eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبودنهایےهست که هیچ بودنے جاےِ آن را پُر نمیکند نمیدانم چطور چرا چگونه دوست داشتنت درمن جوانه زد نمیدانم از کِے دلتنگ و بےتابت شدم اما این را خوب میدانم که خیلے وقت است که نیستے که ندارمت کاش امشب اتفاق تازه اے مےاُفتاد و خدا نام‌تو را در فالِ حافظ من قرار میداد دلم سرزده آمدنت را میخواهد که دست دلتنگے را بگیرے و راهےاش کنے برود و دست از سرِ من بردارد بوےِ عطرت بپیچد دوباره پُر شوم از هواےِ تو ردِّ پایِ باران چشمانم را بگیریم مثلِ همان روز که چشم در چشم قاب عکست شدم و با نم نم شبنم چشمانم چشم در چشم تو گل لبخند بر لبانم نشست.... 🌹 @yousof_e_moghavemat
شاه‌سلام‌علیک✋ صبح حرم تو رستخیز دگریست عشقِ تو برای من عزیز دگریست در فلسفه یِ باورِ ما نوکرها شش گوشه یِ زیبای تو چیز دگریست @yousof_e_moghavemat
در اوج اقتدار و صلابت ارسالی یکی از اعضای محترم کانال یوسف مقاومت
💠شهید حسن فتاحی معروف به حسن امریکایی یا حسن سر طلا پدر و مادرم اصفهانی بودند؛ در کودکی به عراق رفتند و در شهر نجف اشرف مستقر شدند؛ ما هم از کودکی در نجف بزرگ شدیم؛ همسرم مرحوم « جان‌ محمد فتاحی » که با برادر و پسرعمویشان به عراق برای کار رفته بودند، در منزل پدرم ساکن شدند؛ بعد از آشنایی با وی ازدواج کردیم. حسن فرزند پنجم خانواده بود که 20 شهریور 1348 در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال 1350 ما را از عراق بیرون کردند و زمانی که وارد ایران شدیم، با توجه به سردی هوا ما را به جیرفت استان کرمان بردند؛ برای همه ما که از عراق آمده بودیم، چادر زدند؛ اطراف مان کوه بود. محل موقت زندگی‌مان به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسن‌آقا را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند: «بچه‌ای با موهای طلایی پیدا شده، خانواده‌اش بیایند و او را تحویل بگیرند». بعد از 3 ماه ما را از کرمان به اصفهان منتقل کردند و بعد از 2 ـ 3 سال در شاهین‌شهر ساکن شدیم. او 17 سال بیشتر نداشت و در وصیت‌نامه‌اش برای خواهرانش نوشت: «مثل حضرت زینب(س) باشید»؛ دفعه آخر هم می‌خواست برود، ‌گفت: «اگر من مجروح و زخمی شدم؛ اگر شهید شدم و نیامدم، شما راه مرا ادامه بدهید». تا اینکه پسرم در 14 دی 1365 و در جریان عملیات «کربلای 4» منطقه ام‌الرصاص به شهادت رسید و پیکرش را نتوانستند به عقب بازگردانند. وقتی خبر شهادت حسن آقا را آوردند، آخرین عکس او که با لباس غواصی است، داخل ساکش بود و در نامه‌ای هم نوشته بود: «وصیت نامه‌ام در کمدم است» پدر شهید هم بعد از 12 سال بی‌خبری از حسن آقا به رحمت خدا رفت و بالاخره چهل روز بعد از فوت همسرم، استخوان‌‌های پسرم را آوردند؛ وقتی برای شناسایی رفتیم، استخوان‌هایش تیره رنگ شده بود؛ پلاکش همراهش بود؛ حتی موهای طلایی حسن روی لباس‌هایش بود... 📎 پ ن: بیسیمچی گردان غواصی نوح لشگر سیدالشهدا 🌷 @yousof_e_moghavemat
روزی جلوی آیینه ایستاده بود و به دندان‌هایش می‌نگریست. مرا صدا زد و گفت: “بیا دندان‌های مرا ببین!” گفتم: «”حالا چه وقت مزاح است.” گفت: “بیا رفتم و دندان‌هایش را دیدم. گفت: “شکل آنها را خوب به خاطر بسپار.” از حرفش تعجب کردم و گفتم: “چرا؟” گفت: “جنگ است دیگر، اگر یک وقت اتفاقی افتاد، شاید مجبور شوید از روی دندان‌هایم مرا شناسایی کنید چون دندان عضو سختی است و آسیب کمتری می‌بیند.» باز هم با تعجب نگاهش کردم. آن روز گذشت. وقتی پیکر متلاشی شده و سوخته آنان را از لای آهن پاره‌های هواپیما بیرون کشیدند، دندان‌ها تنها عضو آشنای آن قامت رشید بود. راوی همسر شهید @yousof_e_moghavemat
وه! چه فرخنده شبی باشد و خرم روزی! که فراق تو مبدل شده باشد بوصال روی در روی تو آرم، همه وقت، از همه سو چشم بر چشم تو باشم، همه جا، در همه حال (هلالی جغتایی) @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹▪️ حڪایت لشگر برادران روایت‌ها از سردار شهید قاسم سلیمانی در سال‌های اخیر بیشتر معطوف به فرماندهی او در سپاه قدس ایران است. اما سردار سلیمانی در جنگ هشت‌ساله ایران و عراق، فرمانده لشگری بود که آن‌را لشگر برادران می‌خوانند. کرمان، که پای ثابت عملیات‌های جنگ بود. لشگری یکدست و منسجم که هشت‌سال یک هدف و یک فرمانده داشت @yousof_e_moghavemat
🥰 ☆ ♡ «...این‌ها خیلی به هم علاقه‌مند شدند. حالا تا جایی که در خاطرم مانده، از فحوای صحبت‌های کاملاً مشخص بود که عجیب شیفته‌ی شده است. خودش می‌گفت: به واقع برادرمان یک انسان برجسته و درخشان است. فرمانده مدیر و مدبری است. او آدمی است که در بیان و عمل به حکم حق، ملاحظه‌ی هیچ شخص یا گروهی را نمی‌کند و اهل مداهنه و معامله بر سر حق نیست. به هم خیلی ارادت پیدا کرده بود، چه این‌که بعدها دیدیم این ارادت و محبّت دوطرفه بوده و هم به او خیلی محبّت دارد. همّت معمولاً محمود را با عنوان مخاطب قرار می‌داد و می‌گفت: حاج‌شهبازی، عزیزم، ما شما را خیلی دوست داریم. محمود هم در جواب به او می‌گفت: همّت‌ جان، ما هم شما را دوست داریم. اصلاً عالمی داشتند در مودت و دوستی، که در تمام عمرم دیگر مثل و مانند آن را، نه دیدم و نه از کسی شنیدم...» 📚 به نقل از سردار در کتاب ارزشمند و خواندنی صفحه ۲۳۹ و ۲۴۰ ♡ ☆ 📸 از سمت راست: سرداران: ، و @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹١٣دی سالروز درگذشت حزب اللهی بصیر، پیر دلاور جبهه‌های جهاد، پدر دو شهید و همرزم هزاران شهید، ▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ 🎥 حضور حاجی بخشی در جبهه ها 🌿 رجزخوانی و روحیه دادن به رزمنده ها 🌈 پیران روشن ضمیر 🌴 دوران @yousof_e_moghavemat
✅ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها می‌فرمایند: 📍 اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه؛ 📌 همانا سعادتمند واقعی و حقیقی کسی است که امام علی علیه‌السلام را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد. 📚 امالی(صدوق) ص۱۸۲ @yousof_e_moghavemat
🔹خاطره‌ای از حاجی بخشی، رزمنده پیر جبهه‌ها 🌴 ای ساربان آهسته رو...... به من ماموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهییه کنیم و اونها رو به جبهه انتقال دهیم. رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار کامیون کردیم.یکی از اونها کم بود...سراغش رو گرفتیم و گفتند : صاحب قاطر برده لب رودخانه تا آبش بدهد...با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط ده رد میشد وبا منظره عجیبی مواجه شدیم..دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته وبا علاقه ای خاص دارد اون رو شستشو میدهد وبا این حیوان داره حرف میزنه...من به شوخی گفتم بابا چیکار میکنی... رهاش کن کار داریم..داری لوسش میکنی..اون روستایی با صفا در جواب ما گفت:حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است ...او انتخاب شده ..اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود. حاجی بخشی میگفت : این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما رو درآورد... گردانی در لشگر سیدالشهداء(ع) داشتیم به نام گردان صابرین ، یا به قول رزمندگان لشگر، گردان قاطریزه...این گردان وظیفه اش از یک طرف رساندن آب و غذا و مهمات به رزمندگان در خط مقدم بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به عقب جبهه بود....خدایی ماموریت سخت و طاقت فرسایی هم داشتند و شاید به خاطر صبوریشان به آنها گردان صابرین می گفتند...رزمندگان این گردان آدم های ورزیده ای بودند ... آنها پای پیاده در حالی که مقدار زیادی مهمات و آذوقه بار قاطرها بود چندین کیلومتر طی می کردند تا به خط مقدم برسند و در این مسیر خطرات زیادی را به جان می خریدند و از همه سخت تر وقتی بود که باری از مهمات رو با قاطر حمل می کردند و کافی بود با یک انفجار خودشون هم دود بشند.... و شاید سخت ترین لحظه برای رزمندگان این گردان وقتی بود که باید پیکر شهیدی رو به عقب می آوردند. (راوی : مرحوم حاج بخشی) ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ عکس بالا👆👆👆👆مربوط به عملیات بیت المقدس 6 است که در اواخر اردیبهشت ماه 67 در ارتفاعات شیخ محمد که مشرف به شهر ماووت بود انجام شد.و در تصویر پیکر دو رزمنده شهید لشگرده سیدالشهداء (ع) دیده میشود که روی مرکب بسته شده است ...شاید ساعت ها طول کشید که این ابدان مطهر تا پشت جبهه رسید...و این دو رزمنده که مرکب مسافران بهشت را هدایت می کنند چه حالی داشتند. ا▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️ 🌴 ای ساربان آهسته رو کارام جانم می رود .....آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود...من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم می رود...و خوشا به حال این حیوان که مرکب بهشتیان شد. @yousof_e_moghavemat
😎 💢 💥 💯 «...به عنوان یک معترضه‌ای همین‌جا بگویم، اصولاً خیلی پرجاذبه بود. انگار اصلاً در وجود این مرد دافعه نبود. حتی یک بار ندیدم برخورد خشنی با کسی داشته باشد. چرا، تند می‌شد، ولی در تندی هم خیلی خوددار و صبور بود و کماکان به طرفِ عتابِ خودش و خطاب می‌کرد. که هیچ. در هر ۲۴ ساعت حداقل یکی دو نوبت بایستی دادی می‌زد و به قول معروف گرد و خاک می‌کرد! تند بود. ، جاذبه‌اش بیش از دافعه‌اش بود، منتها در جنبه‌ی دفعی، هیچ از کم نمی‌آورد. خیلی قاطع و تند برخورد می‌کرد. خودم در مورد هر سه این بزرگواران در دوران تشکیل ۲۷ و نبردهای فتح‌مبین و الی‌بیت‌المقدس، به دفعات شاهد این نحوه برخوردهای‌شان بودم. در یک کلام، کلاً یک انسان جلالی و بامهابت بود. مهابت و ملاطفت را با هم داشت و یک انسان جمالی؛ اهل ملاطفت و جاذبه بود...» 《》 《》 📚 به نقل از ، سردار در کتاب ارزشمند و درخشان - صفحه ۲۴۰ @yousof_e_moghavemat
💠 بخش دار منطقه 🔹 برای اتمام ساختمان بخشداری، به سیمان نیاز داشتیم. یک‌ روز دو کامیون سیمان به بخشداری آوردند، ولی کارگر نداشتیم تا سیمان‌ها را خالی کنیم. ناصر دست‌به‌کار شد و شروع کرد به خالی کردن کیسه‌های سیمان. وقتی دو کیسه سیمان روی شانه‌هایش گذاشت، یکی از راننده‌ها پرسید:«این کارگر کیه که این‌قدر خوب کار می‌کند؟» گفتم:«بخشدار منطقه!» نفر وسط در تصویر هستند @yousof_e_moghavemat
سردار دلها ارسالی یکی از اعضای محترم کانال یوسف مقاومت
سخت اسـت امّــا ... گذشتنــد از هر آنچہ ڪہ قلبــشان را وصل زمیــن میڪـرد ! گذشتـــن براے رهــا شـدن ... ۱۵ دی ماه۱۳۷۳ سالروز شهادت شهیدان امیر سرلشکر منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش مصطفی اردستانی سیدعلیرضا یاسینی به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی گرامی باد🌷 @yousof_e_moghavemat
شانه‌های شما حتی یک لحظه هم از احساس تکلیف سبک نبود ... @yousof_e_moghavemat
💠مشهد مقدس... ورودی صحن امام خمینی(ره) در جمع یاران و همرزمانش. 🔹از سمت چپ، نفر اول: 🌷شهید محمد کاظم کیانی 🔸نفر دوم: ناشناس نفر سوم: 🌷شهید ابراهیم هندوزاده نفر چهارم: 🌷 🔸نفر پنجم ناشناس نفر ششم: 🌷 حسین دامغانی @yousof_e_moghavemat
🌺عن الفاطمةالزهراءسلام الله علیها: 《اذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ وَجْهِی فَاَكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُكَ اللهَ تَعَالی》 وقتی وفات كردم تو غسل و كفن مرا به عهده گیر، و بر من نماز بگزار، و مرا درون قبر گذاشته، دفنم كن و خاك را بر روی قبر من ریخته، سپس هموار ساز و بر بالینم رو به روی صورت من بنشین و زیاد قرآن بخوان و دعا كن؛ زیرا در چنین لحظه‌هایی از دنیا رفتگان به انس گرفتن با زندگان نیاز دارند. من تو را به خدا می ‌سپارم و درباره فرزندانم سفارش نیكوكاری دارم🌺 بحارالانوار ،ج٧٩ص٢٧ 🖤ایام شهادت بانوی دوعالم حضرت زهرا را تسلیت میگوییم🖤 @yousof_e_moghavemat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔸✨ محل شهادت 21 دیماه 65 اسمش داوود بود اما بیشتر مجید صداش میکردند از مربیان و فرماند هان پادگان آموزشی 21 حمزه بود خیلی از رزمنده ها که بعدا شهید شدند زیر دست ایشون آموزش دیدند صدای بم و زنگ داری این نوکر امام حسین(ع) زبانزد بود و این خودش به سوز صداش اضافه میکرد شهید بنی جمالی در امر آموزش خیلی جدی بود اما بعد از کار با همه ی نیروهاش گرم میگرفت بالاخره هرطوری بود برای عملیات ها خودش رو به جبهه میرسوند تا از نزدیک شاهد رزم دست پرورده هاش باشه. این مداح متواضع و مخلص در و در از به عرش پرکشید. پیکر مطهر این ذاکر اباعبدالله الحسین(ع) بیش از 7 سال بر خاک برجای ماند و سال 77 در گلزار شهدای بهشت زهراء(س) در قطعه 26 برای همیشه آرام گرفت. @yousof_e_moghavemat