eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود
من را ببخش چون كه دلم تنگ مى شود گاهى تو را به چشم خودم وعده مى كنم شكى ولى به حد يقين دوست دارمت دارم جواب مساله را ساده مى كنم
فِـراق و وَصـل اگَـر سَـرد و گَـرمِ ایـن دُنیاست عَجیب نیست که دِل کاسه‌ای پُر از تَرَک است
لب خشکیده‌ی ما را نظری کن جانا جز لبت بوسه مگر ارزش چیدن دارد؟ 🖇💌
✅ طنز بازنشستگی سی و یکم شهریور ماه سال یک هزار و چهارصد به مناسبت بازنشستگی خودم 👇👇👇👇👇👇 شدم از بعد ِ سی سالِ مداوم تلاش و کوششِ بسیار خسته عمودِ قامتم از بس که رنجید خمید و اندک اندک شد شکسته نه آسایش به دوران جوانی نه از بهر ِ کهولت بار بسته همانند کسی کِه بعد سی سال شد از بندِ قفس انگار رَستِه رها کردم تدریس و شدم من به قولِ دوستان با زن نشسته پس از یک عمر تعلیم و تَعَلُم شدم اینجانب استخدام زن جان بدون بیمه ی عمر و سلامت برایش می نمایم خدمت آسان به دنیا کس به چشمانش ندیده به خود خدمتگزار اینگونه ارزان فرامینش برم یک یک به انجام که او فرمانده است و من به فرمان از او فرمایش و از من اطاعت جواب امر ایشان ؛ چشم قربان کنون بعد از دویدن های بسیار بنابر حکم زن جان شهردارم برای چای دَم کردن به رویِ اجاقِ گاز کتری می گذارم برنج از سنگریزه می کنم پاک عدس را دانه دانه می شمارم شوم عازم اگر من سوی بازار برای رتق و فتق ِ کار و بارم سیاهه می نویسد دفتری چند تمامش را به خاطر می سپارم هویج و فلفل و سبزی خریده هراسان در پی سیب و انارم ندارم اینک آنی استراحت دَوان هر سو پی ِ انجامِ کارم خلاصه " روز از نو روزی از نو " شده مصداق من با روزگارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبیهِ بُغضِ نوزادی که ساعَت‌هاست می‌گِریَد پُـر از حَـرفَـم کَـسـی امّـا زَبـانَــم را نِمی‌فَـهمَد
هر پلنگی در کمینِ عشوه یِ آهویِ توست بیقرارِ سرمه یِ چشم و خطِ ابرویِ توست بس که چین چین می وزد بر دامنت عطرِ بهار کوچه باغِ خیسِ باران، غرق در شب بویِ توست ماهِ اقیانوسِ آرامی و اطلس بر تنت نقره گون، تالاری از آیینه رو در رویِ توست هر شکسته خطِ نستعلیق، مویِ درهمت هر سیامشقِ کشیده وصفی از ابرویِ توست نه! نمی بینند تویِ خواب هم زنبورها شهدِ نابِ بوسه هایی را که در کندویِ توست رقص کُردی که چنین دل می برد از هرکسی خوش خرامیدن به سبکِ کبکِ دالاهویِ توست کیست آن کس که کشیده ناز قد و قامتت؟ هر قلم مو خیره بر نقاشیِ جادویِ توست تلخ و شیرین، دلخوشی گاهی نگاهی بر همین خنده هایِ دزدکی و چهره یِ اخمویِ توست روسریِ ابر سر کن ماهتابِ بی حجاب! دینِ ما این روزها بسته به تارِ مویِ توست!! شیخ گرچه داده فتوا، دیدن و چیدن حرام چون به خلوت میرود وردِ لبش لیمویِ توست هرچه از زیبایی ات گویم کم است اما دلم در پیِ مهر و وفا و سیرتِ نیکویِ توست عاشقانه شانه کن مویِ غزل را، چون که باز شاعری امشب سرش تا صبح بر زانویِ توست
فَصلِ پیدایشِ عِشق است و به آن دِل بَستیم صبح پاییز و تَبِ عِشق، چِشیدن دارد
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست به به که چه بندی، چه قرنطینه‌ی نابی
چهره‌ام زَرد‌ست و دِل‌ خون‌ست و اشکَم ارغَوان یا مَنَـم پایـیـز و یا پایـیـز فَـصـلـی از مَـن اسـت
در شهر خرامیدی و هر پیر که دیدت می‌گفت که بیهوده گذشته ست جوانی...! 🖇💌
شاعران خواب و شده ذوق گروهم ساکت😐 شده احوالِ دل تک تکتان با ما سِت😅 تا شود باز دوباره طبعِ شعرِ من و ما👌 میخرم پسته و بادام ز سوپر مارکت😋😜 😁 دیگه چیکار کنم بیاید شعر بگید😂
سکوتت کرده من را گیج و مفلوک😐 بخند،با خنده ات دل میشود کوک😍 دلم تنگ است بهر بوسه از تو😘🙈 اگر چه کم،بده گاهی تک و توک😉😋😅 😁
‌خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی عاشق روی تو می‌نازد به خیل عاشقان پادشاهی می‌کند صیدی که صیادش تویی....!!
اگرچه خسته ام از عشق ،تا که حرفش شد تمام خاطره های عسل تداعی شد سواد شعر ندارم ولی ز چشمانش هرآنچه را که نوشتم خودش رباعی شد...
وه از این آتش روشن که به جان من و توست... 🖇💌
باید که غزل هم ثمری داشته باشد بر حال خرابم اثری داشته باشد با شعر فقط عرض ادب می کند این دل بد نیست گدا هم هنری داشته باشد ای کاش که آقای کریمان دو عالم بر نوکر خود هم نظری داشته باشد هرآنکه مشرف به بقیعش شود امشب از غربت او چشم تری داشته باشد حتی نگذارند که بر قبر غریبش صحن و حرم مختصری داشته باشد!! 🔸شاعر: ____________
در دو چال گونه ات دنیای من جا میشود عاشق دنیای خویشم لحظه خندیدنت ...
تو بایَد سَهـمِ مَن باشی اگَر مِعیار دِل باشَد وَلی دِق داد تا دادَت به مَن تَقدیر بی‌دِقَّت! 😕
عطرت عجیب پرشده در شهر و باز من ترسم از این هواست که عاشق کند مرا ♥️
دل نڪتہ اے بیان ز لبش ڪرد و من ز شوق جَستم ز جا ڪہ بوسہ دهم بر دهانِ دل 🥰 ⁦
°•♡°• و عمر، شیشه ی عطر است! پس نمی ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان که این طبیب به فریادرس نمی ماند من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند...
عاشقم...بس کن از این درد بلاخیز مگو از بهار آمده ام ... از غم پاییز مگو سوختم... شعله ی عشق تو مرا سوزانده آتش عشق کجا... از تب ناچیز مگو
هر کجا رفتم تو بودی، اندکی دور از نظر گوشه‌ی دنجی نشستی بی صدا و بی‌خبر هر کجا رفتی پی‌ات می آیم و می‌بینمت گر شما دیوانه باشی خب منم دیوانه‌تر
به پای اشک من چکیده اند التماس ها و آه من در آینه شده به انعکاس ها سلام میدهم به کوه و آینه به مردمان مگر جوابم آید از میان انعکاس ها به زخم های پشتم از رفیق های جانی م چه قصه ها و شعرها شدند اسکناس ها چه دوستان چه دشمنان شدند جیره خوار من رسیده از رقیب بعد هر غزل سپاس ها بداهه