eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شَرحِ دِل بَستَن و دِل کَندَنِ ما آسان نیست تـا کُـجـا خـانـه‌ی نـو سـاخـتَـن از ویـرانـی؟
کافه ای بود و شرابی بود و یاری بود و من دفتری بود و قلم بود و قراری بود و من مثنوی بود و غزل بود و رباعی بود و نثر گوشه ی چشمی، سلامی،انتظاری بود و من فخر بود و ناز بود و عشوه بود و طعنه ها درد بود وصبر بود و برد باری بود و مــن نوش بود و خنده بود و جوش بود و صد خروش جوهری بود و قلم چون زرنگاری بود و من خنده ای بود و نگاهِ گوشه ی چشمان او التماسی بود و قلب بی قراری بود و من ماه بود و سفره بود و دانه بود و دام بود زهره ای بود و مهی را در کناری بود و من عشق بود و یک سلامی بود و شرح عاشقی حرکتی بوده که آن را انتحاری بود ومن بــرق بود و جـام بود و شربت اکسیر عشق یـــار بود و طعمِ آبِ نوبــهاری بــود و من غنچه ای بود و دو برگ خنجری، گیسو کمند گردنی بود و طنــابی بود و داری بود و من
دریا سلام، یاد تو از دل نمی‌رود کشتى به خون نشسته به ساحل نمی‌رود باید کبوتران حرم، نوحه سر کنند اندوه بى کران تو از دل نمی‌رود اى محمل تمام غزل‌های عاشقى! این ناقه در مسیر تو در گل نمی‌رود در دجله جنون تو، مأوا گرفته است دیگر فرات سمت مقابل نمی‌رود ای آن که بربلند تماشا نشسته‌ای این دور، یک نفس سوی باطل نمی‌رود در مُلک بى نظیرِ سلیمان، به وقت شام جز مرد عشق، سوى مقاتل نمى‌رود سردار عشق، شوق شهادت مبارکت آن کس که نیست عارف واصل، نمی‌رود! برعرش واشده است تمام دریچه‌ها جز راه عشق، راه به منزل نمی‌رود
به هوای حرمش می‌گذرد ایامم کوه دردم که کند نام رضا آرامم
● • نمی داند دل تنها میان جمع هم تنھاست..! مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست!
‏تیری زدی و زخمِ دل آسوده شد از آن هان ای طبیبِ خسته‌دلان! مرهمی دگر...
چرا زبان بگشایم؟ که دردهای بزرگ به جز سکوت ندارند مرهمی دیگر!
رفتی و هر قَدَمَت "یک دهه" قِدمَت آورد! این همان مرد جوان است اگر بشناسی...
شب شد اجازه هست چراغت بیاورم؟ یک عطر دلنشین به اطاقت بیاورم؟ بعد از تو باخبر کسی از حال من نشد برگی ز خاطرات فراقت بیاورم؟ در بین این‌همه غزل آب و تاب دار یک شعر نارسیده به باغت بیاورم؟ رازی که بین من و چشم‌های توست افشا کنم نشان ز حماقت بیاورم؟ امشب بگو، بگو که مرا دوست داری‌ام سخت است بر سکوت تو طاقت بیاورم...
با خون دل نوشتیم از بهر دوست نامه انی رایت دهرا من هجرک القیامه
تو... مگو ترین راز منی! نِگهت میدارم، سخت! نِگهت می دارم، دشوار! نِگهت میدارم، در آغوش! نگاهم کن گاهی... دل خوش می شوم به همین! ‌‌‌‌
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ برایم نسخه ی دوری بپیچ اما بدان این دل از این دیوانه تر شاید، ولی عاقل نخواهد شد!
اگر پاے عشـق در میان باشد کوه بہ کوه کہ هیچ ! آدم هم بہ آدم نمیرسد ...
درد تو هر که یافت دوا آرزو نکرد...
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست...
دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند! در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این جنگ بین ما دو تا را نابرابر می کند! حالت پیچیده ی مویش شبیه سرنوشت عشق را بر روی پیشانی مقدر می کند! آنقدر دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش فکر آغوشش لباسم را معطر می کند! رنگ مویش را تمام شهر می دانند ، حیف پیش چشم عاشق من روسری سر می کند! با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند! دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند! 😄
دلم بـارانِ سردِ صبـحِ پاییزی هوس دارد که نم نم می‌رسـد از راه و عاشـق می‌شود، شـهری...
می رسم، اما سلام انگار یادم می رود شاعری آشفته ام، هنجار یادم می رود با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر! بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود من پر از دردم، پر از دردم، پر از دردم، ولی تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود راستی چندی ست می خواهم بگویم بی شمار دوستت دارم… ولی هر بار یادم می رود… مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود! شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود من پر از شور غزل های توئم، اما چرا تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود؟ سلام و درود✋ روز و روزگارتون بر وفق مراد 🌹
من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه
عاشقی کِی واحدِ اندازه‌گیری داشته است؟ عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن
سلااااااااام.صبح دل انگیز پائیزیتون بخیر🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺:🌺🌺 با منطق خالی نشود دل ز کسی برد در وادی این فلسفه ها عشق دلم مرد حالا زده باران شب و روزم شده یکسان بیدار بخوابم که غزل مغز مرا خورد
ببین که با غزلم شهره شعر شهر شدم غریب و بی کس و حالا دو جام زهر شدم چه بارشی زده از ابر چشم حیرانم بیا ببین که چرا من مسیر نهر شدم پرندهٔ قفست را اسیر دام نکن که خود به خود خودِ من با خودم به دهر شدم شب است و من همه شب ها بخیر محتاجم دعا بکن گل من چون تو با تو قهر شدم
شادی و شور و صفـــــــا جمع ملک برداشته نغمه هــــــایی پهنه ی ارض و فلک برداشته تا خبـــــر از شادی و لبخنــــــد زیبایی دهد کعبه هــــــــم از یمن اقدامش ترک برداشته مرتضی لبخنـــــــد دارد می زند بر مصطفی روی دستش پرچــــــــــم انی معک برداشته بس‌دل‌انگیزست‌وخوش‌رنگ‌وشمیم‌این‌تاج‌گل صحن و هرجای حــــــرم را شاپرک برداشته صورت زیبـــــای او شد روشنی بخش جهان گوییــــــــا خورشید اسماءش لچک برداشته ✍