eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
398 دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
کنار_قدم_های_جابر،_سوی_نینوا_رهسپ.mp3
8.5M
🌹 🎤کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم (واحد فارسی و عربی) ♦️بانوای: حاج میثم مطیعی 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 زیارت نامه #"شهــــــداء" 🌹بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
شهید دفاع مقدس علیرضا موحد دانش 🍃🌷🍃 در تاریخ ۱۳۳۷/۶/۲۷ درشهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. فرزند خانواده بود. 🍃🌷🍃 بعداز گذراندن تحصیلات تا مقطع دبیرستان و گرفتن دیپلم ، درسال ۱۳۵۵ به خدمت سربازی رفت. ایشان پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، از پادگان فرار و به جمع پیوست بعد وارد تبریز شد و در رشته ی برق ادامه تحصیل داد. 🍃🌷🍃 پس از پیروزی انقلاب، در ی انقلاب اسلامی شمیران به مشغول شد. ایشان در فروردین ماه ۱۳۵۸# به عضویت پاسداران درآمد و ابتدا حراست از خانه ی خمینی را بر عهده گرفت. 🍃🌷🍃 امّا با آغاز نا آرامی‌های کردستان، به رفت و در چند شرکت کرد با آغاز تا پایان آذرماه ۱۳۵۹# در ی آبادان به همراه جهان آرا به و مواضع دشمن در مشغول بود. 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
پس از آن ایشان به عنوان وزوایی در بازی دراز۲ ،حضور یافت. پس از مطلع الفجر به رفت و قبل از فتح المبین، به تیپ ۲۷ رسول‌ الله (ص)🌷اعزام شد تا به عنوان گردان بن مظاهر مأموریتش را انجام دهد. 🍃🌷🍃 ایشان پس از خاتمه ی فتح المبین، گردان بن مظاهر را بر عهده گرفت و نقش در مراحل الی بیت المقدس و خرّمشهر ایفا کرد. 🍃🌷🍃 در جریان ی اوّل همین برادر کوچک‌ ترش که گردان فارسی بود؛ شد.تنها به دستور اکید متوسلّیان حاضر شد به مدت ۴۸ ساعت به همراه پیکر برادرش به تهران برگرد. 🍃🌷🍃 پس از پایان بیت المقدّس، به اعزام شد در شهریور ۱۳۶۱# بعد از از ، با حکم محسن رضایی، ی کلّ وقت سپاه، تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع)🌷 را بر عهده گرفت. 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
ایشان در خرداد سال ۱۳۶۱# ازدواج کرد، و یک دختر(فاطمه خانم)به یادگار دارد. البته ایشان قبل از این که متوجه بشود پدر شده ،به شهادت رسیده بود. 🍃🌷🍃 ۱۳۶۰# طی بازی دراز ۳، دست ایشان شد و شد. 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : تنها از ازدواج ما می‌گذشت که به رسید و در این مدت هم ایشان اغلب در بود. یعنی جمعا ما ماه هم در کنار هم نبودیم. 🍃🌷🍃 روز خواستگاری در اول صحبت‌هایش از و که بر گردن خود می‌دانست، گفت، که شاید نتواند زیاد کنارم باشد و همچون دیگر مردان نیازهایم را فراهم کند. 🍃🌷🍃 از در آغوشش برایم تعریف کرد. همچنین از شرایط ، صحبت‌هایش را که گوش کردم، او را دیدم. از این که او فردی ، و بود، خوشم آمد. 🍃🌷🍃 می‌دانستم که زندگی سختی را با او خواهم داشت، اما من را به این ازدواج قانع کرد. برای بسیار مهم بود. او گفت که علاوه بر ، بودن و آشنایی با شرایط ، از دلائل انتخاب من بود. 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
بودم. باعث نشد که چشمم را بر روی ببندم. به جهت طولانیش، در نظر داشت تا مراسم عقد و عروسی را زودتر برگزار کنیم. 🍃🌷🍃 اما پیش از علنی شدن نامزدی، خبر را آوردند. خانم دانش پس از گریه نکرد و مثل یک استوار ایستاد. برخی می‌گفتند که او شوکه شده.😭 🍃🌷🍃 اما خانم دانش از روزی که را در این راه فرستاده بود، می‌دانست که امکان دارد را از دست بدهد. در مراسم ، خانم دانش در مسجد نامزدی من و رو علنی کرد. 🍃🌷🍃 روز بعد از محمدرضا، ما به هم درآمدیم. مراسم عقد را در خانه برگزار کردیم. 🍃🌷🍃 به من گفت اگر تو بخواهی مراسم عروسی را در سالن می‌گیریم ولی من دوست دارم در باشد. از طرفی چون شده بود مادرش به شدت مخالفت می‌کرد و می‌گفت: آرزو دارم برایت مراسم خوبی بگیرم.😭 🍃🌷🍃 طوری رفتار می‌کرد که خالی را برای و پر کند. هر چند ما خیلی او را نمی‌دیدیم. وقتی از می‌آمد خانه ما تا ساعت ۲ نصف شب از جمعیت پر و خالی می‌شد. 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
همسایه‌ها تا ماشینش را جلوی در می‌دیدند می‌فهمیدند از آمده و می آمدند دیدنش. گاهی می‌گفتم: تو را به خدا بدون ماشین بیا. 🍃🌷🍃 علی رغم اینکه با یک دست انجام بعضی از کارها برایش دشوار بود اما اجازه نمی داد کسی کمکش کند. دکمه یا کمربند بستن برایش مشکل بود، جوراب را به سختی پا می‌کرد ولی حتی به من اجازه نمی‌داد جلو بروم.😔 🍃🌷🍃 وقتی با هم بودیم زیاد از و اینکه ممکن است روزی شود صحبت می‌کرد. اعتراض می‌کردم که لااقل وقتی هستی از این حرف‌ها نزن! اما می‌گفت: باید برای چنین روزی آماده باشی.😭 🍃🌷🍃 یک کوچک داشت که همیشه با خودش به می‌برد. این‌بار را با خودش نبرد، گفت: نیازش ندارم. هنگام حس عجیبی داشتم. هر قدم که برمی‌داشت، برمی‌گشت و نگاهم می‌کرد.😭 🍃🌷🍃 چند روز بعد از ، حس کردم که ،باخواهرم به آزمایش رفتم و جواب مثبت بود. خیلی دوست داشت، منتظر بودم که در اولین فرصت خبر شدنش را به او بدهم؛ اما شرایطش پیش نیامد.😭😭 🍃🌷🍃 فاطمه بعداز شد و رو .😭😭 🍃🌷🍃 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
سرانجام شهید علیرضا موحد دانش هم در تاریخ ۱۳# مرداد ۶۲# حین والفجر ۲ در حاج عمران در سمت ۱۰ سیدالشهدا (ع)🌷 به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید : گلزار بهشت زهرا(س)🌷 تهران قطعه ۲۴ 🍃🌷🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠 شهید علیرضا موحد دانش💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran