eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
61.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
203 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
خط آب انتقالی تخریب شده تا پایان امشب مجددا وصل خواهد شد @zarrhbin
🏴 با توجه به نزدیک شدن به مراسم پیاده روی "اربعین حسینی" ، شما می‌توانید فیلم‌ها و تصاویر خود را از این حرکت عظیم جهانی و با شکوه را برای ما ارسال کنید تا به نام خودتان درکانال "ذره بین_در_شهر"منتشر شود. آیدی مابرای ارسال👇👇👇👇 @haditaheriardakani @shahryare2
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻شما هم خبرنگار ما باشید🔍 برای پیوستن به باشگاه "شهروندخبرنگار" کانال مردمی "ذره بین درشهر" اخبار، تصاویر و سوژهای خودتان را برای ما ارسال کنید. 👇👇👇👇👇👇👇👇 "ذره بین درشهر" آیدی مدیران کانال برای ارسال پیام @Haditaheriardakani @shahryare2 eitaa.com/zarrhbin
♦️خبر خوب به زائران اربعین/ خدمات خروج موقت خودرو برای زائرین اربعین حسینی رایگان شد 🔹گمرک ایران از رایگان شدن خدمات خروج موقت خودرو برای زائرین اربعین حسینی در گمرک غرب تهران خبر داد. 🔹در اطلاعیه گمرک آمده است: با عنایت به اینکه سیل عظیم عاشقان سرور و سالار شهیدان در ایام اربعین حسینی عازم کشور عراق و کربلای معلی می‌باشند، در جهت هر چه باشکوه‌تر برگزار شدن این برنامه عظیم،گمرک غرب تهران تمامی مراحل انجام تشریفات گمرکی خروج موقت خودرو (کابوتاژ) را به صورت کاملاً رایگان و در خارج از ساعت اداری نیز به مراجعه‌کنندگان محترم و خادمین آن امام بزرگوار خدمات ارائه می‌نماید. @zarrhbin
💢 تایید شنود مکالمات معاونان شهرداری تهران توسط افشانی 🔸حجت‌الله میرزایی، معاون سابق برنامه‌ریزی، توسعه شهری و امور شوراهای شهرداری تهران درباره ماجرای شنود شدن از طرف افشانی: 🔹آقای افشانی گفته‌اند که من تلفن معاونانم را شنود می‌کنم و فهمیدم که برخی از آن‌ها پشت من حرف می‌زنند. این کار غیرقانونی است و در هرجای دنیا اتفاق می‌افتاد یک رسوایی بزرگ بود‌. 🔸اگر صحبتی هم شده راجع به عملکرد ایشان بوده، ما هیچ‌گاه بر سر ماندن یا نماندن و جایگزین ایشان صحبت نکردیم. 🔹آقای افشانی باید راجع‌به مشکلاتی که بر اثر حذف من برای برنامه پنج‌ساله سوم ایجاد می‌شود، پاسخگو باشند. 🔸شب گذشته خبری مبنی بر اینکه یک فایل صوتی که در آن کریمی (روابط عمومی) و میرزایی در حال رایزنی برای جانشینی افشانی هستند به دست شهردار تهران رسیده و دلیل حذف ناگهانی این دو از سمت‌های خود همین فایل صوتی است، در کانال‌ها منتشر شد./ اقتصادآنلاین @zarrhbin
♦️ربوده شدن تعدادی از نیروهای هنگ مرزی میرجاوه 🔹١٤نفر از نیروهای بسیجی طرح امنیت و هنگ مرزی میرجاوه بامداد امروز بدست اعضای گروهک تروریستی ربوده شدند. 🔹بر اساس آخرین خبرها ٧ نفر از این افراد نیروهای بسیج طرح امنیت، ٥نفر نیروهای هنگ مرزی میرجاوه و ٢نفر نیروهای اطلاعات سپاه هستند که بین ساعت چهار تا پنج بامداد امروز در منطقه صفر مرزی لولکدان ربوده شده اند./باشگاه خبرنگاران @zarrhbin
💬 مردی به خاطر مهریه 3 بار از روی زنش رد شد 🔹مردی پس از آن که همسرش مهریه اش را به اجرا گذاشت، با خودرو او را زیر گرفت و در سه نوبت پیاپی از روی او گذشت و جسدش را له کرد و به کف خیابان چسباند. 🔹این زوج از اهالی روستای «سرهنگ» واقع در بخش رخ تربت حیدریه (خراسان رضوی) هستند و حادثه دو روز پیش در این روستا روی داده است. 🔹همسر مقتول با اجرا گذاشتن مهریه خود، زمین و دیگر اموال همسرش را مطالبه کرده بود و قاضی ابتدا دستور صلح و سازش می دهد، اما هنگام دعوا و مشاجره لفظی، مرد کنترل خود را از دست داده و این اتفاق رخ می دهد. / ایرنا @zarrhbin
‼️در حالیکه نزدیک به دوهفته از انتشار اسنادی مبنی بر معدوم سازی و دفن سگ های بی پناه توسط شهرداری اردکان در رسانه های محلی منتشر شده است. هنوز هیچ واکنش رسمی از سوی روابط عمومی این ارگان منتشر نشده است. ❓قراردادی که توسط سرپرست شهرداری(حمید اخوتیان) امضا و توسط شهردار فعلی در حال پرداخت است ❓۳۵میلیون تومان برای معدوم سازی ۱۰۰۰سگ ⁉️درخواست رسانه ها از شهرداری این است که هرچه سریع تر از محل نگهداری سگ های بی پناه بازدید صورت پذیرد تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد! به سگ‌کُشی @zarrhbin
#شکارلحظه ها بازدیدمسئولین محترم وزحمت کش ازدرمانگاه تامین اجتماعی!!!! 😉 #ارسالی ازشهروند خبرنگار @zarrhbin
🔘 ماجرای اصغر حمال...⁉️ 🔹 ۱۵_۱۴ نفر بچه یزدی بودیم که می خواستیم بدهیم، قرار شده بود با هم مسافرت کنیم. روزی که در مشهد کنکور دادیم شب به رفتیم. کوهسنگی یکی از تفرجگاه های مشهد بود و هنوز هم هست. در سال ۱۳۶۴ آن جا چندتا قهوه خانه بود که دیزی و کباب کوبیده می دادند، ما بچه ها روی دوتا تخت نشستیم و کباب کوبیده سفارش دادیم. مردی آن جا سر میزها می آمد و می کرد. من خوب نگاهش کردم دیدم ، حمال گاراژ اتوتاج یزد است.۵_۴ سالی بود او را ندیده بودم. البته گدای تر و تمیزی بود. لهجه اش بود ولی وقتی بچه ها پرسیدند یزدی هستی گفت: نه. بچه ها بفرما گفتند و او بی هیچ نشست و با ما شام خورد. آن شب گذشت من و چند نفر از بچه های آن گروه در قبول شدیم. 🔹چند ماه بعد اصغر را جلو دانشکده ی ادبیات دیدم که گدایی می کرد. با او سلام و احوالپرسی کردم. گفتم: گدایی نمی کند. گفت: یزدی نیستم. گفتم: اسمت اصغر است، سه تا برادر هستید، حمال گاراژ اتوتاج بودی و ۲ برادرت در گاراژ حاج عبدالوهاب قمی هستند. گفت: تو کی هستی؟ خودم را معرفی کردم. گفت: حالا پس دو تومان به من بده. آن موقع به یک ریال و دو ریال می دادند. دو تومان به او دادم و گفتم یک روز بیا با هم بزنیم. ۵_۴ ماه بعد او را جلو بیمارستان شاه رضا ( امام رضا بعد از انقلاب) مشهد دیدم گدایی می کرد. سلام و حال و احوال کردیم. کمی از ظهر گذشته بود پرسیدم ناهار خوردی گفت: نه. او را کردم که در قهوه خانه دور فلکه بیمارستان شاه رضا بخوریم. کم کم با اصغر رفیق شدم. بالاخره بعد از چهار پنج بار که همدیگر را دیدیم اصغر سرگذشتش را تعریف کرد. 🔹گفت: من گاراژ اتوتاج یزد بودم. هر سال ۱۵ روز دست زن و بچه هایم را می گرفتم و برای به مشهد می آمدم. برای اینکه خرج مسافرت در آید دو سه عدل و بادبزن می خریدم و با خود به مشهد می آوردم. روزها زنم بچه ها را بر می داشت و به می رفت. آن زمان ۶ تا بچه داشتم یکی عروس کرده بودم و یکی هم در سن ۱۸ سالگی خودش حمال گاراژ بود من هم دور بست( فلکه ی قدیم امام رضا علیه السلام) جارو و بادبزن ها را می فروختم و خرجم را در می آوردم. یک شب جاروها و بادبزن هایم تمام شده بود ولی هنوز زن و بچه هایم از حرم نیامده بودند که به بر گردیم. 🔹خسته بودم و گرفته بود سرم را روی زانوهایم گذاشتم که چرتی بزنم، یک مرتبه یکی جلو رویم انداخت، هیچ نگفتم. ظرف که زنم دیر آمد چهار، پنج تومان پول جلو رویم ریختند. از زیر چشم دیدم که زن و بچه هایم دارند می آیند. را جمع کردم و بلند شدم. به زنم گفتم تو به مسافرخانه برو، من دارم یکی دو ساعت دیگر می آیم. زنم رفت و صدمتر دورتر در یک جای مناسب سرم را روی زانویم گذاشتم به طوری که صورتم پیدا نبود. حدود دو ساعت آنجا نشستم نزدیک پول گیرم آمد. دیدم کاری است که بی هیچ زحمتی ظرف دو ساعت به اندازه حمالی یک ماشین باری ده تُن پول گیرم آمد. آخر پشت کردن عدل های ۱۲۰_۱۰۰ کیلویی و بالا بردن از پله های باری کار ساده ای نیست. ۱۵ روز مسافرت آن سال تمام شد. 🔹به زنم گفتم من در کاری پیدا کرده ام و به نمی رویم، زنم هم خوشحال که در مشهد کنار امام رضا (ع) می مانیم. دو تا اتاق کردیم و مشهد شدیم. روزها دور بست سرم را می گذاشتم روی زانویم و روزی ۵۰_۴۰ تومان بودم. زمستان شد هوای مشهد هم سرد شد. مسافر و هم کم شده بود و نشستن روی زمین هم کار مشکلی بود. من هم راه افتادم و کردم. کم کم با محلات مشهد آشنا شدم، متوجه شدم که مردم محله سعدآباد، احمدآباد، کوی دکترا و اطراف دانشکده هاو جلوی بیمارستان ها خوب می دهند. حالا ۵ سال است در مشهد کار می کنم خوب است. 🔹 ظرف این مدت در مشهد خریدم. وقتی گاراژ اتوتاج بودم یک دخترم را در سن ۱۵ سالگی عروس کردم، کلاََ حدود ۱۴۰ تومان (منظور ۱۴۰۰ ریال) توانستم جور کنم و برایش بخرم. حالا زنم برای دختر دیگرم که می خواهد عروس شود نزدیک ۳۰۰ هزار تومان جهیزیه تهیه کرده است. زنم هم می کند. زن است، طوری معامله می کند که جهیز دخترش تمام شود. از یک وسیله چندتا می خرد و طوری آن ها را به همسایه ها و غریبه ها می فروشد که یکی برایش مجانی می افتد. @zarrhbin 👇👇👇👇
🔹هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم. ۵_۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی با گاراژ اتفاق یزدی ها رفتم دیدم آنجاست یک هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی شدی؟ گفت: سید بودم. گفتم: اصغر که سید نیستند، گفت: آدم وقتی می آید هم می شود. پرسیدم کار و کاسبی چطور است، گفت: بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می کردم، دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر که حالا شده بود و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی دهم. اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. فهمیدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول می کند. اصغر ضمن پول هم می داد. 🔹سال ۱۳۵۴ اصغر را دیدم پرسیدم چه خبر؟ گفت: هفته ی دیگر پسرم را می کنم داد و گفت: به عروسی بیا. هفته ی دیگر سرشب به کوچه زردی مشهد رفتم دیدم جلو خانه ای است فهمیدم عروسی آنجاست. اصغر تر و تمیز با کت و شلوار و کراوات دم در خانه ایستاده بود و به مهمانان تعارف می کرد. من هم داخل حیاط خانه شدم. خانه حدود ۵۰۰ متر حیاط با ساختمان خوبی بود. عروسی با شام برگزار شد. دو حیاط آن طرف تر عروسی زنانه بود‌. آن خانه هم مال اصغر بود. 🔹من از سال ۱۳۵۵ جهت ادامه ی تحصیل به رفتم و بیش از اصغر را ندیدم. فکر سال ۱۳۶۵ بود که یک روز رفته بود گاراژ اتفاق یزدی ها از مرحوم حسین آقا میرجلیلی کارمند گاراژ اتفاق یزدی ها پرسیدم راستی اصغر کجاست؟ حسین آقا میرجلیلی گفت: می دانم مالی اش خیلی است. چون در مشهد پول می داد اوایل عده ای می خواستند کنند او هم به رفت، حالا کجاست نمی دانم! 🔹سال ۱۳۶۹ می خواستم به از بروم باید به طور می خریدم به فردوسی تهران بالاتر از چهارراه استانبول رفتم که بخرم. یک مرتبه توی یک مغازه ی دیدم که نشسته بود. فهمیدم مغازه ی صرافی راه انداخته است. به حکم دلار را ۱۲ ریال از فی کرد و گفت: ناهار مهمان من باش، قرار ناهار به وقت دیگری موکول شد. یکی دوبار به من کار کوچکی سفارش کرد که در مشهد برایش انجام دهم. چندبار در تهران اصغر و پسرش آقارضا را دیدم سال ۱۳۷۳ یک شب مرا به برای شام دعوت کرد. زنش سکینه، نامش شده بود. پسر سومش تازه ازدواج کرده بود. تازه عروسش هم آنجا بود. 🔹اصغر گفت: سه پسر و یک دخترش ازدواج کرده اند. گفت: که از ماجراهای ما هیچ ندارد، نشود. خانه ی شیک و قشنگ چهارطبقه ای در عباس آباد داشت. خودش طبقه ی هم کف زندگی می کرد و حیاط نسبتاََ بزرگی هم در اختیارش بود. بچه هایش هم در طبقات دیگر می کردند. روزی از حاج سید اصغر پرسیدم زندگی ان را چه کسی هستی؟ گفت مدیون آن آدم خدابیامرزی که ۵ ریالی را در آن شب در جلوی روی من انداخت و مرا از نجات داد. @zarrhbin 👇👇👇👇