eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
398 دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️شاهکار در برنامه معلی 🎙نوحه‌ی وداع حضرت زینب (س) با پیکر بی‌جان سیدالشهدا در کربلا
15.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | در برابر وسوسه! 😇 بر پیرامون خودتان اثر بگذارید 📝 : «امروز، هم سخت‌افزارهای مخالف، معارض و معاند پیشرفت پیدا کرده، هم نرم‌افزارها؛ جوری حرف می‌زند، جوری فیلم درست می‌کند، جوری صحنه‌سازی می‌کند، جوری در روزنامه تیتر می‌زند که کسی که ملاحظه می‌کند، تردید نمی‌کند که این درست است؛ در حالی ‌که صد درصد غلط است. اگر از این چیزها غفلت کردیم، دچار عارضه‌ای می‌شویم که جبرانش به‌آسانی ممکن نیست.» ۱۴۰۲/۴/۲۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨تشییع باشکوه پیکر دو شهید مدافع امنیت در یاسوج 🔹پیکر مطهر شهیدان مهدی امینی و سیروس درخشان‌زاده  با حضور پرشور مردم شهیدپرور استان کهگیلویه و بویراحمد به طور باشکوهی تشییع شد.
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | کجا ایستاده‌ایم؟ ☝نکته مهمی که درباره هدف تشکیل هیئت‌های ذکر اهل بیت علیهم‌السلام گفتند
Meysam Motiei - Salam Ey Helale Mahe Moharam (128).mp3
7.35M
📝نوحه دوباره محرم رسید و حسینیه شد سینه هامان 🎤حاج میثم ▪️
تربت آرامشی دارد بی‌انتها هر بار دست در تربت کربلا می‌برم گویی از گوشه خانه پر می‌کشم به دشت ، یاد سرور و سالار و زینب کبری(س) آرامم می‌کند
۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت. بعدها خودش تعریف کرد تا رسیدن به کردستان، زیر صندلی پنهان شد، می‌ترسید یک وقت او را برنگردانند. پایش که به جبهه رسید دیگر شد. برای مرخصی خیلی کم به سبزوار می‌آمد، اقوام می‌‌پرسیدند: چرا اِینقدر جبهه می‌روی؟ بگذار بقیه بروند! او ناراحت می‌شد و با می‌گفت مگر جبهه سهمیه‌بندی است که هر کسی سهمیه‌اش را برود! ما برای از مملکت و ناموس مان می‌رویم. محمدرضا ۶ سال جبهه‌ بود تا سال ۶۵ که در آبی‌خاکی در منطقه شلمچه،‌جزیره‌ماهی به شهادت رسید اما پیکرش بعد از ۱۲ سال در تاسوعای سال ۷۷ به وطن برگشت و شد. حضور همیشگی در ستاد پشتیبانی من از روزی که به جبهه رفت تا آخرین روزهای جنگ را در ستاد پشتیبانی بودم. در ستاد، همراه بقیه خانم‌ها قند می‌شکستم، نان‌های محلی که از روستاها می‌آورند را بسته‌بندی می‌کردم، کلوچه می‌پختم. برای رزمندگان لباس زیر می‌دوختم و زمستان‌ها هم کلاه و شال می‌بافتم. شب‌های بلند زمستان، کیسه‌های پُر از کلاف‌ کاموا را به خانه می‌آوردم و با خدابیامرز همسرم برای کلاه و شال‌گردن می‌بافتیم. سال ۶۵ بعد از شنیدن خبر پسرم باز هم به ستاد می‌رفتم. بعضی‌ها می‌‌پرسیدند: چرا بعد از شهادت پسرت به ستاد می‌روی؟
اول محرم به دیدار مادر می‌روم که دست در تربت کربلا دارد: بتول عباسی مادر شهید طزرقی می‌گوید: تا سال ۷۷ که پیکر پسر شهیدم را به وطن آوردند کربلا برایم هروله بود، ناامیدی عباس کنار شط فرات بود و تشنگی کودکان، سربریده (ع) بود و اسارت زینب (س). هرگز فکر نمی‌کردم کربلا قرار دل بی‌قرارم شود. آبان ماه بود که اولین محمدرضا به دنیا آمد اسمش را از لای قرآن برداشتیم. یکی از اقوام که به تقویم ملی آشنا بود، گفت تاریخ تولد را چند روز بعد بگیری همزمان می‌شود با سالروز شاه، آن وقت از طرف دولت به شما هدیه می‌دهند. با شنیدن این پیشنهاد بی‌هیچ درنگی گفتم: گور بابای شاه با هدیه‌‌اش. آخر از شاه و ساواک خبر داشتم. برای همین تاریخ تولد پسرم را ۲ ماه بزرگتر گرفتم. 🌸🌼🌸
کانال شهدایی یاد یاران
می‌آید اولین روزهای ماه محرم ۲۰ سال قبل بود مثل همه سال‌های قبل با خانم‌های همسایه‌ برای کردن ظرف و ظروف مسجد به آشپزخانه مسجد محل رفتم. مشغول شستن دیگ بزرگ مسی بودم که گفتند داخل مسجد، است با عجله دیگ مسی را آب‌کشی کردم و برای شرکت در روضه داخل مسجد رفتم اواسط روضه وقتی که متولی مسجد مُهرها را برای سجده زیارت پخش کرد ناگهان مُهرهای شکسته و لَب‌پَر شده مسجد را جلب کرد. با تمام شدن دیگر نتوانستم در مسجد بمانم بی‌خداحافظی از دوستانم با عجله به خانه برگشتم هر چه مهر در سجاده‌های خانه بود را برداشتم و با دقت نگاه کردم. چند مُهر کدر و لَب‌پَر را برداشتم و به نیت سرور و سالار شهیدان کارم را شروع کردم. وضو گرفتم و مهرها را داخل ظرفی پر از آب گذاشتم صبح گِلِ تربت کربلا را خمیر کردم و بعد گلوله‌های کوچکی از خمیر را جدا کردم. گلوله‌های گِلی را روی سنگ صاف به شکل دایره‌ای در آوردم و تمام تلاشم را کردم تا کاملا شبیه مُهرهای بازار شود. بعد از چند باز نگاه کردن به دایره‌های آن‌ها را دانه دانه در مجمعه روحی چیدم و در گوشه‌‌ای از حیاط که سایه بود گذاشتم تا چند روز به مُهرها سر می‌زدم و خشک‌شدن شان را نگاه می‌کردم کمی نگران بودم بی‌هیچ تجربه و استادی می‌ترسیدم مهرها بشکنند، ترک یا اصلا شکلشان به هم بریزد اما بعد از گذشت چند روز مهرها را بدون هیچ تَرَک یا در حالی که از تمیزی می‌درخشیدند از درون مجمعه برداشتم و در گذاشتم خیلی زود آوازه دست‌ساز من دهن به دهن چرخید. حالا کیسه‌های مُهر بود که از مساجد شهر و روستاهای سبزوار، مساجد اطراف سبزوار، امامزاده‌ها و حتی مساجد مشهد به در خانه می‌آمد. بعضی وقت‌ها تعداد که می‌آوردند آن قدر زیاد بود که تا روزی ۱۰۰ مُهر هم درست می‌کردم. دیگر مردم مُهرهای دست‌ساز مرا در مسجد هر شهر یا که می‌دیدند می‌شناختند علامت مُهرهای دست ساز من بی‌علامتی بود مُهرهایی ساده که هیچ نقش و نگاری نداشتند. تربت کربلا آرامش دارد هر بار که دست در تربت کربلا می‌بردم گویی از گوشه خانه پرمی‌کشیدم به دشت ، یاد سرور و سالار شهیدان و زینب کبری(س) آرامم می‌کرد. هنوز هم درست کردن مهر همین حس و حال را دارم بیشتر از ۲۰ سال درست کردم تا ۶ سال قبل که یک چشمم را از دست دادم. مادر شهید، طاقتش شکسته می‌شکند و می‌گوید به خاطر چشمم نمی‌توانم سرم را زیاد پایین نگه دارم. برای همین مردم و متولیان مساجد مراعات حالم را می‌کنند و کمتر برایم مُهر می‌آورند البته الان هم مُهر درست می‌کنم و هر بار که دست در گِلِ تُربت می‌برم و می‌گویم: السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
﷽ 🎇 🌷 عتیقه های گَنج جَنگ (رزمندگان بم در بیان تصویر و قلم): ● از سمت راست: 1- جانباز سرهنگ پاسدار مرحوم رضا رنجبر 2- رزمنده .............. 🌷 تفاخر به جمعیت، حتی به کشته شدگان در جنگ: ● در روایتی آمده است که دو قبیله از قريش (در مكه) یعنی «بنی عبد مناف» و بنی سهم به كثرت نفرات خود تفاخر ميكردند. پس از پايان سرشمارى قبيله ی «بنى عبد مناف» اكثريت داشتند. بنى سهم گفتند: تلفات ما در زمان پيشين (جاهليت) بسبب جنگهای بسيار بوده بيائيد به قبرستان برويم و قبرها را هم بشماريم. پس چنين كردند و بنى سهم اكثريت پيدا كردند. ■ (تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏14، ص 416)
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴به جای محرم به محرومان کمک کنید!! محرومین و مستضعفین در محرم:👆