eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
61.4هزار عکس
9.6هزار ویدیو
199 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
#شکارلحظه ها بازدیدمسئولین محترم وزحمت کش ازدرمانگاه تامین اجتماعی!!!! 😉 #ارسالی ازشهروند خبرنگار @zarrhbin
🔘 ماجرای اصغر حمال...⁉️ 🔹 ۱۵_۱۴ نفر بچه یزدی بودیم که می خواستیم بدهیم، قرار شده بود با هم مسافرت کنیم. روزی که در مشهد کنکور دادیم شب به رفتیم. کوهسنگی یکی از تفرجگاه های مشهد بود و هنوز هم هست. در سال ۱۳۶۴ آن جا چندتا قهوه خانه بود که دیزی و کباب کوبیده می دادند، ما بچه ها روی دوتا تخت نشستیم و کباب کوبیده سفارش دادیم. مردی آن جا سر میزها می آمد و می کرد. من خوب نگاهش کردم دیدم ، حمال گاراژ اتوتاج یزد است.۵_۴ سالی بود او را ندیده بودم. البته گدای تر و تمیزی بود. لهجه اش بود ولی وقتی بچه ها پرسیدند یزدی هستی گفت: نه. بچه ها بفرما گفتند و او بی هیچ نشست و با ما شام خورد. آن شب گذشت من و چند نفر از بچه های آن گروه در قبول شدیم. 🔹چند ماه بعد اصغر را جلو دانشکده ی ادبیات دیدم که گدایی می کرد. با او سلام و احوالپرسی کردم. گفتم: گدایی نمی کند. گفت: یزدی نیستم. گفتم: اسمت اصغر است، سه تا برادر هستید، حمال گاراژ اتوتاج بودی و ۲ برادرت در گاراژ حاج عبدالوهاب قمی هستند. گفت: تو کی هستی؟ خودم را معرفی کردم. گفت: حالا پس دو تومان به من بده. آن موقع به یک ریال و دو ریال می دادند. دو تومان به او دادم و گفتم یک روز بیا با هم بزنیم. ۵_۴ ماه بعد او را جلو بیمارستان شاه رضا ( امام رضا بعد از انقلاب) مشهد دیدم گدایی می کرد. سلام و حال و احوال کردیم. کمی از ظهر گذشته بود پرسیدم ناهار خوردی گفت: نه. او را کردم که در قهوه خانه دور فلکه بیمارستان شاه رضا بخوریم. کم کم با اصغر رفیق شدم. بالاخره بعد از چهار پنج بار که همدیگر را دیدیم اصغر سرگذشتش را تعریف کرد. 🔹گفت: من گاراژ اتوتاج یزد بودم. هر سال ۱۵ روز دست زن و بچه هایم را می گرفتم و برای به مشهد می آمدم. برای اینکه خرج مسافرت در آید دو سه عدل و بادبزن می خریدم و با خود به مشهد می آوردم. روزها زنم بچه ها را بر می داشت و به می رفت. آن زمان ۶ تا بچه داشتم یکی عروس کرده بودم و یکی هم در سن ۱۸ سالگی خودش حمال گاراژ بود من هم دور بست( فلکه ی قدیم امام رضا علیه السلام) جارو و بادبزن ها را می فروختم و خرجم را در می آوردم. یک شب جاروها و بادبزن هایم تمام شده بود ولی هنوز زن و بچه هایم از حرم نیامده بودند که به بر گردیم. 🔹خسته بودم و گرفته بود سرم را روی زانوهایم گذاشتم که چرتی بزنم، یک مرتبه یکی جلو رویم انداخت، هیچ نگفتم. ظرف که زنم دیر آمد چهار، پنج تومان پول جلو رویم ریختند. از زیر چشم دیدم که زن و بچه هایم دارند می آیند. را جمع کردم و بلند شدم. به زنم گفتم تو به مسافرخانه برو، من دارم یکی دو ساعت دیگر می آیم. زنم رفت و صدمتر دورتر در یک جای مناسب سرم را روی زانویم گذاشتم به طوری که صورتم پیدا نبود. حدود دو ساعت آنجا نشستم نزدیک پول گیرم آمد. دیدم کاری است که بی هیچ زحمتی ظرف دو ساعت به اندازه حمالی یک ماشین باری ده تُن پول گیرم آمد. آخر پشت کردن عدل های ۱۲۰_۱۰۰ کیلویی و بالا بردن از پله های باری کار ساده ای نیست. ۱۵ روز مسافرت آن سال تمام شد. 🔹به زنم گفتم من در کاری پیدا کرده ام و به نمی رویم، زنم هم خوشحال که در مشهد کنار امام رضا (ع) می مانیم. دو تا اتاق کردیم و مشهد شدیم. روزها دور بست سرم را می گذاشتم روی زانویم و روزی ۵۰_۴۰ تومان بودم. زمستان شد هوای مشهد هم سرد شد. مسافر و هم کم شده بود و نشستن روی زمین هم کار مشکلی بود. من هم راه افتادم و کردم. کم کم با محلات مشهد آشنا شدم، متوجه شدم که مردم محله سعدآباد، احمدآباد، کوی دکترا و اطراف دانشکده هاو جلوی بیمارستان ها خوب می دهند. حالا ۵ سال است در مشهد کار می کنم خوب است. 🔹 ظرف این مدت در مشهد خریدم. وقتی گاراژ اتوتاج بودم یک دخترم را در سن ۱۵ سالگی عروس کردم، کلاََ حدود ۱۴۰ تومان (منظور ۱۴۰۰ ریال) توانستم جور کنم و برایش بخرم. حالا زنم برای دختر دیگرم که می خواهد عروس شود نزدیک ۳۰۰ هزار تومان جهیزیه تهیه کرده است. زنم هم می کند. زن است، طوری معامله می کند که جهیز دخترش تمام شود. از یک وسیله چندتا می خرد و طوری آن ها را به همسایه ها و غریبه ها می فروشد که یکی برایش مجانی می افتد. @zarrhbin 👇👇👇👇
🔹هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم. ۵_۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی با گاراژ اتفاق یزدی ها رفتم دیدم آنجاست یک هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی شدی؟ گفت: سید بودم. گفتم: اصغر که سید نیستند، گفت: آدم وقتی می آید هم می شود. پرسیدم کار و کاسبی چطور است، گفت: بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می کردم، دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر که حالا شده بود و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی دهم. اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. فهمیدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول می کند. اصغر ضمن پول هم می داد. 🔹سال ۱۳۵۴ اصغر را دیدم پرسیدم چه خبر؟ گفت: هفته ی دیگر پسرم را می کنم داد و گفت: به عروسی بیا. هفته ی دیگر سرشب به کوچه زردی مشهد رفتم دیدم جلو خانه ای است فهمیدم عروسی آنجاست. اصغر تر و تمیز با کت و شلوار و کراوات دم در خانه ایستاده بود و به مهمانان تعارف می کرد. من هم داخل حیاط خانه شدم. خانه حدود ۵۰۰ متر حیاط با ساختمان خوبی بود. عروسی با شام برگزار شد. دو حیاط آن طرف تر عروسی زنانه بود‌. آن خانه هم مال اصغر بود. 🔹من از سال ۱۳۵۵ جهت ادامه ی تحصیل به رفتم و بیش از اصغر را ندیدم. فکر سال ۱۳۶۵ بود که یک روز رفته بود گاراژ اتفاق یزدی ها از مرحوم حسین آقا میرجلیلی کارمند گاراژ اتفاق یزدی ها پرسیدم راستی اصغر کجاست؟ حسین آقا میرجلیلی گفت: می دانم مالی اش خیلی است. چون در مشهد پول می داد اوایل عده ای می خواستند کنند او هم به رفت، حالا کجاست نمی دانم! 🔹سال ۱۳۶۹ می خواستم به از بروم باید به طور می خریدم به فردوسی تهران بالاتر از چهارراه استانبول رفتم که بخرم. یک مرتبه توی یک مغازه ی دیدم که نشسته بود. فهمیدم مغازه ی صرافی راه انداخته است. به حکم دلار را ۱۲ ریال از فی کرد و گفت: ناهار مهمان من باش، قرار ناهار به وقت دیگری موکول شد. یکی دوبار به من کار کوچکی سفارش کرد که در مشهد برایش انجام دهم. چندبار در تهران اصغر و پسرش آقارضا را دیدم سال ۱۳۷۳ یک شب مرا به برای شام دعوت کرد. زنش سکینه، نامش شده بود. پسر سومش تازه ازدواج کرده بود. تازه عروسش هم آنجا بود. 🔹اصغر گفت: سه پسر و یک دخترش ازدواج کرده اند. گفت: که از ماجراهای ما هیچ ندارد، نشود. خانه ی شیک و قشنگ چهارطبقه ای در عباس آباد داشت. خودش طبقه ی هم کف زندگی می کرد و حیاط نسبتاََ بزرگی هم در اختیارش بود. بچه هایش هم در طبقات دیگر می کردند. روزی از حاج سید اصغر پرسیدم زندگی ان را چه کسی هستی؟ گفت مدیون آن آدم خدابیامرزی که ۵ ریالی را در آن شب در جلوی روی من انداخت و مرا از نجات داد. @zarrhbin 👇👇👇👇
🔹 سال ۱۳۸۳ برای خرید به صرافی حاج سید اصغر مراجعه کردم، پسرش رضا در مغازه بود. او پس از حال و احوال گفت: در هم چند داریم، در دبی، لندن، مونیخ، هامبورگ، پاریس، لوس آنجلس و شیکاگو، اگر در این کاری داشتی به مراجعه کن. از رضا پرسیدم حاجی کجاست؟ گفت پدرم کمی بود به رفته هم به سر بزند هم به کتاب ها رسیدگی کند و هم برود و کند. 🔹 سال ۱۳۸۷ به حاج سید اصغر رفتم. طبقه بالای مغازه اش را خریده بود و مبلمان مفصلی کرده بودو در کنار کارهای صرافی دیگر هم می کرد به گفتم: می خواهم حاج اصغر آقا را ببینم از من پرسید وقت قبلی گرفته اید؟ گفتم: به حاج اصغر آقا بگویید است. خود حاج اصغر آمد و مرا داخل برد. 🔹 در ضمن صحبت گفتم: حاجی چند سال داری؟ گفت: ۷۶ سال. سر صحبت را باز کردیم ، پرسیدم: از رفقای قدیم یزدی ات خبر داری، گفت: تقریباََ همه اشان مرده اند، حتی آنها که ۱۶_۱۵ سال از من کوچکتر بودند، مرده اند. برادرهایم هم جز جوادمان که بیست سال از من جوان تر است، مرده اند. گفتم: جواد چه می کند؟ گفت: سال هاست را رها کرده و با یکی شده و در یزد دارد وضعش خیلی است. 🔹 قصه را با این اینگونه به پایان می برد. اگر حاج اصغر گدایی نکرده بود در سن ۷۶ سالگی سالم و توی دفتر اش روزانه جابجا می کرد و در نمایندگی داشت؟ یا او هم مثل حسن مقدس، عباس حمال، رجب، محمود حمال در سن ۶۰_۵۰ سالگی مرده بود؟ 📚 شازده ی حمام/ جلد ۱/ دکتر محمد حسین پاپلی یزدی 📩 سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
⭕️سکوت در پی حمله و هتاکی به دو بانوی اردکانی در دو شب گذشته  ▪️اميرالمؤمنين علي(ع)، بر منبر مسجد کوفه،  آنگاه که شنید سربازان تحت امر او به زور خلخالی را از پای زنی یهودی کنده اند، برآشفته و بیقرار فرمود: «شنيده‌ام سربازان ما از پاي زنی يهودي، به درشتی خلخالی را كَنده‌اند. اگر  مسلماني به خاطر اين غصه دِق كند و بميرد رواست." ⁉️آخرین روزهای مهرماه در حال سپری شدن بود که؛ خبری تاسفبار مبنی بر ضرب و شتم دو تن از بانوان اردکانی و حمله و هتاکی به آنها به بهانه امر به معروف و نهی از منکر توسط فردی منتشر شد که افکار عمومی را به شدت جریحه دار کرد و سوالات زیادی پیرامون این موضوع در ذهن مردم شکل گرفت. ⁉️اینکه آیا هر فردی که به ارگان، سازمان یا نهادی وابسته است، مجاز است به هر روش و به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، با شهروندان بدرفتاری نموده و بدانها حمله ور شود؟ ⁉️آیا امر به معروف و نهی از منکر با چنین روشها و منشهایی صحیح و اسلامیست؟ نقش نهادهای امنیتی در حمایت از شهروندان در برابر چنین افراد قانون شکن و ناراحتی چیست؟ آیا از دید قانون، شهروند درجه یک و درجه دو داریم؟!   ⁉️پس از اتفاق خوب رسانه ای شدن این ماجرای تلخ- که به هیچ عنوان در شان اردکان و اردکانیها نیست- و شکایت شاکیان خصوصی پرونده و به جریان افتادن پرونده در سیر قضایی، مردم منتظرند تا عدالت در این خصوص اجرا شود و امنیت شهروندان همچون گذشته تامین گردد. ⁉️لازم است شورای تامین شهرستان و در راس آن فرماندار محترم و همچنین سایر دستگاه های مربوطه نسبت به این حادثه بی تفاوت نباشند و پس از مشخص شدن قانونی ابعاد این ماجرا اقدامات لازم را در عدم تکرار چنین اتفاقاتی انجام دهند. ⁉️اما آنچه جای تاسف است این است که رسانه های نزدیک به محافظه کاران دلواپس در اردکان، با گذشت قریب به ۴۸ ساعت از این ماجرا، هیچ اشاره ای به این خبر تلخ و تاسفبار نداشتند گویا اصلا اتفاقی رخ نداده. ⁉️در جریان افشای قرارداد موسوم به توسط شهرداری اردکان هم این رسانه ها در سکوت مطلق فرو رفتند. ⁉️گویا اگر تخلف و ناهنجاری و اقدامات ناشایست خارج از عرف از سوی نزدیکان و همفکران ایشان صورت گیرد، میکوشند تا با سکوت از کنار آن بگذرند. ⁉️مانند کبکی که سر در برف فرو میبرد و چون خود جایی را نمیبیند می پندارد که کسی نیز او را نخواهد دید! ⁉️مردم به خوبی این رفتار را زیر نظر دارند و خط مشی رسانه ایِ محافظه کاران اردکان را دنبال نموده و البته نشان داده اند که هر بار در بزنگاه به خوبی پاسخ این رفتارها را داده اند/صدای اردکان @zarrhbin
ثبت نام بدون‌کنکور در مقطع کارشناسی دانشگاه پیام نور اردکان
سلام خواستم از جایگاه CNG ارکان که الحمدلله سه تا هم هستند کمی گله کنم. جایگاه میدان چادرملو که یک روز در میان خراب شده یا بعلت تعمیرات!!!!!!!! تعطیله و جایگاه مرکزی هم که یک پمپ بیشتر نداره و اون هم یا واشر نازل خرابه و کند کار مکنه یا هوا گرم شده فشار نداره و یا هوا سرد شده باز هم فشار نداره. ویک پمپ هم که همیشه کاور روش کشیدن و کار نمکنه و مردم باید معطل تو صف بمونن. فقط یک جایگاه امام علی هست که منظم کار مکنه. سوال :آیا شهری که بعنوان پولدارترین شهر معرفی شده این صحنه ها ی خرابی و کمبود پمپ گاز توجیه پذیر هست یا نه؟ ؟ ؟ ؟ @‌zarrhbin
وام بیمه عمر چیست ؟ یکی از بهترین مزایای بیمه های عمر و تامین آتیه، دریافت وام بدون هیچ گونه تشریفات اداری، از محل اندوخته این بیمه نامه می باشد. دریافت وام بیمه عمر ، به بیمه شده این اجازه را می دهد، قبل از سر رسید و پایان قرار داد بیمه نامه و در مواقعی که احتیاج به منبع مالی از اندوخته بیمه نامه خود را دارد، بتواند از اندوخته بیمه نامه خود، برداشت نماید. به زبانی ساده تر، بیمه گذار می تواند از مبالغی که به عنوان حق بیمه پرداخت کرده است و در طی مدت بیمه نامه، به آن سود نیز تعلق گرفته است، بدون بازخرید بیمه نامه، از آن استفاده کند. شرایط دریافت وام بیمه عمر چیست؟ در بیمه های عمر، بیمه گذار می تواند طبق شرایط زیر، دریافت وام داشته باشد: 1- پرداخت وام تا سقف 90 درصد ارزش بازخریدی بیمه نامه عمر و بعد از گذشت 6 ماه از خرید بیمه نامه، به بیمه گذار پرداخت می شود. ( به شرط آن که ارزش بازخریدی وی، از 200 هزار تومان بیشتر باشد ) 2- باز پرداخت وام دریافت شده، حداکثر طی 60 قسط، یا 5 سال می باشد. 3- سود تعلق گرفته به وام بیمه عمر، حداکثر 4 درصد بیش از سود تضمینی است که، به اندوخته این بیمه نامه تعلق می گیرد. 4- گرفتن وام، به دفعات بلامانع است، به شرط آن که پس از تسویه وام قبلی، یک ماه تنفس داده و بعد از آن درخواست وام جدید گردد. پاسارگاد =بیمه برتر 🌸🌸 آقای طاهری ٠٩١۶٢۶١٨٩۶۵
🌹هرشب _یک حدیث 🌹 امام علی علیه السلام: از هر دانشى بهترينش را انتخاب كنيد. زنبورِ عسل از هر گلى زيباترينش را مى خورد. در نتيجه دو جواهر گران بها از آن توليد مى شود... غررالحكم حدیث 5082 @zarrhbin
باسپردن همه چیزبه دستان خدا خودت را برای فردایی بهتر آماده کن آنوقت زیباتر ازهمیشه نفس می کشی زیباتر ازهمیشه می بینی شبتون بخیر 💓 شبتون ارام 💓💐 در پناه ایزد یکتا 👋 @zarrhbin
🌺بنام خداوند بخشنده مهربان🌺 چونکه صبح آمد وچشمم باز شد خلقـتم بـا خـالقم همـراز شد غرق رحمت میشود آنروز که صبحش با نام "تو" آغــاز شد سلام صبحتون بخیر 🌸 روزتون بزیبایی نام خدا 🌺 @zarrhbin ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌