🌹کوچههای آسمانی🌱
🕊🌷🇮🇷🌷🕊 #به_وقت_رمان #عاشقانههای_شهدایی💞 ❣#از_روزی_که_رفتی 🖊به قلم : سنیه منصوری 👈 قسمت ۹۲ : 🔻
🕊🌷🇮🇷🌷🕊
#به_وقت_رمان
#عاشقانههای_شهدایی💞
❣#از_روزی_که_رفتی
🖊به قلم : سنیه منصوری
👈 قسمت ۹۳ : 🔻
📍این دختر عجیب #تنهاست ارمیا!
رها میگفت آیه خانم مادرشو چند سال🗓 پیش از دست داد، یه برادر داشته که چهار ساله👦 بوده تو یه #تصادف عجیب میمیره!
_مثل اینکه میخواستن برن #مسافرت.
آیه خانم و برادرش تو کوچه کنار ماشین🚗 بودن که مادرشون صداش میزنه. همون لحظه حاج علی میخواسته ماشین رو جابهجا کنه. ماشین که روشن میشه برادرش🏃♂ میدوئه بره پیش پدرش، حاج علی که داشته دنده عقب میرفته، نمیبینه و برادر👦 آیه خانم تو اون حادثه میمیره!
#همسر حاج علی هم که افسرده😔 میشه و مجبور به عوض کردن خونه🏠 میشن! بعد از #فوت همسرش هم خونه رو فروخته و یه خونه #کوچیکتر گرفته و باقی پولشو💴 داد به #دامادش که بتونه خونهی بهتری کرایه کنه!
ارمیا: _روز اولی که خونهشون🏚 رو دیدم فکر کردم بچه #پولدار بوده، همهش اشتباه فکر کردم!
صدرا: _همه اشتباه میکنن.
ارمیا: تو که #زندگینامهی خانوادهش رو درآوردی، نفهمیدی عمویی، عمهای، خالهای، داییای چیزی نداره؟
صدرا ابرو بالا🤨 انداخت:
_نکنه قصد ازدواج💍 داری؟
+لحنش #شوخ بود و لبخند #بدجنسی روی لبانش بود.
ارمیا هم ادامه داد:
_قصد ازدواج دارم، مورد خوبی داری؟
صدرا: _متاسفانه مادر آیه خانم یه دونه دختر بوده و #دخترخالهای در کار نیست! از طرف پدر هم که دوتا عمو داشته که تو جنگ #شهید شدن و اصلا زن نداشتن که دختری داشته باشن، روی فامیلای آیه خانم #حساب نکن!
ارمیا: _رو فامیلای تو چی؟
صدرا آه کشید. هنوز #زخمی که معصومه زد، درد داشت:
_فامیل من #لیاقت نداره!
ارمیا: _چرا 😔پکر شدی؟
صدرا: #زن_داداشم با #برادر_رها ازدواج کرد!
ارمیا ابرو😠 در هم کشید. مقداری حساب کتاب کرد و گفت:
_متاسفم!
صدرا: هزار بار بهش گفتم برادر من، پای #شریک و #رفیق رو به خونه
زندگیت باز نکن! رفت و آمد #حدی داره، لااقل طرف رو #بشناس و زندگیت رو بپا! با کسی رفت و آمد کن که چشمش #پاک باشه و پی #ناموست نباشه، هرچی رها پاک و #نجیب و بیآلایش و با ایمانه، رامین🧑🦰 بویی از #آدمیت نبرده! گاهی نمیتونم باور کنم خواهر برادرن!
ارمیا: _شاید چون #رها خانم کسی مثل #آیه خانم رو کنارش داشت.
صدرا: _آره! #دوست میتونه زندگیها رو زیر و رو کنه!
+ارمیا به دوستی خود با #مردی اندیشید ،که #بعدازمرگش سر دوستی را با او باز کرده بود. چقدر دوست #خوبی بود سیدمهدی! چیزی مثل آیه و رها!
ارمیا را از #مرداب زندگی گذشتهاش بیرون کشید و #دریا را به همه
وسعت و عظمتش پیش رویش گشود.
⏪ ادامه دارد...
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
🌹کوچههای آسمانی🌱
⏳#پانزده_روز طلایی_در_دفاع_مقدس 🗓31 تیرماه تا 15 مرداد 67 روزهای طلایی ⚡️ما در #دفاع_مقدس 🌴بود که ر
👆🥀
❓شاید #نسل_امروز سووال کنند که ،
چرا کسی این ⏳پانزده روز رو #تحلیل نمیکنه.
_یک #جواب این است که #تحلیل_گری توی صحنه نبرد وجود نداشت
در #مصاف دشمن فقط #امام بود و امت امام .
🗓روز #عید_قربان سال67 که مصادف با سوم مرداد ماه بود #همهی _اسلام در مقابل #همهی_کفر قرار گرفت.
🔥درگرمای 55 درجه و #تشنگی هم چیزی برای عرضه نداشتند.
#رزمنده ها آمده بودند با #دشمن بجنگند ، هرچه #خوبی و #خیر بود در صحنه بود.
توکل.
توسل.
تحمل.
تهور...
+عجیب تر😳 از همه #بدن هایی بود که هرساعت ⏰️ از #تن_پوش سبک تر میشد.
🕛نزدیکی های ظهر انگار همه #مُحرِم شده بودند و برای #قربانی به #منا میرفتند.
🔥از فرط گرما #لباسها رو کنده بودند و با #زیر_پیراهن آرپی جی بدوش و تیر بار به دست توی #جاده_اهواز_خرمشهر🌴 و کنارهای جاده دنبال #دشمن میدویدند.🏃🏃
+سفیدی زیر پیراهن هاشون #حوله_احرام رو #تداعی میکرد و #لبیک_گویان به #فرمان امام شون میرفتند برای #ذبح شدن.
روز عجیبی بود.
+آنقدر #سریع بچه ها به #دل_دشمن زدند که #جبهه قاطی پاطی شد . دیگه تیربار و آرپی جی به کار نمیومد ، اونهایی که سرنیزه و یا نارنجکی🧨 در دست داشتند حمله میکردند و یک جاهایی هم کار به مشت ولگد کشید.
_دشمن با تاریکی🌘 هوا فرار رو برقرار ترجیح داد.
_توی درگیری های _تن_به_تن بعضی از بچه ها گرفتار #نفربرها و #زرهپوش های دشمن شده و به #اسارت رفتند ، اونها میگفتند وقتی ما رو #عقب میبردند دیدیم تا شهر #بصره دشت از #تانک و نفربر #سیاهی میزد.همه آماده شده بودند به ما #حمله کنند. اما سرو ته کردند و به گاز از #معرکه فرار میکردند.🏃♂🏃🏃♂🏃♂
🔖اون پانزده روز افسانه ای ، امام در #جماران دست بر دعا🤲 و #امتش دست بر سلاح🔫 ، #تکلیف جنگ رو #یکسره کردند.
⏳در این چند روز #تابلویی از #وفاداری رزمندگان به امامشون ترسیم شد و #سندی در تاریخ ثبت شد 📆
+ رزمنده ها از این #میدان هم #سربلند بیرون اومدند.
جایی که جنگ #مغلوبه شد.. و #دشمن خوار ذلیل، با تتمه نیروهای شاخ شکسته و تانک های برجک پریده میرفت که خبر شکست را به #صدام_عفلقی و اربابانش برساند ،
#فرمان_امام رسید که رزمنده ها در تعقیب دشمن در مرز #متوقف شوند و اجازه #شرعی عبور از مرز رو ندارند.
+همه #میدونستند که اگر دنبال دشمن🙇 کنند #بهراحتی میتوانند به #بصره و #العماره برسند .
🗓11 مرداد روز #عیدغدیر و عملیات غدیر #تیر_خلاص #فرزندان_خمینی در #دفاع_مقدس 8 ساله بود .🌴
_دشمن #تمام_توانش رو هم به میدان آورد و #نصرت خدا شامل حال رزمندگان شد و تقریبا جبهه جنوب به سکون رسید. و از آنروز به بعد #دشمن بعثی #بساطش رو #جمع کرد و #پشت مرزهایش مستقر شد...
...و اینگونه #نصرت سربازان خمینی عزیز باعید قربان شروع و به غدیر ختم شد و #آبرویی که امام با خدا #معامله کرد #ضامن پیروزی شد.
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید
14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹کوچههای آسمانی🌱
🌴 #فرزندان_برومند_اسلام 📽 گوشه ای از عشق♥️ و محبت فراوان #پیر_جماران ، حضرت امام خمینی (ره) نسبت ب
👆🎙
#امام_خمینی :
چقدر من از این صورتهای نورانی⚡️ ، #ایمانی ، #اسلامی ، خوشم میآید.
چقدر من این #برادرها و #فرزندانم را دوست دارم.
+شماها امروز #فرزندان_اسلام هستید. شماها امروز فرزندان رسول خدا هستید. خدمت به #دیانت اسلام میکنید و در راه خدا #قیام کردید. #پاسداران قرآن کریم📕 هستید. پاسداران #اسلام_مقدس هستید.
+چه مجلس #خوبی است این مجلس که من شما #برادرها را همچو مییابم که #صادقانه برای اسلام خدمت میکنید. چه #چهرههای_خوبی شما دارید ، و چه #جوانهای_برومندی برای اسلام هستید...
✅👌☺️🌺
👈🌹کوچههای آسمانی🌱دعوتید