بین مردم و امام. 🔻 از آن طرف اما اگر منزل دیگری بود، حتماً اصرار می‌کرد سر ساعت ناهار بیاورند. می‌گفتند چرا فرق میگذاری؟ می‌گفت اینجا مردم دعوت شدند، برنامه ریختند، سر ساعت باید بروند و برسند. منزل ما همه می‌دانند که مدل روضه، بزمی است و محدودیت زمان نداره. ☘ اینقدر دقیق و اینقدر حکیمانه... ➖➖➖➖➖➖ 🔻 پی‌نوشت: و چقدر این روزها نیازمند رفتارهای حکیمانه هستیم و چقدر برخی بزرگترها خالی از حکمت شدند! 🆔 @taalighat
تعلیقات
#آیت‌الله_مصباح #خاطره 9 ❇️ سعه‌صدر، انتقادپذیری واقعی 🔻 حدود پانزده سال پیش بود به دلیل رفت‌و‌آمد
10 🔻 عصر انقلاب، عصر وظایف بزرگ ☘ شبی از شب‌های اردیبهشت ماه بود مرحوم یزدی تشریف آوردند و در فضایی بسیار صمیمی برای طلبه‌ها صحبت کردند. از بین فرمایشاتی که داشتند یک نکته بسیار برجسته بود که عرض می‌کنم: ☘ حوالی دهه 40 یعنی قبل از انقلاب در بسیاری از علوم سیر تحصیل را به پایان رسانده بودیم در فقه و اصول و فلسفه و... حتی در برخی از ابواب فقه نیازی به تقلید نداشتیم (کنایه از اجتهاد در برخی ابواب) با این حال ساعت‌ها می‌نشستیم با دوستان فاضل خود صحبت می‌کردیم که چه کاری از ما برمی‌آید برای انجام دهیم. ☘ بعد از ساعت‌ها گفتگو به این نتیجه رسیدیم که یک نشریه منتشر کنیم و در آن مقاله بنویسیم و برای مردم تکثیر کنیم. این غایت کاری بود که از یک طلبه فاضل در آن عصر و زمان برمی‌آمد. ☘ اما امروز پس از وقتی درباره وظیفه‌ام فکر می‌کنم، می‌بینم اگر 24 ساعت من بشود 28 ساعت و همه آن را کار کنم، باز هم زمان کم می‌آید برای رسیدن به این وظایف، اینقدر امروز حوزه وظایف و نیازها چندبرابر شده است. ☘ رفقا امروز با دنیایی از وظایف روبرو هستیم، نکند آرام و بی‌خیال و یا کم کار و کم تحرک بنشینیم. 🆔 https://eitaa.com/taalighat
🔆 تصویری از در حجره طلاب مدرسه معصومیه 🗓 بهار 1387 🔻🔻🔻🔻 🆔 @taalighat