🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍂 #شهربانو در خانهی آقارضا
📌 قصه به دکتر بردن شهربانو رسید، #باهم بخوانیم ادامهی ماجرا را...
▫️#آقارضا هر روز برای مادربزرگ کباببرگ یا کوبیده و یا جگر درست میکرد. به او روغن زرد گوسفندی و عسل میداد. عسل و ارده میداد. البته، در آن زمان با #حقوقپاسبانی میشد این کارها را کرد. حالا چطور؟ این را پاسبانها باید بگویند.
▪️#مهری یک روز به شوهرش گفت: "این غذاها شاید برایش خوب نباشد!" شوهرش گفت: "از سیری بمیرد بهتر است تا از گرسنگی." بعد از یک ماه #شهربانو سرحال شد. چشمانش فروغ پیدا کرد. روزها خودش را نگه میداشت، دیگر زیرش را خیس نمیکرد.
▫️یک روز به #مهری گفت: "باید با آقارضا بروید بقیهی کتابهای من را بیاورید." #شهربانو هر شب از داستانهای #شاهنامه برای آقارضا میخواند. یک روز آقارضا گفت: "من معنای شعرها را نمیفهمم." مادربزرگ گفت: "اگر بخواهی به تو شاهنامه درس میدهم." شهربانو چند جلد شاهنامه داشت. به مهری گفت: "برو جلد اول شاهنامه را بیاور." همیشه شعرها را از حفظ میخواند.
▪️آن روز #شاهنامه را باز کرد و دست آقارضا داد و گفت: "بخوان!" آقارضا اولین خط شاهنامه را خواند. مادربزرگ گفت: "حالا بگو یعنی چه. فردوسی چه میخواهد بگوید؟"
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
#آقارضا مِن مِن کرد و گفت: "مهری، تو شعر را معنی کن!" مهری چیزهایی گفت. شهربانو به مدت یک هفته هر شب چند ساعت دربارهی خرد و #اندیشه حرف زد. درباره تفسیرهای کلمه "یعقلون" و "تعقلون" در #قرآنکریم صحبت کرد. مثالها زد.
▫️دربارهی خِرد از شُعَرای دیگر شعر خواند. گاه #آقارضا دهانش باز میماند. گاه خوابش میگرفت. #شهربانو، آقارضا را وادار میکرد بعضی حرفهای او را تکرار کند.
▪️#شهربانو گفت: "عدهای با فردوسی و شاهنامه مخالف هستند. بهانهشان این است که فردوسی دربارهی شاهان حرف زده است. اما آنها به دلیل همین کلمهی خِرد با فردوسی مخالف هستند چون میدانند که اگر پای #عقل و خِرد به میان آید، بساط آنها برچیده میشود. آنها با عقل، خِرد، اندیشه، فکر و ابراز نظر، رای و ارائهی طریق بر مبنای عقل مخالف هستند. اگر خِرد به میان آید، خرافات از بین میرود. آنها که درآمدشان از خرافات و بیخِردی است، ضرر میکنند. پس آنها با شاهنامه و فردوسی مخالفند. آنها با هر کس که اهل خرد و عقل باشد، مخالفند."
▫️بیش از یکسالونیم در خانهی آقارضا بساطِ #شاهنامهخوانی بود. آقارضا یک پا شاهنامهخوان شده بود. یک شب مادربزرگ بیت:
که گفتت برو دست رستم ببند
مبندد مرا دست، چرخ بلند
را تفسیر میکرد. آخر شب، #آقارضا گفت: "این پاسبانی هم شغل نشد. ما همهاش دستمان بسته است."
▪️ یک روز #مادربزرگ به نوهاش گفت: "مادر همهی کتابهای مرا نیاوردی!" مهری به خانهی مادرش رفت. #رقیه گفت: "هر چه زودتر کتابهای این کافر را بردار و ببر. کتابهای این کافر هر کجا باشد، فرشتهها آنجا نخواهند بود. همین کتابها، این زنیکه را کافر کرده است. اگر تو هم این کتابها را بخوانی، کافر میشوی!" این #نظریه متعلق به رقیه نیست. در طول تاریخ وجود داشته است. به خصوص قدرتمندان، شاهان، دیکتاتورها با #کتابخواندنمردم مخالفند.
👇👇👇👇
📜 اندیشه های ناب...
💠 چگونه "حرفزدن" را از قرآن بیاموزیم...
✅ دوازدہ ویژگے یڪ"سخنِ خوب"
از دیدگاہ #قرآنکریم؛
۱. #آگاهانه باشد.
"لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ"🍃
۲. #نرم باشد.
"قَوْلاً لَّيِّناً" زبانمان تیغ نداشتہ باشد.🍃
۳.حرفے ڪہ مے زنیم خودمان هم #عمل ڪنیم.
"لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ"🍃
۴. #منصفانه باشد.
"وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا"🍃
۵.حرفمان #مستند باشد.
"قَوْلًا سَدِيدًا" منطقی بزنیم.🍃
۶. #ساده حرف بزنیم.
"قَوْلاً مَّیْسُورًا" پیچیدہ حرف زدن هنر نیست.🍃
"روان حرف بزنیم"
۷.ڪلام #رسا باشد.
" قَوْلاً بَلِیغًا"🍃
۸. #زیبا باشد.
"قولو للناس حسنا"🍃
۹.#بهترینکلمات را انتخاب ڪنیم.
"یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن"🍃
۱۰.سخن هایمان روح معرفت و #جوانمردی داشتہ باشد.
"و قولوا لهم قولا معروفا"🍃
۱۱.همدیگر را با #القابخوب صدا بزنیم.
"قولاً كريماً"🍃
۱۲.ڪمڪ ڪنیم تا درجامعہ #حرفهایپاک باب شود.
"هدوا الی الطّیب من القول"🍃
@zarrhbin