eitaa logo
آذرخش
55 دنبال‌کننده
385 عکس
407 ویدیو
101 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خالق لبخند ❓🏃‍♂مامان! چرا همه ما آدما و داریم ولی خدا نداره؟ خدا چه جوری به وجود اومده؟ ✅خوب دقت کن دخترم! : میگیم : شوره. چرا؟چون توش خیلی نمک ریختن... میگیم : ، شوره، چرا؟ چون توش خیلی نمک زدن... میگیم : شوره چرا؟ چون توش زیادی، نمک ریختن. حالا ازت میپرسم : شوره، چرا؟ چون توش نمک ریختن!! 😳 شوری نمک از کجاست؟ 😳 شوری از ، نمک برای شوری نیازمند چیز دیگه ای نیست. ✅ هم، وجودش از خودش سرچشمه میگیره و نیازمند هیچ کس وهیچ چیز . @zarakhsh
بسمه تعالی چند لحظه صبر کن! قصد جسارت ندارم! اما دینداری ما برخواسته از مبانی محکمی نیست! چه تناقض وحشتناکی است : سیاهی که نشان از سوگ علی ع دارد و هایی که خلاف علی ع حرف می‌زند! اگر جرعه ای از دریای امام ع نوشیده بودیم، هرگز سوریه ویمن و فلسطین را برادر خود نمی پنداشتیم و از "چراغی که به خانه رواست....." نمی زدیم! در حالی که قرآن، مؤمنان را یک دیگر می داند! مگر برادرتو، اهل خانه ی تو ! @zarakhsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسمه تعالی حفظ نظام واجب نیست! دلیل ما بر حفظ نظام اسلامی یک قیاس اقترانی است : : نظام ایران، اسلامی است :حفظ حکومت اسلامی واجب است. : حفظ حکومت اسلامی ایران واجب است. مخالفان نظام اسلامی ایران دست به دست هم داده اند تا استدلال را کمرنگ جلوه دهند. (مسلمان) به صغرای استدلال حمله کرده و این نظام را _به دلیل پاره ای از مشکلات _اسلامی نمی دانند. (غیر مسلمان) نیز صحت کبرای استدلال را لگ مال کرده اند و حمایت از حکومت اسلامی را بر مسلمانان لازم نمی دانند! به همت مسولین خائن و تن پرور، مخالفان مسلمان داخلی، هر روز ناراضی تر از دیروز شده اند و گاه با رسانه های معاند در جهت براندازی نظام هم صدا می شوند! این هم صدایی یعنی همدست شدن با برای نابودی نظام اسلامی! درست است که جمهوری اسلامی در مقام اجرا با زیادی دست به گریبان شده است اما آیا وظیفه یک مسلمان برای اصلاح نظام اسلامی است یا برای نابودی آن! ! این دو راه حل بیشتر ندارد : یا مسلمانی ما همراه با مبانی دینی یا راه حل مشکلات را ایم! @zarakhsh
بسمه تعالی از حق نمی‌توان گذشت! خدمت باسعادت منتخب جناب آقای رئیسی. سلام بر شما امیدوارم سلامت و سربلند باشید. آن روز که رای ملت فولاد منش و زحمت کشیده ی ایران به شما تعلق گرفت به جای تبریک های تشریفاتی، مسولیت سنگین ریاست جمهوری را به شما گوش زد کردم و اکنون که در شرف تحویل گرفتن دولت هستید به طور ویژه خود را متذکر میشوم چرا که دغدغه‌ هایتان زیاد است و یک سر دارید و هزار سودا! جناب آقای رئیسی به عنوان یک که خود سرشار از احساسات پر شور جوانی است و به عنوان جوانی که افتخار بودن را در ظاهر یدک می کشد با جوانان ارتباط بسیار تنگاتنگ داشته و دارم، باید در کمال و قلبی شکسته اذعان کنم : وضعیت اغلب جوانان،قابل تعریف و اگر بخواهم پرده دری کنم باید بگویم: وضعیت جوانان، نیازمند توجه مضاعف و اقدامات فوری است! متاسفانه احساس ناکامی از زندگی،دور پنداشتن خوشبختی، تامین نشدن نیاز های اولیه انسانی و بی کاری، پیکر آنان را از خالی کرده است! سست شدن در آرمان های ارزشی و انقلابی ، بی رغبت شدن به تحصیل، کم توجهی به ادب و در برخورد با مردم و کمرنگ شدن انگیزه های دینی، ثمره ی نحس آن احوالات است! هرچند که انگیزه دینی آنان کمرنگ شده است اما انان به شدت افزایش یافته است به گونه ای که بارها و بارها دست به دامن درراه مانده ای چون من شده اند تا درد خود را از نسخه های دینی شفا بخشند! آقای رئیسی! آنچه که تجربیات من فریاد می زند اين است که : همه مشکلات جوانان در یک کلمه خلاصه می‌شود "" بی کاری، ریشه همه مفاسد و ناهنجاری های اجتماعی است. به قول دبیران ریاضی، نیمی از پاسخ مسئله درون خود نهفته است حال که مسئله را به خوبی شناختیم، مسیر حل مسئله آسان تر میشود، اگر رونق یابد و اشتغال برای همگان ایجاد شود : 1. افسردگی ها و تلخ کامی روحی از جامعه رخت بر می بندد چرا که مهم ترین فایده کار، به زندگی است. 2.آرام آرام، ازدواج جوانان فراهم شده و کشتی جوانی در ساحل آرامش خانواده، پهلو خواهد گرفت و این آبی سرد بر آتش بزهکاری های اجتماعی و مفاسد اخلاقی خواهد بود. 3.کار منجر به تولید ثروت شده، دست جوان در جیب خودش فرو رفته و به حس استقلال طلبی و بالنده یک جوان، احترام می‌گذارد. 4.کار و تولید ثروت، فقر، هنجار شکنی و کج روی های اجتماعی را جمع خواهد کرد. آقای رئیسی! کم کاری شما منجر به جوانان و اضافه کاری پدران و مادران خواهد شد می دانم شما طلبه ای جهادی و پر کار هستید اما حجت را باید بر شما تمام می کردم. در این چند سال از هر راهی که فکرش را بکنید برای تزریق امید و نشاط بخشی به جوانان استفاده کردم، از استدلال های و معارف کلامی گرفته تا روان شناسی اما این ها همه نسخه های مقطعی و کوتاه مدت است درد در اقتصاد است، درمان را نیز باید در اقتصاد جست و این وظیفه شماست. امیدوارم که برای آسایش و آرامش مردم انجام نداد، شما انجام دهید امیدوارم را که حسن روحانی به دوش نکشید شما به دوش بکشید امیدوارم هایی که حسن روحانی از چهره ها ربود شما آزاد و احیا نمایید. امیدوارم خون دل و زخم عمیقی که حسن روحانی بر پیکر نازنین امام زمان علیه السلام وارد آورد شما درمان نمایید. امیدوارم و همین امید است که نشدنی ها را _به اذن خداوند_ شدنی می کند. موفقیت شما آرزوی ماست سعید لطیفی @zarakhsh
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت. ازدواج!😭 از آن روز که یوسف کنعانی ما (عج)، بر ها و کوتاهی هایم چشم فروبست و با بزرگ منشی، بر سرم نهاد، ای شفاف و صادق، فراروی من نهاد تا صبح و شام، سيمای درون را به تماشا بنشینم و از دل بزدایم! عمامه، دفتری نو برمن گشود تا خاطرات ارزنده و را برای آیندگان به یادگار گذارم. از آخرین سفرم به تهران دوازده سال می گذشت! و 5 سال بود که عمویم را ندیده بودم! چون خبر به گوش عمو رسید با سرعت خودش را به من رساند! در برخورد اول مرا نشناخت‌! حق داشت که نتواند مرا بازشناسد! آنهم با که هیچ گاه مرا درآن ندیده بود! سر و صورتم را بوسه داد و های پنهانش را به روشنی دیدم!! بسیار از طلبه شدنم خرسند بود!! می گفت : بوی پدرم را می دهی!! یاد پدرم را زنده کردی!! اشک هایش را پاک کردم و را خدا بیامرزی دادم! به منزل رسیدیم و همه اقوام و خویشان گِرد هم جمع بودند و مرا می کشیدند!! چون به درون خانه پا نهادم اشک به چشمانم نشست!! کودکان قد و نیم قدی را دیدم که اصلا نمی شناختم!! 5 سال بود که خویشان تهرانی را ندیده بودم!!! نُقل مجلس شده بودم و چشم به دهان من دوخته بودند! از همه کس و همه چیز می پرسیدند و پروانه وار از این پذیرایی می کردند!! شعله احوال پرسی ها که فروکش کرد بحث های دیگری به کرسی نشست و من فرصت یافتم! لابه لای گفت و گو ها، ها، قهقهه ها، شستم خبر دار که گلوی نزد گیر کرده است، از قضا فریبا هم یک دل نه صد دل، عاشق شده است !! علیرضا پسرِ عموی من و فریبا هم دخترِ عمویِ دیگر من بود! خودم را به علیرضا رساندم و فریبا در آشپزخانه بود اما حرف های من و علیرضا را استماع می کرد! وقتی با علیرضا از دَم زدم، فریبا خودش را به ما نزدیک تر کرد تا خوب استراق سمع کند! حالش را درک می کردم! عاشق شده بود و انسان آنکس که عاشقی را سرزنش کند به قول : « تو خود چه جانوری کز عشق بی خبری؟!!» خلاصه! علیرضا را عاشقی دادم و از ازدواج خواندم! آرام آرام دامن بحث را کوتاه کردم و راز پنهانی که در دل داشت آشکار ساختم!! گفتمش : « شما، دل را به دل فریبا گره زده ای!! آنهم گره ای که جز با باز نمی شود!!» انگار منتظر بود ، کسی برایش از عشق بخواند تا اشک بریزد و مجلس روضه به پا کند! علیرضای سی ساله ما، راننده تاکسی بود و تجربه تلخ ، زخمی عمیق بر سینه اش انداخته بود!! «با هرکه شدم سخت به مهر آمد سست!!» به بهانه ی ، از خانه بیرون زدیم و سفره دلش را برایم باز کرد!! 8سال از من بزرگتر بود اما در برابر من می گریست!!! و امید داشت گره اش به من باز شود!! دلش می‌خواست ازدواج کند اما کسی را نداشت که مشکلات اش را با او درمیان گذارد!! آرام اش کردم و قول شرف دادم از آبروی ام برایش مایه بگذارم و همین امشب او را به مراد دلش برسانم!!! پله ها را آرام آرام بالا می رفتم و در دل با خدا مناجات می کردم!! : « خدایا این جوان به یک پناه آورده است! دستش را به دست یک داده است تا گره از کارش باز کند!! می دانم من آبروی نزد تو ندارم! می دانم وجودم سراسر پلیدی و است! می دانم در لباس هایم! اما تو به چشم های بارم نگاه کن! از تقصیرات من بگذر و دعای من را در حق این جوان مستجاب کن! من بی آبرویی بیش نیستم اما تو به آبروی ام مرا ببخش و تلاش مرا در حق این جوان به نتیجه برسان... 😭» در حال و هوای خودم بودم که ناگهان خود را طبقه چهارم یافتم! اشک از گونه هایم پاک کردم و پدر داماد را صدا زدم. هرچه و و شعر و آموخته داشتم به کار بستم!! ، ریش هایش را خاراند وگفت : «حال که پیش قدم شده ای باید خودت هم فریبا را از برادرم کنی!!! اشک به چشمان آلوده ام نشست!! دلم را التماس می کردم که بارانی نشود!! با پدر عروس، هم سخن شدم و رضایتش را اعلام کرد و ریش و قیچی را به سپرد!!! کار تمام بود!! می دانستم فریبا هم است!! من بیلط قطار گرفته بودم و باید آماده رفتن می شدم!! به بهانه جمع کردن وسایل، خود را به گوشه اتاق رساندم و در شکر یک دل سیر گریه کردم!! خدایا تو را به تمام بزرگی هایت که صدای این طلبه و دل شکسته را شنیدی و آبروی عمامه اش را کردی!!! علیرضا که روی زمین بند نمی شد مرا به راه آهن رساند و حسابی سپاسم گزارد!! بارها گفتم که من هیچ کاری برایش نکرده ام، این خدا بود که اشک هایش را دید و ترین بنده اش را خیر قرار داد!! آخرین جمله ای که به علیرضا گفتم، اولین حقیقت زندگی من است : «من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم آنکه می رفت مرا هم به دل دریا بُرد.... » 👇👇👇👇
بسمه تعالی لطفا نکنید!! عرض سلام و سلامت باش خدمت همه دوستان و گرامیان. چندی پیش مباحثه مفیدی پیرامون «جهاد تبیین» بر گذار شد،که بسیار علاقه مند به مشارکت‌ بودم لکن این ریه و آن فضای ، مانع گردید. در صندوقچه سرنوشت، نکاتی دارم که عصاره تجربیات برادر کوچک تان در گفت و گو های سیاسی در هر کوی و برزن بوده است: برای موفقیت در مناظرات، باید پیراهنی به تن کرد که تار و پودش مستحکم و مزین باشد، تارش مناظره است و پودش، ماده و . جهاد تبیین نیز از همین تار و پود در هم تنیده شده است. اگر حقیر پا درعرصه محتوا بگذارم بر بی تقوایی خود کوفته ام چراکه و کافی در مسئله نداشته و به حق، کلاهی از این بر سر ندارم. اما چند خطی در جهت هموار شدن مسیر صورت مناظرات می نگارم، که در عین بدیهی بودن، رمز موفقیت همگان است. 1.خدایا مقصر به کار آمدیم! انقلاب ما برخاسته از و برای برافراشتن پرچم توحید است. چه قدر شایسته ترحم است کسی که درگفت و گو های تبیینی برای خود نمایی و بر خصم لب به سخن بگشاید. کوتاهی های ما در دفاع از انقلاب، فراوان است از نیاموختن مبانی آن گرفته تا عدم مشارکت های ! من همیشه در طلیعه بحث ها چنین زمزمه می کنم : «خدایا مقصر به کار آمدیم تهی دست و امیدوار آمدیم» خودت هوای این زمین خورده را داشته باش! 2.بی مایه فطیر است! حکایت، همان حکایت چشم و ابرو است! دلش برای زیبایی ابروان انقلاب می تپد چشمان انقلاب را کور می کند! حراست از مرز های انقلاب اسلامی در گرو و بر مبانی فکری آن است. تبیین خام و بی محتوا، تخریب پنهان مکتب مان است. «اول ، وآنگهی گفتار پای بست آمده است و پس دیوار» لذا به قدر تاب و توان باید آموخت و در همان اندازه تبیین کرد، «نکو گوی گر دیر گویی چه غم!» 3.کوتاه و نافذ و نغز! چه بسیارند بی مایگانی که از بی کران دانش جز نچشیده اند اما از آنجا که حرف های خام شان را در حریر الفاظ زیبا می پیچند، می یابند و نامشان بر سر زبان ها می افتد! در گفت و گو های تبیینی، سعی کنیم نیک سخن گفته و سخن نیک هم عرضه داریم (جمله اول، دال بر بحث است جمله دوم دال بر بحث). از جملات آهنگین، ضرب المثل ها، پندانه های کوتاه، کلمات حکیمانه معصومان و رهبران نهضت اسلامی بهره جویید که در فضای عمومی جملات گونه از هزار فلسفی برنده تر است. جمله آقای رئیسی خطاب به آقای همتی را به خاطر دارید : «حکایت حال شما، حکایت دروازه بانی است که 30 تا گل خورده است و می گوید اگر من نبودم 50 تا می خوردیم» 4.از دیار جزئیات! همت خود را بر اين گمارید که از جملات و گونه بپرهیزید چراکه قصر کلیات با یک مثال نقض فرو می ریزد. خصوصا که رفتار بعض ازمسولین ما هزار هزار مثال نقض برای هر ارزشی ما تولید کرده است!! تلاش کنید بحث را با جزئیات مدیریت کنید، مطمئن باشید که مخاطب از جزئیات، آنچه شما می خواهید دریافت می کند 20 مثال برای اجرای عدالت بزنید نگاه سردش به عدالت کمی گرم می شود. 5.هدف، آرایشگر وسیله نیست! مکتبی که هایش را «حق» تغذیه می کند، هیچ باکی از پرسش و پاسخ ندارد و در دفاع از چنین مکتبی دروغ روا نیست. «تا نیک ندانی که سخن عین صواب است باید که به گفتن، دهن از هم نگشایی» البته گره زدن نگاه، به مخاطب حیله گر حق گریزی که جز با مغلوب نمی شود از پنجره مغالطه کاملا به جاست. 6.که لعنت بر این نسل ناپاک باد! همه نیک می دانند که بالا بردن صدا یا سرخی گونه و باد کردن رگ گردن، هیچ کدام دلیل بر حقانیت ادعای شما بلکه محبت شما را در دل ها خاموش می کند و تصویر زننده ای از انقلاب و انقلابی در اذهان باقی می گذارد! چه حرف های کوتاهی که هنگام خشم بر زبان جاری می‌شود و شیرینی اندیشه انقلاب را به تلخی می کشاند «بَلی، مرد آن است از روی تحقیق که چون خشم‌ آیدش باطل نگوید» نکند حرفی بزنی که بگویند : « این اخلاق را از خمینی آموخته ای؟؟» @zarakhsh
بسم رب الحسین وصیت نامه امام ع «بسم الله الرحمن الرحیم» هذا ما اوصى به الحسين بن علي الى اخيه محمد بن الحنفية. يشهـد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله ، جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق و ان الساعة اتية لا ريب فيها و ان اللّه يبعث من في القبور، و اني لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابي طالب (ع). فمن قبلني بقبول الحق فاللّه اولى بالحق و من رد علي هذا اصبر حتى يقضي اللّه بيني و بين القوم بالحق و هو خير الحاكمين و هذه وصيتي يا اخي اليك "و ما توفيقي الا باللّه عليه توكلت و اليه انيب". (بحارالانوار، 44جلد/صفحه329) محمد بن حنفيه خدمت برادرش سيدالشهدا عليه السلام رسيد و حضرت را از رفتن به سمت بر حذر داشت. حضرت از تصميم خود بازنگشنند آنگاه اين وصيتنامه را نوشتند و به دست برادر سپردند: «اين حسين بن علي است به برادرش محمد بن حنفيه: شهادت مى دهد به اينکه جز الله خدايي ، يگانه است و او را شريکي نيست و اينکه محمد، بنده و فرستاده ي اوست که به حق از جانب آمد و اينكه بهشت و آتش حق است و قيامت بدون هيچ شكى آمدنيست و خداوند هر که در قبر هاست را زنده مى كند؛ خروج و من از روى سركشى و و و ظلم نيست، تنها براى در امت جدم(ص) قيام کردم و مي خواهم به امر کنم و از منكر بازدارم و به سيره جدم(ص) و پدرم بن ابيطالب عمـل کنم. پـس هر كس مرا به درستي قبول كند خدا به (پاداش) درستي سزاوار تر است و هر كه و هرکه اين (قيام) را رد كند، مى كنم تاخداوند بين من و اين گروه قضاوت كند که او بهترين حاکمان است. برادرم ! اين وصيت من به تواست و توفيق من نيست مگر به خداوند بر او توكل کردم و به سوي او باز مي گردم. @zarakhsh
j-001 1402-02-31 hebat ss.mp3
7.87M
آیت الله جوادی آملی صوت درس خارج فقه 🔹 جلسه : 1 تاریخ 1402/2/3 متن زیر بیانات آیت الله جوادی آملی بلکه آن را در راستای بیانات استاد نوشته ام است. 👇👇👇