بسم الله الرحمن الرحیم...
✨🌹 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم...
همراهان گرامی کانال زن روز
سلام!✋🌷
صبح زیبای چهارشنبه تون بخیر
براتون آرزوی آرامش و سلامتی میکنیم
امروز هم در کنار شما هستیم
@zane_ruz
#حدیث_امروز
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
دلی که در آن حکمت نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و تعلیم دهید، بفهمید و نادان نمیرید. به راستی که خداوند بهانه ای را برای نادان نمیپذیرد.
نهجالفصاحه، ص ۶۰۰
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#سبک_زندگی
بِلا، با تشبیه
گلاب بانو
به پدرت رفته اى! این جمله برایش معماى بزرگى بود، بین خودش و چیزى که مى گفتند شبیه اوست فاصله زیادى وجود داشت. سعى مى کرد ببیند شبیه چه کسى است. همه مى گفتند، دماغ و دهن و چشم و ابروهایش، مخصوصا ابروها، مانند پدرش است. به ابروهایش نگاه مى کرد؛ از بالاى چشم ها، نزدیک بینى شروع مى شدند و تا کناره هاى صورت کشیده مى شدند. ابروهاى پهن و مشکى با موهاى درشت که از همان نوجوانى پیچ و تاب خاصى داشتند. مادربزرگ مى گفت: مرده شورت را ببرند! البته من را نمى گفت، یعنى اضافه مى کرد مرده شور با تو کارى نداشته باشد ننه! منطورم بابات است! نمى دانستم چرا باید مرده شور بیاید و من یا پدرم را ببرد؟! مرده شور چه کارى به ما دارد؟ اصلا مرده شور کیست که این قدر مادربزرگ به او گفته که بیاید و پدر را ببرد و حالا ناراحت است. مادربزرگ ساعت ها پشت پنجره مى نشیند و بیرون را نگاه مى کند. من با تفنگ هایم که هیچ کدام صدا ندارند بازى مى کنم. تفنگ چوبى و پلاستیکى ام که از اول هم صدا نداشتند. اما تفنگ سیاه بزرگم صداى رگبارى خوبى داشت. یک تفنگ لیزرى هم دارم که تق تق گلوله مى اندازد. دایى مى گفت: این تک تیرانداز است و مثل آن یکى رگبار ندارد. من تفنگ ها را دوست داشتم و مى دانستم که مى شود با تفنگ ها آدم کشت. مى خواستم نزدیکم باشند تا اگر مرده شور آمد تا من یا پدر را ببرد بتوانم با تفنگ او را بکشم. من با مادرم پیش مادربزرگ زندگى مى کردیم. توى یک آپارتمان کوچک چندین طبقه اى که بیشتر از جمع انگشت هاى دو دست من بود. با آسانسور بالا و پایین مى رفتیم. من همان جا بزرگ شدم و مدرسه رفتم. وقتى آسانسور خراب مى شد مادر گریه اش مى گرفت و مى گفت: مرده شور این شانس را ببرد. فکر مى کردم اسم دیگر من شانس است. مرده شور با ما خیلى کار داشت. مرده شور قرار بود بیاید زندگى ما را هم ببرد. مرده شور قرار بود بیاید تلفنى که قطع مى شد و همیشه یک طرفه بود را هم ببرد. ما خیلى چیزها را گذاشته بودیم براى مرده شور. مادربزرگ بیشتر وقت ها پشت پنجره مى نشست و منتظر مرده شور مى ماند تا بیاید. فکر کنم همسایه کنار ما که پیرمردی بازنشسته ارتش بود، مرده شور به حساب مى آمد، چون مادربزرگ همیشه از پشت پنجره برایش دست تکان مى داد. چرخ هاى ویلچرش را هل مى داد و مى رفت لبه پنجره مى ایستاد و به هر زحمتى بود از جا بلند مى شد اما نشان مى داد اصلا زحمتى نبوده و خودش به راحتى از روى ویلچرش بلند شده است. مرده شورت را نبرد را به همین آقاى بازنشسته مى گفت وقتى که همدیگر را توى پارك پایین بلوك آپارتمان مى دیدند. مادربزرگ و پیرمرد نشسته با هم حرف مى زدند و مى خندیدند و مادربزرگ وقتى او را مى دید کمتر به مرده شور فکر مى کرد و بیشتر حواسش را جمع مى کرد که مرتب و تر و تمیز تر به نظر بیاید. ولى وقتى فهمید که آقاى بازنشسته همسایه رفته خواستگارى خانم طبقه پنجم واحد ده خیلى ناراحت شد. فین بزرگى توى دستمالش کرد و گفت: مرده شور ببردت! و بعد دیگر براى آقاى بازنشسته از جایش بلند نشد. حتى صورتش را هم بر مى گرداند و نشان مى داد حواسش جاى دیگرى است و اصلا توجهى به آقاى باز نشسته که حالا زنش را براى هواخورى پایین مى آورد ندارد.
متن کامل سبک زندگی این هفته را میتوانید در مجله زن روز بخوانید.
@zane_ruz
#سلامتی
۷ توصیه بهداشتی برای انجام کارهای بانکی
1. از آنجایی که اسکناس جزو اصلیترین راه های انتقال ویروس کروناست هموطنان عزیز تا حد امکان از ابزارهای پرداخت الکترونیکی استفاده کنید.
2. هنگام استفاده از دستگاه خودپرداز و یا دستگاه نوبتدهی در شعب از تماس مستقیم با دکمههای آن اجتناب و ضرورتا از دستکش یا دستمال استفاده کنید.
3. هنگام شمارش پول از پد مرطوب و یا خیس کردن انگشت پرهیز کنید.
4. کارت بانکی و موبایل خود را در اختیار دیگران قرار ندهید و برای تکمیل فرمهای بانکی از خودکار شخصی خود استفاده کنید.
5. در داخل شعب و صف انتظار خودپردازها و سایر مراکز پر تردد، فاصله خود را با دیگران حداقل به میزان یک متر رعایت کنید.
6. در صورت برخورداری از علائم هشدار دهنده ویروس کرونا، در هنگام مراجعه به مراکز پر تردد خصوصا شعب بانکها و موسسات اعتباری، از ماسک استفاده کنید.
7. تحت هیچ شرایطی، مخصوصا زمانی که به اسکناس دست زدهاید، دست خود را به صورت، چشم، بینی و دهان نزنید.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#یارمهربان
معرفی کتاب به شرط عاشقی
شرط عاشقى روایت زندگى سردار شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهرى از زبان همسر مى باشد که هم زمان با ایام آزاد سازى خان طومان سوریه توسط انتشارات شهید کاظمى روانه بازار شد. به شرط عاشقى روایت زندگى فرمانده اى است که در خان طومان به جمع یاران دیرینش پیوست. فرمانده اى که یک روز در جبهه هاى حق علیه باطل در 8 سال دفاع مقدس جهاد مى کرد و یک روز آموزش موشکى نیروهاى پاکستانى و افغانستانى در منطقه حلب را به عهده داشت و یک روز هم در مناطق محروم کشور براى بچه هاى کوچک جشنواره هاى دانش آموزى دفاع مقدس برگزار مى کرد. سعید سیاح طاهرى از فرماندهان جنگ ایران و عراق و فعال فرهنگى و اجتماعى بود که در سن 58 سالگى عازم سوریه شد و در منطقه خان طومان در نزدیکى شهر حلب به شهادت رسید. سیاح طاهرى در سال 1336 در شهرستان آبادان به دنیا آمد. دوران نوجوانى او مصادف با اوج گیرى مبارزات مردم ایران علیه حکومت پهلوى بود. وى پس از انقلاب نیز در عرصه هاى مختلف دفاع از کشور، از جمله غائله ضدانقلاب در کردستان، خط التقاط و فتنه منافقین و بنى صدر مشارکتى فعال داشت. سیاح طاهرى بعد از تشکیل بسیج به فرمان امام خمینى ره، در زمان فرماندهى «حمید قبادى نیا» به عضویت بسیج آبادان درآمد و در آغاز جنگ تحمیلى، از آبادان دفاع کرد. وى در سال 60 به عضویت سپاه آبادان درآمد و پس از قبادى نیا، فرماندهى سپاه آبادان را عهده دار شد، در آذر ماه سال 60 نیز طى یک عملیاتى مجروح شد و یکى از انگشتان دستش را از دست داد، چندى بعد دوباره به جبهه آبادان بازگشت و همواره پرتلاش و در اغلب عملیات ها حضور مستمر داشت. وى در پنجم آذرماه سال 65 در خلال عملیات کربلاى 5، دچار مجروحیت شدیدى شد که منجر به از دست دادن چشم راست و شنوایى گوش چپ شد، هم چنین عصب دست چپ وى نیز در این عملیات منقطع شد با شروع جنگ سوریه، سعید به طور داوطلبانه براى حضور در این نبرد و آموزش نیروهاى جوان سورى و لبنانى اعلام آمادگى کرد و موفق به اخذ اجازه جهت حضور در سوریه شد. وى در آن جا وارد تیپ سیدالشهدا شده و کار خود را با آموزش تخصصى موشک هاى هدایت شونده تاو، کورنت و مالیوتکا در رزم زمینى آغاز کرد. وى هم چنین در مقطعى آموزش موشکى نیروهاى پاکستانى و افغانستانى واقع در منطقه حلب را برعهده داشت که در نهایت ظهر روز 23 دى ماه 1394 در حالى که جهت بازدید منطقه خان طومان به همراه جابر زهیرى عازم شده بود با گلوله خمپاره تکفیرى ها مورد هدف قرار گرفت و هردو به درجه شهادت نائل آمدند.
@zane_ruz
#شماوما
شباهت به دوستان، راهى به سوى نجات
فرعون دلقکى داشت که از کار ها و سخنان او لذت مى برد و مى خندید. روزى به در قصر فرعون آمد تا داخل شود، مردى را دید که لباس هاى ژنده بر تن، عبایى کهنه بر دوش و عصایى بر دست دارد. پرسید: تو کیستى؟ گفت: من پیامبر خدا موسایم که از طرف خداوند براى دعوت فرعون به توحید آمده ام. دلقک از همان جا بازگشت، لباس موسى پوشیده و عصایى هم به دست گرفت، نزد فرعون آمد از باب مسخره و استهزاء تقلید سخن گفتن حضرت موسى علیه السلام کرد. آن جناب از کار او بسیار خشمگین شد. هنگامى که زمان کیفر فرعون و غرق شدن او رسید و خداوند او را با لشکرش در رود نیل غرق ساخت، آن مرد تقلیدگر را نجات داد. موسى عرض کرد: پروردگارا! چه شد که این مرد را غرق نکردى با این که مرا اذیت کرد؟ خطاب رسید: اى موسى! من عذاب نمى کنم کسى را که به دوستانم شبیه شود، اگرچه برخلاف آن ها باشد.
انوار نعمانیه، صفحه 3
@zane_ruz
#سرگرمی
دهانههای سیبری چطور ایجاد شدند؟
این دهانهها یکی از عجیبترین و جدیدترین رازهای زمینشناسی این سیاره هستند. این گودالهای عظیم در روسیه قرار دارند و در سال ۲۰۱۴ کشف شدند و از آن زمان در حال تغییر هستند. آنها بزرگتر و تعدادشان بیشتر میشود و نظریههای زیادی پیرامونشان وجود دارد. برخی برخورد شهاب سنگ و برخی موجودات فضایی را عامل آنها میدانند. رایجترین توضیح این است که آنها از انفجار حبابهای گاز متان در اثر گرم شدن یخهای دائمی سیبری به وجود آمده اند، اما ممکن است درست نباشد.
@zane_ruz
#ینگه_دنیا
پارتی بازی به روش پاکستانی
با رفیقم در استراسبورگ مشغول گشت وگذار بودیم که جوانکى دست فروش توجهمان را جلب کرد. داشت عروسک کاغذى مى فروخت. نزدیکش رفتیم که ازش خرید کنیم چون وضع مناسبى نداشت. فروشنده حدس زده بود ما ایرانى هستیم و على رغم این باز هم سؤال کرد. وقتى اطمینان حاصل کرد ما ایرانى هستیم آهسته و طورى که بقیه مشترى ها متوجه نشوند گفت: شما نخرید! چون برسید منزل خیلى زود خراب مى شود و دیگر کار نمى کند! بگذارید بقیه بخرند. ما که از تعجب دهانمان باز مانده بود تا آمدیم سؤالى بکنیم گفت: من پاکستانى هستم و ایران را خیلى دوست دارم. شما نخرید! پولتان هدر مى رود.
من و رفیقم با تعجب و حیرت و به آرامى از آن جا دور شدیم ولى مدتى در این فکر بودیم که این جوان مهاجر و دست فروش که ظاهرا تنها راه امرار معاشش فروختن این آدمک هاى کاغذى بود و براى چنین آدمى یک فرانک هم یک فرانک است و ارزش دارد، چطور حتى در آن دیار غربت که حتما نیاز مالى اش خیلى بیشتر است باز هم با دیدن دو مسلمان ایرانى مسافر که یک درصد هم احتمال نداشت دوباره او را ببینند از آن چهار فرانک ( آن موقع تقریبا معادل پول یک ساندویج ساده) گذشت و حاضر نشد به ما بفروشد.
با همکارم بحث کردم حالا فرض کن اگر بازار اصفهان یا تهران یا کراچى و لاهور بود، آیا فروشنده اى مشابه، یا نه، حتى خود همان جوان باز هم همین رفتار را با ما مى کرد یا براى تبلیغ کالایش و فروش بیشتر؟
@zane_ruz
#داستان
پول لعنتی
فاطمه الیاسی
به گنجشک کوچک روى تیر برق آن طرف اتوبان خیره مى شوم و دست دختر کوچولویم را محکم توى مشتم فشار مى دهم. صداى خش دار خشایار توى گوشم تکرار مى شود:
ـ یکى رو از دست بدى بهتر از اینه که همه شون رو از دست بدى. تا کى مى خواى بدبختى بکشى؟
زانوهایم سست مى شود و آرام روى خاك مى افتم. به قد و بالاى نحیف و کشیده اش نگاه مى کنم. قطره داغ سمج از گوشه چشمم راه خودش را باز مى کند و تا روى گونه استخوانى ام کشیده مى شود. سرفه مى کنم و مى گویم:
ـ گنجشک دوس دارى باباجون؟
سرش را تکان مى دهد و موهاى لخت خرمایى اش زیر آفتاب مى درخشد...
از شما دعوت میکنیم ادامه این داستان زیبا را در کانال زن روز بخوانید.
@zane_ruz
بسم الله الرحمن الرحیم...
همراهان گرامی کانال زن روز
سلام!🌸✋
صبح پنجشنبه تون بخیر
فرا رسیدن سالروز میلاد خجسته امام محمد تقی جوادالائمه علیهالسلام را به محضر امام مهدی (عج) و شما اعضای محترم کانال زن روز تبریک میگوییم.
🍃🌺عیدتون مبارک🍃🌸
@zane_ruz
#حدیث_امروز
امام محمد تقی علیهالسلام فرمود:
فرمود: هر كه خود را بهوسيله خداوند بىنياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقواى الهى را پيشه خود كند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار مىگيرد، گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#نمای_نزدیک
نقطه یعنی سکوت طولانی
زهره معراجی
سرم را یک جورى پشت مانیتور کم عرض جا مى کنم تا بتوانم لابه لاى فایل ها مخفى شوم. ترجیح مى دهم اصلا با هم چشم تو چشم نشویم. حوصله نطق هاى کنایه دارش را ندارم. ترجیح مى دهم تا جایى که مى شود بدون سؤال و توضیح خواستن، کار را تمام کنم وتحویلش بدهم. او اما آدم بد قلقى است، دنبال ایراد است. البته این بخشى از مسئولیت اوست، حرفى نیست. اما این که فقط با غر زدن به تو حالى مى کند یک جاى گزارش ایراد دارد، اما نمى گوید دقیقا کجا و چرا و این که با تمسخر و کنایه، طورى حرف مى زند که انگار حکم ریاست بر افکار و شخصیت و اعتقادات کارمندان را هم از مقام بلا منازعى گرفته است ناراحتم مى کند. خیلى وقت است که همه دنیا فهمیده اند که یک مجموعه بزرگ، چیزى نیست جز اجزاء کوچک آن و موفقیت جزء است که پیروزى کل را به ارمغان مى آورد. ولى این جا در این گوشه کوچک و محقر از کل هستى هنوز بعضى مثل زالوها فکر مى کنند.
***
آدم ریز بینى بو د؛ انگار یک ذره بین جادویى در دستش بود که مى توانستى ریزه کارى هاى زندگى را با آن ببینى. آن چیزهایى را که معمولا آدم ها نمى بینند، ولى به شدت اثر گذارند. خوب یادم مانده نشانه هاى سجاوندى در ادبیات را با مثال هایى از زندگى و مناسبات آدم ها با هم، پیوند زده بود و معجون کارسازى ساخته بود. انگار دوباره با ذره بین جادویى خود به کشف و شهودى رسیده بود. براى همین خیلى به دلم نشستند وخوب در ذهنم ماندگار شدند. مى گفت: نقطه یعنى سکوت طولانى؛ تا شنونده آماده شنیدن جمله بعدى شود و مفهوم آن را به درستى بفهمد والتقاطى با مطلب قبل پیش نیاید. عین زندگى که خیلى جاها باید مکث کرد، صبور بود و آب دهان را قورت داد و نفس عمیقى کشید. باید گاهى ترمز کرد، قدرى ایستاد، کمى فکر کرد و دوباره به راه افتاد. اگر نقطه نبود، خدا عالم است به کجا مى رسیدیم؟ ته دره یا ترکستان؟ گاهى مجبور مى شویم هر چه را رشته بودیم پنبه کنیم و از سر خط دوباره شروع کنیم. مى گفت: کار ویرگول فاصله دادن است، باتأمل خواندن و یکى یکى رد شدن. ویرگول یعنى قبول کنیم غیر از خودمان و آرزوها یمان چیزهاى دیگرى هم در زندگى هستند؛ مثل بیمارى ،تنهایى، شکست، تلاش و صبورى. مى گفت: ویرگول یعنى آرام آرام از کنار همه این ها عبور کن. یا مثلا معتقد بود، همه اتفاقات ناخوش روزگار صرفا یک اتفاق یا تصادف نیستند. حتما یک کمانک هم کنارشان هست که بین دوتا کمانش توضیح ما وقع را نوشته. فرضا نوشته یادت نرود که خدا هست؛ و خدا همیشه به موقعش عمل مى کند. نفس راحتى مى کشم. فایل را در حافظه کامپیوترم بایگانى و کپى آن را برایش ارسال مى کنم و به کمانک کنار اتفاقات زندگیم فکر مى کنم؛ «واالله بصیر بالعباد» و به مواقعى که باید رفت سرخط و دوباره شروع کرد؛ «و من یتوکل على االله فهو حسبه.»
@zane_ruz
#پزشکی
اگزمای پلک
این بیمارى بیشتر در اگزماهاى ارثى دیده مى شود، ولى در خانم هایى که لاك مى زنند و عادت دارند با پشت ناخن پلک را بخارانند، نیز دیده شده. حتى مواد آرایشى مانند خط چشم و سایه و آلودگى هوا نیز ممکن است باعث اگزماى تماسى شود. اگزماى پلک تقریبا بیمارى متعلق به خانم هاست چون خانم ها بیشتر از مواد آرایشى و... استفاده مى کنند. در این مواقع با کمک تست هایى مى توان به نوع ماده حساسیت زا دسترسى پیدا کرد که به درمان علتى کمک مى کند، ولى این نوع تست فقط 50 درصد قدرت تشخیصى دارد چون مواد دیگرى هم وجود دارد که حساسیت ایجاد مى کند و در این تست وجود ندارد. مشکل اگزماى چشم این است که فرد مدام باید ناحیه را با دست بخاراند، در نتیجه احتمال عفونت چشم وجود دارد. در این مواقع باید براى ادامه درمان از چشم پزشک کمک گرفت. گاهى اگزماى پلک مقاوم است و به داروهاى کورتیکواستروئیدى پاسخ نمى دهد که در این شرایط از داروى دیگرى استفاده مى شود.
@zane_ruz
#مذهبی
چند نکته مهم از سیره سیاسی امام محمد تقی علیهالسلام
فشار و کنترل حاکمان عباسی سبب شد تا «امام محمد تقی(ع)» برای اینکه بتوانند به اهداف خود دست یابند و اسلام ناب محمدی را حفظ و گسترش دهند سازمانی به نام وکالت را پایه گذاری کرده تا ارتباط مستقیم با شیعیان داشته باشند. «امام محمد تقی(ع)» به دو دلیل از سازمان وکالت برای ارتباط با شیعیان استفاده کردند، ابتدا چون تحت کنترل دستگاه حاکم بودند و علت دوم این بود که برای دوره غیبت زمینهسازی کنند. پیشوای نهم شیعیان در ایام حج نیز با شیعیان دیدار و گفتوگو کردند و این زمان را بهترین وقت برای توسعه تعالیم شیعه دیدند. پس از مهاجرت اجباری «امام رضا(ع)» به خراسان، روابط شیعیان با امامان خود گسترش بیشتری پیدا کرد، زیرا مرزهای شرقی سرزمینهای اسلامی به واسطه حضور «امام رضا (ع)» آشنایی با تعالیم شیعه را تجربه کرده بودند. «امام محمد تقی(ع)» در زمان زندگی پربارشان فردی کریم محسوب میشدند، ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارشان منبع کرامت شناخته شدند از این رو برخی برای گسترش رزق و گشایش در امور مادی به «امام محمد تقی(ع)» توسل میکردند و ایشان را «باب الحوائج» میخوانند. در زمان امامت «امام نهم (ع)» فرقههای مختلف و بسیاری شکل گرفته بودند که «امام نهم(ع)» با تمام آنان به مبارزه پرداختند و تلاش کردند تا چهره اصلی آنان را به مردم نشان دهند. اگرچه «امام محمد تقی(ع)» در سن بسیار کم به امامت رسیدند، اما پاسخهای ایشان به مسائل و سوالات علمای هم عصرشان سبب ترفیع جایگاهشان و نیز پذیرش امامت ایشان نزد شیعیان شد.
@zane_ruz
#کدبانوگری
ساندویچ سوخاری
🌷مواد لازم
نان تست: 10 تا 12 عدد
پیاز: 1 عدد
گوشت چرخ کرده: 100 گرم
قارچ: 6 عدد
فلفل دلمه اى: نصف عدد
پیازچه خرد شده: 2 قاشق غذاخورى
پنیر پیتزا: به میزان لازم
تخم مرغ :2 تا 3 عدد
آرد سوخارى: به میزان لازم
نمک، فلفل، پودر سیر و آویشن: به میزان لازم
سس گوجه: 1 تا 2 قاشق غذاخورى
سس مایونز: 1 تا 2 قاشق غذاخورى
🌹طرز تهیه
یک پیاز را خرد کرده و تفت دهید. گوشت چرخ کرده را اضافه کرده و تفت دهید. قارچ ها را تفت مى دهیم و اضافه مى کنیم. کمى پیازچه و فلفل دلمه اى خرد شده همراه با نمک، فلفل سیاه، پودر سیر و آویشن ریخته. کمى هم سس گوجه و یه کم سس مایونز اضافه کرده و از حرارت برمى داریم. بعد که از حرارت برداشته و از دما افتاد پنیر پیتزا را هم اضافه کرده. دور نان تست ها را هم گرفته از وسط دو نیم کرده داخل یک ظرف تخم مرغ را کمى با چنگال مى زنیم. داخل ظرف دیگر آرد سوخارى ریخته و در ظرف دیگرى آرد سوخارى و کمى پنیر پیتزا کنار مى گذاریم. هر نوع ادویه اى دوست دارید مى توانید داخل آرد سوخارى بریزید یا از پودر سوخارى هم مى توانید استفاده کنید. از مواد بین دو تا نان تست قرار داده و بعد اطراف نان را اول داخل تخم مرغ غلتانده سپس داخل آرد سوخارى. سپس کل نان را داخل تخم مرغ و این بار کل مواد را داخل مخلوط آرد سوخارى و پنیر پیتزا غلتانده تا خوب پوشانده شود. یک ساعتى نان ها را در یخچال گذاشته تا کیفیتش بهتر شود. یک مقدار روغن در ظرف ریخته و مواد را سرخ مى کنیم.
@zane_ruz
#شماوما
تقسیم عادلانه گنج
شدید برادر شداد از پادشاهان عدالت گستر روى زمین بود، در زمان او نقل کرده اند به طورى مردم با آرامش زندگى مى کردند که شخصى را براى قضاوت بین آن ها تعیین کرده بود از تاریخ تعیین او تا مدت یک سال هیچ کس براى رفع خصومت بدرالقضا نیامد روزى به شدید گفت من اجرت قضاوت را نمىگیرم زیرا در این یک سال حکومتى نکرده ام پادشاه گفت: تو را براى این کار منصوب کرده ایم کسى مراجعه کند یا نکند. پس از
یک سال دو نفز پیش قاضى آمدند یکى گفت من از این مرد زمینى خریده ام در داخل زمینش گنجى پیدا شده اینک هرچه به او مى گویم گنج را تصرف کن چون زمین را تنها از تو خریده ام قبول نمى کند. فروشنده گفت: من زمین را با هر چه در آن بوده به او فروخته ام گنج در همان مکان بوده متعلق به خریدار است قاضى پس از تجسس فهمید یکى از این دونفر دخترى دارد و دیگرى پسرى. دختر را به ازدواج پسر درآورد و گنج را به آن دو تسلیم کرد بدین وسیله اختلاف بین آنها رفع شد.
روضه الصفا، احوال هود علیه السلام
داستان ها و پند ها، جلد 2، داستان 7
@zane_ruz
#سرگرمی
خاک
اگرچه منابع خاك جهان ناگهان به پایان نخواهد رسید، اما ما چنان از منابع خاك زمین بد استفاده مى کنیم که نیاز به توجه و مراقبت دارد. «رز خاك» سطحى خارجى ترین لایه خاك است که گیاهان بیشترین مواد حیاتى مورد نیاز خود را از آن تأمین مى کنند. «صندوق جهانى طبیعت» که یک اتحادیه غیردولتى و بین المللى براى حفاظت از محیط زیست است، برآورد کرده است که حدود نیمى از خاك سطحى جهان در طول 150 سال گذشته از بین رفته است و حدود 500 سال طول مى کشد که فقط 2/5 سانتى متر خاك سطحى به طور طبیعى ساخته شود. فرسایش، کشاورزى فشرده، جنگل زدایى و گرمایش زمین همه در نابودى خاك سطحى زمین نقش دارند، خاکى که بیشترین حجم تولید محصولات خوراکى در جهان وابسته به آن است.
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#زیرگذرتاریخ
اعدام انقلابی، هشدار به مجلس شانزدهم
ترور انقلابی رزم آرا در شانزدهم اسفند ۱۳۲۹
سپهبد علی رزم آرا بعد از تبعید رضاخان به ریاست ستاد ارتش رسیده بود. در زمان صدارت قوام، شاه براي تضعیف نخست وزیر و سقوط دولتش به هر دوست و آشناى صاحب منصبى وعده صدارت می داد. رزم آرا هم یکى از این ها بود. وى با این تشویق ها و با اتکا به قول شاه به تمام عنایاتى که قوام نسبت به او داشت پشت پا زد و درصدد تضعیف دولت برآمد. تا این که در پنجم تیرماه 1329، فرمان نخست وزیري گرفت. سپهبد علی رزم آرا، به عنوان ژنرال ارتش رژیم شاه و عنصر سرشناس دولت استعماري انگلیس هنگامی که به نخست وزیري کشور رسید با ملی شدن صنعت نفت ایران به شدت مخالفت کرده نهضت مردمى را سرکوب مى کرد. خیانت ها و انحرافات علنی رزم آرا در سیاست و امور مملکتی سبب شد تا فداییان اسلام به این تشخیص برسند که اگر این عنصر وابسته از میان برداشته نشود، در نهضت مردم اختلال حاصل می گردد. به همین جهت شهید خلیل طهماسبی از سوي جمعیت فداییان اسلام مأمور ترور رزم آرا شد و سرانجام وي را در شانزدهم اسفند 1329هجرى شمسى به هلاکت رساند. نخست وزیر که در کنار اسدالله اعلم، وزیر کار براي شرکت در مجلس ختم آیت الله فیض در مسجد شاه حضور یافته بود در حیاط مسجد توسط خلیل طهماسبی به ضرب سه گلوله کشته شد. طهماسبی عضو جمعیت فدائیان اسلام بود و در اولین بازجویی به قتل اعتراف کرد و گفت چون رزم آرا خائن بود او را کشتم. اعدام انقلابی وي در واقع هشداري به برخی نمایندگان مجلس شانزدهم بود که به دلیل وابستگی به انگلیس، مانع از ملی شدن صنعت نفت در ایران می شدند. به فاصله کوتاهی پس از حرکت انقلابی اعدام رزم آرا، طرح ملی شدن صنعت نفت در کمیسیون نفت مجلس، مورد تأیید و تصویب قرار گرفت.
@zane_ruz