eitaa logo
نور شریعت
1هزار دنبال‌کننده
300 عکس
38 ویدیو
156 فایل
محل نشر آثار و دروس استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب 🔻 استاد درس خارج حوزه علمیه قم (PhD in Clinical Psychology)🔻 🔻مؤلف کتب و مقالات عدیدۀ علمی در علوم گوناگون (استدلالی و اجتهادی) 📌 ادمین 👇 @Norshariat
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمود: با آن زندگى خود را گشایش دهد در خوراک و پوشاک خانواده اش بهبود بخشد و آنچه باقى مى‌ماند به دیگران هدیه کند و زکاتى که مى‌گیرد به افراد تحت تکفل خود بپردازد تا در سطح زندگى دیگر مردمان درآیند. می‌بینیم امام- علیه السلام- برخلاف فرهنگ موجود تنها به فراهم کردن خوراک و غذای یک شب و یک روز و یا یک ماهِ و یک سال بینوایان نمی‌اندیشد بلکه به برآوردن نیازهای حیاتی و انسانی مسلمان در سطحی برابر با دیگر مردمان می‌اندیشد. به برقراری توازن اقتصادی در جامعه و نزدیک شدن طبقات به یکدیگر نظر دارد. 🔻 بیانات استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
🔹 وقال الأستاذ الدکتور الهاشمي الطباطبائي فی المقرر خارج الفقه: 🔸حدود اما المقام الاول: فلا اشكال فيه من جهة ثبوت الولاية للفقيه في الجملة اجماعا و نصا و القدر المتيقن منها ولايته على . اما اثبات سائر الولايات له كولاية الحكم في غير مورد التخاصم كما في و الولاية علي القصر و الاوقاف و علي نصب القيم و المتولي بعنوان ولاية الحاكم ففي غاية الصعوبة والاشكال 🔻لا يحتاج الفقيه إلى أي شئون المزید ، حتى في الأمور الحكومة. فالولاية المطلقة ليست إلا من شؤون الله تعالى ولا شيء غير ذلك
📌کلام جدید و دفاع مذهبی روز ✍️ با هجوم اندیشه مدرن و دستاوردهای علوم تجربی به جوامع اسلامی ، متفکران اهل تسنن بیشتر از همه در مواجهه با استعمارگران غربی به خصوص در هند و مصر به تضاد مدرنیته و مذهب تسنن پی‌بردند. مسائلی چون حقوق مردم و حاکمیت، جایگاه زن در جامعه، خلقت انسان و جهان، مناسک و احکام دینی، حقیقت وحی و اعجاز، آزادی عقیده و آزادی اجتماعی، رابطه عقل و دین و.... از جمله موارد اختلاف اسلام سنی با دنیای مدرن بود. همچنین گذشت زمان نشان داد جوامع یا افرادی که به علم جدید نزدیکتر می‌شوند بیشتر از باورهای کهن دینی فاصله می‌گیرند. «البته کسانی که اعتقاد راستین به باور های خود ندارند و در مقابل زرق و برق های نوظهور به اشکال مختلف منفعل و اثر پذیر میشوند.» متفکران سنی در دفاع از اسلام دو گونه واکنش داشتند: 🔹 ارائه خوانشی جدید از باورها و ارزشهای اسلامی 🔹 برخورد سلبی با دستاوردها تجربی و اندیشه نوین روشنفکران دینی به دنبال ارائه خوانشی مدرن از اسلام دو شیوه را در پیش گرفتند که بوسیله یکی تعالیم مخالف با قطعیات علوم جدید و مبانی عقلانیت مدرن را توجیه کنند و بوسیله دیگری برای تعالیم اسلام توجیه قابل پذیرش برای علم و عقل مدرن دست و پا کنند. 1- تأویل گرایی : در حوزه معارف ، تفسیر ظاهری و سطحی مذهب تسنن از متون دینی در برخی موارد منشأ پندار تضاد میان دستاوردهای علوم تجربی و فلسفه غربی با آموزه‌های اسلام شده؛ از مسطح بودن زمین تا خلقت انسان از خاک تا نشستن خداوند بر عرش و.... نمونه‌هایی از نگاه حسی به معارف دینی است. در رویارویی با این اشکال برخی با رویکرد باطن گرایانه سعی در تأویل متون دینی و انطباق آن با معارف تجربی داشته‌اند‌ و با اندیشه بشری به توجیه جهان بینی و انسان شناسی وحیانی پرداخته‌اند. در برخورد با دستورات عملی دین باطن گرایان اهداف وضع این قوانین و بعثت انبیاء را مورد توجه قرار دادند تا جایی که برخی قالب‌های دینی را برای زمان حاضر ناکارآمد پنداشتند. در این رویکرد فقیهان می‌بایست به کشف اغراض تربیتی و اخلاقی احکام در زمان پیامبر ص بپردازند و متناسب با عقلانیت مدرن و مقتضیات زمان قالب‌های نوین ارائه دهند. 2- حس گرایی : گروهی از متفکران سنی در دفاع از احکام شرعی سعی در توجیه آن با نگرش شبه ماتریالیستی داشتند. در این جریان فکری وجوب روزه برای سلامتی ، نماز برای آرامش روانی ، زکات برای رفع فاصه طبقاتی ، حجاب برای مصونیت اجتماعی ، طهارت برای بهداشت و حرمت زنا برای تداوم نسل ، ممنوعیت شراب برای جلوگیری از جرایم و هر یک از احکام واجب و حرام برای هدفی دنیایی توجیه شد. در این جهت برخی تلاش داشتند با استفاده از دستاوردهای علمی جدید و تفسیر علمی متون دینی نشان دهند که اسلام حقایق کشف شده توسط علوم تجربی را هزار سال پیش بیان کرده تا بدینوسیله حقانیت اسلام درحوزه‌های کیهان شناسی، پزشکی و... را ثابت کنند. روشنفکران دینی با پذیرش دستاوردهای علم تجربی و دنیا مدرن سعی داشند اسلام سنی را از تضاد با آن کنار بکشند. باطن گرایی اسلام را از دنیا و زندگی کنار گذاشت و حس گرایی اهداف و آموزه‌های دین را به امور حسی مورد پذیرش دنیا مدرن تقلیل داد. همین دو روش در واکنش به دنیای مدرن توسط کسانی که فقط به حس گرایشی، به شیعه دارند نیز در قالب دفاع مذهبی روز و کلام جدید عرضه گردید. هر چند همه تحقیقات کلامی جدید مردود نیست اما این تحقیقات در بستر فرهنگ و عقاید امامیه کمتر مفید بوده است. حس گرایی بکار گرفته شده در دفاع مذهبی روز با معارف شیعه همخوانی ندارد و عمده متون دینی شیعه بخاطر باطن گرایی موجود در معارف روایی کمتر از متون دینی اهل سنت با عقل مدرن ناسازگار است. شیعی سازی علوم اسلامی بر اساس متون روایی و معارف اهل‌بیت به صورت زیر بنایی و در تمامی ابعاد لازمه پاسخگویی به مسائل جدید اعتقادی و فقهی به صورت مستقل و بدون انفعال یا جزم اندیشی است. البته در این میان تفسیر معصومانه از حقایق دینی که اکنون جامعه بشری از آن محروم است در کنار نوآوری در تحقیقات تجربی می‌تواند در پاسخ بسیاری از پرسش‌ها مؤثر باشد.
📌فرق قاعده و ✍️المحقق الدکتور الهاشمي الطباطبائي 1- انّ القاعدة الاصولية ميزانها ان تنتج الحكم الكلي، بينما القاعدة الفقهية لا تنتج الّا الحكم الجزئي‏ در قاعده فقهی همیشه نتیجه جزئی گرفته میشود مثلا نتیجه قاعده فراغ صحت این عمل خاص و یا اینکه نتیجه قاعده طهارت طهارت این ماء خاص است به خلاف قاعده اصولی که در آن نتیجه کلی گرفته می شود مثلا در استصحاب در شبهه حکمیه نتیجه وجوب نماز جمعه است نه این نماز جمعه خاص. در رد این وجه فرق بیان شده که همه قواعد فقهیه در شبهات موضوعیه جاری نمی شوند بلکه بعضی از آن ها مثل قاعده مالا یضمن و یا قاعده طهارت و اثبات طهارت ارنب در شبهات حکمیه جاری و نتیجه کلی اخذ می شود. از طرف دیگر این طور نیست که همه مسائل و قواعد علم اصول ناظر به احکام کلی باشند بلکه در بعضی موارد ناظر به حکم جزئی است ولی محل جریان شبهه حکمیه است.مثل بعضی افعال خاص که به واسطه بعض قواعد اصولی نسبت به پیامبر و یا بعض ائمه ثابت شود.البته درست است که این احکام در خارج واقع نشده اما امکان وقوع دارد. پس دقیق تر این است که در وجه فرق اول گفته شود که قاعده اصولی مخصوص جریان در شبهات حکمیه است ولو اینکه حکم جزئی حاصل شود و قاعده فقهی مخصوص شبهات موضوعیه است پس قاعده استصحاب و یا طهارت و هر قاعده ی دیگری که هم در شبهات حکمیه جاری میشود هم در شبهات موضوعیه در صورت اول جزو مسائل علم اصول در و در صورت دوم از مسائل علم فقه است. 2- انّ المسائل الأُصولية لا تتضمن حكماً شرعيّاً، خلافاً للقواعد الفقهية التي تتضمن حكماً شرعيّاً. در قاعده اصولی نفس قاعده حکم شرعی نیست مثلا در مباحث الفاظ صرفا اثبات حجیت می شود به خلاف قاعده فقهی که نفسش حکم شرعی است. 3-القواعد الفقهية يمكن أن تختص بباب دون باب، و هي كثيرة بخلاف المسائل الاصولية، فإنها جارية في جميع أبواب الفقه. مثلا برائت یا قواعد باب الفاظ در جای جای فقه کاربرد دارد به خلاف قواعد فقهی که در ابواب خاصی استفاده می شوند مثل طهارت ... 4- نتيجة المسألة الاصوليّة إنّما تنفع المجتهد، و لا حظّ للمقلّد فيها. قاعده اصولی فقط به کار فقیه می خورد و مقلد نمی تواند از آن استفاده کند به خلاف قاعده فقهی که مقلد هم از آن می تواند استفاده کند و این امکان برایش وجود دارد مثل قاعده طهارت.پس قاعده ما لایضمن نقض بر این وجه نیست چون ما امکان را اثبات کردیم و مقلد هم در صورت اطلاع به عقود صحیح ضمان آور می تواند از این قاعده استفاده کند. 5- أن المسائل الاصولية نتائجها تقع كبرى في طريق إثبات الوظيفة، بخلاف القواعد الفقهية، فإن شمولها لمصاديقها نحو شمول الطبيعي لأفراده. در قاعده فقهی شخص فقط یک تطبیق و پیدا کردن مصداق را دنبال می کنیم مثلا برای قاعده ی طهارت دنبال مصداق هستیم تا این قاعده در آن مجرا جاری شود به خلاف قاعده اصولی که مجتهد در آن نتیجه این قاعده را به عنوان کبری در یک قیاس استفاده می کند تا نتیجه حکم شرعی شود.مثلا به واسطه حجیت خبر واحد و به ضمیمه اش یه یک خبر است که مثلا وجوب نماز جمعه ثابت می شود.به تعبیر دیگر در صورت اول هیچ علم جدیدی ایجاد نمی شود ولی در صورت دوم علم جدیدی به عنوان وجوب نماز جمعه ایجاد می شود. 6- أنّ للقواعد الاصوليّة عنوان الآليّة في الاستنباط، بخلاف القواعد الفقهيّة فإنّ لها عنوانا استقلاليّا. قاعده اصولی به عنوان وسیله استفاده می شود تا به حکم شرعی دست پیدا کرد یعنی در قیاسی به عنوان کبری قرار می گیرد تا حکم شرعی نتیجه می شود به خلاف قاعده فقهی که آلیت در آن نیست بلکه خودش حکم فرعی شرعی است... 7- ان الاستنتاج في القاعدة الأُصولية غير متوقّف على القاعدة الفقهية بخلافها فإنها متوقّفة على القاعدة الأُصولية. استفاده از قاعده فقهی نیازمند قاعده ی اصولی است مثلا برای استفاده از قاعده طهارت در فقه اولا باید این قاعده را مثلا از اخبارش استفاده کرد پس برای به کارگیری این قاعده فقهی نیازمند یک قاعده اصولی مثل حجیت خبر واحد و حجیت ظواهر هستیم به خلاف قاعده اصولی که برای استنتاج از آن نیازمند قاعده فقهی نیستیم. 📌 برشی از مباحث فقهی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
📌 حقوق ناگفته مردم از حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) روایت شده است: "... خداوند متعال برای ولایت امر شما و جایگاهی که مرا نسبت به شما بخشیده، حقّی برای من بر گردنتان نهاده است؛ و شما نیز بر گردن من حقّی دارید، آن چنان که من بر شما حقّ دارم ... هیچ حقّی برای کسی نیست؛ مگر آن که تکلیفی هم بر گردن او است و هیچ تکلیفی بر عهده کسی نیست، مگر آن که حقّی نیز دارد و اگر روا بود که کسی حقّی داشته باشد؛ ولی حقّی بر عهده او نباشد، تنها خداوند چنین بود؛ نه آفریدگانش؛ چرا که قدرت او بر بندگانش غالب و در هر چیزی که قضای او _از هر نوع و به هر گونه_ بر آن جاری شود، عدالتش ثابت است؛ امّا [او نیز چنین نیست] حق خود بر بندگان را این قرار داده که اطاعتش کنند و در عوض بر خود لازم کرده که به آنان پاداش نیکو دهد ... و از جمله حقوقی که برای خود وضع کرده، حقوقی است که برای هر یک از مردم بر دیگران واجب نموده و هر یک از آن حقوق را در برابر حقّی دیگر قرار داده است؛ به گونه ای که هر یک از آن ها موجب حقوق دیگر است و هیچ یک بدون دیگری واجب شمرده نمی شود؛ پس بزرگترین حقی که خداوند لازم گردانیده، حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم است. فریضه ای است که خداوند برای هر یک، بر دیگری واجب شمرده است ..." 📚مصدر: الکافی، ج۸، ص۳۵۲ (سند: علي بن الحسن المودب، عن أحمد بن محمد بن خالد، وأحمد بن محمد ، عن علي بن الحسن التيمي جميعا، عن إسماعيل بن مهران قال: حدثنى عبدالله بن الحارث، عن جابر، عن أبي جعفر (ع) قال: خطب أمير المؤمنين (ع) الناس بصفين ...) 🔸 امروزه بیشتر کسانی که از حکومت دینی سخن می گویند، تنها بر حقّ حاکم و تکلیف مردم اصرار دارند و از حقوق عظیم مردم و تکلیف بزرگ حاکم، چشم می پوشند. با وجود همه منازعات کلامی و فقهی _اگر حقّ شرعی حکومت را برای غیر معصوم مفروض بدانیم_ باز هم مطالبه حقّ، بدون اداء تکلیف، وجهی ندارد. مَثَل اینان، همان است که خداوند فرموده: "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ. الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ. وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ. أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ. لِيَوْمٍ عَظِيمٍ ..." با این که غالب حقوق شرعی مردم در قانون ما، لحاظ نشده و اساساََ مردم اطلاعی از آن ندارند؛ همان حقوقی هم که در قانون _درست یا نادرست_ به نفع مردم تعریف شده، در مقامِ اجراء تعطیل می شود. ⭕ پی نوشت: بدترین چیزی که در حوزه ی دین و جایگاه اجتماعی اتفاق افتاد ، این بود که بخش قابل توجهی از جمعیت روحانیت ، بجای مقابله با انحراف و جانبداری از حقوق مردم ، در مقام توجیه گر ظاهر شدند و اینگونه برآمدند که اگر شعار های فریبنده و فرامین فُلانکس اجرا میشد ، اوضاع اینگونه نبود..... چراکه مردم دیدند که صاحبان آن شعار های زیبا هم بروی کار آمدند و هیچ نکردند.
⭕ توجه به الفاظ و غفلت از معانی قسمت عظیمی از اصول را مباحث الفاظ فراگرفته است.فارغ از مباحث عقلی فراوانی که در این میان هست و ارتباطی هم به ندارد، باز هم به نظر می رسد تمرکز بر الفاظ، کمی رهزن باشد. توضیح این که عمده ی این مباحث مختص الفاظ نیست بلکه شامل هرگونه تفهیم و دلالتی میشود.بالوجدان تفاوتی میان حرکت سر به معنای تأیید با لفظ «بله» احساس نمی شود.پس اگر قرار باشد «بله» متضمن معنای حرفی باشد، همین حرکت هم همین گونه خواهد بود! و یا اگر قرار است «فروختم» انشاء باشد و در حقیقت آن بحث شود، قطعاً معاطاة هم متضمن انشاء است و این بحثها شامل افعال مفید انشاء هم می شود.از همین رو به نظر می رسد تقسیم متأخّرین در بحث انشاء به دو بخش حقیقت انشاء و مفاد جمل انشائیه، صحیح نباشد؛ چرا که انشاء دقیقا همان چیزی است که با جمله یا هر عمل انشائی دیگر انجام می شود.پس همانگونه که معنی ندارد مثلا در فعل اعطاء در دو مقام بحث کنیم: 1.دلالت خود این فعل 2.معنای انشاء، به همین صورت هم در گفتار انشائی وجهی برای بحث در دو مقام نیست. البته عموماً علما متوجه شمول انشاء اعتباری برای انشاء فعلی هم بوده اند، اما در مورد دیگر انشاء ها که حاکی از امور نفسانیه است – مثل تمنّی و استفهام و....- چنین دقّتی نشده است، در حالی که همین معانی با افعال هم قابل تفهیم هستند. اما باید پا را فراتر نهاد، اگر بیشتر دقت کنیم شاید به این برسیم که حتی افعال هم موضوعیّت ندارند! به نفس خودمان که مراجعه میکنیم می بینیم بیشتر این معانی در خود ذهن، حتی قبل از ابراز با فعل یا گفتار هم موجودند.یعنی مثلاً گاهی شخصی خود را ملزم به کاری می بیند، در این هنگام صورت الزام و بعث نسبت به خودش شکل می گیرد، در مقام تعبیر از این حالت نفسانی می گوییم: (با خود گفتم:باید فلان کار را انجام دهم)، و یا در نفس خود از امری حسرت می خورد و امثال اینها. و در اینجا هم شکی نیست که صورت حاصل در نفس، قبل از ابراز آن یا بعد ابراز تفاوتی ندارد. بعبارت واضح تر، معنایی که از سخن دیگران در بیان مطالب درک می کنیم، عیناً همان صورتی است که در ذهن خودمان می توانستیم بدون بازگو کردن، ادراک کنیم. فرقی میان جمله ی (کاش آمده بودی) که متکلمی به ما خطاب کند، با چالش ذهنی (کاش آمده بودم) نیست. در نتیجه، عمده ی کار ما با مفاهیم است و اصولا این که نام این مباحث را (مباحث الفاظ) بگذاریم، باعث می شود نتوانیم دید جامع و کاملی داشته و تحلیل صحیحی ارائه دهیم. یکی از نتایج گسترده کردن این دید را می توان در بحث حقیقت انشاء تصویر کرد، تمامی تعاریف انشاء در این مشترکند که باید حتماً مبرزی برای انشاء -لفظی یا فعلی- وجود داشته باشد. این در حالیست که بیان شد جامع میان شیوه های انشاء، همان مفهوم نفسانی است که به شکل های مختلف بروز و ظهور پیدا می کند. پس چگونه می شود اصل و اساس خود این مفهوم که بالوجدان در ذهن شکل گرفته منشأ اثر نباشد؟ ثمره ی این بحث در مواردی مثل بیع مال صبی توسط ولی ظاهر میشود، یعنی اگر ولی مال صبی را به خود بفروشد، در این صورت کافیست در ذهن خود تملیک را در نظر بگیرد، اما بنا بر قول مشهور، لازمست این شخص برای خود صیغه ی بیع هم بخواند! آیا این عجیب نیست؟ و یا مثلا فرع دیگری که استاد معظم ما آقای شهیدی بیان کردند در مورد شخصی که از جانب حاکم شرع، مال مجهول المالک را به خود قرض می دهد، و گفتند لازم است به نحوی این قرض را ابراز کند و در غیر این صورت باطل خواهد بود! البته شکی نیست در موارد متعارف عقود، حتما باید ابرازی صورت بگیرد، زیرا متعاقدین بر ذهن یکدیگر مطلع نیستند. حتی اگر فرض کنیم به یک وسیله ی غیبی، دو شخص از باطن یکدیگر خبردار هستند، باز هم وجهی برای لزوم ابراز نیست. 📌 برشی از تقریرات درس خارج اصول استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
🔷 ، امتیاز ویژه ی برگزيدگان الهی (صلوات الله علیهم اجمعین) در ضمن روايتي طولانی ابو حمزه ثمالی از امام باقر عليه السلام نكات مهمی در مورد روي برگرداندن از اوصيای راستين (عليهم السلام) و پيروی والیان باطل بیان شده که خلاصه ای از آن ها تقدیم می شود. ▪️«خداوند امر خود را به احدی از مخلوقاتش- چه فرشته یا پیامبری- واگذار ننموده، بلکه توسط فرشته ای، پیامبری فرستاده و او را مأمور ساخته است كه با علمی كه در اختيار او نهاده شده، بندگان را به آنچه خداوند می پسندد، راهنمايی كند». ✔️«هنگامی که شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک شد، خداوند به ایشان وحی فرمود: مدّت نبوّتت به آخر رسیده است، پس علم و یادگارهای نبوّت را به علی بن ابی طالب علیه السلام تحویل بده. زیرا من هرگز این علم و میراث پیامبری را از نسل تو قطع نخواهم کرد، همچنان که در خاندان انبیای گذشته (علیهم السلام) قطع نکردم». ▪️«پس این فضیلت انبیاء و اولیاء و خلفای الهی (علیهم السلام) است، که والیان امر خدا و اهل فهم علوم الهی هستند. پس هر کس پیرو آنان باشد نجات خواهد یافت،و هر کس ولایت و الهی را در مورد غیر برگزیدگان خداوند و خاندان پیامبری قرار دهد، با امر خداوند عز و جلّ مخالفت کرده است؛ ⬅️ جاهلان و متکلّفان بی هدایت را والیان امر خدا قرار داده و گمان کرده اند که اینان اهل دریافت علم الهی اند! از وصیّ راستین گشته و فضل خدا را در جای خود قرار نداده اند، پس گمراه شده و پیروان خود را گمراه کرده اند، و روز قیامت برای اینان حجّتی نیست. بلکه حجّت فقط در میان آل ابراهیم (علیهم السلام) است.» ▪️«خداوند متعال اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) را پاک ساخته و برایشان اجر مودّت قرار داده و ولایت را برایشان جاری ساخته است... پس از همان افرادی که ولایت و طاعت و مودّت و علم خدا میان آن هاست پیروی کنید و از آنان بیاموزید، که شما را خدا می رسانند. و از غیر راه ایشان، هیچ ولایتی به خداوند متّصل نمی شود. پس هر کس اینگونه بود بر خداوند است که گرامیش بدارد و عذابش نکند. و هر که از راهی غیر آنچه امر خداست نزد او آید، بر خداوند است که ذلیلش نموده و عذابش کند...». ◀️منبع: کمال الدین ص ۲۱۸، کافی ج ۸ ،۱۱۷ 📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
📌تبیین عرفانی باورداشت برائت نوع انسان اشرف مخلوقات و در ظهور اسماء الهی برترین خلائق است. هیچ اسمی یا صفتی از خداوند نیست جز آنکه کمال آن به قدر امکان در انسان نمود می‌یابد. بنابر این تفاوت میان افراد انسان به تفاوت مراتب تجلی اسماء و صفات الهی و به تبع اضداد این اسماء و صفات است که در دو طرف بی‌نهایت امتداد یافته و بیشتر از انواع دیگر مخلوقات خواهد بود. کاملترین و پست‌ترین موجودات که هر کدام مظهر تام اسماء متقابل و اضداد اسماء خداوند هستند از نوع انسان باید باشد. از آنجا که هیچ اسم و صفت جز با ضد آن در ذهن مفهوم و در خارج محقق نمی‌گردد. ظهور هر اسمی از اسماء و هر صفتی از اوصاف پروردگار مستلزم ظهور اسم و وصف مقابل آن است. پس ظهور کامل اسماء و صفات الهی در انسانی مستلزم ظهور اضداد آن اسماء و صفات برابر او است. ضد حقیقی برای برترین موجود جز بدترین موجود نمی‌تواند باشد. شرط کمال انسان در سیر بسوی ذات یا در تجلیات اسماء ، عبور از اضداد است. ظهور کمال جز در میان اضداد ممکن نیست و کسب هر مرتبه از کمال به عبور از اضداد متناسب با آن در طرف نقصان مشروط خواهد بود. بنابر این راه ظهور در شخص ، میان ناکاملترین انسان‌ها و قرارگیری برابر پست‌ترین موجودات است. اولیای مظهر تام هدایت و طهارت و مخالفین ایشان نمود کامل ظلالت و خباثت هستند. هر چه پیامبران و امامان در کمال برتری یابند به تناسب در جوامع پست‌تر و برابر افراد بدتر ظهور می‌نمایند. این دو گروه می‎بایست در دنیا هر چه بیشتر به هم نزدیک شوند تا در برخوردها ، بهتر نمایانگر اوصاف متقابل خداوند و اوصاف متضاد یکدیگر باشند. تجلی اوصاف کمال و جمال در وجود هر کس به میزان قرابت او به مظاهر اوصاف کمال و جمال خداوند در ابعاد مختلف و و است. در مقابل هر گونه باطنی یا ظاهری با بدان عالم ، موجب ناپاکی و خباثت در انسان خواهد شد. همین واقعیت تضاد اوصاف ، امامان هدایت و هواداران امامان ضلالت را در باطن رو در روی یکدیگر قرار داده است هر چند در ظاهر متوجه آن نباشند. 📖 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
📌انتظار بشر از و انتظارات و منطقی از دین در حقیقت همان اهداف خداوند از نزول دین را تشکیل می‌دهند. بین انتظارات معقول و موجه از دین و قلمرو دین ارتباط مستقیمی بر قرار است ، بدین معنا که ما موظفیم انتظارات خود از دین را با قلمرو دین موزون و هماهنگ کنیم. انتظار اینکه دین یا جای و بشری را بگیرد و مشکلات و بشریت را نیز حل کند انتظاری است نامعقول و ناموجه و غیرمنطقی ؛ زیرا چنین انتظاری از دین به خصوص در غیبت معصوم و صاحب وحی امکان پذیر نیست. قلمرو دین را از روی انتظارات نامعقول بشر از دین نمی‌توان تعیین کرد. دین در حقیقت و اصل خود برای برطرف کردن نیازهای دینی آدمیان نازل شده نه برای برآوردن همه نیازها آنان. انتظار معقول از دین انتظاری است که از رهگذر دین برآورده شدنی است. بگذریم از اینکه ، تحقق این امر نیز در گرو این است که آدمی هنجارهای عقلانی را در فهم و دین و در عمل به دین مراعات کند. چیزی که خداوند از مؤمنان می‌خواهد این است که و و الزامی دین را تصدیق و مراعات کنند ، اما در مواردی که خدا حکم الزامی ندارد ، مؤمنان آزادند امور فردی و خود را بر اساس عقل و تجربه و ریزی علمی سامان دهند. بنابر این ما موظفیم انتظارات خود از فقه و فقیهان را با غایت و کارکرد فقه و فقهی موزون و هماهنگ کنیم. فقه راه حل همه بشر نیست و به تنهایی سعادت دنیا و آخرت مسلمانان را تأمین و تضمین نمی‌کند ، بلکه بر اگر فقه جای علوم دیگر مثل عقاید و و اخلاق و و و را بگیرد دنیا و آخرت مسلمانان را تباه خواهد کرد. چنین انتظاری از فقیهان ناموجه و نامعقول است. نظریاتی که از سوی فقیهان در راستای پاسخگویی به چنین انتظاراتی ابراز می‌شود ، در حقیقت اظهار نظر فقهی و تخصصی نیست. تطبیق احکام فقهی بر موضوعات و اوضاع و احوال خاص در عالم خارج و نیز احراز شرایط فعلیت آن احکام ، از قلمرو تخصص فقهی بیرون است. از آن نظر که فقیه است حق ندارد درباره موضوعات خارجی و اظهار نظر کند ، یعنی اظهار نظر او در این مورد به نیست و دیگران هیچ الزامی در پیروی از این گونه اظهار نظرها ندارند. 🔻برشی از مباحث @norshariat110
نور شریعت: 💠 دین شناسی و یک علم تجربی و و با روش توصیفی و و با تاکید بر سیر و مقایسه ی های است. این علم از یک نظر، درجه دوم است، یعنی به داوری و ارزش گذاری و تعیین حق و باطل ادیان نمی‌پردازد و هدف آن بیشتر فهم و توصیف و تحلیل است تا توجیه و دفاع از یک و سنت دینی خاص. در این روش دین و باورها و مناسک مربوط به آن، به طور بی‌طرفانه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد، در این رویکرد، دین با ملاک‌هائی سنجیده می‌شود که مربوط به خود دین نیست بلکه از بیرون دین گرفته شده و به عبارتی محصول و تجربه بشر می‌باشد. در این رویکرد، که به مطالعه بیرونی مُصطلح گشته است محقق این قصد و انگیزه را ندارد که تا می‌تواند دین مورد مطالعه‌اش را از شبهه‌ها و ایرادها منزّه سازد و آن را عقلانی و موجّه نشان دهد بلکه در مطالعاتش با بی‌طرفی، به بررسی امتیازات مثبت و منفی آن دین می پردازد. روش دین‌شناسی تطبیقی، مطالعه بیرونی و بیطرفانه دین است. این رشته از جهاتی با یا یا علوم دینی بمعنی متمایز است: الهیات یا علوم دینی همواره نگاه درونی به خود دارد بدین معنا که در تمامیتش یک پدیده - ، و بشری تلقی نمی‌شود؛ بلکه برعکس، منشأ آسمانی و فرابشری دارد حقیقت تامّه را در قالب دستورات و اعتقادات نشان می‌دهد و دیگران را بدان فرا می‌خواند. از این رو می‌توان عناصری در آن یافت که با عقلانیت بشر لااقل به معنی مدرن کلمه سازگار نباشد. الهیات یا علوم دینی حتی وقتی به تبیین دین می‌پردازد، تبیین علمی نمی‌کند بلکه بیان می‌کند؛ زیرا همواره خود بخشی از آن چیزی است که آن را بیان می‌کند به عبارت دیگر عقلانیت در خدمت تعمیم و وضوح آموزه‌های دینی است، بنابراین الهیات یا علوم دینی به معنی جدید کلمه علم نیستند. در حالی که دین تطبیقی یا همان دانش ادیان، یک رشته علمی محسوب می‌شود و دانشی بشری بوده و آموزه‌های آن باید تابع همه قوانین منطقی و علمی باشد. ولی الهیات و علوم دینی، علم به معنای جدید محسوب نمی‌شوند؛ چرا که با ملاک‌های جدید امروز ، علم به دانشی می‌گویند که پدیده‌ای بشری بوده و با قوانین علوم تجربی سازگاری داشته و از قواعد علمی و منطقی موجود در علم تجربی تبعیت نماید. در حالی که چنین نبوده و علوم دینی پدیده‌ای آسمانی و فرابشری تلقی می گردند که خود دارای قواعد و مخصوص به خود می‌باشد. ⬇️ ⬆️ زبان الهیات بیانی است نه تبیینی ؛ زبان الهیات همان زبان دین است نه درباره دین ؛ الهیات یا کلام با خدایی که فراسوی این دنیا و انسان است، سخن می‌گوید، درحالی که مطالعات دینی جدید تکیه بر خدایی فراتر از عالم نمی‌کند. بنابراین زبان الهیات یا کلام سنتی زبان تمثیلی و مبتنی بر است ولی دینی جدید زبانی مشابه زبان علوم اجتماعی دارد و دین را همچون و در بستر تاریخی-اجتماعی مورد مطالعه قرار می‌دهد نه همچون وحی آسمانی. به بیان دیگر الهیات گزاره‌هائی را به عنوان حقایق موجود در عالم هستی، بیان می‌دارد از خداوند و موجودات مجردی سخن می‌راند که فراتر از دنیا و عالم مادی است و پیرو و محکوم به قوانین مادی نبوده و با هیچ یک از قواعد مادی قابل توجیه نمی‌باشد؛ و نیز مجموعه مناسک و اعمالی را به انسان توصیه می‌کند تا در زندگی این جهانی به کار ببندد؛ در حالی که مطالعات دینی جدید، از گزاره‌هائی حکایت می ‌کند که ملت‌های گوناگون بدان اعتقاد دارند و مناسک و آئین‌هائی را گزارش می‌دهد که ملت‌های مختلف به اجرا در می‌آورند و گاهی اوقات به حالت‌هائی خاص نائل می گردند. مطالعات دینی جدید، اعتقادات و و حالت‌های خاص اهل یک دین را گزارش کرده و به توصیف آن می‌پردازد و گاهی اوقات به بررسی و تبیین این و مناسک و اعمال می‌پردازد. در این روش استقرا ملاک ادیان قرار می‌گیرد. نتایج در این روش تنها درباره مورد پژوهش در زمان پژوهش موجه است. از آن جا که شناخت همه فرهنگ‌های دینی برای محقق ممکن نیست. پژوهشگران دین شناسی تطبیقی ناچار مشابه علوم تجربی به تعمیم متوسل می‌شوند و حکم جزء را به کل نسبت می‌دهند. هر چند در علوم طبیعی این روش درست باشد اما در شناخت پدیده‌های مرتبط با انسان از جمله دین موجه نیست. ادیان یا منشأ انسانی دارند یا توسط انسان‌ها گسترش یافته‌اند. نگاه علمی نسخه‌های اصیل ادیان را از نسخه‌های تحریف شده و تقلبی تفکیک نمی‌کند و همه را در یک سطح از و لحاظ می‌کند. همین باعث می‌شود که خصوصیات یک نسخه یا خوانش نامربوط به حقیقت دین را به تمامی ادیان و مذاهب تعمیم دهد و زمینه ارزشی درباره کلیت ادیان و مذاهب بر اساس داده‌های ناقص از یک نسخه و خوانش را فراهم نماید. در این روش با نفی منشأ الهی برخی ادیان هر دین متأثر از زمانه و ادیان گذشت
ه فرض می‌شود. 📌 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
نور شریعت: 📌حقوق مخالفان در سیرۀ امیر مومنان (علیه السلام) هر جا شهری شکل گرفته با کثرت و اختلاف سلیقه‌ها مواجه بوده است. کوفه هم چنین شهری است، شهری متشکل از 360 قبیله که تحت مدیریت حضرت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) قرار داشت. کوفه شهر بزرگی بود و در آن گروه‌های بزرگی جمع شده بودند. مردمانی از ایران، حجاز، شامات و قبایلی از مصر در آنجا حضور داشتند. بنابراین کوفه به تعبیر امروز شهری چند ملیتی محسوب می‌شد. وقتی شهر گسترده است و اختلاف دیدگاه وجود دارد، ممکن است که سه نوع کنش و رفتار در آن شکل بگیرد. یک نوع از این رفتارها از جنس اعراض هستند، یعنی برخی کوشش می‌کنند که خود را از مسائل اجتماعی دور نگاه دارند، مساله‌ای که هم اکنون هم جریان دارد. یک قسمتی از مردم شهر هم اهل اعتراض هستند و نظر و ایده، و طرحی برای اداره زندگی دارند. برای صلح یا امنیت پیشنهاد دارند و این گونه افراد ممکن است در قدرت یا ناراضی از آن باشند. از درون این شهر، گروه‌های کوچکی هم هستند که دست به خشونت می‌زنند یعنی اهل تعرض و خشونت هستند. کوفه زمان امام علی(علیه السلام) هم چنین شهری بود. جنگ صفین هفتاد هزار کشته داشت، یعنی شهر، زخم خورده است، و شهری است که هفتادهزار مرد در آن کشته شده و هر کدام از آنها متوسط سرپرست حدود چهار نفر عائله هستند. امام علی(علیه السلام) حاکم چنین جامعه ای است که در آن مخالف، معاند و افراد آسیب دیده دارای توقع هستند و چنین شهری باید اداره شود. شاید هر سیاستمداری در آن دوران شرایط ایجاد فضای امنیتی را در پیش می‌گرفت. با این حال، اسناد و روایاتی از امام علی(علیه السلام) وجود دارد که وی سیاست آزاد سازی را به جای امنیتی کردن جامعه دنبال کرد، آن هم در شهری که تازه از جنگ خلاص شده و دشمن هم پشت دروازه‌های شهر قرار داشت. 🔹حق شهروند سه نوع است؛ ▪️یک نوع حق کرامت و آزادی یک شهروند است یعنی فرد احساس احترام کند. احترام بدون آزادی معنا ندارد و آزادی هم بدون آزادی عقیده بی‌پایه است و این یک نوع حق شهروندی است و مساوی حقوق بشر هم هست. ▪️دومین نوع حق شهروندی، حق بهره مندی از ثروت ملی است. در هر جامعه‌ای افراد یک ثروت شخصی دارند اما بخش بزرگی از ثروت برای همگان است، مثل نفت، و معادن. ▪️سومین نوع حق برخورداری از منافع شهروندی است، این که آدمی بتواند با دیگران آزادانه رقابت کند در اشتغال و به دست آوردن پست‌های عمومی و پرهیز از بیکاری و فقر. این موارد از حقوق یک شهروند است. آن کسی که مخالف سیاسی حاکم جامعه است، نباید از این سه حق محروم باشد و این کاری است که امام علی علیه السلام نیز انجام داد. امام علی(علیه السلام) در مقابل خوارج، به دفاع از حقوق آن ها پرداخت و ایشان معتقد بود که هر شهروندی حق دارد با سیاست‌های دولت خود مخالفت کند و مخالف حقوقی دارد که باید رعایت شود. تحمل مخالف یکی از ویژگی‌های شاخص امام علی(علیه السلام) به شمار می‌ آمد. در روایتی از امام علی(علیه السلام) آمده است که دولت، دولت است چه مومن و چه کافر. شهروندان حق دارند از خدمات دولت استفاده کنند. امام تأکید داشت که جامعه نیاز به حکومت دارد و این حکومت چه خوب و چه بد باید این کارها را انجام دهد و از آن حیث که دولت است چنین وظیفه‌ای دارد. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریه‌پردازان ایرانی معتقدند که حکومت ملک حاکم و شخص است و او به هر کسی خواست امتیاز می‌دهد و از هر کسی هم خواست می‌گیرد. این یکی از مشکلات جدی جامعه‌ی ما هست، اما امام علی(علیه السلام) چنین نمی‌گوید. این امام همام می‌فرماید لازم داریم حکومتی باشد که آنهایی که دین دارند راحت بتوانند به دینداری خود ادامه دهند، غیر مومنان هم بتوانند متاع خود را پیدا کرده و از زندگی بهره ببرند. امام علی(علیه السلام) اضافه می‌کند در چنین حکومتی درآمدهای عمومی باید بتواند جمع آوری و توزیع شود، جلوی مهاجمان به ممکلت سد شود، یعنی نیروی مسلحی درست شود که نیروی مسلح حاکم در مقابل شهروندان نباشد بلکه برای دفاع از جامعه باشد، راه ها امن شود و از آنهایی که حقوق ضعیفان را می‌خورند حقوق ضعیفان پس گرفته شود. این ویژگی‌هایی است که امام در خصوص حکومت مطرح می‌کند و هر کسی که شهروند آن حکومت است این حقوق را دارد اگر چه از میان خوارج باشد. از نظر امام علی(علیه السلام) تا زمانی که شهروند دست به سلاح و هجوم به دیگران نبرده کسی حق ندارد به حقوق وی تعرض کند. وی در هنگام جنگ با خوارج هم سه دستور دارد: نخست آنکه هر گروهی از خوارج هر لحظه که سلاح خود را زمین گذاشت؛ خونش محترم است. دومین دستور، هر گروهی از خوارج که تشکیلاتی ندارد که آنها را دوباره جمع کنند به آنها حمله نکنید، دستور سوم شاهکار است و در آن می فرماید این افراد کافر نیستند و بلکه قرائت متفاوتی از دین دارند و به این طریق آن حضرت از همین جا جلوی مکانیزم تکفیر را گرفتند.
📌 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
📌 کاستی های روشنفکری دینی و کج باوری های روشنفکران روشنفکری دینی با چهار مشکل مواجه است : 1️⃣ دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریان‌های چپ، را به یک تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است. 2️⃣ اینکه روشنفکری دینی حتی نظری و عملی را از هم جدا می‌کند. روشنفکران دینی ما بشدت روی و فشار آورده و از ارزش غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره می‌کند. این رویکرد، نوعی عدم در دینداری ایجاد می‌کند. 3️⃣ تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار می‌اندازد. با اخلاق نمی‌توان هیچ جامعه‌ای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد. روشنفکری دینی فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق می‌داند با آنکه اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت می‌کند و ابتدای فقه از حق شروع می‌شود. 4️⃣ خلط بین فقه و فقاهتی است. فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد. حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم، دچار خطا شده‌ایم. تفقه کارویژه‌ای دارد به نام پیوند نص و زندگی و مسلمان نمی‌تواند از فقه جدا شود. نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند. اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی امروز است.