eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
غلامم غلام ابوفاضلم اسیر مرام ابوفاضلم نمک‌گیر نام ابوفاضلم فقیر مقام ابوفاضلم به هر گوشه این حرف رایج شده ابالفضل باب الحوائج شده بخوانش خداوند فضل و ادب به ام البنین می‌رسد در نسب فدای مرامش حبیب و وهب ندیده کسی ساقیِ تشنه لب؟! شد از کودکی عاشق پنج تن فدایی راه حسین و حسن چنین یار ناصح کجا دیده‌ای؟ به هر جنگ، فاتح کجا دیده‌ای؟ چنین نور واضح کجا دیده‌ای؟ چو او عبد صالح کجا دیده‌ای؟ نشد عبد هر پستِ خودکامه‌ای غمش بوده داغ امان نامه‌ای امان از زمان بلای عظیم شد از تشنگی وضع خیمه وخیم کنار شریعه، به دور از حریم چه شد حال سقا؟! بیا بگذریم دلش یاد یعسوب دین کرده بود به راهش سپاهی کمین کرده بود فدایش که بی دست و حیران شد و دم علقمه تیرباران شد و‌ خجالت کشیده ز طفلان شد و ز یک مشک پاره پریشان شد و... به ضرب عمودی سرش باز شد به بالین زهرا سرافراز شد دلش سوخت از داغ بی حد، حسین به دستان او بوسه می‌زد حسین خمیده به بالینش آمد حسین نشد چشم او را گشاید حسین عقیله ندارد کفیلی دگر شده آسمان حرم بی قمر قسم بر ابالفضل، روح صلاة که آن سرو خوش قامت کائنات کنار شریعه، کنار فرات تنش خُرد شد از جمیع جهات مگر قبر او قبر یک کودک است؟! چرا اینهمه مدفنش کوچک است؟!
نه دستى از تن سقا مى‌افتاد نه اشك و آه و ناله كار ما بود على اصغر ديگه گريه نمى‌كرد اگه نهرى ميون خيمه‌ها بود كسى به اشك‌مون خنده نمى‌كرد سرت سر به سر نيزه نمى‌ذاشت اگه بودى، ديگه بابا حسينم عمود خيمه‌مون و برنمى‌داشت به عمه زينب انقد سخت نمى‌گْذَشت دلش رو غصه و ماتم نمى‌برد آره من خوب مى‌دونم عموجون اگه بودى كسى سيلى نمى‌خورد روى نى‌ها نمى‌رفتى عزيزم الان اين قدر دور از ما نبودى كسى توو علقمه چشمت نمى‌زد اگه تو اين همه زيبا نبودى ولى افسوس داغ دورى تو بايد روى دل تنگم بمونه بابام مي‌گفت: حتما حكمتيه خدا هر چى اراده كرده، اونه سراغت رو كه از عمه مي‌گيرم اونم ميگه تورو جايى نديده تموم خاك و دنبال تو گشته و هيچى غير زيبايى نديده! ✍
چنان كه وقت عطش جرعه‌اي گوارا را طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را هنوز جاي علامت به شانه‌ی پدر است سپرده زير علم دست صاحبش ما را دوباره خانه‌ی ما سفره‌ی ابالفضل است گمان كنم گره‌اي هست كار بابا را به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد اگر دهند به دستم تمام دنيا را به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا ميان دسته ميانداري مسيحا را غروب مي‌كند از فرط خجلتش خورشيد نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش خدا به ماه رسانده‌ست دست دريا را خدا كند برساند به خيمه مشكش را خدا كند نبرند آبروي سقا را خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد خدا كند برسانند زود زهرا را ✍
من قدرتی دیگر به تن ندارم دستی دگر چون در بدن ندارم دشمن چو بسته راه من ز هر سو به خیمه راه آمدن ندارم افتاده‌ام تنها به چنگ دشمن و آن بازوی لشگرشکن ندارم زین حال من، عدو گرفته نیرو چون قدرتی دیگر به تن ندارم شد پاره مشگ و آب‌ها فرو ریخت به خیمه، روی آمدن ندارم شرمنده‌ام اخا، چو پیشم آیی من قدرت بر پا شدن ندارم زینب مگر چشم مرا ببندد در کربلا، مادر که من ندارم پوشیده‌ام لباس فخر و عزت چه غم اگر که من کفن ندارم به مادرم ام‌البنین بگوئید: دیگر غمی ازین محن ندارم جز وصف حال عاشقان حسانا در مَطلبی میل سخن ندارم ✍ مرحوم
طاق ابرویت مرا سمت مصلی می‌کشد اشک، چشمان تو را مانند دریا می‌کشد از خجالت آب گشتی تا که دیدی دختری عکس مشکی را به روی خاک صحرا می‌کشد ماه جایش آسمان است علتش این است اگر آسمان دارد تو را بالا و بالا می‌کشد یک عمود آهنین آمد... سرت پاشیده شد ناله‌ات امّ‌البنین را دارد این جا می‌کشد راهزن‌هایی که دور پیکرت حلقه زدند کارشان در علقمه دارد به دعوا می‌کشد تا رسیدم پیش تو دیدم که یک دست کبود یک به یک از پیکر تو تیرها را می‌کشد سینه و پهلوی تو بوی مدینه می‌دهد می‌کشی درد عجیبی را که زهرا می‌کشد رفتی و چشمان هرزه روی زینب باز شد نانجیبی بی‌حیایی را به معنا می‌کشد ✍
تابید بر آب، ماهتابی در آب، قدم زد، آفتابی گفتند: گرفته آب در دست راوی سخنی به جا نگفته‌ست از ذهن بلند این علمدار حتی نگذشت، فکر این کار این دست در آب؟ نه! خیال است نزدیک دهان؟ مگو، محال است لب تشنه حسین و تر لبانش؟ حتی نگذشت از گمانش هیهات! اگر عموی اصغر حتی به خیال، لب کُند تر حتی نگذشت از ضمیرش سیراب ببیندش، امیرش ای بی‌خبر از مرام عباس! این ننگ کجا و نام عباس کی بگذرد از خیال دریا نوشیدن آب، قبل مولا؟ سقای حرم! دوباره برخیز منگر تو به مشک پاره، برخیز این مشک، عمود اگر گذارد اندازه‌ی اصغر آب دارد برخاست عمو و مشک برداشت افسوس! که آن عمود نگذاشت ای بارگه ادب، اباالفضل! ای ساقی تشنه‌لب، اباالفضل! از چهره، بکش نقاب امشب ماهی تو، بیا بتاب امشب بنگر قمرا ! که بی‌قراریم داریم تو را و غم نداریم ای کارگشای ارمنی‌ها سوگند دعای ارمنی‌ها حق است که دارد این همه مست دستی که دل از حسین برده ست زنجیر فراق، بسته ما را بی دست، بگیر دست ما را حیدر نسبی، علی تباری تو وارث برق ذوالفقاری سقا و برادر حسینی دلداده و دلبر حسینی احوال زمانه بس عجیب است ای میر حرم! حرم غریب است ماییم و غم و دعای عهدی ای ماه عمو! بگو به مهدی: عالم، همه بی‌قرار اویند عمری‌ست در انتظار اویند او که حسنی است در کرامت تکرار حسین، در شجاعت مانند علی‌ست، هیبت او مثل قمر است، غیرت او ای دست گره گشا، اباالفضل! یا عشق! دخیل یا اباالفضل! ✍
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه‌ی دست بریده وسط علقمه بود روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود ✍
طفلان حرم بعد تو ماتم‌زده بودند خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند با حال پریشان و دل شعله‌ور از آه آتش به دل عالم و آدم زده بودند در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم بر صورت‌شان سیلی محکم زده بودند آن روز غم‌انگیزترین روز جهان شد آن روز ملائک همگی غم‌زده بودند نام تو پس از نام حسین بن علی بود بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند انگار علی بود، نه انگار تو بودی سقای حرم میر و علمدار تو بودی ✍
اي آب بقا اشک روانت عباس اي نور خدا در دل و جانت عباس يک چشم تو بر آب و يکي سوي حرم قربان دو چشم نگرانت عباس
مداحی آنلاین - عمو عباس بی تو قلب حرم می گیره - بنی فاطمه.mp3
3.61M
🔳 🌴عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره 🌴عمو عباس بی تو بابا تنها میمیره 🎙
مداحی_آنلاین_آی_لشکر_علمدار_رو_زمین_افتاد_محمدرضا_طاهری.mp3
3.62M
🔳 🌴روضه حضرت ابوالفضل العباس(ع) 🌴آی لشکر علمدار رو زمین افتاد 🎙
با همین سوز که دارم بنویسید حسین هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین   ثبت احوال من از ناحیه ارباب است همه اهل و تبارم بنویسید حسین   خانه آخرتم هست قدمگاه حبیب سر در قصر مزارم بنویسید حسین   هر که پرسید چه دارد مگر از دار جهان همه دار  و ندارم بنویسید حسین   من از دلم را از شکیبایی زینب دارم همه صبر و قرارم بنویسید حسین   هیچ شعری ننویسید به روی کفنم با گِلِ تُربَت یارم بنویسید حسین   تا نپرسند ز من هیچ سوال آن دو مَلَک به روی سینه زارم بنویسید حسین   گلشن و باغ و بهشتم همه در هیئت اوست همه باغ و بهارم بنویسید حسین   روی پیشانی من هر چه که بیمار شدم با همه حال نزارم بنویسید حسین   هر که پرسید که در چله نشینی چه کنم اربعین با که گذارم؟ بنویسید حسین   دست بر شاکله هیئتی من نزنید گفت یارم به عذارم بنویسید حسین   آری از کرب و بلایش نتوان دست کشید حاجت قافله دارم بنویسید حسین   شاعر : محمد ژولیده
. علیه‌السلام فرازی از یک بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم هر دم از غصهٔ جان‌سوز تو آتش گیرم مادرم داد به من درس وفاداری را عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم بوتهٔ عشق تو کرده‌ست مرا چون زرِ ناب دیگر این آتش غم‌ها ندهد تغییرم... تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم آیت قهر، بیان شد ز لب شمشیرم سایهٔ پرچم تو کرد سرافراز مرا عشق تو کرد عطا، دولتِ عالم‌گیرم کربلا کعبهٔ عشق است و منم در احرام شد در این قبلهٔ عشاق دو تا تقصیرم دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آبِ روان، تصویرم باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود، حجّ من و تقدیرم زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک تا کنم دیده فدا، چشم به راهِ تیرم ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود بی‌رکوع است نماز من و این تکبیرم بدنم را به سوی خیمهٔ اصغر مبرید که خجالت زده زآن تشنه‌لب بی‌شیرم تا کند مدح ابوالفضل، امام سجّاد نارسا هست «حسان»!‌ شعر من و تقریرم 📝 .
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد تجدید شد وضوی نماز امام عشق بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد «غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود در عُمرِ خویش خندهٔ دندان‌نما نکرد» دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی دندان او هم آن گره‌ی بسته وا نکرد معراج او به روی زمین شد ز پشت زین همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد ✍ استاد
این آب‌ها شبیه تو دریا ندیده‌اند مانند دست‌های تو سقا ندیده‌اند برخیز و تا به خیمه مرا با خودت ببر طفلان من شکستن بابا ندیده‌اند پُشتم شکسته، زودتر از من حرم برو نامحرمان هنوز حرم را ندیده‌اند داری چرا شبیه حسن گریه می‌کنی چشمان تو که کوچه‌‌‌ی زهرا ندیده‌اند سر را به پام خاطر ام‌البنین مکش اینقدر پیش فاطمه پا را زمین مکش ✍
تو آن ماهی که خورشیداست محو روی تابانت خداوند آسمان‌ها را درآورده به فرمانت مگر مانند پبغمبر تو هم شق القمر کردی؟ که می‌خوانند خود را ارمنی‌ها هم مسلمانت حسین ابن علی که عالمی هستند قربانش به تو گفته برادر جانِ من، جانم به قربانت همه دیدند دست از هر تعلق در جهان شستی همینکه رفت در آب فرات آن روز دستانت به دوش خود کشیدی بار سنگین امانت را دو دستت را فدا کردی و ماندی پای پیمانت نداری دست در پیکر؛ ولی بنگر که این لشکر هراسان است سرتاسر ز چشمان رجز‌خوانت همان وقتی که تیر آمد به سوی مشک می‌دیدی گره کور است و حتی وا نخواهد شد به دندانت عجب حُسن ختامی داشتی که در دم آخر به جای مادرت ام البنین، زهراست مهمانت از اول جان تو تنها برادر بود تا آخر که گفته در دل میدان گذشتی راحت از جانت؟ ** برای اینکه در راه حسین ِفاطمه باشم الهی که بماند تا ابد دستم به دامانت ✍
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت سروده گروه ادبی
تا سایه‌ی تو از سر این کاروان رفت از ترس، رنگ از صورت نیلوفران رفت اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند حسرت به دل، از پیش تو این قد کمان رفت تیرِ کمان هم داشت شوق ابرویت را که پر درآورد از کمان تا آن کمان رفت دست تو که افتاد، دستِ کوفه سمتِ پوشیه‌ی حوریه ی این خاندان رفت تو علقمه بودی ندیدی من که دیدم با خنجری سمت حسینم ساربان رفت من را به جبرِ کعبِ نی بردند آخر بلبل کجا با میل خود از بوستان رفت؟! فهمیدم از طرز نگاهت روی نیزه تیری که تیرانداز زد تا استخوان رفت ای محرم زینب خبر داری که زینب وقتی نبودی، مجلس نامحرمان رفت؟! ام البنین باور نکرد اما پس از تو زینب به کوفه با سنان بد دهان رفت سروده گروه ادبی
ما که عمری‌ست گدای شب تاسوعاییم زخمی مرثیه‌های شب تاسوعاییم عشق عباس شکیبایی و سرزندگی است روضه‌ی امشب ما روضه ی شرمندگی است تن بی بال و پرت قاتل ارباب شده‌ست از خجالت همه‌ی قامت تو آب شده‌ست همه‌ی علقمه پر نقش شد از بال و پرت همه‌ی خون تنت ریخته از فرق سرت اولین بار کنار تن تو لرزیدم سوختم تا که تن سوخته‌ات را دیدم داغ تو بر کمرم مانده و سنگین شده است این فرات است که از خونِ تو رنگین شده است می‌کشم تیر ز چشم تو به چشمی پُر اشک مرثیه خوانده برای منِ دلسوخته، مشک از گلو و سر و چشم و دهنت خون زده است صبر کن نیزه‌ای از پشت تو بیرون زده است خیمه با رفتن تو ضربه‌ی بد خواهد خورد دخترم بی تو از این قوم، لگد خواهد خورد لشکر حرمله آماده‌ی غارت شده است تو که بی دست شدی، حرف اسارت شده است فکر کن بی من و تو شمر چه‌ها خواهد کرد حرمله را به حرم زود رها خواهد کرد از همین لحظه النگوی رقیه پَر زد خواهرم باز گره بر گره‌ی معجر زد با شکاف سر زاری که تو داری چه کنم؟ با سرت در گذر نیزه سواری چه کنم؟ به سر سوخته‌ات زخم جبین می‌اُفتد بیشتر از سر من روی زمین می‌اُفتد ✍
ای علمدار نینوا عباس شرف الشمس کربلا عباس می‌روی از حرم به سوی فرات دور باشی عزیزم از آفات گفتی از غصه سینه‌ات تنگ است حال، امروز موقع جنگ است گفته‌ای سینه‌ات پر از درد است رنگ اطفال تشنه‌ام زرد است برو اما برای آب برو محض آرامش رباب برو نروی هستی من از دستم جلوی خیمه منتظر هستم مانده چشمم به راه برگردی جلوی خیمه گاه برگردی ای برادر شکوه خیمه تویی ای علمدار،کوه خیمه تویی تو که باشی حرم امان دارد جان من! دخترم امان دارد تو که باشی پناه دارم من با وجودت سپاه دارم من تو که باشی امید خواهر هست تو بمانی علیِ اصغر هست تو که باشی رقیه‌ام شاد است دلش از بند غصه آزاد است تو نباشی دگر پناهی نیست یا اباالفضل تکیه‌گاهی نیست طفلِ محتاجِ آب، منتظرت گریه‌های رباب منتظرت خیمه‌ها بی تو محشر غوغاست ای برادر برادرت تنهاست اسدالله این حرم برگرد قوت قلب خواهرم برگرد دشمنان بی حیا و نامردند دور این خیمه‌گاه می‌گردند ✍
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد‌ زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل زمانی که به روی خاک‌ها از صدر زین افتاد فلک وقتی رکاب خالی‌اش را دید زد فریاد که از انگشتری آسمان‌هایم نگین افتاد ✍
این جهان غیر از سرای آزمایش نیست، نیست شعر من تیغی بُرنده‌ست و گزارش نیست، نیست غیر تیر و تیغ و نیزه بر سر احقاق حق زیر و رو کردم ولی راهِ گشایش نیست، نیست دست رد بر سینه‌ی هرچه امان نامه زنم تشنه‌ی جام بلا دنبال سازش نیست، نیست کربلا باید کفن پوشید و از دنیا برید عرصه‌ی کرب و بلا جای نمایش نیست، نیست به قتال فاطمیون بی جهت صف بسته‌اند شیعیان را واهمه از تیر و ترکش نیست، نیست می‌شود روزی شهادت‌نامه‌ام امضا شود؟ در مفاتیح دلم جز این نیایش نیست، نیست ساقی کرببلا یعنی ابوالفضل و جز او مستحق این همه مدح و ستایش نیست، نیست تا کلیمی‌ها به بزم روضه امشب دعوت‌اند خوب و بد را هم نیازی به گزینش نیست، نیست دست بر دامان آقای کریم خود زدم دست خالی خدمت باب الحوائج آمدم عاشقان با گریه‌ی نم نم صدایش می‌کنند زائرانش در حرم، هر دم صدایش می‌کنند مرد و زن، پیر و جوان امشب دخیل محضرش با توجه عالم و آدم صدایش می‌کنند او طبیبِ دردِ بی درمانِ خلقِ عالم است دردمندان، حضرت مرهم صدایش می‌کنند کاشف الکرب الحسین است و گرفتاران شهر در هجوم درد و رنج و غم صدایش می‌کنند دسته دسته سینه‌زن‌هایش به روضه آمدند نه فقط ما، ارمنی‌ها هم صدایش می‌کنند ساقی ابن ساقی است و در سقایت شهره است سلسبیل و کوثر و زمزم صدایش می‌کنند چون لباس رزم پوشد حیدر کرببلاست اهل خیمه صاحب پرچم صدایش می‌کنند ساکنان آسمان‌ها یک صدا همراه با حیدر و پیغمبر اکرم صدایش می‌کنند هم نفس با فاطمه، هم ناله با ام البنین هاجر و آسیه و مریم صدایش می‌کنند در نبود او خواتین حرم آشفته‌اند کودکانِ غرقِ در ماتم صدایش می‌کنند در میان خیمه زینب، بر روی مرکب حسین رو به سوی علقمه با هم صدایش می‌کنند با "اخا ادرک اخا" کرببلا آتش گرفت خیمه گویا پیش چشم بچه‌ها آتش گرفت چه غریبانه برادر را برادر جمع کرد پاره پاره، پاره پاره، پاره پیکر جمع کرد در نگاه سرد نخلستان به تنهایی حسین با دلی غمدیده و با دیده‌ی تر جمع کرد بازوی آزرده‌اش، پهلوی نیزه خورده‌اش هر دو را از منظر چشمان مادر جمع کرد پیش چشم بچه‌های چشم بر راه عمو خیمه‌ی عباس را همراه خواهر جمع کرد حرمله از برکت چشمش هزاران نقره و... کیسه‌های مملوی از درّ و گوهر جمع کرد دست ناپاکی که سقا را به خاک و خون کشید در غروب کربلا خلخال و معجر جمع کرد بی عمو کلی گره خورده‌ست در کار رباب مشکْ پاره پاره شد، ای وای بیچاره رباب
هرکسی رفت به‌دنبال تو راهش وا شد هرکسی بوسه به پای تو نزد رسوا شد آب محتاج لب توست؛ نه تو محتاجش! لب خشکیده‌ی تو داغ دل دریا شد پسر چهارم زهرایی و ابن الزهرا بودنت مایه‌ی امید بنی الزهرا شد... جا رویِ چشمِ ترِ مهدیِ زهرا دارد آن عریضه که به دستان شما امضا شد بخدا مثل تو در بین برادرها نیست بخدا داشتنت حسرت خواهر ها شد اهل حاجت همه‌ی سال به کس رو نزدند صبر کردند همه تا شد تا قیامت جلوی هیچ کسی خم نشود قد هرکس جلوی پرچم سبزت تا شد من ندادم به سکینه قسمت! می‌ترسم یک نفر داد قسم در حرمت غوغا شد تو از اول حسنی بودی و دیدند همه چقدر تیر براین پیکر زخمت جا شد ✍
دو دست تو ستون خیمه‌ی عرش برین باشد دو دست تو همان دست خدا در آستین باشد شفاعت قدر یک جرعه عطش نوشیده از دستت دخیل شاهپرهایت پَرِ روح الامین باشد به روی شانه‌ی کعبه تو رفتی خطبه‌ای خواندی بخوان! نهج البلاغه از لبِ تو دلنشین باشد بخوان که کعبه هم دور سر معصوم می‌گردد یکی از حاجیانش آسمانِ هفتمین باشد بخوان در گوش حاجی‌ها که طوف خانه‌ی کعبه طواف بر قدمگاه امیرالمومنین باشد همانگونه که حیدر پیشمرگ مصطفی بوده فدایی حسین او یل ام البنین باشد ببین که چادر مادر شبستانش مهیای نزول آیه های والقمر از روی زین باشد تو که پیشانی‌ات ایوان آیینه‌ست، پس باید زلال روشنایی، جاری از زخم جبین باشد ** کجایی ماه پاره؟! تا ببینی که پس از داغت تن خورشید زیر چکمه‌ی شمر لعین باشد خداوند ادب! در پایکوبیِ چهل تا نعل نگاه رمل‌های گرم از تو شرمگین باشد ✍ حجت‌الاسلام
این ریشه‌ی عشق است؛ از دل کندنی نیست بالاتر از فهم است؛ پس فهمیدنی نیست هرکس دلش گیر است یکجایی به هرحال من که دلم این روزها ام البنینی‌ست با اینکه اصلاً زاده‌ی ام البنین است آشفته‌تر از فاطمه امشب زنی نیست این خانواده کلهم نور‌اند، يک نور پس بچه‌ی این پنج تن که ناتنی نیست در شهر ما نامش به روی ارمنی‌هاست هرچند این باب الحوائج ارمنی نیست ما با فرات کربلایش قهر کردیم چون بعد او این آب‌ها که خوردنی نیست ** تیری که به مشکش زدید عباس را کشت دیگر نیازی به عمود آهنی نیست سروده گروه ادبی
وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ... روضه از زبان مبارک حضرت زینب(س) ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه‌ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه‌ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته‌ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم‌هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند من همین‌گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می‌دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلاً اسیر هم بشوم شاید اصلاً سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس! تو نباشی چه سازم، ای عباس؟! ✍
رو کرده هر آیینه به آیین اباالفضل هر کس که مسلمان شده با دین اباالفضل از جانب خورشید به من مرحمتی شد چون گوش سپردم به فرامین اباالفضل لب‌تشنگی آل عبا چیز کمی نیست از منظر چشمان جهان‌بین اباالفضل ای کودک شش‌ماهه که در لحظه‌ی رفتن لبخند تو شد مایه‌ی تسکین اباالفضل شرمندگی از اهل حرم هست پدیدار از حالت پیشانی پُرچین اباالفضل زیباتر از این چیست که در معرکه‌ی عشق زهرا برسد بر سر بالین اباالفضل هستیم گدایانِ درِ خانه‌ی عباس هستیم به عالم همه مسکین اباالفضل او باعث و بانی شده تا شعر بگویم دریای معانی شده تا شعر بگویم ✍
تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه‌ها پاینده بود اصغر ششماهه‌ی من زنده بود تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد گوشوار بچه‌ها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهره‌ها نیلی نبود دست‌ها آماده‌ی سیلی نبود تا که مشکت پاره و بی آب شد دشمنت در خنده و شاداب شد پهنه‌ی پیشانی‌ات در هم شکست خیمه‌ات مثل حسین از پا نشست ای که تو دست خدائی داشتی هستی‌ات را بر زمین بگذاشتی ای که زینب خواهرت گردیده است فاطمه دور سرت گردیده است آنکه طاق ابروانت را شکست بعد تو بر سینه‌ی یارت نشست بعد تو دشمن هیاهو می‌کند وحشیانه بر حرم رو می‌کند ✍ مرحوم
السلام علیک یا اباالفضل بهترین عموی دنیا اباالفضل حک شده رو قلب ما اباالفضل یا اباالفضل یا اباالفضل عباس نامدار که شاهان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند بی دست ماند و داد خدا دست خود به او آنان که منکرند بگو روبرو کنند سید و سالاری    بهترین سرداری عالمی شد مبهوت از این علمداری یک تنه مثل شیر  اومدی بی شمشیر به همه ثابت کردی پسر کراری ای جانم اباالفضل السلام علیک یا اباالفضل ای علمدار و سقا اباالفضل یا ساقی العطاشی اباالفضل.  یا اباالفضل یا اباالفضل معنای واقعی برادر فقط تویی سقای اهلبیت پیمبر فقط تویی گفتند کل خیر بُوَد بر در حسین سوگند میخوریم که آن در فقط تویی با وفا اباالفضل.    دلربا اباالفضل یاکفیل زینب الحورا اباالفضل به فدایت آقا.      که اباعبدالله فرموده بنفسی انت یا اباالفضل ای جانم اباالفضل .... السلام علیک یا اباالفضل  المثنای مولا ابوالفضل کربلا کردی غوغا اباالفضل   یا اباالفضل یا اباالفضل یک شیر و یک سپاه عجب محشری شده با نیزه هم حریف دو صد لشکری شده پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل با مرتضی ببین پسرت حیدری شده علقمه است یا خیبر   به، به این جنگاور شد بلند نعره‌ی الفرار لشکر این یل شیر افکن.  به سپاه دشمن می‌زنه و می‌خونه انا ابن الحیدر ای جانم اباالفضل... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5909005758044835933.mp3
1.01M
🔺سبک شعر بالا ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈