eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.9هزار دنبال‌کننده
67.4هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️ 🍁🌾🍁🌾 🍃 بسم رب الشهدا و الصدیقین به یاد شهدای کشور سربلندمان ایران اسلامی 🍁🌾 🍀یادم هست ٬ توی کتاب مون یک پسر بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سد تا سد خراب نشه!!👇 🍀 قهرمانی که با اسم و خاطره اش شدیم!! "😒 🍀توی کتاب،عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!!🙁 🍁🌾 همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!!🤔 🍀پطروس ذهن ما خسته بود٬تشنه و رنگ پریده، انگشتش کِرخت شده بود و...!!🙁 🍀سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ بوده است!! تازه هم یک بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!!😟😒 🍁🌾 🍀بعدها، از این که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!! 🍀خودهلندیها خبر نداشتند که ما در نسل با خاطره بزرگ شدیم!!☹️🙁 🍁🌾 🍀شاید آن وقتها اگر که در کار نبوده، میشدیم!!😒🙁 🍀اما توی همان روزها٬ پر از بود!!☺️😍 🍀قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون....❤️ 🍁🌾 🍀 شهید_ابراهیم_هادی: که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کمیل شد!!! 🍀شهید_حسین_فهمیده: نوجوان سیزده ساله ای که با ، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!! 🍀شهید_حاج_محمدابراهیم_همت: سرداری که سرش را خمپاره برد...!!! 🍀 شهیدان_علی،مهدی وحمید_باکری: سه برادرشهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!! 🍀شهیدان_مهدی ومجید_زین_الدین: دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!! 🍀شهید_حسن_باقری: کسی که برای سرش جایزه گذاشت!!! 🍀شهید_مصطفی_چمران: دکترای فیزیک پلاسما از برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه به شهادت رسید!!! كسي كه خبر شهادتش رابه اسم شكار در اخبار بغداد آوردند... 🍀کاشکی زمان لااقل همراه با ، داستانهای خودمان را هم میداند😔😔 🍁🌾 🍀 !!! 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه .... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🔶یه روزی یه ... 🍁مثل جلو دشمن ایستادن تا کسی نگاه چپ به و نکند!!! 💠لره...........شهید و... بود! 💠ترکه.....شهید مهدی و... بود! 💠عربه....شهید علی و... بود! 💠قزوینیه...شهید عباس و... بود! 💠آبادانیه........ شهید و... بود! 💠اصفهانیه.... شهیدابراهیم و... بود! 💠شمالیه...... شهید و ... بود! 💠شیرازیه...شهیدعباس و... بود! 🌸کردستانیه...شهید خالد و... بود! 🌸 مشهد یه... شهید محمود و... بود! 💚و..... واقعی اینها بودند!!! 💛ای کاش،گاهی از این مردان واقعی و بی ادعا هم یادی کنیم...!!! التماس دعا 🙏 @zarrhbin
قبل از صبح برگشت. پیکر هم روی دوشش بود. بود و . می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز داشتیم. فقط همین شهید جا مانده بود. پیرمردی جلو آمد. بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست: آقا ابراهیم ممنون! زحمت کشیدی! اما پسرم...! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما است! از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب! گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از بود. صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما و بی نشان بر خاک افتاده بودیم، هر شب مادر سادات (س) به ما سر می زد. اما حالا، دیگر چنین خبری برای ما نیست...! می گویند مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند! پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد. می توانستم فکرش را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود! ... 📚 سلام بر ابراهیم @zarrhbin