⭕ توجه به الفاظ و غفلت از معانی
قسمت عظیمی از #علم اصول را مباحث الفاظ فراگرفته است.فارغ از مباحث عقلی فراوانی که در این میان هست و ارتباطی هم به #الفاظ ندارد، باز هم به نظر می رسد تمرکز بر الفاظ، کمی رهزن باشد.
توضیح این که عمده ی این مباحث مختص الفاظ نیست بلکه شامل هرگونه تفهیم و دلالتی میشود.بالوجدان تفاوتی میان حرکت سر به معنای تأیید با لفظ «بله» احساس نمی شود.پس اگر قرار باشد «بله» متضمن معنای حرفی باشد، همین حرکت هم همین گونه خواهد بود! و یا اگر قرار است «فروختم» انشاء باشد و در حقیقت آن بحث شود، قطعاً معاطاة هم متضمن انشاء است و این بحثها شامل افعال مفید انشاء هم می شود.از همین رو به نظر می رسد تقسیم متأخّرین در بحث انشاء به دو بخش حقیقت انشاء و مفاد جمل انشائیه، صحیح نباشد؛ چرا که انشاء دقیقا همان چیزی است که با جمله یا هر عمل انشائی دیگر انجام می شود.پس همانگونه که معنی ندارد مثلا در فعل اعطاء در دو مقام بحث کنیم: 1.دلالت خود این فعل
2.معنای انشاء، به همین صورت هم در گفتار انشائی وجهی برای بحث در دو مقام نیست.
البته عموماً علما متوجه شمول انشاء اعتباری برای انشاء فعلی هم بوده اند، اما در مورد دیگر انشاء ها که حاکی از امور نفسانیه است – مثل تمنّی و استفهام و....- چنین دقّتی نشده است، در حالی که همین معانی با افعال هم قابل تفهیم هستند.
اما باید پا را فراتر نهاد، اگر بیشتر دقت کنیم شاید به این برسیم که حتی افعال هم موضوعیّت ندارند!
به نفس خودمان که مراجعه میکنیم می بینیم بیشتر این معانی در خود ذهن، حتی قبل از ابراز با فعل یا گفتار هم موجودند.یعنی مثلاً گاهی شخصی خود را ملزم به کاری می بیند، در این هنگام صورت الزام و بعث نسبت به خودش شکل می گیرد، در مقام تعبیر از این حالت نفسانی می گوییم: (با خود گفتم:باید فلان کار را انجام دهم)، و یا در نفس خود از امری حسرت می خورد و امثال اینها. و در اینجا هم شکی نیست که صورت حاصل در نفس، قبل از ابراز آن یا بعد ابراز تفاوتی ندارد. بعبارت واضح تر، معنایی که از سخن دیگران در بیان مطالب درک می کنیم، عیناً همان صورتی است که در ذهن خودمان می توانستیم بدون بازگو کردن، ادراک کنیم. فرقی میان جمله ی (کاش آمده بودی) که متکلمی به ما خطاب کند، با چالش ذهنی (کاش آمده بودم) نیست.
در نتیجه، عمده ی کار ما با مفاهیم است و اصولا این که نام این مباحث را (مباحث الفاظ) بگذاریم، باعث می شود نتوانیم دید جامع و کاملی داشته و تحلیل صحیحی ارائه دهیم.
یکی از نتایج گسترده کردن این دید را می توان در بحث حقیقت انشاء تصویر کرد، تمامی تعاریف انشاء در این مشترکند که باید حتماً مبرزی برای انشاء -لفظی یا فعلی- وجود داشته باشد.
این در حالیست که بیان شد جامع میان شیوه های انشاء، همان مفهوم نفسانی است که به شکل های مختلف بروز و ظهور پیدا می کند. پس چگونه می شود اصل و اساس خود این مفهوم که بالوجدان در ذهن شکل گرفته منشأ اثر نباشد؟ ثمره ی این بحث در مواردی مثل بیع مال صبی توسط ولی ظاهر میشود، یعنی اگر ولی مال صبی را به خود بفروشد، در این صورت کافیست در ذهن خود تملیک را در نظر بگیرد، اما بنا بر قول مشهور، لازمست این شخص برای خود صیغه ی بیع هم بخواند! آیا این عجیب نیست؟ و یا مثلا فرع دیگری که استاد معظم ما آقای شهیدی بیان کردند در مورد شخصی که از جانب حاکم شرع، مال مجهول المالک را به خود قرض می دهد، و گفتند لازم است به نحوی این قرض را ابراز کند و در غیر این صورت باطل خواهد بود!
البته شکی نیست در موارد متعارف عقود، حتما باید ابرازی صورت بگیرد، زیرا متعاقدین بر ذهن یکدیگر مطلع نیستند. حتی اگر فرض کنیم به یک وسیله ی غیبی، دو شخص از باطن یکدیگر خبردار هستند، باز هم وجهی برای لزوم ابراز نیست.
📌 برشی از تقریرات درس خارج اصول استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
#الفاظ #علم_اصول
🔷 #ولايت ، امتیاز ویژه ی برگزيدگان الهی (صلوات الله علیهم اجمعین)
#شرک_در_ولایت
در ضمن روايتي طولانی ابو حمزه ثمالی از امام باقر عليه السلام نكات مهمی در مورد روي برگرداندن از اوصيای راستين (عليهم السلام) و پيروی والیان باطل بیان شده که خلاصه ای از آن ها تقدیم می شود.
▪️«خداوند امر خود را به احدی از مخلوقاتش- چه فرشته یا پیامبری- واگذار ننموده، بلکه توسط فرشته ای، پیامبری فرستاده و او را مأمور ساخته است كه با علمی كه در اختيار او نهاده شده، بندگان را به آنچه خداوند می پسندد، راهنمايی كند».
✔️«هنگامی که شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک شد، خداوند به ایشان وحی فرمود:
مدّت نبوّتت به آخر رسیده است، پس علم و یادگارهای نبوّت را به علی بن ابی طالب علیه السلام تحویل بده. زیرا من هرگز این علم و میراث پیامبری را از نسل تو قطع نخواهم کرد، همچنان که در خاندان انبیای گذشته (علیهم السلام) قطع نکردم».
▪️«پس این فضیلت انبیاء و اولیاء و خلفای الهی (علیهم السلام) است، که والیان امر خدا و اهل فهم علوم الهی هستند. پس هر کس پیرو آنان باشد نجات خواهد یافت،و هر کس ولایت و #علم الهی را در مورد غیر برگزیدگان خداوند و خاندان پیامبری قرار دهد، با امر خداوند عز و جلّ مخالفت کرده است؛
⬅️ جاهلان و متکلّفان بی هدایت را والیان امر خدا قرار داده و گمان کرده اند که اینان اهل دریافت علم الهی اند!
از وصیّ راستین #منحرف گشته و فضل خدا را در جای خود قرار نداده اند، پس گمراه شده و پیروان خود را گمراه کرده اند، و روز قیامت برای اینان حجّتی نیست. بلکه حجّت فقط در میان آل ابراهیم (علیهم السلام) است.»
▪️«خداوند متعال اهل بیت پیامبر (صلوات الله علیهم اجمعین) را پاک ساخته و برایشان اجر مودّت قرار داده و ولایت را برایشان جاری ساخته است...
پس از همان افرادی که ولایت و طاعت و مودّت و علم خدا میان آن هاست پیروی کنید و از آنان بیاموزید، که شما را خدا می رسانند. و از غیر راه ایشان، هیچ ولایتی به خداوند متّصل نمی شود.
پس هر کس اینگونه بود بر خداوند است که گرامیش بدارد و عذابش نکند.
و هر که از راهی غیر آنچه امر خداست نزد او آید، بر خداوند است که ذلیلش نموده و عذابش کند...».
◀️منبع: کمال الدین ص ۲۱۸، کافی ج ۸ ،۱۱۷
📌برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
📌تبیین عرفانی باورداشت برائت
نوع انسان اشرف مخلوقات و در ظهور اسماء الهی برترین خلائق است. هیچ اسمی یا صفتی از خداوند نیست جز آنکه کمال آن به قدر امکان در انسان نمود مییابد. بنابر این تفاوت میان افراد انسان به تفاوت مراتب تجلی اسماء و صفات الهی و به تبع اضداد این اسماء و صفات است که در دو طرف بینهایت امتداد یافته و بیشتر از انواع دیگر مخلوقات خواهد بود. کاملترین و پستترین موجودات که هر کدام مظهر تام اسماء متقابل و اضداد اسماء خداوند هستند از نوع انسان باید باشد.
از آنجا که هیچ اسم و صفت جز با ضد آن در ذهن مفهوم و در خارج محقق نمیگردد. ظهور هر اسمی از اسماء و هر صفتی از اوصاف پروردگار مستلزم ظهور اسم و وصف مقابل آن است. پس ظهور کامل اسماء و صفات الهی در انسانی مستلزم ظهور اضداد آن اسماء و صفات برابر او است. ضد حقیقی برای برترین موجود جز بدترین موجود نمیتواند باشد.
شرط کمال انسان در سیر بسوی ذات یا در تجلیات اسماء ، عبور از اضداد است. ظهور کمال جز در میان اضداد ممکن نیست و کسب هر مرتبه از کمال به عبور از اضداد متناسب با آن در طرف نقصان مشروط خواهد بود. بنابر این راه ظهور #کمالات_انسانی در شخص ، #زندگی میان ناکاملترین انسانها و قرارگیری برابر پستترین موجودات است.
اولیای #خدا مظهر تام هدایت و طهارت و مخالفین ایشان نمود کامل ظلالت و خباثت هستند. هر چه پیامبران و امامان در کمال برتری یابند به تناسب در جوامع پستتر و برابر افراد بدتر ظهور مینمایند. این دو گروه میبایست در دنیا هر چه بیشتر به هم نزدیک شوند تا در برخوردها ، بهتر نمایانگر اوصاف متقابل خداوند و اوصاف متضاد یکدیگر باشند.
تجلی اوصاف کمال و جمال در وجود هر کس به میزان قرابت او به مظاهر اوصاف کمال و جمال خداوند در ابعاد مختلف #اعتقاد و #احساس و #اخلاق است. در مقابل هر گونه #ارتباط باطنی یا ظاهری با بدان عالم ، موجب #ظهور ناپاکی و خباثت در انسان خواهد شد. همین واقعیت تضاد اوصاف ، #شیعیان امامان هدایت و هواداران امامان ضلالت را در باطن رو در روی یکدیگر قرار داده است هر چند در ظاهر متوجه آن نباشند.
#عرفان #تبری
📖 برشی از مباحث استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
📌انتظار بشر از #دین و #فقه
انتظارات #معقول و منطقی از دین در حقیقت همان اهداف خداوند از نزول دین را تشکیل میدهند. بین انتظارات معقول و موجه از دین و قلمرو دین ارتباط مستقیمی بر قرار است ، بدین معنا که ما موظفیم انتظارات خود از دین را با قلمرو دین موزون و هماهنگ کنیم. انتظار اینکه دین یا #وحی جای #عقل و #تجربه بشری را بگیرد و مشکلات #علمی و #فرادینی بشریت را نیز حل کند انتظاری است نامعقول و ناموجه و غیرمنطقی ؛ زیرا چنین انتظاری از دین به خصوص در غیبت #امام معصوم و صاحب وحی امکان پذیر نیست. قلمرو دین را از روی انتظارات نامعقول بشر از دین نمیتوان تعیین کرد. دین در حقیقت و اصل خود برای برطرف کردن نیازهای دینی آدمیان نازل شده نه برای برآوردن همه نیازها آنان. انتظار معقول از دین انتظاری است که از رهگذر دین برآورده شدنی است. بگذریم از اینکه ، تحقق این امر نیز در گرو این است که آدمی هنجارهای عقلانی را در فهم و #تفسیر دین و در عمل به دین مراعات کند. چیزی که خداوند از مؤمنان میخواهد این است که #عقاید و #اخلاق و #احکام الزامی دین را تصدیق و مراعات کنند ، اما در مواردی که خدا حکم الزامی ندارد ، مؤمنان آزادند امور فردی و #اجتماعی خود را بر اساس عقل و تجربه و #برنامه ریزی علمی سامان دهند.
بنابر این ما موظفیم انتظارات خود از فقه و فقیهان را با غایت و کارکرد فقه و #تخصص فقهی موزون و هماهنگ کنیم. فقه راه حل همه #مشکلات بشر نیست و به تنهایی سعادت دنیا و آخرت مسلمانان را تأمین و تضمین نمیکند ، بلکه بر #عکس اگر فقه جای علوم دیگر مثل عقاید و #حقوق و اخلاق و #مدیریت و #سیاست و #اقتصاد را بگیرد دنیا و آخرت مسلمانان را تباه خواهد کرد. چنین انتظاری از فقیهان ناموجه و نامعقول است. نظریاتی که از سوی فقیهان در راستای پاسخگویی به چنین انتظاراتی ابراز میشود ، در حقیقت اظهار نظر فقهی و تخصصی نیست. تطبیق احکام فقهی بر موضوعات و اوضاع و احوال خاص در عالم خارج و نیز احراز شرایط فعلیت آن احکام ، از قلمرو تخصص فقهی بیرون است. #فقیه از آن نظر که فقیه است حق ندارد درباره موضوعات خارجی و #علوم_انسانی اظهار نظر کند ، یعنی اظهار نظر او در این مورد #مستند به #شرع نیست و دیگران هیچ الزامی در پیروی از این گونه اظهار نظرها ندارند.
🔻برشی از مباحث #استاد_محقق_دکتر_هاشمی_طباطبائی
@norshariat110
نور شریعت:
📌حقوق مخالفان در سیرۀ امیر مومنان (علیه السلام)
هر جا شهری شکل گرفته با کثرت و اختلاف سلیقهها مواجه بوده است. کوفه هم چنین شهری است، شهری متشکل از 360 قبیله که تحت مدیریت حضرت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) قرار داشت. کوفه شهر بزرگی بود و در آن گروههای بزرگی جمع شده بودند. مردمانی از ایران، حجاز، شامات و قبایلی از مصر در آنجا حضور داشتند. بنابراین کوفه به تعبیر امروز شهری چند ملیتی محسوب میشد.
وقتی شهر گسترده است و اختلاف دیدگاه وجود دارد، ممکن است که سه نوع کنش و رفتار در آن شکل بگیرد. یک نوع از این رفتارها از جنس اعراض هستند، یعنی برخی کوشش میکنند که خود را از مسائل اجتماعی دور نگاه دارند، مسالهای که هم اکنون هم جریان دارد.
یک قسمتی از مردم شهر هم اهل اعتراض هستند و نظر و ایده، و طرحی برای اداره زندگی دارند. برای صلح یا امنیت پیشنهاد دارند و این گونه افراد ممکن است در قدرت یا ناراضی از آن باشند. از درون این شهر، گروههای کوچکی هم هستند که دست به خشونت میزنند یعنی اهل تعرض و خشونت هستند. کوفه زمان امام علی(علیه السلام) هم چنین شهری بود.
جنگ صفین هفتاد هزار کشته داشت، یعنی شهر، زخم خورده است، و شهری است که هفتادهزار مرد در آن کشته شده و هر کدام از آنها متوسط سرپرست حدود چهار نفر عائله هستند.
امام علی(علیه السلام) حاکم چنین جامعه ای است که در آن مخالف، معاند و افراد آسیب دیده دارای توقع هستند و چنین شهری باید اداره شود.
شاید هر سیاستمداری در آن دوران شرایط ایجاد فضای امنیتی را در پیش میگرفت. با این حال، اسناد و روایاتی از امام علی(علیه السلام) وجود دارد که وی سیاست آزاد سازی را به جای امنیتی کردن جامعه دنبال کرد، آن هم در شهری که تازه از جنگ خلاص شده و دشمن هم پشت دروازههای شهر قرار داشت.
🔹حق شهروند سه نوع است؛
▪️یک نوع حق کرامت و آزادی یک شهروند است یعنی فرد احساس احترام کند. احترام بدون آزادی معنا ندارد و آزادی هم بدون آزادی عقیده بیپایه است و این یک نوع حق شهروندی است و مساوی حقوق بشر هم هست.
▪️دومین نوع حق شهروندی، حق بهره مندی از ثروت ملی است. در هر جامعهای افراد یک ثروت شخصی دارند اما بخش بزرگی از ثروت برای همگان است، مثل نفت، و معادن.
▪️سومین نوع حق برخورداری از منافع شهروندی است، این که آدمی بتواند با دیگران آزادانه رقابت کند در اشتغال و به دست آوردن پستهای عمومی و پرهیز از بیکاری و فقر. این موارد از حقوق یک شهروند است. آن کسی که مخالف سیاسی حاکم جامعه است، نباید از این سه حق محروم باشد و این کاری است که امام علی علیه السلام نیز انجام داد.
امام علی(علیه السلام) در مقابل خوارج، به دفاع از حقوق آن ها پرداخت و ایشان معتقد بود که هر شهروندی حق دارد با سیاستهای دولت خود مخالفت کند و مخالف حقوقی دارد که باید رعایت شود. تحمل مخالف یکی از ویژگیهای شاخص امام علی(علیه السلام) به شمار می آمد.
در روایتی از امام علی(علیه السلام) آمده است که دولت، دولت است چه مومن و چه کافر. شهروندان حق دارند از خدمات دولت استفاده کنند. امام تأکید داشت که جامعه نیاز به حکومت دارد و این حکومت چه خوب و چه بد باید این کارها را انجام دهد و از آن حیث که دولت است چنین وظیفهای دارد. در مقابل این دیدگاه، برخی نظریهپردازان ایرانی معتقدند که حکومت ملک حاکم و شخص است و او به هر کسی خواست امتیاز میدهد و از هر کسی هم خواست میگیرد. این یکی از مشکلات جدی جامعهی ما هست، اما امام علی(علیه السلام) چنین نمیگوید.
این امام همام میفرماید لازم داریم حکومتی باشد که آنهایی که دین دارند راحت بتوانند به دینداری خود ادامه دهند، غیر مومنان هم بتوانند متاع خود را پیدا کرده و از زندگی بهره ببرند. امام علی(علیه السلام) اضافه میکند در چنین حکومتی درآمدهای عمومی باید بتواند جمع آوری و توزیع شود، جلوی مهاجمان به ممکلت سد شود، یعنی نیروی مسلحی درست شود که نیروی مسلح حاکم در مقابل شهروندان نباشد بلکه برای دفاع از جامعه باشد، راه ها امن شود و از آنهایی که حقوق ضعیفان را میخورند حقوق ضعیفان پس گرفته شود. این ویژگیهایی است که امام در خصوص حکومت مطرح میکند و هر کسی که شهروند آن حکومت است این حقوق را دارد اگر چه از میان خوارج باشد.
از نظر امام علی(علیه السلام) تا زمانی که شهروند دست به سلاح و هجوم به دیگران نبرده کسی حق ندارد به حقوق وی تعرض کند. وی در هنگام جنگ با خوارج هم سه دستور دارد: نخست آنکه هر گروهی از خوارج هر لحظه که سلاح خود را زمین گذاشت؛ خونش محترم است. دومین دستور، هر گروهی از خوارج که تشکیلاتی ندارد که آنها را دوباره جمع کنند به آنها حمله نکنید، دستور سوم شاهکار است و در آن می فرماید این افراد کافر نیستند و بلکه قرائت متفاوتی از دین دارند و به این طریق آن حضرت از همین جا جلوی مکانیزم تکفیر را گرفتند.
📌 کاستی های روشنفکری دینی و
کج باوری های روشنفکران
روشنفکری دینی با چهار مشکل مواجه است :
1️⃣ #روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریانهای چپ، #دین را به یک #ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساوی شدن دین با ایدئولوژی، به دلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است.
2️⃣ اینکه روشنفکری دینی حتی #الهیات نظری و عملی را از هم جدا میکند. روشنفکران دینی ما بشدت روی #کلام و #فلسفه فشار آورده و از ارزش #فقه غافلند. حال آنکه زندگی عملی را فقه اداره میکند. این رویکرد، نوعی عدم #توازن در دینداری ایجاد میکند.
3️⃣ تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار میاندازد. با اخلاق نمیتوان هیچ جامعهای را اداره کرد چون اخلاق ضمانت اجرایی ندارد. روشنفکری دینی فقه را مساوی با تکلیف و اخلاق را مساوی با حق میداند با آنکه اخلاق بشدت از تکالیف اخلاقی صحبت میکند و ابتدای فقه از حق شروع میشود.
4️⃣ خلط بین فقه و #سنت فقاهتی است. فقه به عنوان یک دانش، امکانات بسیاری دارد. حال اگر برای اصلاح مشکلات این سنت فقاهتی، به اصل فقه هجوم بیاوریم، دچار خطا شدهایم. تفقه کارویژهای دارد به نام پیوند نص و زندگی و مسلمان نمیتواند از فقه جدا شود.
نه تنها روشنفکری دینی که حتی روشنفکران #سکولار نیز وظیفه دارند در راه اصلاح دستگاه فقهی به جای طرد آن گام بردارند. اصلاح دستگاه فقهی موضوع غایب روشنفکری دینی امروز است.
#روشنفکری_دینی #فقه #دین_شناسی
📌شناخت عقلِ محض
معرفت شناسی را باید از خود معرفت و تعقل آغاز کرد که اگر انکار شود هیچ شناخت و هیچ گفتار باقی نمیماند و مرگ فلسفه فرا میرسد. ادراک و تعقل خود را میشناسد و تصورات ابتدایی دارد که بدون واسطه آنها را درک میکند. شناخت عقل از وجود خود تنها امر قابل اثبات و غیر قابل انکار برای عقل است. عقل خود به خود نمیتواند اینکه تصورات عقل حاکی از واقعیتی یا منطبق بر واقعیتی بیرون از عقل باشد را اثبات یا انکار کند. شناخت باید از شهود عقل آغاز گردد و هر نتیجه مفهومی یا تجربی که مستقیم توسط عقل شهود نگردد ، نزد عقل قطعی نبوده یا واقع را اثبات نمیکند.
عقل به صورت بدیهی در مییابد که تصوراتی را بیرون از تصور از خود درک میکند. ساخت و تغییر این تصورات بیرونی از اراده عقل خارج است و این نزد عقل همان واقعیت است. شناخت این واقعیات از طریق حواس است که تجربه را نزد عقل ایجاد میکند. به عبارت دیگر عقل نمیتواند وجود خارجی اشیاء و حواس را اثبات یا انکار نماید اما وجود تجربه حسی را نزد خود درک میکند.
عقل علاوه بر تصورات اولیه تنها به چیزهایی دسترسی دارد که واقعیتی مستقل از عقل نداشته باشند. قرارداد زبانی از جمله واقعیاتی است که عقل آن را شهود مینماید. زبان هر چند برساخته دیگر انسانها باشد ، ما میتوانیم آن را نزد عقل خود بازسازی کنیم که با ساخته ذهن دیگران تنها شباهت خواهد داشت. از دیگر معقولات که واقعیتی فراتر از عقل ندارد روابط ریاضی و منطقی میان مفاهیم ذهنی است که در ادامه با وضع اصطلاح نیز همراه میشود.
عقل از یک طرف میان تجربیات و تصورات خود تمایز و تفاوت احساس میکند و از طرف دیگر میان تجربیات رابطه برقرار مینماید و از آن به شناخت جدید میرسد. عقل برخی تجربیات را نتیجه تجربیات دیگر میداند که رابطه میان آنها را میشناسد یا میسازد.
عقل نمیتواند باور کند که این تن متصور که از طریق آن با تصورات خارج از تصور خویشتن در ارتباط است ، متعلق به او نیست و در ادامه همه تصورات دیگر را در ارتباط با تصور تن میشناسد. تصور از خویشتن با فهم تمایز من از غیر من حاصل میشود که خود بر گرفته از تجربه تعلق به تن است. عقل همچنین تجربه حیات این تن را وابسته به امور دیگر میشناسد که شاید واقعیتی فراتر از تجربه نداشته باشند. عقل متوجه میشود که ناچار باید زندگی تن را بواسطه امور دیگر تأمین کند. این آغاز تولد عقل ابزاری است که بهترین عمل ممکن برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن را تشخیص میدهد ؛ هر چند این تشخیص را به واقعیت و ضرورت نسبت نمیدهد.
در میان فلاسفه چند نوع عقل از هم تفکیک شده است. بر اساس آنچه گفته شد از میان انواع عقل ؛ عقل شهودی که حاصل مواجهه مستقیم با حقایق بدون وساطت مفاهیم حسی یا عقلی است و عقل عرفی یعنی عقلانیت یا آگاهی که توسط خیال پدید آمده و زیست جهان مشترک آدمیان را تشکیل میدهد و عقل ابزاری یعنی کنشهای عقلانی معطوف به اهداف دنیایی که بواسطه حواس درک شده و عقل مفهومی که با وساطت مفاهیم ذهنی به شناخت موضوعات محل بحث خود میپردازد و با شیوههای منطقی و ریاضی بسط و گسترش پیدا میکند، تنها انواع معتبر عقل هستند.
عقل متافیزیکی که به شناسایی احکام اصل هستی میپردازد تنها در مواردی که به شهود مستند است ، مورد پذیرش میباشد برای نمونه اصل علیت تنها برداشت عقل از پیوستگی و تعاقب تجربیات است ، ولی امتناع جمع دو متناقض شهودی است.
عقل نظری که درباره هستیهایی سخن میگوید که خارج از تصورات انسان تحقق دارند، عقل عملی که به درک بایدها میپردازد و آن را خارج از عقل به عنوان واقعیت لحاظ میکند، عقل تجربی که به امور طبیعی مینگرد و از محسوسات برای تشکیل قیاسات تجربی استفاده میکند، جز احتمال در مراتب مختلف قوت و ضعف بدست نمیدهند و هر چند قابل استفاده باشند از توان اثبات یا انکار واقعیات بیرونی یافته خود ناتوانند.
عقل قدسی که نوع متعالی عقل شهودی به شمار میآید، مطابق ادعا حقایق و اموری را که دیگران با روشهای مفهومی و تجربی دریافت میکنند، به طور مستقیم مییابد. شهود معتبر نزد عقل در قبال شهودهای حسی دون عقلی و شهودهای عرفانی فرا عقلی است و اگر هم شهود عرفانی یا وحیانی حقیقت داشته باشد، عقل عادی بعنوان مبدأ شناخت ما به آن دسترسی ندارد و تنهایی از اثبات یا انکار آن عاجز است.
عقل شهودی و عقل ابزاری در اثبات وجود خداوند و پیامبر و امامان و ادیان ناتوانند؛ اما نمیتوانند حقیقت عقاید دینی را انکار کنند؛ به عبارت دیگر میتوان دلایل موجهی از نظر فطری و ایمانی برای ایمان به باورهای رسمی ادیان ارائه نمود. در همه مواردی که از وظیفه و قدرت عقل خارج دانسته شد، این خود عقل است که محدودیت خود را میشناسد و بدان اعتراف میکند.
🔹 برشی از مباحث معرفت شناسی و فلسفی استاد محقق دکتر سید صائب هاشمی نسب
.
📌دو تفسیر از علت پذیرش ولایتعهدی توسط حضرت ثامن الحجج، امام رضا (علیه السلام)
🔹ابتدای امر اینکه حقیر سعی بر این دارم که بدون زیاده گویی و ایضاً متقن سخن بگویم. که در عین سادگی، مباحث مشکله برای عزیزان منکشف شود.
و میگوییم ملاک وحدت، همدلی و اتحاد، فقط و فقط کلام خداوند متعال و حضرات معصومین علیهمالسلام هستند، و هیچ فردی ولو اعلم علماء حق دخل و تصرف در این موضوع را ندارد.
آنها میگویند با چه کسی و چه اندازه دوستی و محبت داشته باشیم.
هیچ کسی مخالف همبستگی و وحدت ملی نیست،اما علمای شیعه در همه ی این سالها سعی بر این داشتند که علاوه بر تبیین صحیح اعتقادات مذهب حقه تشیع، از انفعال و وا دادگی هم دوری گزینند.
تعریف این دوگانگی برای عزیزان خواننده، حتما درک بهتر، و برداشت سهل تر را درباره این موضوع بدنبال خواهد داشت.
این دو نزدیک به همند، اما قوه ی عقلیه،درک این موضوع را داراست.
1️⃣ تفسیر بر اساس مذهب حقه تشیع :
حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) با اجبار و اکراه از مدینه هجرت کردند و در پذیرش ولایت عهدی مأمون عباسی مکره و مضطر بودند و تحت اختیار امام این مسأله صورت نگرفت؛ ولی در عین حال امام برای این که حتی با این عنوان اجباری احیانا در مظالم حکومت عباسیان شریک نباشد و مردم هم این مساله را بفهمند، برای پذیرش ولایت عهدی خود شرطی را قرار دادند و آن عدم دخالت در امور اجرایی و مسائل حکومتی بود. ناگفته نماند که پذیرش ولایت عهدی از ناحیه امام رضا (علیه السلام) نیز برکاتی در بر داشت از جمله این که موجب بسط و گسترش معارف اهلبیت (علیهمالسلام) شده و امتیاز علمی و مراتب معنوی این خاندان بر بسیاری آشکار گشت؛ همچنین به امنیت بیشتر شیعیان و کاهش فشار خلافت اسلامی بر ایشان کمک نمود.
2️⃣ تفسیر اسلامی بر اساس گفتمان وحدت اسلامی:
علی بن موسی الرضا(علیه السلام) با وجود ناخوشنودی ابتدایی نسبت به پذیرش ولایتعهدی،در ادامه پذیرش آن را در راستای حفظ نظام اسلامی و یکپارچگی مسلمین میدانست. پذیرش این مقام توسط ایشان باعث فروکش کردن قیامهای تجزیه طلبانه علویان و حسنیان گشت،که میرفت تمدن بزرگ اسلامی را نابود نماید. مسلما در نظر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) خلافت اسلامی با وجود تمامی انتقادات وارد بر آن تنها حکومت اسلامی در جهان بود و بر اساس نگرش اسلامی نسبت به دیگر حکومتهای معاصر برتری داشت. تضعیف این نظام با تمامی کاستیها میتوانست به از بین رفتن اصل اسلام منجر شود؛ در نتیجه حفظ و تقویت آن بر همگان واجب بود.
✔️پ ن:
توضیح بسیار است ، اما این اشاره برای اهل تحقیق کفایت میکند.
📌حسن و قبح عقلی و قاعده ملازمه
#دکتر_سید_صائب_هاشمی_طباطبائی
🔹 روشن است که تنها مبنای احکام فرعی ، جعل و اعتبار شارع است که عقل به صورت مستقل راهی بدان ندارد ؛ ولی به ادعای برخی دلیل قطعی عقل به انضمام قاعده ملازمه میتواند حکم شرعی را کشف کند. عقل نخست بر اساس مستقلات عقلیه به حسن یا قبح کاری پی میبرد و سپس با انضمام دلیل دیگر که همان تلازم حکم عقل و شرع است ، پی میبرد که شارع نیز این کار را حسن یا قبیح میداند. بنابر ادعا حکم عقل در اینباره از انواع عقل نظری است که بیانگر واقعیتی دیگر یعنی اعتبار شارع است.
برخی بر این عقیدهاند که با اثبات حسن و قبح عقلی ، ملازمه حکم عقل با حکم شرع نیز ثابت میشود و نیاز به استدلال جداگانه ندارد. ولی بیشتر علما ، این دو بحث را مستقل میدانند ؛ چنان که برخی حسن و قبح عقلی را قبول میکنند ولی ملازمه بین حکم عقل و شرع را قبول ندارند.
به عقیده منطق دانان از گزارههای توصیفی که در مورد امور واقع بحث میکنند و محمول به کار گرفته شده در آنها از نوع اخباری است نمیتوان احکام اخلاقی استنتاج نمود که محمول آنها از نوع ارزشی و انشائی است و به عکس از احکام ارزشی نیز نمیتوان گزاره توصیفی استنتاج کرد.
شناخت و التزام خداوند به حسن و قبح افعال مستلزم این نیست که خداوند باید بندگان را به آن افعال مکلف گرداند و به فرض که خداوند بر اساس کمال اخلاقی باید بنابر حسن و قبح ذاتی افعال حکم کند مستلزم این نیست که این تکلیف به وقوع پیوسته و حکمی جعل شده باشد.
هر گاه از طرف شارع امری صادر شود ، عقل می گوید حتما متعلق آن داری جهت حسن است و هر گاه نهیی از طرف ایشان صورت گیرد، حتما متعلق آن دارای قبح است. زیرا شارع مقدس حکیم است و عالم را بر اساس حکمت آفریده و اداره می کند و فعل او در جهت کمال است.
اما در طرف مقابل مساله کلیت ندارد. درست است که آنچه حسن ذاتی دارد و عقل هم درک کرده است نزد خداوند حسن و آنچه قبح ذاتی داشته و عقل نیز آن را درک نموده است نزد خداوند ناپسند است اما این واقعیت از نظر منطقی ارتباطی به تکلیف یا عدم تکلیف بندگان از جانب خداوند بر اساس آن حسن و قبح ذاتی ندارد.
فقیهان و متکلمان مسلمان تصریح دارند که عقل جز در موارد اندک حکم قطعی به حسن و قبح ذاتی نمیکند که قاعده ملازمه در این موارد کلی مثل وجوب عدل و حرمت ظلم نمیتواند برای تفریع این قواعد در احکام دیگر کافی باشد. قواعد فقهی با یکدیگر تزاحم دارند و به فرض پذیرش وجوب عدل و حرمت ظلم به واسطه قاعده ملازمه در تشخیص فروع این قاعده امکان تزاحم بسیار است که مانع از تشیخص قطعی حکم در فروع میگردد.
عقل نمیتواند تمام مصالح و مفاسد و علل احکام را درک کند. نهایت چیزی را که عقل درک میکند ، بعضی از خصلتهای نیکو یا ناپسند حکم است یا برخی از علل تشریع و قواعد منطبق بر حکم است. ولی چه بسا این حکم جهات دیگری در واقع داشته باشد که معارض و مزاحم با برخی ملاکها و قاعدهها باشد و عقل آن مزاحمات و موانع را در نیافته باشد. در نتیجه حکمش را بر اساس مصلحت یا مفسدهای صادر کند که مناط حکم شرعی نبوده است.
از این روست که بسیاری قبایح عقلی در شریعت حرام نیستند و بسیاری از محاسن عقلی در شریعت واجب نشدهاند. وقتی احکام شرعی در انحصار اراده و اعتبار شارع باشد، محال نیست آن موردی که عقل حسن یا قبح آن را درک کرده ، از مواردی باشد که شارع درباره آن سکوت کرده و حکمی جعل نکرده است. هیچ کس نمیتواند مدعی شود که بر تمامی عوامل مؤثر در اراده پروردگار و جعل احکام احاطه دارد.
امروزه بحث حسن و قبح عقلی در موارد بسیاری با شبهه مواجه است که از آن جمله شبهات مربوط به خلق شرور و عدل الهی و عذاب اخروی است. این شبهات با بیانات و اقسام مختلفی مطرح شدهاند که ایمان دینداران معتقد به حسن و قبح عقلی را با چالش جدی مواجه ساخته است و پاسخ قانع کننده به این شبهات جز با اعتراف به نقصان عقل بشر در تشخیص حسن و قبح و مصالح و مفاسد ممکن نیست به خصوص که برخی عقاید یا احکام مشترک و ضروری ادیان با صفات اخلاقی خداوند ناسازگار عنوان شده است.
#فقه #عقل #کلام
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/18/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D9%88-%D9%82%D8%A8%D8%AD-%D8%B9%D9%82%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%84%D8%A7%D8%B2%D9%85%D9%87
📌رویت هلال ماه با چشم غیر مسلح
🔰 گوشه ای از مقالۀ رؤیت هلال #استاد_محقق_دکتر_هاشمی_طباطبائی
🔹 ابتدای امر باید گفت که این یک بحث تخصصی است که برخی از زوایای آن جز برای متخصصان روشن نمیشود.
قرآن کریم دلالت بر این دارد که «هلال هر ماه» به عنوان «شاخص زمان» قرار داده شده است تا عموم مردم در کار دین و دنیای خود بر آن تکیه کنند. خداوند متعال فرموده است: «یَسألونک عن الأهلّة، قُل هیَ مَواقیتُ للنّاسِ و الحَجّ» وآن چیزی که شایسته است میقات و شاخص زمان برای عموم مردم باشد، همان هلالی است که به گونه قابل رؤیت با چشم عادی در افق محلیِ هر منطقه نمایان میشود؛ اما اگر این هلال تنها با دوربین دیده می شود، صلاحیت آن را ندارد که به عنوان شاخص زمان برای عموم مردم تلقی گردد.
حضرت آیتالله سید ابوالقاسم خویی (رضوان الله علیه)، آیت الله میرزا جواد آقا تبریزی(رحمه الله) و برخی دیگر از فقهاء معتقدند که اگر هلال در جایی مشاهده گردد، برای بقیه کشورها و شهرهایی که در قسمتی از از شب، با آن مکانی که هلال در آن دیده شده، اشتراک در شب دارند، کافی است.
🔸 اما حضرت آیتالله سیستانی(حفظه الله) ، اعتقاد دارند که آغاز ماه قمری، یک امر نسبی است که در شهرهای گوناگون، تفاوت دارد و در همه جا یکسان نیست و آنچه شارع برای فرد ساکنِ یک منطقه حجّت قرار داده، قابلیّت رؤیت هلال با عین مجرده در همان محل یا جاهایی است که اگر هلال در آنها دیده شود (اگر موانع جوّی مانند ابر یا غبار وجود نداشته باشد)، در محل سکونت آن شخص هم مشاهده می گردد؛ یعنی #اتحاد_افق شرط می باشد.
🔸 استاد معظم حضرت آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله) بدرستی فرمودند:
"فقیهی که قائل است برای اثبات ماه رؤیت با چشم غیر مسلح ملاک است، منکر پیشرفت و علم روز نیست بلکه میگوید ظواهر نصوص شرعی این است که برای اثبات هلال ماه، چشم عادی ملاک قرار داده شده است".
بعد اینکه:
☑️ محمد بن الحسن باسناده عن علي بن مهزيار، عن محمد بن أبي عمير، عن أبي أيوب وحماد، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: إذا رأيتم الهلال فصوموا، وإذا رأيتموه فأفطروا، وليس بالرأي ولا بالتظني ولكن بالرؤية.. الحديث.
🔸 چون روزه از #فرائض است (نه سنن) لذا انجامش باید با یقین باشد و شک نباید در آن داخل شود.
بحث فریضه و سنت را اخیرا مطرح کردیم و یکی از نکاتش همین است : سنت را می شود با وهم و شک انجام داد ولی فریضه باید با یقین باشد. لذا گفته شده : «إنّ شهر رمضان فریضه من فرائض الله، فلا تؤدّوا بالتظنی». لذا «فمن شهد منکم الشهر فلیصمه» امر به روزه در رمضان است و آن روزی که روزه گرفته می شود باید قطعی شود که از رمضان است.
🔻کلام ما بطور کلی بر همین است که رویت هلال باید با چشم غیر مسلح باشد ، چرا که امکان دارد چشم مسلح، هلال را زودتر رویت کند، چه بسا هلال ماه هنوز در منطقه ما واقع نشده باشد. و ما با تلسکوپ و غیرهما هلال ماه را استهلال کرده باشیم.
شاید این مثال مستقیما مربوط به رویت هلال ماه نباشد، اما برای فهم بهتر و تسهیل درک عزیزان مفید است، و آن اینکه ، فرق چشم مسلح با غیر مسلح ، مانند طلوع و غروب خورشید است.
که تدریجا واقع میشود. از یک نقطه تا نقطه ی بعدی قطعاً فاصله ای خواهد بود.
و این فاصله خودش زمان وقوع یا عدم زمان انجام عمل یا فرائض است.
#استهلال #رویت_هلال
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/12/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D9%84%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D9%84%D8%AD
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه های بدعتگذاران
#بدعت_شناسی
🔷 بخش اول ؛ شخصیت محوری
با توجه به این كه راه بدعتگذاران طبعاً از راه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام جدا بوده و در صدد ایجاد تحریف در آموزه های دینی و مذهبی هستند، ناچارند به گونه ای مقاصد خود را به دین مبین متصل کنند تا حداقل ظاهرِ آبرومندی برای خود بتراشند.
بنابراین برای مبارزه با اهل بدعت در اولین مرحله لازم است با شگرد ها و نیرنگ هایی كه معمولا به كار می برند آشنا باشیم.
خوشبختانه خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام به عنوان آگاه ترین راهنما ها، به خوبی مؤمنان را ارشاد نموده و آنان را به انحاء مختلف از دام های اهل بدعت بر حذر داشته اند.
از مهم ترین ابزار های پیشبرد بدعت ها شخصیت پرستی است.
به این معنی كه یك فرد غیر معصوم را به قدری بزرگ و برجسته كنند و در عظمتش مبالغه ای شود كه به صورت تدریجی تمام رفتار و گفتار او حق مطلق جلوه كرده و مخالفت با وی مجاز شمرده نشود؛ در حالی كه در آیین حقّ ما جز چهارده نور پاك (صلوات الله علیهم أجمعین) حقیقت مطلق نیستند و غیر آنان، هر چه قدر هم كه ایمان و تقوی داشته باشند، شایستگی تبعیت مطلق را ندارند.
چه نیكو امیر مومنان علیه السلام به این شاخصه ی اهل بدعت اشاره نموده ، آنجا كه می فرمایند:
«إنما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و أحكام تبتدع یخالف فیها كلام الله یقلد فیها رجال رجالا...»
آغازگر فتنه ها هوای نفسی است که تبعیت شود و احکامی است که مخالف کلام خداوند بدعت گذارده شود، و مردانی از مردانی دیگر تقلید کنند»
در كلامی دیگر از حضرت امام صادق علیه السلام، این چنین از این آفت تحذیر می نمایند:
«إیاك أن تنصب رجلا دون الحجة فتصدقه فی كل ما قال»
«مبادا فردی غیر از حجت خداوند قرار دهی و سخن او را در هر حال تصدیق كنی!»
عاقبت این تبعیت كوركورانه در قرآن كریم این گونه بیان می شود كه بعد از روشن شدن حقیقت در قیامت، زمانی كه پشیمانی سودی ندارد، حسرت می خورند كه كاش این تبعیت را نمی كردیم و به دنیا برگشته و از این رؤسا تبری می جستیم...
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب
وَ قالَ الَّذینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ یریهِمُ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجینَ مِنَ النَّار
این فریب خوردگان التماس می كنند كه متبوعشان قدری از عذاب آنان را به عهده گیرد:
وَ إِذْ یتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّار
و طبعا درخواستی است بی نتیجه:
قالَ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَینَ الْعِباد
بنابراین باید دقت داشت كه در اول درجه باید حق را تشخیص داد. آنگاه شخصیت ها را بر اساس حق گوییشان سنجید؛ نه این كه ابتدا شخصیتی را در نظر گرفته و سپس آراء وی را ملاك واقع بدانیم.
در نقلی دیگر هنگامی كه یكی از اصحابِ امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان درخواست می كند كه شیعیانش را به وی بشناساند، در پاسخ می فرمایند:
«إنك امرؤ ملبوس علیك إن دین الله لا یعرف بالرجال بل بآیة الحق؛فاعرف الحق تعرف أهله »
{امالی شیخ مفید ره، ص5}
امر بر تو مشتبه گشته است، به درستی كه دین خداوند با مردان قابل شناخت نیست، بلكه دین با نشانه ی حقیقت شناخته می شود؛ پس حق را بشناس كه اهل حق را نیز خواهی شناخت.
از امام صادق علیه السلام نیز چنین روایت شده است:
«من دخل فی هذا الدین بالرجال أخرجه منه الرجال كما أدخلوه فیه و من دخل فیه بالكتاب و السنة زالت الجبال قبل أن یزول».
{غیبت نعمانی، 22}
هر كه در این دین به واسطه ی تبعیت از شخصیتها وارد شود، همانگونه كه او را وارد دین كرده اند او را خارج خواهند كرد؛ اما آنكه با رهنمون كتاب خدا و سنت معصومین علیهم السلام داخل دین شود ، حتی اگر كوه ها هم متزلزل شود او تكان نخواهد خورد.
پ ن : یقیناً زعمای قوم برای تمامی افراد جامعه سنبل و الگو هستند.
اما کلام اینست که آنها هم رأی به خواندنِ دیگران به خود نداده اند ، که اگر این باشد قطعا منشأ انحراف است.
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/06/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D8%B9%D8%AA%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه های بدعتگذاران
#بدعت_شناسی
🔹بخش دوم ؛ تناقض گویی
همچنان که یک مدعی راستین با انسجام منطقی کلماتش شناخته می شود، از بهترین راه های شناخت بدعتگذاران نیز ناپیوستگی و تناقضاتی است که میان اندیشه هایش به چشم می خورد.
دلیل این هم واضح است: مدعی راستین تابع یک مکتب عالی است که توسط علم شامل الهی پشتیبانی شده و تمام برنامه های آن هماهنگ و مکمّل یکدیگرند.
اما مکتب باطل هر جقدر هم که پیشرفته باشد، نهایتا امری است بشری و نواقص انسانی و مادّی بر آن سایه می افکند. بشر مادّی علم غیب ندارد و نمی تواند حوادث آینده و مسائلی که با آنها درگیر خواهد شد را پیش بینی جامعی کند، بنابراین گاهی در یک موقعیّت ابراز نظری می کند که ممکن است تا سالها سود سرشاری عائدش کند، اما باز موقعیّت دیگری پیش می آید که همان نظر سابق به ضرر او تمام شده و ناچار است خلاف آن را بیان کند.
ممکن است شخص بدعتگذار، اختلاف نظر خود را به زیرکی پنهان کند، یا این که بخواهد به بهانه ای آن را موجّه جلوه دهد؛ اما صاحبان عقل و فکرت به راحتی متوجه بی پایگی سخن وی گشته و دیگر فریبش را نخواهند خورد.
🔸 خداوند متعال در این آیه ی شریفه به زیبایی این نشانه مهم را بیان می فرماید:
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا»
همچنین تناقض گویی کذّابان در روایتی از امام صادق علیه السلام این چنین بیان شده است:«إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْکَذَّابِینَ النِّسْیَانَ» (کافی، ج 2/341)
از اموری که خداوند علیه دروغگویان به کار می بندد فراموشکاری آنان است.
به این معنی که با توجه به عدم احاطه ی کاملشان به تمام آنچه قبلا گفته اند یا بعدا خواهند گفت، طبعا قسمتی از کلامشان در تناقض با قسمتی دیگر خواهد شد.
https://drhasheminasab.blog.ir/1401/01/10/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D8%B9%D8%AA%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85