eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
حتی اگر فردا ... خورشيد برای من طلوع نكرد اين آخرين وصيت من است : "دوستـت دارم"
لبخند منی دور نباش از منِ غمگین اندوه مرا دادرسی نیست به جز تو
دل داده ام بر باد ، بر هرچه باداباد مجنون تر از ليلى ، شيرين تر از فرهاد اى عشق ! از آتش ، اصل و نسب دارى از تيره ی دودى ، از دودمانِ باد آب از تو طوفان شد ، خاک از تو خاكستر از بوى تو آتش ، در جان باد افتاد هر قصر بى شيرين ، چون بيستون ويران هر كوه بى فرهاد ، كاهى به دست باد هفتاد پشتِ ما ، از نسل غم بودند ارث پدر ما را ، اندوهِ مادرزاد از خاکِ ما در باد ، بوى تو مى آيد تنها تو مى مانى ؛ ما مى رويم از ياد ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌.
تو از قبيله ي قاجٖاري، به چشم هاي تو مشكوكم رسيده اي كه اميري را ، ز چشــم شاه بينـــدازي
مگر لب تو به پیمانه عکس افکنده است که می بکام من امشب چو شربت قند است
هی گفتیم: حرف است فراوان و دگر حوصله ای نیست… از مصرع دومش غافل شدیم... "از بغضِ عمیقِ به گلویم گله‌ای نیست..." 🌾
. سرانجام دل به جایی می‌رسد که دو راه بیشتر ندارد یا باید خون شود و یا سنگ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا در کودکی شوقی دگر بود خیالم زین حوادث بی‌خبر بود 🌴💙🌴
گویند جدایی نَبُوَد سخت، ولیکن بر ما زِ فراقِ تو چه گویم که چه ها رفت...!
جانا به جان رسید ز عشق تو کار ما دردا که نیستت خبر از روزگار ما در کار تو ز دست زمانه غمی شدم ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
عشق تو ز خاص و عام پنهان چه کنم دردی که ز حد گذشت درمان چه کنم خواهم که دلم به دیگری میل کند من خواهم و دل نخواهد ای جان چه کنم
اگر روزی یقین کردی جهان جای کمی دارد چو من سر در گریبان کن، گریبان عالمی دارد
یک کلبه ی چوبی لب آب آوردم کتری و اجاق و "شعر ناب" آوردم برخیز که چای سبز خوشبختی را با حبه ی قند آفتاب آوردم
شق ّالقمری! معجزه ای! تکّه ی ماه! " لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللہ "
دوستت دارم،ولی دیگر نخواهم گفت، چون "دوستت دارم" شده قربانی تکرار ها گفت: "تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟!" بغض کردم...خود خوری کردم...نگفتم بارها!
مانند خانه اے ڪه رود صاحبش سفر بستیم دیده بر رخ مردم چو یار رفت !
مثل یک کلبه ی ویرانه پـر از آوارم دوستت کاش نمی داشتم اما دارم
صبح است و حیاتی که مرا با تو طلوع است… 🌾
چادر به سرت کردی شب سجده کنان آمد از زیر همین چادر صد مشک فشان آمد از معجزه چادر حقش نتوان گفتن اما به کرم دیدم عشقی که به جان آمد روزی که زلیخا هم با معیت معشوقش از زیر همین چادر یکباره جوان آمد
کس نگذشت در دلم‌تا تو به خاطر منی یک نفس از درون من خیمه به در نمی زنی
دل به مجنون شدن خویش در آیینه نبند صبر کن! عاشق دیوانه ترت می‌آید!
سخت پیدا شدی اما به خودم می‌بالم! چون تو از هر نظر انگار به من می‌آیی..
توصیف‌ ناپذیری و این را به غیرِ تو در وصفِ هرکسی که بگویم تعارف است.!
خندہ بر بخت زنم یا به وفادارے دوست گریه بر خویش ڪنم یا به گرفتارے دل! 🌼🥀🌼🥀🌼🥀🌼🥀🌼🥀🌼