#مشاوره
وقتی کودکان به شما یا دیگری ضربه می زنند، هر نوع ضربه ای، اعم از گاز گرفتن، لگد زدن و... سریعاً به این مسئله رسیدگی کنید. اگر او ببیند که شما بی تفاوتید و رسیدگی را به وقت دیگری موکول می کنید، خیالش راحت می شود.
هنگام رسیدگی به موضوع، در مقابل او بنشینید، دست هایش را به آرامی بگیرید و به چشم هایش نگاه کنید و با صدایی آرام اما قاطع بگویید: «اشکال ندارد که عصبانی، ناراحت و خسته شوی اما کتک زدن کار درستی نیست».
شما احساسات را تأیید می کنید «اشکال ندارد که فلان احساس را داری» و سپس حد و مرز را تعیین می کنید: «اما کتک زدن درست نیست». توضیح طولانی تر برای کودکان خردسال چندان اثری ندارد. اگر دوباره تکرار کرد، او را از محیط خارج کنید یا دست او را بگیرید و بگویید: «من اجازه نمی دهم بزنی.»
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ینگه_دنیا
ممنوعیت به سبک آلمانی
به نقل از کانال دکتر موتا، صاحب یک کافه روی درش زده ورود با شلوار ورزشی ممنوع!
کجا این تابلو رو زده؟ کنار تابلو ورود سگ ممنوع! چرا؟ چون معتقده افرادی که با شلوار ورزشی میان وسایل کافه رو خراب می کنن و حتی یکبار هم یک نفر وسط گل های کافه ادرار کرده.
تأکید هم کرده مخصوصاً شلوار ورزشی های خاکستری. حالا بعد بعضی از ماها می خواهیم در محل کارمون کشف حجاب ها رو راه ندیم یا بهشون تذکر بدیم اونم به خاطر دین خدا نه سلیقه شخصی خودمون! یه عده پیدا می شن میگن پوشش هر فرد یه مسئله شخصیه!
بزرگوار پوشش شما وقتی تو چهاردیواری خونه ات هستی یک مسئله شخصیه!
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#زیرگذرتاریخ
کلم فروشی در سوئیس بهتر از شاهی بر ایران است
بیشتر اسناد تاریخی نشان دهنده ی خودتحقیربینی پادشاهن ایران است. احمدشاه قاجار هم از همین قبیل پادشاهان بود که به خصوص با القائات «ناصرالملک قراگزلو»، معلمش در دوران نوجوانی به این درجه از خودتحقیربینی رسیده بود که امیدی به آینده ایران نداشت و این سرزمین را، کشوری از دست رفته می دانست!
ناصرالملک بیشتر از آنکه احمدشاه جوان را به توسعه ی کشور تشویق کند او را به جمع کردن مال برای وقت مبادا تحریک می کرد به همین دلیل، احمدمیرزا، هنگام ورود به سنین جوانی، بیش از آن که به فکر حکومت و اداره درست کشور باشد، در سودای تجارت و زیستن در همان جایی بود که مربی اش، همیشه از آن سخن می گفت.
در بلوای قحطی همه گیر آن زمان، احمدمیرزا خود از سوداگرانی بود که به احتکار غله پرداخت و خون مردم را در شیشه می کرد؛ نقل می کنند که یک بار در سفرش به فرانسه، گفته بود که کَلَم فروشی در سوئیس را بهتر از پادشاهی بر ایران می داند! او بیشتر دوست داشت اوقات فراغت خود را در کاخ اختصاصی اش و همراه با دختر سفیر اتریش بگذراند.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
به نام خداوند روزی دهنده...
🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺
سلام. صبحتون بهخیر. امیدواریم روز پر تلاش و با نشاطی در پیش داشته باشید.🌼🍃
@zane_ruz
#گفتگو
یک عاشقانهی آرام
فاطمه اقوامی
این هفته در صفحهی گفتگو نشستهایم پای صحبت «صفیه مدرس» تا برایمان از بزرگ مردی چون «مهدی باکری» سخن بگوید...
زنگ در خانه را که زدیم، با لبخند در را به رویمان باز کرد و با ته لهجه ی شیرین ترکی به ما خوش آمد گفت... خیلی زودتر از آنچه فکر می کردم صحبت مان گل انداخت.. . تصورم این بود بعد از گذشت این همه سال ممکن است گرد فراموشی بر برخی خاطراتش نشسته باشد اما سخت در اشتباه بودم... ما با یک بانوی تمام عیار ایرانی طرف بو دیم که همه چیز را تر و تازه نگه داشته بود، چه روایت زندگی را، چه عکس ها و دست نوشته ها را و چه حتی لباس های آقامهدی را که لای بقچه ای سفید پیچیده شده بود... ما سرپا گوش بودیم و او با شهد شیرین سخنش، برایمان یک عاشقانه آرام را روایت کرد...
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#گفتگو
یک آشنای دور
فاطمه اقوامی
اولین آشنایی من با خانواده آقامهدی به قبل از ماجرای خواستگاری و ازدواج برمی گردد. من و یکی از دوستانم در واحد فرهنگی جهاد مشغول فعالیت بودیم و به واسطه ی آن به روستاهای مختلف سرکشی می کردیم. روستای کارخانه قند محل زندگی خانواده آقامهدی، یکی از روستاهایی بود که به آن سر زدیم. وقتی در روستا مستقر شدیم از اهالی سراغ کسی را گرفتیم که بتواند کمک مان کند و اطلاعات خوبی از موقعیت خانواده های روستا به ما بدهد که به ما گفتند اینجا خانواده باکری که یک شهید (شهیدعلی باکری) تقدیم انقلاب کرده اند می توانند به شما کمک کنند. با مراجعه به خانه ی آن ها با خواهر آقامهدی آشنا شدیم که ما را به مسجد برد و راهنمایی و کمک کرد تا کارمان انجام شود.
البته باید این را هم بگویم که آقاحمید باکری هم مربی تیراندازی ما بودند و از این طریق هم آشنایی با این خانواده پیدا کرده بودم.
اما آقامهدی را نمی شناختم حتی نمی دانستم که دوست برادرم هستند. سال ۵۸
یک روز قبل از فوت آیت الله طالقانی ما در باغ پدری بودیم که برادرم گفت امشب چند نفر از بچه های سپاه قرار است مهمان ما باشند. آقامهدی هم جزو آن ها بود ولی من خبر نداشتم و او را نمی شناختم.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#منبرک
تفرعن در دعا!
حجتالاسلام والمسلمین میرباقری
میگویند اول صلوات بفرستید تا دعایتان مستجاب شود؛ اول به مقامات نبی اکرم (ص) اقرار کنید؛ ذیل آن مقامات است که حالت دعا برایتان پیدا میشود. دعایی که ذیل صلوات پیدا میشود، دعای حقیقی و دعای مستجاب است. یعنی از طریق افاضهٔ خدا به نبی اکرم، حاجت خودتان را بخواهید. تفرعن همین است که بگویید: به من بده! من کاری با پیغمبر ندارم! دعا در ذیل صلوات، یعنی خدایا هرچه خیر است به پیامبر و اهل بیت او بده و ذیل ایشان به ما هم عنایت کن. این دعا، مستجاب است و الا اگر در دعایی، نبی اکرم را کنار بگذاری و بگویی «خدایا! از خودت میخواهم و کاری با پیامبر ندارم» چیزی به شما نخواهند داد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#ترفند
ترفند خرد کردن پیاز بدون سوزش چشم
یکی از دستورالعمل های آسان و ایده های آشپزی که همه ی خانم ها باید بدانید، ترفند خرد کردن پیاز است. اگر شما هم در زمان خرد کردن پیاز دچار سوزش چشم می شوید، بهتر است پیاز را برای چند دقیقه در فریزر قرار دهید یا آن را در ظرف آب یخ بیندازید و بعد خرد کنید. این کار خاصیت اشک آور بودن پیاز را مهار می کند و بوی آن را کاهش می دهد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#هر_روز_یک_آیه
«قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ. قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ ۖ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ. عیسی بن مریم عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائدهای بر ما بفرست! تا برای اول و آخر ما، عیدی باشد، و نشانهای از تو؛ و به ما روزی ده! تو بهترین روزی دهندگانی! خداوند (دعای او را مستجاب کرد؛ و) فرمود: «من آن را بر شما نازل میکنم؛ ولی هر کس از شما بعد از آن کافر گردد (و راه انکار پوید)، او را مجازاتی میکنم که احدی از جهانیان را چنان مجازات نکرده باشم!» (سوره مبارکهی مائده، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵)
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#گفتگو
یک جلد کلام ا... مجید و یک کلت کمری!
فاطمه اقوامی
یک روز خواهرآقامهدی و همسر آقاحمید آمدند دنبالم که برویم خرید عقد و عروسی اما من مخالفت کردم و گفتم نیازی به خرید نیست. دو، سه روز بعد دوباره آقامهدی به همراه همان معرف مان به خانه ما آمدند که مرا به خرید ببرند. من حرفم را تکرار کردم که خرید لازم نیست ولی آقامهدی گفت می گویند حلقه ی عروسی لازم است. آخر ساعت روز بود و مغازه ها داشتند کم کم تعطیل می کردند. من و آقامهدی وارد اولین مغازه شدیم و من یک حلقه به قیمت ۸۰۰ تومان انتخاب کردم و همان را خریدیم.
در راه برگشت آقامهدی گفت ما همه حرفی زدیم الا حرف مهریه! درست هم می گفت ما مراسمی مثل بله بران که در آن مهریه و مسایل دیگر تعیین می شود، نداشتیم.
من در جواب گفتم هر چه شما بگویید همان را قبول دارم. آقا مهدی گفت اگر موافقید یک جلد کلام الله مجید و یک کلت کمری را برای مهریه در نظر بگیریم؟ گفتم خدا شاهده دقیقاً در ذهن من هم همین بود.
@zane_duz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
هفتهنامه زن روز
#گفتگو
که عشق آسان نمود اول...
فاطمه اقوامی
آقامهدی روز عقد همان طور با اورکت سپاه و پوتین سر مراسم عقد آمد و خبری از کت و شلوار دامادی نبود. من هم پشت درب اتاقی که عاقد و بقیه مردها بودند ایستادم تا بله را بگویم و خطبه عقد جاری شود. بعد از برگزاری مراسم کم کم همه مهمان ها رفتند و فقط آقامهدی ماند. وارد اتاقی که او تک و تنها نشسته بود شدم و سلام کردم. تا مرا دید سرش را پایین انداخت. نشستیم کنار هم، بعد از چند دقیقه حلقه ای که خریده بودیم از جیبش درآورد و به من داد و خودم حلقه را دستم کردم. بعدها همیشه سر این قضیه با آقامهدی شوخی می کردم و می گفتم واقعاً چرا آن روز من خودم حلقه ام را دست کردم؟! مشغول حرف زدن بودیم که در منزل را زدند. آقامهدی بلند شد و گفت من باید بروم، فردا عازم جبهه هستیم. اصرار کردم که شب برای شام برگردند که قبول کرد. بعد از شام آقامهدی خداحافظی کرد و به جبهه رفت و تا ۳ ماه برنگشت. متأسفانه نه تلفن داشتیم نه امکان نامه نگاری بود تا اینکه یک روز حمیدآقا خبر دادند که فلان روز آقامهدی تماس می گیرد. مابین صحبت ها آقامهدی از من پرسید آیا نبودن من دلخوری ایجاد کرده و مشکلی در خانواده پیش آمده؟ من هم خیالش را راحت کردم که اصلاً این طور نیست و هیچ اتفاقی نیفتاده. بعدها فهمیدم علت نگرانی آقامهدی این بوده همان دوست شان که واسطه ی ازدواج ما بودند، به او گفته بود که این رسمش نیست چرا دختر مردم را بعد از عقد تنها گذاشتی!
از شما دعوت میکنیم متن کامل این گفتگوی جذاب را در شماره ۲۸۷۶ مجله زن روز مطالعه فرمایید.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#پزشکی
آلو سیاه، منبع غنی آهن
رنگ آلو سیاه اغلب به رنگ قرمز پر رنگ و در بعضی گونه ها بنفش تیره یافت می شود. این میوه مملو از مقادیر ویتامین ها و مواد معدنی است. لازم است بدانید آلو یک منبع مهم جذب آهن است.
همان طور که گفته شد، آلو سیاه به دلیل مقادیر بالای ویتامین C قابلیت جذب بالای آهن را دارد. به طور کلی این میوه برای درمان بسیاری از بیماری های سیستم گوارش، پوکی استخوان و سلامت قلب و عروق مفید است. از دیگر خواص آن می توان به کنترل دیابت، کاهش وزن، جلوگیری و درمان یبوست و کنترل فشار خون اشاره کرد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#داستان
شام عروسی و عزا
فرزانه مصیبی
محمدحسن سنی نداشت که راهی جبهه شد، عاشق این بود که برود جبهه. آذرماه بود و حیاط مدرسه پر بود از برگ های خشک. محمدحسن از پنجره زل زده بود به بیرون و به خزان عمر فکر می کرد. دلش نمی خواست سرنوشتش مثل این برگ های خشک شود که با جاروی بابای مدرسه یک گوشه تلنبار می شدند و بعد هم توی باغچه دفن. همیشه دوست داشت تا سبز است از درخت رها شود و در باد پرواز کند.
حمید پسرخاله ی محمدحسن برای او یک الگوی کامل بود. پسری مؤمن و با خدا. خوش اخلاق و مردم دار. توی جریانات انقلاب در تظاهرات شرکت می کرد و همیشه اتفاقات آن زمان را برای محمدحسن تعریف می کرد. خیلی برای آگاه کردن مردم اصفهان تلاش کرده بود و محمدحسن هم مرید خوبی هایش بود...
@zan_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
به نام خداوند بخشندهی هستی بخش....
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
سلام! صبح چهارشنبهتون به خیر. آرزو میکنیم خداوند امروز بهترینها رو نصیبتون کند.🌷🌾
@zane_ruz
هفتهنامه زن روز
#جریان_شناسی
به نام آبادی، برای ویرانی
نفیسه زارعی
استعمارگرها برای منافع خودشان به یک سرزمین لشکرکشی می کنند و تمام آن سرزمین را به شیوه های مختلف شخم می زنند تجربه ی تاریخی کشورهایی مثل هند و ایران نشان می دهد استعمارگرانی که در لباس دوست آمده بودند روزی کُت را از تن سیاستمداران و پادشاه ها درآوردند و خیلی راحت تن خودشان کردند، استعمار و مفاهیم مرتبط با آن پیش از آنکه یک رویه ی تاریخی باشد یک جریان سیاسی است، جریانی که حتی امروز با به روز شدنش توسط قدرت های بزرگ ادامه دارد و همیشه مستعمره ها علیه آن ها اسب شان را زین کرده اند و گاهی آبروی یک سرزمین را خریده اند، جریان شناسی استعمار و استعمارگران در ایران سوژه پرونده این هفته جریان شناسی زن روز است.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#جریان_شناسی
آغاز تاراج
نفیسه زارعی
استعمار به معنای مهاجرت کشورهای متمدن به سرزمین های خالی از سکنه کشورهای زورمند در کشورهای ناتوان به بهانه ی آبادی و سازندگی است؛ معمولاًبه منظور عمران آن سرزمین است. اما امروزه استعمار به معنای نفوذ و دخالت کشورهای زورمند در جستجوی به تاراج بردن دارایی کشورهای دیگر بوده است. واقعیت پدیده ی استعمار با معنای لغوی آن متفاوت است و در عمل به معنای تسلط جوامع و کشورهای قدرتمند بر جوامع و سرزمین های دیگر به منظور استثمار و بهره کشی از آن ها در آمد؛ بنابراین استعمار از لحاظ سیاسی به معنای حاکمیت گروهی از قدرت های خارجی بر مردم یا بر سرزمین دیگر است. مارکسیست ها به جای کلمه ی استعمار از کلمه ی مشابهی تحت عنوان «امپریالیسم» استفاده می کنند. امپریالیسم در حقیقت به حکومتی اطلاق می شود که در آن یک حاکم نیرومند بر بسیاری از سرزمین های دور و نزدیک حکومت داشت. این شکل در ظاهر مثل امپراتوری بود و توجیه های به ظاهر منطقی برای آن می آوردند؛ ولی بعدها به هرگونه حاکمیت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای قدرتمند و کشورهای دیگر عنوان امپریالیسم داده شد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#منبرک
دعا یعنی ایستادن وسط میدان مسؤولیتها!
حجتالاسلام حاجعلیاکبری
در فرهنگ اسلام «نیایش» جانشین تلاش، مسؤولیتپذیری و تدبیر ما نیست. اتفاقاً یکی از موانع جدی اجابت دعا همین است. این که انسان تدبیر و مشورت برای انجام وظایف خود را کنار بگذارد و مستقیماً سراغ دعا برود. این بدترین نوع برخورد با مکتب نورانی نیایش است. دعا والاتر از این برداشتهای سطحی است. دعا یعنی وسط میدان مسؤولیتها بایستیم. در تحصیل، پژوهش، تدبیر خانواده، اشتغال و... تلاشی پیگیر داشته باشیم تا بتوانیم همهٔ اسباب ظاهری را با خود هماهنگ کنیم. اما در مسیر این فرایند دشوار میدانیم و اعتقاد راسخ داریم که امورمان به شایستگی به جریان نمیافتد، مگر آن که عنایت ویژهٔ حق همراه ما باشد.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#کدبانوگری
کوکوی اسفناج
👩🍳مواد لازم:
اسفناج: ۳۰۰ گرم
سیب زمینی: ۳ عدد متوسط
تخم مرغ: ۳ عدد
زعفران دم کرده: ۱ قاشق چای خوری
زرشک (اختیاری): ۱ قاشق غذاخوری
نمک و فلفل سیاه: به اندازه ی کافی
روغن و زردچوبه: به اندازه ی کافی
👩🍳طرز تهیه:
ابتدا سیب زمینی ها را به همراه آب داخل یک قابلمه نیم پز پخته و پوست می گیریم.
سیب زمینی ها را با رنده ی ریز رنده می کنیم سپس تخم مرغ ها را به همراه زعفران دم کرده و مقداری نمک، فلفل سیاه و زردچوبه اضافه می کنیم. در ادامه اسفناج ها را ساطوری ریز خرد می کنیم و به کاسه ی حاوی سیب زمینی ها اضافه می کنیم. حالا مواد را به خوبی ترکیب می کنیم تا کاملاً یکدست شوند، سپس یک تابه ی مناسب روی حرارت قرار می دهیم و روغن به تابه اضافه می کنیم. حالا با یک قاشق مقداری از مایه ی کوکو را بر می داریم و در تابه می ریزیم تا سرخ شود.
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#مجازیست
هرکه سنگت زد دوصَد مَنصب به پایش ریختند
اشرفیهای فراوان در قَبایش ریختند
@zane_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneruz97
#هر_روز_یک_آیه
«وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ ۚ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ ۚ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ ۚ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ. و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم میگوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!»، او میگوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو میدانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها باخبری.» (سوره مبارکه مائده، آیه ۱۱۶)
@zanr_ruz
ارتباط با ادمین:
@zaneriz97