هفتهنامه زن روز
#دردانه
آن خط شرعی افق ما
به همسرم گفتم عکس داخل قاب را عوض کند. عکس سیاه و سفید است و نیم رخ صورت پیرمرد و دستانش در قنوت تنها سفیدی میان سیاهی عبا و عمامه و زمینه عکس است. زینب نمی تواند میخکوب عکسی به این تیرگی و دوری شود. باید عکسی پیدا کنم شبیه آن که روی دیوار خانه بچگی خودم بود. عکسی رنگی و روشن از مرد که با لباس سراسر سفید، با عرقچین سفید، نشسته روی زیرانداز مشمعی؛ از همان ها که خودمان هم توی خانه داشتیم. همان ها که مادرم انداخته بود روی کابینت آشپزخانه؛ قرمز بود با حاشیه گل گلی. چند ساعت روی هم رفته به آن عکس خیره بودم؟ به جوراب های سفید مرد با محاسن سفید، به کتاب توی دستش. ما فقط دو تابلو روی دیوار خانه مان داشتیم، یکی تصویری از یک گل بود و دیگری همین. رابطه من با پیرمرد از همان جا شروع شد، از همان عکس که به من می گفت او نه غریبه ای دور که کسی از خود ماست، و من شروع کردم به دوست داشتن او.
باید زینب را به حرمش هم ببرم. شاید هنوز آن شیب سنگی باشد. همان که رویش می نشستیم و خودمان را سر می دادیم پایین. این دومین نقطه اتصال من با پیرمرد دوست داشتنی روی دیوار بود. تا مدت ها از همان شیب سنگی جلوتر نمی آمدم. طول کشید تا از لذت سر خوردن سرخورده شوم و آنجا دنبال چیز دیگری بگردم. تقریبا نوجوان بودم که آن چیز دیگر را پیدا کردم.
زینب که بزرگ تر شود خیلی چیزها هست که باید صریح و روشن به او بگویم. باید برایش توضیح دهم این مرد بزرگ چگونه برای ما از نامش، از شخصیتش جدا شد؛ ما چطور مرزی کشیدیم میان او و همه نام ها و شخص ها و کارهایی که می خواستند خود را به او منسوب کنند؛ چه شد که او تبدیل شد به بخشی از نگاه. باید برای زینب بگویم که چقدر دلم می خواست و می خواهد این راه را ادامه بدهم، این جهانی را که او گشوده است بزرگ تر کنم. بگویم چطور همه ناکامی های سیاسی و اجتماعی که درون همین جمهوری اسلامی تجربه کردم من را بیشتر و بیشتر به مرکزی نزدیک کرد که او از آن سخن می گفت.
«و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی و قال یا قوم اتبعوا المرسلین» و از دورترین گوشه شهر مردی دوان دوان آمد و گفت ای مردم پیامبران را پیروی کنید.
🧕طاهره حبیبی
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ینگه_دنیا
اولین مشاهدات و تجربهها در هلند
🔹غالب افراد با دوچرخه تردد دارند چون وسایل نقلیه گران است.
🔸برخلاف فرانسه که بلیط، مبلغ ثابت ۱/۵ یورو بود، اینجا ۴ یورو است اما بسته به میزان مسافت، مبلغی از کارت شما کم می شود. به همین خاطر هم هنگام ورود هم هنگام خروج باید کارت بزنید.
🔹ماسک اجباری نیست! فقط توصیه می شود. به همین خاطر افراد کمی ماسک استفاده می کنند.
🔸به میزان فرانسه سگ و همچنین خراب کاری سگ روی زمین ندیدم.
🔹به طرز ناباورانه ای دیشب صدای پخش اذان را در خیابان شنیدم که خیلی آرامش بخش بود. باید مسجدش را پیدا کنم.
🔸محجبه بیش از حد انتظارم دیدم و خیلی خوشحال شدم.
🔹فروشنده های محجبه هم زیاد دیدم چون مثل فرانسه ظاهرا منع حجاب در محیط کار وجود ندارد.
🔸حتی در تبلیغات پاساژهای بزرگ پوشاک، تصویر محجبه ها با شعار؛ «همه کس، همه جا» را هم دیدم.
🔹قصابی ها و رستوران های حلال خیلی بیشتر از فرانسه و به وفور وجود دارند.
🔸زبان هلندی ها داچ است که ترکیبی از زبان انگلیسی و آلمانی است و دوباره باید از صفر یک زبان جدید را یاد بگیرم.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#روایت
شیرین مثل قند!
ماه بانو
چندمین رج از پلیوری را که داشت برای اولین نوه اش می بافت، تمام کرد و یک جرعه از چایش را نوشید. انتظار دنیا آمدن او برایش هم سخت بود هم شیرین! عادت کرده بود بچه هایش را حتی از خودش هم بیشتر دوست داشته باشد. چشمش افتاد به طاقچه و تصویر چهره پرابهت مردی که بیشتر از هفده سال از ازدواجش با او می گذشت. تازه سیزده سالش را پر کرده بود که خانواده کوچک و سه نفره حمید وارد روستای آن ها شدند. آقاجان گرچه به زبان نمی آورد اما از روزی که طبیب هندی گفته بود ناخوش احوال است و کمتر باید برود دنبال باغداری و آبیاری درختان؛ هول وولا برش داشته بود. می ترسید نکند سر به سیاهی گور بگذارد و تنها دخترش بدون سر و همسر بماند...
در ادامه از شما دعوت میکنیم روایت این هفته را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
به نام خدای پذیرنده توبهها...
✨ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
سلام!🌹🍃
صبحتون بهخیر
🌼پنجشنبهتون معطر به یاد خدا🌼
پیامبر صل الله علیه و آله میفرمایند: «هر کس از غیر خدا بِبُرد، خداوند هزینه زندگى او را تأمین می کند و از جایى که انتظار ندارد، روزیاش می دهد؛ امّا هر کس چشم امیدش به دنیا باشد، خداوند او را به دنیا وا می گذارد.» (نهج الفصاحه ص ۷۳۱، ح ۲۷۹۶)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#نمای_نزدیک
توقعات آخرالزمانی
زهره معراجی
عالی جناب کرونا!
بعید می دانم منفورتر از شما بشود در دنیا پیدا کرد. حتی اگر بعضی ها با شما بده بستان های پرسودی داشته باشند؛ چه بسا اصلا خودشان شما را به جامعه بشر مفلوک دعوت کرده اند. اما این موضوع ذره ای از حس انزجار آدم های معمولی به شما کم نمی کند.
عالی جناب! هرگز نمی توان و نباید قدرت شما را انکار کرد وقتی سیطره اش عالم گیر است و هرروز و هر چند دقیقه آدم های بی شماری را قربانی می کنید. البته شما هم مثل همه قدرتمندان زورتان به ضعفا می رسد. به سالمندان، بیماران، فقرا... و همه کسانی که آدم های معمولی بودند و معمولی زندگی می کردند و دلشان می خواست معمولی هم بمیرند. با تشییعی محترمانه و خیراتی آبرومند و دو خط اشک رخ عزیزان و چند جرعه مصحف شریف که چراغ راه آخرتشان باشد. شما اما مجالشان ندادید.
عالی جناب! با خودم فکر می کردم چقدر این کشتارها شبیه قانون جنگل است. «بقای قوی تر و از بین رفتن هرکه ضعیف تر!»
البته لازم به یادآوری نیست که اگر همه درماندگان و ضعفا را از دم تیغ بگذرانید و فقط قدرتمندان را باقی بگذارید، آن وقت جنگ سخت تری پیش رو خواهید داشت. چون قدرت همیشه با خودش وسوسه های بی شمار می آورد، و جنگ قدرت ها بسی سخت تر و هولناک تر خواهد بود. عالی جناب! جسارتا اگر کمی عادل باشید بد نیست.
«عدالت» سخن حقی است که از ابتدای خلقت به گوش بشر نافرمان خوانده اند و نافرمانی دیده اند؛
واژه ای بس مهجور و به شدت محبوب. اگر به عدالت رفتار کنید و شرتان را دامن گیر ظالمین و خائنین وهم پیمانان شیاطین نمایید، همه ما آدم های معمولی را تا ابد مدیون خود کرده اید.
عالی جناب! مجبورم به استحضار برسانم که عمر هیچ قدرتی ابدی نیست و روزی پیمانه عمرش سرریز خواهد شد و آن وقت فرشته مرگ ناقوسش را خواهد نواخت و بانگ رحیلش را به گوشتان خواهد رساند. و آن روز عالمی به شعف خواهد نشست. حال دیگر تصمیم با خودتان که قربانیانتان را چطور انتخاب کنید چون انتخاب شما سرنوشت شماست. من اما تا رسیدن آن روز آرام و صبور خواهم بود و زندگی را بیشتر زندگی خواهم کرد. به فردا هم همان فردا فکر خواهم کرد. عالی جناب کرونا! من از شما آموختم که چقدر زندگی ساده است و چقدر سادگی زیباست و چقدر زیبایی فراوان.
من آموختم لبخندها را باید ببینم، آدم های معمولی را دوست بدارم، خوراک را برای گرسنه نبودن و پوشاک را برای برهنه نماندن بخواهم نه برای اثبات طبقه اجتماعی، خانه را سرپناه ببینم نه خار چشم مستمندان. کودکان و نوجوانان آواره و بی پناه را فرزند خود بدانم، آموختم فاصله من و تمام مایملکم تا مرگ، فقط همین نفس کشیدن است که هیچ تضمینی برایش نیست.
عالی جناب کرونا! من از شما آموختم؛ اگر آدم ها آدم بودند، قطعا شما اینجا نبودید!
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#منبرک
هرچیزی که میبینیم
حجتالاسلام والمسلمین پناهیان
دریچه چشم انسان، دروازه معرفت و ارتباط او با همه عالم است. ولی خدا در پشت چشم مغز انسان را قرار داده تا هر چه را می بیند تحلیل کند و درباره آن تفکر کند. نه آنکه بدون تفکر با سر به سوی آن برود. بعضی ها پشت دریچه چشمشان دیوار کشیده اند. وقتی چشم باز می کنند، هیچ تفکری پشت نگاه شان نیست.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#کدبانوگری
کروکت سیب زمینی با جعفری
👩🍳مواد لازم:
سیب زمینی: ۵۵۰ گرم
زرده تخم مرغ: ۱ عدد
تخم مرغ: ۲ عدد
آرد سوخاری: ۱ لیوان
آرد: ۱ قاشق غذاخوری
جعفری خرد شده: ۱ قاشق غذاخوری
نمک و فلفل: به مقدار لازم
👩🍳طرز تهیه:
سیب زمینی ها را بشویید و با مقداری آب بپزید. بعد پوست آن را جدا کنید و بکوبید. آرد، جعفری، زرده تخم مرغ، نمک و فلفل را به آن اضافه کنید و کاملا هم بزنید. برای اینکه مواد به دستتان نچسبد، کمی آن را نم دار کنید. بعد کمی از مواد برداشته و به آن فرم کروکت بدهید. تخم مرغ را جداگانه بشکنید و خوب هم بزنید تا زرده و سفیده با هم مخلوط شوند. آرد سوخاری را هم درون ظرفی بریزید و بعد کروکت ها را اول درون تخم مرغ ها بغلتانید و بعد در آرد سوخاری آغشته کنید. داخل قابلمه ای نچسب روغن بریزید تا جایی که روغن روی کروکت ها قرار بگیرد. بعد از اینکه کروکت ها طلایی رنگ شدند آن ها را از روغن بیرون بیاورید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#زیرگذرتاریخ
داستان ریش ایرانی!
عاطفه میرافضل
انسان های اولیه ریش خود را نمی تراشیدند. قدیمی ترین وسایل کوتاه کردن (و نه تراشیدن) ریش، که تاکنون به دست آمده است، مربوط به ۴۰۰۰ سال پیش است. در مصر باستان، ریش اهمیت خاصی داشته است. در حدود سال های ۳۰۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد در مصر، ابزار و لوازمی همچون نخ طلا برای آرایش ریش به کار می رفته است. همچنین در هندوستان نیز برای تعهد پرداخت بدهی های خود، ریش گرو می گذاشته اند. در ایران، نخستین بار تراشیدن ریش از دوران ساسانیان باب شد. تا پیش از آن، تراشیدن ریش برای مردان، نوعی مجازات محسوب می شد. در دوران هخامنشیان به وسیله انبرک هایی یا پیچیدن بخش هایی از ریش به دور حلقه هایی، قسمت هایی از ریش را فر می دادند. با ورود اسلام به ایران، مردان مجددا به گذاشتن ریش روی آوردند. در عصر مغول، موقتا ریش بی اعتبار شد. پس از مغولان و تا عصر صفویه ریش گذاشتن برای مردان فراگیر بود. در عصر صفویه و در سال ۱۰۰۷ شمسی، شاه عباس کبیر فرمان تراشیدن عمومی ریش را صادر کرد. بر اساس این فرمان همه مردان حتی روحانیون موظف به تراشیدن ریش خود شدند. پس از دوران صفویه داشتن یا نداشتن ریش در ایران اجباری نبوده است.
متن کامل این مطلب را میتوانید در مجله زن روز مطالعه فرمایید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
هفتهنامه زن روز
#مجازیست
یک پست، یک نگاه
سه چهارسال پیش بود یک ورزشکار اینستاگرامی که ادعا می کرد قهرمان جهان در یک رشته ورزشی است خبر داد که می خواهد به تلویزیون برود و شروع کرد تیپ تلویزیونی اش را نشان دادن و با مخاطب به حجاب صداوسیماییش خندیدن. آن روزها پیگیر شدم که آیا واقعا این خانم که قهرمانیش اصلا صحت سنجی نشده و عکس های عروسیش در اینستاگرام حداقلی ممکن است چرا باید تلویزیون برود؟ همان موقع گندش درآمد این باشگاهی هم که با سروصدا راه انداخته پارکینگ خانه شان است و تا یک میلیون به حسابش نریزید آدرس نمی دهد! همان وقت ها یک برنامه تلویزیونی در شبکه نسیم هم زن و شوهر تازه نامزد کرده ای را آوردند که خانم یکماهه با آموزش بستن روسری مشهور شد و کم کم با طراحی لباس به شهرت رسید. اولین فیلم های تبلیغاتی که درآمد برای همه طراحان لباسی که پیگیرشان بودیم سؤال شد پس چرا آنقدر که زوم روی چهره است روی طراحی و لباسش نیست؟ باز اعتراض کردیم که چرا زوجی که دو روز است دست هم را گرفته اند را زوج موفق جا می زنید و با کلی حاشیه پخش برنامه متوقف شد. رد همه این ها را بگیری یکجایی به یک فنری خورده اند که حسابی پرتابشان کرده. بعضی ها را کنترل کردیم. بعضی را نتوانستیم. زورمان نرسید. گویی انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود.
من کاری با آخر و عاقبت آن زوج ندارم که بعد از طلاق و حاشیه ها صدکا صدکا به تعداد هواداران خانم و ۱۰ کا۱۰کا به آقا اضافه شد. حتی دیگر به تویی که حسرت این ها را می خوری هم کاری ندارم! حتی با تویی که هرروز می شینی ببینی آن پاپاراتزی مزخرف امشب قرار است از چه کثافتکاری مجازی رونمایی کند هم کاری ندارم. بنشین و خودت را تلف مترسک های مجازی کن. دنبال کن.لایک کن. تگ کن.فالو کن. برای قرعه کشی خودت را هلاک کن!
روی حرفم با تویی است که دو هفته است کرکره مغازه ات را داده ای پایین و فروش صفر. با توئه تولید کننده ای که درس خوانده ای زحمت کشیده ای، کارگاه زده ای. تولید کرده ای، عرق ریخته ای. با تو که حالا نشسته ای می گویی اگر به جای این همه سگ دو، پای اینستاگرام جوانی ام را گذاشته بودم وضع فرق می کرد!
و حالا برای رونق کار در دنیای جدید یا باید سیامک انصاری و بایا رو مغزت رژه برود یا کثافتی مثل هشتگ مدیا بیاید بگوید پولت را توی حلق من بریز من تو را بالا می کشم!
گفتم روی حرفم با توست اما حرفی ندارم بگویم!
خدا قوت
🧕عطیه همتی
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#داستان_هفته
رویای شیرین
معصومه تاوان
دوهفته پیش خواندیم بازرسی که همه انتظار آمدنش را می کشیدند و قرار بود حسابی جلویش آبروداری کنند و جایگاه ده و مدرسه و آقامعلم را بالا ببرند، در وسط راه آمدن به مدرسه مجبور شد به دستشویی خانه مش اصغر مرده شور ده برود... دستشویی رفتن همان و گیر کردن در فضای تنگ و تاریکش همان... حالا ببینیم آخر چه بر سر این بازرس بدشانس می آید...
بفرمایید این هم ادامه داستان!
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
به نام خدای بخشنده مهربان...
❣اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم❣
🌻سلام! صبح شنبه تون بهخیر. آرزو میکنیم هفتهای شاد و سلامت در پیش داشته باشید🌻
حضرت محمد صلیالله علیه و آله و سلم فرمود: «کسی که مؤمنی را غیبت کند، گویا از روی عمد کسی را به قتل رسانده است!» (مستدرک، ج ٩، ص ١٢٥)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#ج_مثل_جوان
در ستایش سی سالگی
اندیشه حسین زاده
بعضی ها شلوغش می کنند. زیادی هم شلوغش می کنند. چطور ۳۰ سالگی با تمام ثباتش می تواند بحران باشد؟ چرا برخی عمدا سعی دارند ۳۰ سالگی را به سن افسردگی تبدیل کنند؟ چرا می گویند در۳۰ سالگی ناکامی از نرسیدن ها و نداشتن ها تشدید می شود، مگر نه اینکه هیچ گاه برای ادامه دادن یا آغاز کردن دیر نیست؟ پس این بذر ناامیدی که برخی روان کاوان به چهره زیبا و کمی پخته ۳۰ سالگی می پاشند چه می گوید؟ چرا اگر کسی در ۳۰ سالگی ازدواج نکرده باید امیدش ناامید شود؟ یا مثلا این سن بحران زاست چون ممکن است کسی پا در آن گذاشته و هنوز به رشته ای که آرزویش بوده نرسیده. راستش من نه به اندازه این شلوغ کارها از ۳۰ سالگی بحران می سازم و نه نگاهم مثل «اوریانا فالاچی» زیادی سانتی مانتال است.
من سی سالگی را دوست دارم چون؛
سی سالگی تکاملی زیباست؛ در آن آدم بی خیال تمام قضاوت ها می شود چون برای خودش کسی شده، آدم احساس آزادی می کند. برای اینکه اضطراب انتظار تمام شده، غم سراشیبی هم هنوز شروع نشده. عاقبت در سی سالگی حس می کنیم که مغزمان کار می کند؛
راحت شک می کنیم و برای پاسخ تردیدهایمان بی خجالت سؤال می کنیم. بدون خجالت، شک و تردید داریم. دیگر برای ندانستن ها شرم نمی کنیم، از سرزنش بزرگ ترها وحشت نداریم، چون ما هم آدم بزرگ هستیم. دیگر بی خیال نظر دیگران راجع به جوش های روی صورتمان یا ابروهای پرپشتمان می شویم و به هدف های والاتری فکر می کنیم.
اینجا در این سن، تصمیمات بزرگ است. دل به دریا زدن و شوق رسیدن بعد از سی سالگی حال دیگری دارد، واقعی تر است و می توانی با قدم های مصمم به ناخوشی هایت پشت کنی و دست و دلت را برای تجربه های جدید باز کنی. هیجان بیست سالگی جای خود را به آرامش می دهد و شور نوجوانی ذوقی منطقی برای زندگی کردن و ادامه دادن می شود. اینجاست که دیگر با هر بادی نمی لرزی و احساساتت تثبیت شده اند، دوست داشتن هایت و دیدگاهت به زندگی عمیق است و خواسته هایت دست یافتنی تر و اهدافت عاقلانه تر شده اند.
در این برش از زندگی است که رنگ وروی روزگار برایت عوض می شوند و خیالات پوچ جای خودشان را به منطق می دهند. دیگر به جای احساسات گذرا بیشتر می اندیشی و پشتوانه اندیشه ات تأمل است. در این مرز دیگر برای خودمان کسی شده ایم و به سکوی پرتابی رسیده ایم از بودن به شدن. ۳۰ سالگی واقعا زیباست.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#در_محضر_خورشید
فقیر کیست؟
حسنی احمدی
روزى رسول مهربانم رو به اصحاب خود کرد و گفت: فقير و بينوا كيست؟ یکی از اصحاب جواب داد: كسی كه درهم و دينارى نداشته و دستش از مال دنيا تهی باشد. محمد لحظات کوتاهی سکوت کرد و گفت: آنكه شما می گویيد فقير نيست. بينوا كسی است كه در عرصات قيامت بيايد و حق اشخاصی به گردن او باشد. به اين طريق كه يک نفر را زده و ديگرى را ناسزا گفته حق شخص ثانی را ضايع کرده و يا غصب كرده، اگر حسنات و كار خوبى داشته باشد در قبال حقوق مردم از او می گيرند و می دهند به صاحبان حقوق و چنانچه حسناتی نداشته باشد از گناهان كسانی كه بر اين شخص حقی دارند برداشته می شود و آن گناهان را بر او بار می كنند و بينوا چنين كس است. اصحاب به فکر فرو رفته بودند. محمد ادامه داد: همين موضوع منظور خداوند تبارک و تعالی در اين آيه شريفه است «و ليحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم»؛ بارهاى سنگين خود را برمی دارند و بارهاى سنگين ديگرى را بر دوش آن ها می گذارند.
منبع: انوار نعمانيه، صفحه ۳
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#پزشکی
درد کمر و درد کلیه چه فرقی با هم دارند؟
1⃣درد کمر به وسیله درد در هر جایی در پایین کمر یا باسن نشان داده می شود. از سوی دیگر، درد کلیه نیز در کمر دیده می شود، اما معمولا در بخش بین دنده ها و باسن، که به آن جناح می گویند، رخ می دهد.
2⃣شدت درد کمر در طول روز تغییر می کند. درد کلیوی معمولا ثابت است و طبیعتا تیز و گاهی خسته کننده است.
3⃣محل درد کمر تغییر می کند: ممکن است به گردن، بالای کمر یا در قسمت پایین کمر بسته به محل آسیب باشد.
4⃣درجات درد نیز برای توصیف درد کمر به کار می رود و درد «مزمن و حاد» چهار تا دوازده هفته است و «مزمن» بیش از ۱۲ هفته طول می کشد.
5⃣درد کلیه به طور معمول از شدید تا جزئی طبقه بندی می شود، چراکه علل مختلف می تواند منجر به شدت متفاوتی از درد شود. برای مثال، سنگ کلیه، درد شدیدی را در جناح با حالت تهوع و استفراغ همراه دارد.
6⃣درد کمر نیز به قسمت های دیگر بدن مثل پشت ران، کفل، ماهیچه و پا پخش می شود. درد کلیه ممکن است به پایین شکم و درون ران سرایت کند.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#مجازیست
این سلبریتیهای دلسوز!
یکی باید پیدا بشه این معادله رو اساسی حل کنه که چرا هر وقت یه جاسوس اعدام میشه بعضی سلبریتی ها خونشون به جوش میاد و با اشک روان برای آن عزیز از دست رفته شان! پیام تسلیت صادر می کنن! بعدش هم جوری از او یاد می کنن انگار نه انگار خود طرف در زمان حیاتش خیره خیره زل زده به دوربین شبکه های اون ور آبی و اعتراف کرده که دنبال براندازیه و با سرویس های اطلاعاتی کشورهای دیگه برای ضربه زدن به نظام ما در ارتباطه! قضیه وقتی جالب تر میشه که همین سلبریتی های دلسوز وقتی وسط تهران دانشمند هسته ای مون رو ترور می کنن هیچ صدایی ازشون درنمیاد و میرن تو حالت سایلنت!
نمی دونم چرا هر موقع چنین حرکاتی از سلبریتی ها سر میزنه ناخودآگاه اسم کتاب مشهور «بیشعوری» به ذهنم میاد! یعنی ربطی بهم دارن؟!
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ترفند
از بخار کتری کمک بگیرید
یک راه حل آسان و ساده تر هم برای از بین بردن چروک لباس ها در سفر وجود دارد. اگر کتری که آب را سریع به جوش می آورد در دسترس دارید، این کار را انجام دهید! کتری را روشن کنید. زمانی که از آن بخار خارج شد، لباس چروک خود را در معرض آب بخار قرار دهید. این کار را با رعایت فاصله مناسب انجام دهید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ینگه_دنیا
وقت شناسی به سبک پرنده ها
یک رستوران غذای دریایی خیلی معمولی در جنوب کوئینزلند هست که تبدیل شده به جاذبه گردشگری منطقه.
سالیان سال است که این رستوران هرروز سر ساعت یک ونیم ظهر، آشغال و تیغ ماهی هایش را می آورد پشت مغازه و در آبگیر کوچکی که آنجا قرار دارد می ریزد. مردم هم صف می کشند تا این صحنه را ببینند! چرا؟ چون پلیکان های محل شرطی شده اند و از ساعت یک ظهر کم کم در آبگیر جمع می شوند. ساعت یک و بیست و پنج دقیقه به سمت ساحل و طرف رستوران می آیند و منتظر کارگر رستوران می ایستند.
بعد که کارگر پوست و استخوان ماهی را برایشان پرتاب کرد هر پلیکانی یک یا دو تکه غذا می خورد، پرواز می کند و می رود تا جا برای بقیه باز شود!
ساعت دو که می رسد انگار نه انگار پلیکانی در این شهر وجود دارد! دوباره برکه خالیِ خالی می شود.
آدم از دیدن وقت شناسی و نظم این پرنده ها لذت می برد!
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneeuz97