eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب دیدم عصبانی شده ای دست گلم مثل هرشب به سرم داد زدی پاک خُلم آمدم تا که ببینم به کجا هیچ ولش تا بغل هم که همین شعر و غزل کرد هُلم حس ندارم،خفه ام،آسم گرفتم تو ولی لطف کن تا هیجانی نشوی ای تپلم😶
ترکیب عجیبی است سیاهی و سفیدی اسرار نهانی است به چشمت که ندیدی شب یک کُره در مرکز این دار کشیده است گویا نفسی بر من دلتنگ دمیدی
می خواست با مدینه خداحافظی کند بغضش گرفت و گفت: کجایی برادرم؟ از کوچه ها گذشت و غریبانه گریه کرد آهی کشید و گفت: جوان بود مادرم #١۲۸ـ #٦۹ـ 🌴💎🌹💎🌴
ضربه اى سخت زد به احساسم عشق؛با اينكه حسن نيت داشت! رفتى و بعد رفتنت گفتم.. آھ پس مرگ هم حقيقت داشت(" سیدتقی سیدی
پرستویی که میداند جهان هم تکیه گاهش نیست مهاجر میشود اما خدا داند که راهش نیست منم آن ماه بیتابی که می‌تابد به هر چاهی تو آن جویندهٔ آبی که هیچ آبی به چاهش نیست برای روز دلتنگی میان خفتن و مردن تعادل میشود یک آن،که آن هم در نگاهش نیست اگر روزی برای من تو هم خواندی غزل هایی بگو حتماً که حیران شد ولی این هم گناهش نیست
دل سپردم به بتی تا شود ارام دلم نه که تسکین و قرار از منِ مسکین ببرد
افطار با برنج ، کار گرسنه هاست عاشق به بوسه روزهٔ خود باز می کند 😉
دَست بَر دیوان شُدم "هر چه لِسان‌الغیب گفت..." خواجه هَم ‌در فالِ ما شـعرِ جدایی ساز کـــــرد...
بر لبش لبخند نابی صبح ها گل می‌کند... چایی از این قند پهلوتر کجا پیدا کنم؟! صبح همگی بخیر
مشڪل اهلِ زمین شاید همین یڪ جملـہ بود هيچ‌كس مَثلِ قدیم آن‌گونـہ عاشق‌پیشـہ نیست .
آشوب جهان و جنگ دنيا به كنار بحران نديدن تو را من چه كنم؟
مُردم از درد و به گوش تو فغانم نرسید جان ز کف رفت و به لب رازِ نهانم نرسید گرچه افروختم و سوختم و دود شدم شِکوه از دستِ تو هرگز به زبانم نرسید به امید تو چو آیینه نشستم همه عمر گردِ راه تو به چشم نگرانم نرسید غنچه ای بودم و پرپر شدم از بادِ بهار شادم از بخت که فرصت به خزانم نرسید منِ از پای در افتاده به وصلت چه رسم که به دامانِ تو این اشکِ روانم نرسید آه! آن روز که دادم به تو آیینه ی دل از تو این سنگدلی ها به گمانم نرسید عشقِ پاکِ من و تو قصه ی خورشید و گُل است که به گلبرگِ تو ای غنچه لبانم نرسید
چو مغرورانِ بی منطق، نگو از "عشق" بیزارم که ناگه می زند بر دل... شگردِ او شبیخون است ...! 🌻🌻
قصد رفتن کرده ای این پا و آن پا می کنی چشم بر هم می‌گذارم بی خجالت دور شو! ✍ ✒️
🌿💟🌿💟🌿 تو آن قصیده ی بی اختیار موزونی من آن دو بیتی نصفه؛ چهار پاره شده تو مثل شعله ی خورشید صبحگاهانی منم که مثل اشعه ؛هزار پاره شده تو خاصتر ز سکوتی ؛ شکستنی هستی شبیه حنجره ام ؛ کز هوار؛ پاره شده برای دلبری از من خود زلیخایی که پشت جامه ی من در فرار پاره شده تو مثل دادستان ؛ سخت و تلخ و سنگینی طناب مرگ من اما به دار پاره شده تو سمت دیگر ریل و من این ورم یعنی تمام رابطه با یک قطار پاره شده... 💟🌿💟🌿💟
گفته بودی عشق می کارم به صحرای دلت بید مجنون کاشتی ما را چنین دیوانه کرد!
طعمِ دریا میدهد سیبِ گلابش گاه گاه گاهی عشق بی پدر جادوگری هم میکند
﷽ - یه پسر خوش قد وبالا دادیمـ🙄 یه پلاک گرفتیمـ - منصفانه بود مادر جان نه؟ + نه ! من پلاک هم نمیخواستمـ😓 🌷 مادران شهدا🌷 #
چگونه سر زِ خجالت برآورَم بَرِ دوست که خدمتی بسزا برنیامد از دستم
👤 شب رفت و سپیده یِ دل افروز آمد بر صبحِ چمن، نم نمِ گلدوز آمد لبخند بزن سبزه بیارا با شوق "اسفند" شد و شمیمِ نوروز آمد 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
عشقت آموخت به من رمز پريشانی را چون نسيم از غم تو بی سر و سامانی را بوی پيراهنی ای باد بياور، ور نه غم يوسف بكشد عاشق كنعانی را دور از چاک گريبان تو آموخت به من گل من! غنچه صفت، سر به گريبانی را آه از اين درد كه زندان قفس خواهد كشت مرغ خو كرده به پرواز گلستانی را ليلی من! غم عشق تو بنازم كه كشی به خيابان جنون، قيس بيابانی را اينک آن طرف شقايق، دل من كز سوزش داغ بر دل بنهد لاله‌ی نعمانی را همه، باغ دلم آثار خزان دارد، كو؟ آن كه سامان بدهد اين همه ويرانی را
قصد رفتن کرده ای این پا و آن پا می کنی چشم بر هم می‌گذارم بی خجالت دور شو! ✍
اگر تو مى‌شكنی ليليانه، كاسهٔ من چه غم كه شيوهٔ دلبرگزينی‌ات زيباست
خورشید کمی خم شد و چشمی به افق داشت آهسته به من گفت: چرا شعر نگفتی؟!